بسمالله القاصم الجبارین: به نام خدای درهم کوبنده ستمگران
متن سند:
بسمالله القاصم الجبارین: به نام خدای درهم کوبنده ستمگران
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم. به تحقیق خداوند تغییری در حال هیچ ملتی نمیدهد مگر آن که خود برای دگرگونیش بکوشند. قرآن ـ رعد 5 ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزۀ أهلها اُذلّۀ و کذالک یفعلون ـ نمل 34 رژیم پادشاهی چون در کشوری حاکم گردد و مملکت به تباهی سوق داده میشود. عزیزترین اشخاص را ذلیل جلوه دهند. رسم و سیاستشان چنین باشد تا فرصت از دست نرفته تا دشمن بر همه شئون دینی و علمی شما دست نیافته فکری کنید. بیدار شوید، بپاخیزید ...1 امام خمینی.
اختناق فقر و اختلاف طبقاتی که حاکم بر جامعه ایران است نتیجه حکومت اربابان امریکایی، اسرائیلی و نوکر آنها رژیم جنایتکار آریامهری است. که هر بار دهها تن از فرزندان مسلمان و دلیر خلق ایران و قهرمان ما را به اتهام، تروریست و خرابکار بودن در زیر شکنجههای دژخیمشان شهید میکنند. اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق درخون ملت مظلوم فرو رفته آن رضاخان قلدر که قتل عام مسجد گوهرشاد2 و این ضحاک زمان ما که قتل عام پانزده خرداد 1342 3 را مرتکب شده است. که عدد کشتگان به قراری که میگویند بر 15 هزار نفر بالغ بود و تعداد زخمیها را خدا میداند. دودمانی که تمام مقدسات و مقدرات ملت مسلمان را به دست اجانب سپرده، کشاورزی را ساقط کرده. اختیار ارتش را به دست صاحبمنصبان و کارشناسان آمریکا داده و آنها را مصون و مختار کرده است و دیگر جنایات ........4
ورود کارتر به ایران همراه با خرابی وضع داخلی و دنیای خارج به ایران مثل مصر و اسرائیل و مناطق خلیجفارس و شاخ آفریقا رابطهای شوم و پلید برای ملتهای زیر ستم این کشورها و ملت رنجدیده ایران در بر دارد زیرا [ناخوانا] از یک طرف برای پر کردن کمبودها و بحرانهای اقتصادی این کشورها (آمریکا و اسرائیل) منبع خوبی و از طرف دیگر موقعیت استراتژیکی آن «برای مقابله آمریکا با نیروهای حقجو و حقطلبانه این مناطق میباشد.
ورود رئیس جمهوری امریکا ـ قبل از آن رئیس جمهور [ناخوانا] ـ رئیس ستاد نیروهای نظامی پاکستان ـ رفتن شاه به عمان و ملاقاتش روابط سیاسی رژیم پهلوی با اسرائیل ـ با قابوس این زالوی خونآشام و محکم کردن روابط اقتصادی علنی در [ناخوانا] سیاسیاش با اسرائیل نشان دهنده روابط خارجی ایران با دنیای خارج و چگونگی رفتار مراجعانه با آنها در آخر تایید و نشان دادن چگونگی انجام مأموریتش برای رئیس و ارباب اصلیاش آمریکا میباشد ادعای دفاع از حقوق بشر نمودن از یک سو و به رسمیت نشناختن سازمان آزادیبخش فلسطین5 و ساختن سلاحهای نوترونی و سرکوبی نهضتهای آزادیخواهانه گروههای مختلف جهان از سوی دیگر ماهیت پلید رئیسجمهور آمریکا را ظاهر میسازد و اخیراً طرح شیطانی دیگری از کارتر که توسط غلام حلقه بهگوشش (شاه) در سطح کشور پیاده شده آزادی کاذب مطبوعات و سخنرانی میباشد.
برادران و خواهران آگاه ما به خوبی میدانند که آزادیها در سطحی است که هیچگونه ضرری متوجه دستگاه نشود در غیر این صورت این صحنههای عینی به وجود خواهد آمد: تبعید آقای خامنهای6 از مشهد و آقایان خلخالی،7 ربانی8 ـ جواد حجتی کرمانی9 از قم ...1
هم اکنون رئیس جمهور آمریکا (کارتر) همراه با هیئتی به کشورمان آمده است شما برادران و خواهران آگاه فکر میکنید چه [ناخوانا] ای برایمان دارد؟؟!!
با در نظر گرفتن این شرایط وظیفه هر مسلمان آگاهی است که با نیروی هرچه بیشتر در برابر این طاغوتیان مبارزه و مقاومت نماید و مانند تمامی مبارزان و شهیدان در طول تاریخ زندگی خونین را با مردن ننگین تا به دست آوردن آزادی. عدالت، برادری و تحقق حکومت اسلامی ترجیح دهند.
خواستههایی که مصرانه از خداوند بزرگ خواهانیم برای خلق رشیدمان بازگو میکنیم تا زمینه برای جامعه توحیدی باشد: 1- بازگشت امام خمینی به ایران 2- آزادی کلیه زندانیان سیاسی به ویژه آیتاله طالقانی، آیتاله منتظری . دکتر سحابی11 مهندس میثمی و سید مهدی هاشمی. 12 3- انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور که مسئول اجرای کلیه جنایات و آدمکشیها در تاریخ معاصر ایران میباشد 4 - اعلام بیاعتباری کلیه قراردادهای استعماری سیاسی نظامی و اقتصادی 5- آزادی بیان و نظم و تظاهرات و میتینگهای اسلامی 6 - ایجاد دادگاهی با نمایندههای واقعی مردم رنجدیده برای محاکمه شاه خائن و هیئت حاکمه و دیگر نوکران سرسپرده امریکا. 7- ......13 و سایر اهداف انسانی برای رسیدن به جامعه توحیدی
درود بر امام خمینی و مجاهدان راستین خلقها
مرگ بر کارتر و نوکران آنها در منطقه
هر چه مستحکمتر باد اتحاد و مبارزات ضد
امپریالیزم و صهیونیسم مسلمانان جهان
در پخش این اعلامیه همکاری لازم را به عمل آورید.
توضیحات سند:
1. نقطهچین در متن اعلامیه آمده است.
2. قتل عام مسجد گوهرشاد رضاخان در سال 1314ش فرمان کشف حجاب داد. فرمان وی خشم شدید ملت و اعتراض روحانیون را برانگیخت. آیتالله حاج آقا حسین قمی به حال اعتراض از مشهد به تهران آمد و در جوار حضرت عبدالعظیم منزل کرد. مردم به محض آگاهی از ورود ایشان از محلههای مختلف تهران به سمت حرم حضرت عبدالعظیم شتافتند. اجتماع مردم رضاخان را هراسان گرداند و دستور داد که از ورود مردم به حرم جلوگیری کنند و آنجا را به محاصره خود درآورند. خبر محاصره جایگاه آیتالله قمی به مشهد رسید. مردم اجتماع عظیمی در صحن نو حضرت رضا علیهالسلام نمودند که بلافاصله دستور رسید مردم را در صحن به گلوله ببندند. پس از این واقعه، بهلول، واعظ معروف خراسان، از مردم داغدار خواست که در مسجد گوهرشاد جمع شوند. چون خبر این اجتماع بزرگ به رضا خان رسید به مأموران خود دستور داد به هیچکس رحم نکنند و مردم را با آتش مسلسل متفرق کنند. مأموران به روی اجتماع عظیم مردم در مسجد گوهرشاد آتش گشودند و سپس بیرحمانه پیکر شهدا و حتی مجروحان را درکامیونها ریخته به بیرون شهر بردند و دستهدسته در خندقی دفن کردند. این خندق به «قتلگاه» مشهور شده است. ر.ک: کوثر، ج ۲، ص ۴.
پس از فرمان رضاخان به اتحاد شکل و کشف حجاب، علمای خراسان قیام نمودند. رضاخان برای سرکوبی آنان امر کرد که مأموران به مسجد گوهرشاد و صحن حمله کنند. در این واقعه جمع کثیری از مردم بیگناه را قتلعام کردند و حدود یکصد نفر از روحانیون و افراد متنفذ را دستگیر و عدهای از علمای بزرگ، نظیر مرحوم آقا سیدیونس اردبیلی و مرحوم آقازاده، را به تهران آورده محاکمه نمودند. (نهضت روحانیون ایران، ج2، ص 165)
3. قیام 15 خرداد سال 1342: بـهار 1342 ایران و به ویژه شهر قم پرتلاطم و جنب و جوش بود و کـانون ایـن خـروش منزل حضرت امام(ره) در قم بود. محرم ۱۳۸۳ ق مصادف با خرداد 1342ش بود. در ایام عزاداری سرور شهیدان نام حضرت امام(ره) و نظرات ایشان ورد زبان محافل و هیئتهای مـذهبی بـود. حکومت پهلوی که میدانست روحانیون مخالف در این ایام به خوبی از فرصت استفاده میکنند وحشتزده در صدد جـلوگیری از تبلیغات ضدرژیم برآمد و به وعاظ دستور داد که در ایـام عزاداری از طرح مـباحث سیاسی به ویژه مسائل روز خودداری ورزند. اما حضرت امام(ره) با علمای قم مذاکره کرد و از آنان خـواست تـا هرچه بیشتر عاشورا را بـه نقطه اوج نهضت رسانند و پیشنهاد کرد روحانیون روز عاشورا به مدرسه فـیضیه بـروند و برای مردم سخنرانی کنند. رژیم که از شور و هیجان و ازدحام مردم در مدرسه فـیضیه وحشت داشت سعی کرد تا با شایعهپراکنی مردم را بترساند و در صبح روز عاشورا یکی از مقامهای ساواک از طرف شاه، حضرت امام را تـهدید کرد کـه اگـر بـخواهـد در مدرسه فیضیه سخنرانی کند کماندوها آنجا را به آتش و خون میکشند. پاسخ امـام خمینی این بود که ما هم به کـماندوهای خـود دستور میدهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند. باوجود تـهدیدات شاه، عـصر روز عاشورا حضرت امـام(ره) از مـنزل خارج شدند و در میان ابراز احساسات انـبوه جـمعیت بیسابقه وارد مدرسه فیضیه شدند و نطق تاریخی و سرنوشتساز خـویش را ایراد کردند. امام در سخنانشان به صراحت و به شدت به شاه و سیاستهای حکـومت او اعتراض کردند و او را مجری برنامهها و مقاصد آمریکا و اسرائیل مـعرفی کردند و نتیجه سـیاستهای رژیـم را نابودی اسلام و بدبختی ملت دانستند. در پی این سخنان، مأموران رژیـم در شب۱۲ محرم مـطابق ۱۵ خـرداد 1342 به منزل حضرت امام هجوم بردند و حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب ایشان را دستگیر، شبانه به تهران منتقل و در زندان قصر زندانی کردند و این اقدام رژیم عامل بروز قیام ۱۵ خرداد 1342 شـد. خبر دستگیری رهبر انقلاب با سرعت در سراسـر ایـران انتشار یافت. مردم قم قبل از دیگر شـهرها قبل از طـلوع آفتاب ۱۵ خـرداد در جـوار منزل حضرت امـام(ره) اجتماع کردند و به اتفاق حاج آقا مصطفی به سـوی حرم حضرت معصومه(س) رفتند علماء و روحانیون هم که در منزل آیتالله گلپایگانی جمع شده بودند بـعد از صـدور بیانیهای به مردم پیوستند و فریاد یا مرگ یا خمینی در آسمان قـم طـنین افکـند. جـمعیت انبوه سـپس بـه راهپیمایی پرداختند امـا هنوز از حرم چندان فـاصله نگرفته بودند که بـا رگـبار مسلسل نیروهای رژیم مواجه شدند و درگیری آغاز شدکه تا ساعت ۵ بعدازظهر ادامه داشت و سپس شهر قم در خاموشی فرورفت. طـی این درگیری تعداد زیادی از مردم بیدفاع شـهید و مـجروح شـدند. در تـهران تظاهرات مردم خشمگین از بازار بارفروشان در مرکز شهر شروع شد. کشـاورزان ورامین، کن، جماران و دیگر روستاهای اطراف به سمت تهران سرازیر شدند. جمعیت انبوه با شعار مرگ بر شاه در خیابانهای اطـراف بازار تهران به حرکت درآمد. نـام شاه را از مـیدان و مسـجد برداشتند و جای آن را نـام حضرت امام(ره) قرار دادند. رژیم که از قیام عمومی مردم تهران به وحشت افتاده بود نیروهای ارتش و تانکها را به خیابانها گسیل داشت و تهران یکـی از خشونتآمیزترین و خونینترین روزهای تاریخ خود را پشت سر نهاد. رگبار مسـلسلها و گلولههای تانکها جوی خون در خیابانهای مرکز تهران به راه انداخت جمع کثیری از مردم که خواستههای مشروع و قـانونی داشـتند شهید و مـجروح گردیدند. همزمان با تـهران و قـم در شهرهای دیگر هم مردم قیام کردند. در شـیراز و خـمین زادگاه حضرت امام(ره) مردم پرتحرکتر بودند (روحانی، بررسی و تحلیل از نـهضت امام خمینی، ص 448 ـ 476؛ دوانی، نهضت روحانیون ایـران، ج 4، ص 43ـ57؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲، ص 42 ـ 45)
4. نقطهچین در متن اعلامیه آمده است.
5. سازمان آزادیبخش فلسطین: در نخستین روز ژانویه 1965 یک سازمان فلسطینى جدید به نام «جنبش آزادى بخش ملى فلسطین» نخستین اعلامیه خود را منتشر و در آن اعلام کرد که شب 31 دسامبر 1964 افراد منتسب به این جنبش در داخل خاک اسرائیل به عملیات تخریبى موفقیتآمیزى دست زده و بدون دادن تلفاتى به مراکز خود بازگشتند. این سازمان کلمه «فتح» را که شامل نخستین حروف کلمه نام خود به عربى «حرکت التحریر الوطنى الفلسطینى» مىباشد جهت اختصار براى خود انتخاب نمود. البته حروف اول این کلمات «حتف» به معناى مرگ مىباشد که از آخر یعنى فتح است. سازمان فتح یا «جنبش ملى آزادیبخش فلسطین» یکى از مهمترین و قدیمىترین سازمانهاى مقاومت فلسطینى به شمار مىرود. نشریه این سازمان به نام «فلسطینىها» اصول اساسى این سازمان را چنین بیان کرده است: «عمل انقلابى باید از هرگونه حزب یا دولتى مستقل باشد و خشونت انقلابى تنها وسیله آزاد کردن فلسطین است این عمل را باید تمام تودهها انجام دهند و هدف آن محو آثار صهیونیزم به هر شکلى است.» شعبه نظامى فتح به نام عاصفه نخستین عملیات نظامى خود را علیه اسرائیل در سى و یکم دسامبر 1964 انجام داد. عملیات اولیه فتح مخالفت اکثر رژیمهاى عرب از جمله رژیم ناصر را برانگیخت. در آن موقع فقط سه کشور عربى الجزایر و عربستان و سوریه به فتح کمک مىکردند. الجزایر همان سال 1964 دفترى در الجزیره در اختیار سازمان قرار داد و اردوگاهى براى آموزش آنها مهیا کرد. عربستان سعودى از همان آغاز کار فتح به آن کمکهاى مادى نموده است. سوریه یک اردوگاه آموزشى در نزدیکى دمشق در اختیار فتح گذاشت. اما در سطح بینالمللى، نخست هیچگونه پشتیبانى از این سازمان به عمل نیامد. مگر بیانیه تحسینآمیز جمهورى خلق چین از عملیات فتح که در سال 1964 به هیئت نمایندگى سازمان (عرفات و ابوجهاد) که از آن کشور بازدید مىکردند ارائه شد. بعد از شکست 1967 که باعث از بین رفتن حیثیت و محبوبیت رژیمهاى عربى مخصوصا ناصر شد، کنگره فوقالعاده سازمان فتح که بلافاصله پس از جنگ 6 روزه در دمشق تشکیل جلسه داد، تجدید عملیات علیه اسرائیل را تائید کرد و در 29 اوت همان سال عملیات نظامى علیه اسرائیل از سر گرفته شد تا این که در 21 مارس سال بعد در نبرد معروف «کرامه» سازمان فتح قدرت مبارزه خود را به خوبى نشان داد. این نبرد نخستین مقابله نظامى مقاومت فلسطین و اسرائیل بود. بر اثر همین نبرد تعداد بیشمارى داوطلب شرکت در سازمان فتح شدند. پس از نبرد کرامه، فتح، یاسر عرفات را به عنوان سخنگوى رسمى خود معرفى نمود و در مجلس ملى فلسطین شرکت جست و یاسر عرفات به عنوان رئیس کمیته اجرایى سازمان آزادیبخش فلسطین انتخاب شد. این سازمان علاوه بر آن که عضو مؤثر داخلى حرکت مقاومت فلسطین در سال 1969 بود به طور رسمى رهبرى عمل فلسطین را به دست گرفت. بعد از سپتامبر سیاه (1970 م) که 15 هزار رزمنده فلسطینى در اردن شهید شدند نیروهاى فتح از اردن خارج و در لبنان مستقر شدند و دامنه عملیات آنان در اراضى اشغالى توسعه پیدا نمود و با حمایت بىدریغ امام موسى صدر توانستند موقعیت بهترى پیدا نموده و از کمکهاى مادى و معنوى شیعیان لبنان و جهان استفاده نمایند. مبارزان فتح به صدها عملیات در داخل اراضى اشغالى دست زدند که مشهورترین آنها (عملیات ساوى) بود که در آن انتقام موفقى از ترور برخى رهبران مقاومت در بیروت (آوریل 1973) گرفته شد. اسرائیل در این عملیات شکست سختى را متحمل شد. رهبران فتح با مشخص نکردن مواضع خود در مسایل مطروحه دست خود را در تاکتیک و جهتگیرى باز مىگذارد. فتح رهبرى کمیتههاى منبعث از «شوراى انقلاب» را بر عهده دارد که رهبران مؤسس نقش سنگینى در آن دارند. معروفترین رهبران آن «یاسر عرفات (ابوعمار) صلاح خلف (ابوایاذ) فاروق قدومى (ابولطف) و از شهداى معروف یوسف نجار (ابویوسف) و کمال عدوان، ممدوح صیوح (ابو صبرى) و خلیل الوزیر (ابوجهاد) هستند.» پس از فراز و نشیبهاى بسیار به واسطه دورى از خط اصیل جهاد اسلامى سرانجام یاسر عرفات در سپتامبر سال 1993 اسرائیل و ساف در نروژ، گفتگوهاى محرمانهاى انجام دادند و بالاخره در چهارم مه 1994 (13 /2 /1373) در قالب توافقنامه غزه و اریحا در قاهره به سازش روى آوردند و لیکن این خطمشى مورد قبول مردم مسلمان فلسطین قرار نگرفت و انتفاضه پاسخى به خیانت ساف بود که هم اکنون نیز ادامه دارد. (ر. ک: فرهنگ سیاسى لبنان، ﻫ . علیزاده، ص 89 ـ 91 لبنان و جهان عرب، منصور قدر، ص 37 لبنان، بنیاد شهید دکتر مصطفى چمران، ص 120 ـ 122)
6. آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال 1318 ﻫ ش در مشهد به دنیا آمد. پدرش آیتالله سیدجواد حسینی خامنهای از روحانیان معروف مشهد و مادر ایشان نیز دختر یکی از روحانیون سرشناس مشهد بود. سیدعلی خامنهای از چهارسالگی به مکتب رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. سپس وارد مدرسهای به نام «دارالتعلیم دیانتی» شد. ابتدا جامعالمقدمات آموخت. وی به راهنمایی و تشویق پدر دوره سطح را در حوزه علمیه مشهد خواند و در 18 سالگی درس خارج فقه و اصول را آغاز کرد. تا سال 1336 به تحصیلات خود در رشته فقه، اصول و فلسفه اسلامی در مشهد ادامه داد و در این سال به عتبات عالیات مشرف شد، وی که میل داشت در نجف بماند، به سبب مخالفت پدر بعد از مدت کوتاهی به مشهد بازگشت. در سال 1337 با اجازه پدر به قم رفت و تا سال 1343 که به مشهد بازگشت در این شهر ماند. آیات عظام شیخ هاشم قزوینی، میلانی، شاهرودی، حکیم، خویی، زنجانی، بروجردی و شیخ مرتضی حائری از جمله استادان ایشان در حوزههای علمیه مشهد، نجف و قم بودند.
آیتالله خامنهای از سال 1341 که مبارزات روحانیت به رهبری حضرت امام(ره) اوج گرفت، فعالانه وارد مبارزه شد. نخستین مأموریت ویژه ایشان بردن پیام حضرت امام(ره) برای آیتالله میلانی و علمای خراسان درباره برنامه درگیری محرم 1342 بود. مقارن روزهای پرحادثه 10 و 12 محرم 1383ق/ 15 خرداد 1342 در بیرجند دستگیر و به مشهد اعزام و در بازداشتگاه لشکر مشهد زندانی شد. پس از آزادی به قم رفت و در بهمن همان سال به زاهدان رفت، اما مجدداً دستگیر و به تهران اعزام و در قزلقلعه زندانی گردید. در فاصله 1343 تا 1346 مبادرت به طرح مباحث پایهای عقیدتی و سیاسی در سطح حوزه و دانشگاه و به تدریج در سطح کلی جامعه در مشهد کرد و جلسات درس تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان شلوغ بود و ادامه همین فعالیتها منجر به بازداشتهای متوالی ایشان در سالهای 1346 تا 1349 شد. در سال 1350 برای پنجمین بار به زندان افتاد. پس از آزادی دایره درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی عقیدتی و سیاسی ایشان گسترش یافت. در فاصله سالهای 1350 تا 1353 با کوشش و مجاهدت آیتالله خامنهای سه مسجد کرامت، امام حسن (ع) و میرزا جعفر کانون فعالیتهای اسلامی و مبارزات پایهای در مشهد بود و باوجود یورشهای ساواک به این کانونها و دستگیری شرکتکنندگان و کارگردانان جلسات این کانونها، همچنان مقاومت ادامه یافت و بالاخره مأموران رژیم در دی ماه 1353 ناگزیر شبانه به منزل آیتالله خامنهای ریختند و ایشان را بازداشت و به تهران اعزام کردند و مدتها در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری با سختترین شرایط توأم با بازجوییهای دشوار نگهداشته شد. در پاییز 1354 آزاد شد و دوباره به مشهد مراجعت کرد. در سال 1356 به همراه جمعی از روحانیان تهران و قم طرح ایجاد جامعه روحانیت مبارز را ارائه دادند. اواخر همین سال مجدداً دستگیر و برای مدت سه سال به ایرانشهر تبعید شد. اواسط سال بعد با اوجگیری مبارزات عمومی از تبعیدگاه خود به مشهد بازگشت و در صف مقدم مبارزه قرار گرفت. اواخر دی 1357 به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب منصوب شد. مسئولیتهای ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از: عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، معاونت وزارت دفاع و نمایندگی شورای انقلاب در آن وزارتخانه، سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عضو شورای انقلاب، امامت جمعه تهران، نماینده تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، رئیس شورای عالی دفاع، نماینده مجلس خبرگان رهبری در دوره اول، عضو شورای مرکزی ائمه جمعه کشور، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و دو دوره ریاست جمهوری ایران. آیت الله خامنهای پس از ارتحال امام(ره) با رأی قاطع مجلس خبرگان به عنوان رهبری انقلاب اسلامی منصوب شد.
7. آیتالله محمدصادق خلخالی، فرزند یدالله در سال 1305 ﻫ ش در گیوى از توابع خلخال در خانواده مذهبى دیده به جهان گشود. تحصیلات آغازین خود را در زادگاهش شروع کرد. پس از اخذ ششم ابتدایى جهت تحصیل علوم حوزوى به اردبیل رفت و در مدرسه حاج ملاابراهیم مشغول تحصیلات دینى شد. امثله تا صمدیه را در آنجا، به مدت یک سال خواند. آنگاه به دستور پدرش، راهى حوزه علمیه قم شد و درسهاى حوزوى را از کتاب سیوطى آغاز کرد و مطول، مغنى، معالم، حاشیه و قوانین را تا آخر خواند. او از همان زمان ورود، با شهید مصطفى خمینى آشنا و همبحث شد. بعد از تکمیل تحصیلات سطوح مقدماتى و عالى و فلسفه، به درس خارج پرداخت. اساتید برجسته وى عبارتند از حجج اسلام و آیات عظام آقایان: عباسعلى نجفآبادى، شیخ على پناه اشتهاردى، عبدالجواد اصفهانى، مجاهد تبریزى، حجت، بروجردى، علامه طباطبایى و امام خمینى(ره). وى مىگوید: « به مدت 14 سال در درس امام خمینى شرکت جسته و اصول را دو دوره و نیم و فقه را از اول طهارت تا حدود و سپس مکاسب بیع را خواندم.» فعالیتهاى سیاسى آقاى خلخالى به دوران فدائیان اسلام بازمىگردد. وى در همان سالِ تبعید امام(ره)، مجدداً به زندان افتاد. بعد از آزادى، یک سال به انارک یزد و دو سال به رودبار تبعید شد. او بعد از پایان سالهاى تبعید تا شهادت آقامصطفى، در افشاى جنایات حکومت پهلوى سهم به سزایى داشت، بارها از طرف حکومت شاه به شهرهاى مختلفى به قرار زیر تبعید شد: چهار ماه به رفسنجان، دو ماه به لار فارس، چهار ماه به بانه و چهار ماه به بندر لنگه. پس از آن که امام به فرانسه هجرت کرد، وى نیز به آنجا رفت و بیست روز در نوفل لوشاتو ماند. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بنا به فرمان حضرت امام(ره) محاکمه سران طاغوت را به عهده گرفت و در مشاغل و سمتهایى چون: حاکم شرع دادگاههاى انقلاب اسلامى (خوزستان)، سرپرست کمیته مبارزه با مواد مخدر، نماینده مردم قم در مجلس شوراى اسلامى دوره اول و دوم، نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان انجام وظیفه کرد. وى همچنین کتابهایى در ابواب مختلف فقه منتشر کرد و چندین اثر عرفانى و تاریخى هم به رشته تحریر درآوردهاند. یکى از جالبترین آثار وى خاطرات اوست که ماجراى اعدام سران رژیم پهلوى را فاش کرده است. آیتالله خلخالى در سال 1382 دار فانى را وداع گفت.
8. آیتالله محمدمهدى ربانى املشى، فرزند ابوالمکارم در سال 1313 ﻫ ش در قم متولد شد. پنج ساله بود که پا به مکتب گذاشت و پس از دوسال به مدرسه ابتدایى رفت. پس از پایان تحصیلات ابتدایى، وارد حوزه علمیه شد و به مدت 25 سال از محضرآیات عظام بروجردى، منتظرى، محقق داماد، حائرى و امام خمینى(ره) بهره برد. وى فعالیتهاى سیاسى خود را در حوزه علمیه قم آغاز نمود و در جریان نهضت انقلابى امام خمینی (ره) در سال 42 به یارى ایشان پرداخت. به علت همین فعالیتهاى سیاسى چند بار راهى زندان و دو بار به مدت شش سال تبعید گشت تا اینکه در زمان اوجگیرى انقلاب، از تبعید و زندان آزاد شد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سمتهایى همچون نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى از استان گیلان، ریاست شعبه اول دادگاه عالى، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگى، عضویت در شوراى عالى قضائى، دادستانى کل کشور، عضویت در شوراى نگهبان، عضویت در مجلس خبرگان رهبرى از استان خراسان و عضویت در هیأت رئیسه این مجلس، نائب رئیس مجلس شوراى اسلامى در دوره دوم، عضویت در شوراى داورى، شوراى مرکزى و شوراى فقهاى حزب جمهورى اسلامى فعالیت داشت. آیتالله محمدمهدى ربانى املشى در 17 تیرماه سال 1364 در سن 51 سالگى دار فانى را وداع گفت و در جوار حضرت فاطمه معصومه(س) آرمید.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و یکم، آیتالله محمدمهدی ربانی املشی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380
9. حجتالاسلام محمدجواد حجتى کرمانى، فرزند حاج میرزا عبدالحسین در سال 1311 ﻫ ش در کرمان متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در کرمان گذراند و در سال 1330 به قم عزیمت کرد و تا سال 1336 در محضر آیتالله العظمی بروجردى، امام خمینى(ره) و علامه طباطبایى به تحصیل فقه، اصول و فلسفه پرداخت. در همین سالها بود که با شهید نواب صفوى آشنا شد و از افکار انقلابى وى الهام گرفت. وى در سالهاى 1340ـ1341 در کرمان به سازماندهى جوانان همت گماشت و سپس براى مقابله با تبلیغات مسیحیت در کرمان با اسقف بزرگ مسیحى کلیساى کرمان به بحث و مناظره پرداخت و کتاب «جلوه مسیح» را تألیف و منتشر کرد. در سال 1343 و پس از ترور منصور به دنبال یک سخنرانى دستگیر و مدت 3 ماه زندانى شد. پس از آزادى از زندان و در سال 1344 به دنبال کشف حزب ملل اسلامى به همراه یک گروه 55 نفره دستگیر و پس از محاکمه در دادگاههاى بدوى و تجدید نظر نظامى به 10 سال زندان محکوم گردید و پس از ده سال و اندى در پائیز سال 1354 از زندان آزاد شد. وى در سال 1356 در پى ایراد سخنرانى و قرائت قطعنامه چهارده مادهاى در جلسه یادبود مرحوم حاج آقا مصطفى خمینى در مسجد اعظم قم، دستگیر و به ایرانشهر تبعید گردید. در فروردین 1357 از ایرانشهر به سنندج و مدتى بعد به جیرفت منتقل شد و پس از واقعه خونین 17 شهریور 1357 بازداشت و مدتى در زندان شهربانى تهران در حبس بود. او در آستانه پیروزى انقلاب به کرمان بازگشت و پس از پیروزى انقلاب به عنوان نخستین امام جمعه کرمان به اقامه نماز جمعه پرداخت. در سال 1358 به همراه شهید باهنر از سوى مردم کرمان به نمایندگى مجلس خبرگان برگزیده شد و یک سال بعد در نخستین انتخابات مجلس شوراى اسلامى به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت و در کمیسیونهاى «طرح انقلاب»، «امور خارجه»، «قضائى» و «نهادهاى انقلاب» خدمت نمود. وى پس از پایان اولین دوره مجلس شوراى اسلامى به سمت مشاور فرهنگى رئیس جمهور در دوره ریاست جمهورى حضرت آیتالله خامنهاى برگزیده شد. او صاحب آثار بسیارى در زمینه تألیف و ترجمه مىباشد.
ر. ک: روزنامه جمهورى اسلامى، 20 /12 /58، ص 13 و روزنامه حدیث کرمان 10 /7 /69، ص30
10. نقطه چین در متن اعلامیه آمده است.
11. عزتالله سحابى، فرزند یدالله در اردیبهشت 1309 ﻫ ش در تهران متولد شد. پس از طى تحصیلات متوسطه در تهران وارد دانشگاه تهران شد و توانست در سال 1331 در رشته الکترومکانیک مهندسى بگیرد. وى از همان بدو ورود به دانشگاه به انجمن اسلامى دانشجویان پیوست و در سال 1332 به عضویت «نهضت مقاومت ملى» درآمد که در پى فعالیتهاى خود در آن سازمان در تیرماه 1333 دستگیر و زندانى شد. در سال 1340 به عضویت جمعیت نهضت آزادى ایران درآمد و به عنوان عضو شوراى مرکزى نهضت انتخاب شد، اما 4 ماه بعد همراه آیتالله طالقانى، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابى و عدهاى دیگر دستگیر و پس از مدتى آزاد شد. وی مجدداً در بهمن 1341 دستگیر و در سال 1342 در یک دادگاه نظامى به زندان محکوم شد که پس از طى مدتى از دوره محکومیت آزاد شد. سحابی در سال 1350 براى چندمین بار زندانى و نهایتا در 4 آبان 1357 از زندان آزاد شد و در اواخر آبان همان سال به عنوان عضو شوراى انقلاب درآمد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى وى نماینده مجلس خبرگان بود و پس از آن در کابینه دولت موقت بازرگان به عنوان وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد که این دولت به دلیل همراه نبودن با سیاستهای انقلابی حضرت امام(ره) استعفا داد و با موافقت ایشان مواجه شد. سحابی در انتخابات اولین دوره مجلس شوراى اسلامى از تهران راهى مجلس شوراى اسلامى گردید و پس از پایان دوره مجلس در سال 1363 به فعالیتهاى سیاسى خود ادامه داد. وى نشریه «ایران فردا» را به صورت غیررسمى و محدود منتشر کرد و از سال 1371 انتشار آن را به طور رسمى آغاز کرد. وی به دلیل قلم زدن مطابق میل دشمنان جمهوری اسلامی برنده قلم طلایی گردید. وی در سال 1390 در تهران درگذشت.
(ایران فردا ش 31، فروردین 1376/ کیهان ش 10818، 7 مهر 1358)
12. سید مهدی هاشمی، فرزند محمد در سال 1323 ﻫ ش در اصفهان متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی بنابر اصرار پدر راهی حوزه علمیه اصفهان شد و پس از شش سال به دعوت برادرش هادی هاشمی که در قم سکونت داشت به این شهر رفت. حضور وی در قم همزمان با اوجگیری نهضت روحانیت در سال 42 بود.
این حرکت موجب شد نیروهای حوزه و بخصوص طلبههای جوان به مسائل سیاسی ایران و جهان توجه بیشتری نشان دهند و مهدی هاشمی در این برهه به بررسی نهضتها و انقلابهای گذشته و حال جهان با مراجعه به منابع و مآخذ غیراسلامی و غیرشیعی پرداخت که همین امر وی را به سوی برداشتهای التقاطی و اندیشههای غیراصولی سوق داد.
وی در سال 1346 به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر و پس از سپردن تعهد آزاد شد، ولی در همین سال به علت اینکه به نامه آیتالله العظمی سیدعلی بهبهانی(ره) در رابطه با حملات اسرائیل و کمک به مردم مظلوم فلسطین جملاتی اضافه کرده بود دستگیر و برای خدمت سربازی به جهرم اعزام شد. ساواک از طریق ضداطلاعات ارتش وی را دعوت به همکاری کرد و سپس ترتیب انتقال وی به تهران را داد و سمت نویسندگی دادرسی کل ژاندارمری را به او محول کرد. وی در یک سخنرانی که به عنوان نماینده سربازان داشت از شاه و انقلاب سفید تعریف و تمجید کرد و پس از پایان سربازی با تأثیرپذیری از افکار مختلف، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را در قهدریجان اصفهان متمرکز ساخت.
در این زمان وی در جلسات محمدجواد غروی به طور مرتب شرکت میکرد و تحت تأثیر سخنان وی که با مفاهیم اصیل اسلام و اصول تشیع تعارض داشت، قرار گرفت.
عملکرد و سخنرانیهای انحرافی غروی باعث شد، علما و روحانیون منطقه به مقابله با این جریان منحرف بپردازند که آیتالله شمسآبادی نیز در این راه جان خود را فدا کرد. مهدی هاشمی در اردیبهشت 1355 به دنبال چند فقره قتل دستگیر و روانه زندان شد. در زندان با ساواک ارتباط برقرار کرد و اطلاعات مبارزین را در اختیار ساواک قرار داد. در دادگاه وی مجرم شناخته شد و به 3 بار اعدام محکوم شد، ولی بنابر دلایلی این حکم در دیوان عالی کشور نقض گردید. این واقعه همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود و مهدی هاشمی از درون زندان به نامهنگاری با علما پرداخت و چنین وانمود کرد که رژیم با متهم کردن او قصد تخریب چهره به اصطلاح مبارز و سازشناپذیر او را دارد. در بیرون زندان نیز باند تبهکار وی اقدام به تبلیغات زیادی کرده و او را زندانی سیاسی معرفی کردند، اما امام(ره) با بینش عمیق خود در سال 1357 فرمودند «او قاتل است نه زندانی سیاسی.
با پیروزی انقلاب اسلامی وی از زندان آزاد شد و باوجود اینکه به عنوان یک مجرم و یا لااقل متهم شناخته میشد، در پناه حمایتهای آقای منتظری توانست تا احراز مسئولیت واحد نهضتهای سپاه پاسداران ارتقا یابد و در این سمت با سیاستهای نظام مقابله کند و باعث اختلال در روابط خارجی با سایر دولتها گردد که مجموعه عملکرد وی باعث انحلال این واحد و اخراج وی از سپاه گردید. وی بار دیگر قهدریجان را پایگاه خود قرار داد و تلاش کرد تا سازمانی از نیروهای مسلّح را در لنجان سفلی تأسیس کند و در مقابل سپاه اصفهان ایستادگی کند که این امر موجب درگیری در این منطقه و کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید.
وی از آغاز تأسیس واحد نهضتها، تا زمان اخراجش از سپاه هر گونه وسایل مورد نیاز (اسلحه و مهمات، اسناد و مدارک و ...) خود را از این نهاد خارج و مخفی میکرد. همزمان با این اقدامات، وی سرمایهگذاری و برنامهریزی وسیعی را در حوزه علمیه قم بین طلاب جوان آغاز کرد و در این راه روشنفکران غربزده و عوامل گروههای التقاطی را به حوزه دعوت میکرد و سعی وافری در دست گرفتن جامعه مدرسین و شورای مدیریت حوزه علمیه قم داشت. از طرف دیگر وی به منظور در دست گرفتن حاکمیت کشور با تهیه انواع و اقسام شبنامه، نامهپراکنی، ارائه تحلیلهای وارونه، شایعهپراکنی و اتهامات سعی در زیر سؤال بردن نظام و مسئولین داشت. وی مذاکرات مسئولین و علما و نصایح و هشدارهای صریح و خیرخواهانه حضرت امام (ره) را جدی نگرفت و تلاش کرد ارجحیّت این موعظهها را با شایعاتی چون کانالیزه شدن حضرت امام (ره) و تسلط مسئولین بر مجاری اندیشه و تفکر ایشان مخدوش سازد.
سرانجام یکبار دیگر حضرت امام(ره) با درایت و دورنگری خود، عمق فاجعه را درک و در مقابل تمام اهرمهای فشار و حمایتهایی که از ناحیه حامیان سادهلوح مهدی هاشمی صورت میگرفت، انقلاب اسلامی را از خطری بزرگ نجات داد و دستور دستگیری و بررسی سوابق وی و باندش را صادر فرمود و مسئولین امنیتی و قضایی را به مقاومت در مقابل جوسازیها توصیه کرد. مهدی هاشمی پس از مدتی بازداشت شد و درباره همه جرایم قبل و بعد از انقلاب لب به اعتراف گشود و سرانجام به اتهام محاربه، افساد، ایجاد فتنه و رعب و وحشت در بین مردم در تاریخ 6 /7 /1366 اعدام شد.
ر.ک: بنبست، 4 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
13. نقطهچین در متن اعلامیه آمده است.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب2 صفحه 179