صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برگه بازجویی و صورت جلسه از آقای طیب حاجی رضایی

تاریخ سند: 2 تیر 1342


برگه بازجویی و صورت جلسه از آقای طیب حاجی رضایی


متن سند:

س: با استحضار از هویت شما حاضر هستید سوالاتی که می شود از روی حقیقت پاسخ گویید ج: بله حاضر هستم که هر چه سوال می شود حقیقت را بگویم س: آقای ارباب زین العابدین تهرانی اجاره دار باغ جنت(میدان سبزی) در بازجویی های خوداظهار داشته که آقای طیب حاج رضایی به من تلفن کرد که سازمان امنیت میدان ها را به من سپرده که نگذارم اتفاقی بیافتد لازم است جریان را مشروحا بیان فرمایید.
زیرا که حاجی زین العابدین تهرابی جریان را مشروحا اظهار نموده است.
ج: روز بعد از واقعه 15 خرداد سرکار سرهنگ صدارت افسر سازمان امنیت به من تلفن کرد و گفت سرکار سرهنگ مولوی خیلی از شما گله دارد من گفتم به حضرت عباس اگر من کاری کرده باشم من تا ساعت 11 در منزل بودم هیچ چیزی در جریان ندارم بعد ایشان گفت پس به همین نحو به سر کار سرهنگ مولوی تلفن کنم در جواب گفتم بله روز بعد مجددا سرکار سرهنگ صدارت به من تلفن کرد پسرم پشت تلفن بود (من در حجره حاج علی نوری بودم) وقتی به حجره خودم برگشتم پسرم گفت سرکار سرهنگ صدارت تلفنا اطلاع داد می گویند عده ای از میدان شوش حرکت کرده اند پسرم به او جواب داده بود هیچ خبری نیست بعدا سرهنگ صدارت می گوید به طیب بگویید مواظب میدان انبار غله و میدان شوش باشد - من در حجره ارباب زین العابدین نشسته بودم ایشان خارج به آقای بهارمست منشی خود تلفن کرد و بهارمست ضمن صحبت به او گفت که طیب خان در اینجا نشسته است ارباب که نمی دانم در چه محلی بود به منشی خود دستور داد گوشی تلفن را به من بدهد و ارباب با من صحبت کرد از من پرسید میدان چه خبر است من موضوع توصیه سرهنگ صدارت را راجع به محافظت میدان ها به او گفتم و او هم خداحافظی کرد.
س: معمولاً شما روزها چه ساعتی به میدان تشریف می بردید.
ج:ساعت چهار بعدازنیمه شب س: چطور شد شما روز 15 خرداد ساعت11 به میدان آمدید.
ج: من در روز 15 خرداد مطابق معمول ساعت 4 بعد از نیمه شب به میدان رفتم یک ماشین گوجه فرنگی داشتم فروختم و ساعت 6 صبح به منزل رفتم مجددا ساعت 11 برای رسیدگی به حساب رعایا به میدان مراجعت کردم س: درست فکر کنید مذاکره بین شما و ارباب زین العابدین در مورد حفظ امنیت میدانها و جلوگیری از اعمال آشوب گران در آن منطقه در چه روزی و چه ساعتی با قید تاریخ صحیح ذکر کنید.
ج: روز بعد از واقعه یعنی ساعت 10 صبح همان روز 17 خرداد س: شما به ارباب تلفن کردید یا ارباب به شما تلفن کرد مجددا بیان نمایید.
ج: من از محل ارباب زین العابدین اطلاع نداشتم ایشان برای کار شخصی خودشان به منشی خود تلفن کرد و بعد با من صحبت کرد و من ابتدا به او تلفن نکردم و ضمنا توضیح دهم که ارباب با شماره تلفن میرزا لطف اللّه که مغازه اش با مغازه ارباب متصل است صحبت نمودزیرا تلفن خودش کار نمی کرد.
س: گله سرهنگ مولوی که وسیله سرهنگ صدارت از شما شده بود در چه مورد بود و سابقه چه بود.
ج: برای اینکه شیخ نهاوندی را جهت سخنرانی دعوت کرده بودم و من به او گفتم ده سال است که سخنرانی می کند و سرکار سرتیپ ماهوتیان هم در موقع وعظ پای منبر ایشان نشسته بودند و سرهنگ نشاط و یک نفر دیگر هم بوده اند اگر اظهارات خلافی نموده خلاف مصالح عمومی بوده که یکی از آنها راجع به استقبال از جنیتا آرتیست خارجی که به ایران آمده بوده که مأمورین سازمان امنیت هم به طوری که عرض کردم در پای موعظه های نهاوندی بودند.
س: آقای طیب خان بر طبق ادعای شما که در بازجویی های قبلی اظهار داشتید خود را یکی از افراد شاهدوست معرفی نمودید حال از یک چنین فردی که خود را این طور معرفی می کند دستگاه فرمانداری نظامی انتظار دارد ولو از طرف خودش نیز در این راه (منظور واقعه 15 خرداد 1342 است) خبط و خطایی سرزده برای اثبات ادعای خود آن چه که در مورد محرکین اصلی در هر نقطه از کشور اطلاع دارید و یا شنیده اید بیان فرمایید زیرا در وضع شما دادن اطلاعات به دستگاه فرمانداری نظامی موثر خواهد بود امید است از حقایق در پاسخ این سوال خودداری نفرمایید.
ج: تا آنجا که من اطلاع دارم حاج حسن امامی یک ماه قبل از این جریان از میدان پول جمع آوری و برای آقای خمینی به قم فرستاده است و از میدان ما پول جمع آوری ننموده است.
س: چه مبلغ پول ایشان جمع آوری کرده بود ج: نمی دانم چه مبلغ جمع آوری کرده ولی می دانم حسن ترابی رئیس کارگران میادین که خودش نیز مأمور سازمان امنیت است و روز بلوا 15 خرداد (حاج حمیدرضا ابراهیمی به من گفت) جلوی اخلالگران بود از میدان سبزی آمد بیرون و کلاهش دستش بود موضوع جمع آوری پول را به سازمان گزارش داده بود که از طرف سازمان قید نشده از جمله حاج حسن امامی را نیز که تازه با من قوم و خویش شده است دستگیر و بعد از چهار الی پنج روز آنها را کردم و پیش از 15 خرداد مرخص کردند و به قراری که شنیده ام خود حاج حسن امامی پنج هزار تومان سهم خود را داده و بقیه یعنی بارفروشهای میدان به اندازه استطاعت خود پول دادند و این پولها راحاج حسن امامی جمع آوری و به قم برده است.
س: آن چه که شنیدید که قبل از واقعه 15 خرداد در تهران چه کسانی به عمله جات یا کارگران پول داده سه تومان یا پنج تومان 10 تومان و این اشخاص را راه انداخته اند با ذکر شخصی پول دهنده و محل کار عملجات و یا کارگران و چگونگی امر بیان کنید.
ج: در این مورد اطلاعی ندارم و چیزی نشنیده ام زیرا کارگران و عمله جات در کوره ها کار می کنند.
و کوره ها از منطقه ما دور هستند.
س: آقای طیب خوب توجه بفرمایید چنانچه شما حقایقی را بدانید و نگوئید به زیان شما است زیرا سایر متهمین که دستگیر شده اند منجمله آقای ارباب زین العابدین اظهار نمودند که شایع است و شنید که شما از یک مرجع وجوه هایی دریافت کرده اید که مستقیم یا غیرمستقیم تا در اخلالگری و قیام روز 15 خرداد با عاملین اصلی و محرکین واقعی همکاری نمایید بهتر است حقایق را اظهار نمایید که این مطالب بیش از پیش به زیان شما تمام نشود.
ج: من آدمی هستم مشروب خوار روزی دو هزارتومان درآمد دارم روزی 500 تومان اجاره ملک می گیرم خدا یکی شاه یکی هر که هر چه می گوید دروغ می گوید.
س: اظهارات خود را تأیید و گواهی می کنید.
ج: بله، به وسیله امضا تأیید می کنم ضمنا بایستی بگویم که سه ماه قبل هم که تمام مغازه های تهران بسته بود دکان های بارفروشی میدان باز بود که به عرض نخست وزیر هم رسید.

توضیحات سند:

1ـ پول های توزیع شده بین مردم برای تظاهرات : یکی از شگردهای تبلیغی رژیم شاه در جهت سرکوب انقلابیون، شایعه گرفتن پول از حضرت امام یا بازاریها برای شرکت در تظاهرات بود که در این رابطه تبلیغات وسیعی در روزنامه ها کردند و بارها نیز تلاش کردند از زبان مرحوم طیب آن را اعتراف بگیرند.
آنان که خود برای برپایی هر تظاهرات به نفع شاه، مبالغ هنگفتی هزینه می کردند و به افراد اوباش پول یا امتیازات مادی می دادند تا در تظاهرات شرکت کنند همین را برای تظاهرات مخالفین نیز تبلیغ می کردند و می گفتند افراد شرکت کننده در تظاهرات هر کدام مبلغ 15 تا 25 ریال گرفته اند و آمده اند.
جالب اینجاست که در آن زمان بیمارستانهای دولتی در ازای یک کیسه خون مبلغ 300 تا 400 ریال می دادند آیا مردم برای 25 ریال حاضر به کشته شدن بودند؟ نویسنده کتاب نهضت امام خمینی در این رابطه می نویسد: دستگاه تبلیغاتی رژیم پس از چند روز جار و جنجال و گردوخاک که به زودی همه چیز را روی دایره خواهند ریخت، حقایق را روشن خواهند ساخت، بند و بست های پشت پرده را برملا خواهند کرد و سرانجام آن مدرک زنده و غیرقابل انکاری را که شاه و دستگاه تبلیغاتی او به ملت ایران وعده داده بودند به نمایش گذاشتند! مدرکی که واقعا روی تمام توطئه گران، دروغ سازان و خائنین را سیاه تر ساخت و آن مدرک زنده اینکه (...
در تاریخ یازدهم خرداد شخصی به نام عبدالقیس جوجو از لبنان وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید و چون مورد سوءظن مأمورن گمرک قرار گرفته بود تحت بازجویی و وارسی قرار گرفت و مبلغی معادل یک میلیون تومان از او به دست آمد که پس از تحقیقات اعتراف کرد که مبلغ مزبور را از طرف جمال عبدالناصر برای افراد معینی در ایران آورده است.
تفصیل این جریان به زودی در معرض اطلاع عموم قرار داده خواهد شد.
» این سند زنده و غیرقابل انکاری بود برادعای شاه و دستگاه تبلیغات رسوایش که چند روزی روی آن جاروجنجال به راه انداخته و با بوق و کرنا به دنیا اعلام می داشتند که به زودی بند و بست های پشت پرده برملا خواهد شد و حقایق روشن خواهدگردید.
گفتنی است که دستگاه دسیسه ساز و دروغ پرداز شاه از آنجا که در ساختن این کمدی، سخت گیج و دست پاچه و شتاب زده بود تا ادعای شاهانه را مبنی بر «پول گرفتن یک مسلمان شیعه از یک مسلمان غیرشیعه» هر چه زودتر لباس واقعیت بپوشاند و در برابر افکار عامه ملت ایران و آزادیخواهان جهان که علیه رژیم،سخت تحریک شده بود جنایات و کشتار فجیع شاه در 15 خرداد را توجیه نماید، دچار تناقض و دوگویی گردید و در حالی که جراید وابسته ایران نام به اصطلاح فرستاده جمال عبدالناصر را «عبدالقیس جوجو» انعکاس داده بودند، سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد طی اعلامیه ای که در این مورد انتشار داد، به اصطلاح شخص مزبور را «محمد توفیق القیاسی» نام نهاد!: (...
در این ضمن بعضی از کشورهای خارجی که ترقیات سریع ایران! را در شئون مختلفه با دیده غرض آلود می نگریستند...
برای کُند نمودن سیر این اقدامات انقلابی دست به کار شدند و از ایام خاص سوگواری ماه محرم استفاده کرده برای به راه انداختن مردم عوام در خیابانها به منظور نهب و غارت به فرستادن پولهای هنگفت از خارج مبادرت کردند!! شروع این گونه اقدامات نکوهیده موجب شد قوای انتظامی برای حفظ نظم عمومی و دفاع از جان ومال و حدود و حقوق مردم در مقابل این عده ماجرا جو وارد اقدام شود و به طریق مقتضی به مداخله بپردازد.
طبیعی است که در این گونه تصادمات عده ای مجروح یامقتول می شوند.
خوشبختانه مصدومین این حوادث بسیار کم!! و به مراتب کمتر از آن است که در بعضی از جراید مغرض منعکس گردیده است.
از طرف مقامات دولتی ایران اسناد و مدارک دال بر تحریکات بعضی از کشورهای خارجی که در خارج از مرزهای ایران صورت گرفته است در موقع خود منتشر خواهد شد!! اجمال موضوع این است که در تاریخ یازدهم خرداد موافق با اول ژوئن و هشتم محرم شخصی به نام محمد توفیق القیاسی از بیروت با هواپیما وارد تهران و در گمرک در حدود یک میلیون تومان ارزهای مختلف از او مکشوف گردید که بعد از تحقیقات بیشتر شخص مذکور صریحا و کتبا اعتراف کرد مأموریت داشته این پولها را به اشخاص مخصوصی در ایران بدهد و اضافه نمود این وجوه از طرف عمال ناصر از دمشق به بیروت ارسال و از آنجا به وسایل مختلف به نواحی دیگر منتقل می گردد.
چنانکه وی حامل قسمتی از این وجوه برای اشخاص منظور در ایران بوده است تفصیل این موضوع که پرده از بعضی جریانات نامطلوب و خلاف اصول اخلاقی بر خواهد داشت در محاکمه علنی دستگیر شدگان در معرض عموم قرار داده خواهد شد.
(سفارت شاهنشاهی ایران - بغداد) این، به اصطلاح اسناد و مدارکی است بر مدعای شاهانه در مورد پول گرفتن «یک ملسمان شیعه از یک مسلمان غیر شیعه» که به حکم «گواه شاهد صادق در آستین باشد»! پس از مدتی جار و جنجال وگردوخاک به که این دروغ شاهانه و دسیسه مزورانه را منعکس ساخته بود دیگر از این مقوله سخنی به میان نیاورند! نغمه ها، عربده ها و رجزخوانیها یک باره فروکش کرد، دیگر کسی از مدارک و اسناد به دست آمده، «دلایل و شواهد زنده» و این گونه اباطیل شاهانه چیزی نشنید، عبدالقیس جوجوی افسانه ای که اصولاً وجود خارجی نداشت و در زبان رادیو سلطنتی و در متون روزنامه های درباری زائیده شده بود برای همیشه در زباله دان تاریخ مدفون گردید.
شاه و باند مزدور او به خوبی دریافتند که هر چه در این زمینه بیشتر دادسخن دهند خود را رسواتر و مفتضح تر ساخته اند و خشم و احساسات توده ها را بیشتر علیه خود تحریک کرده اند.
از این رو صلاح خود را در این دیدند که به کلی «درِ آنرا بگذارند»! حتی شاه در کتابی که به نام «انقلاب سفید» منتشر کرده است وقتی به قیام پانزدهم خرداد می رسد جرأت نمی کند که آن دروغ شاهانه و اتهامهای مفتضحانه را تکرار کند.
چون آن قدر رسوا و پادرهوا بود که شاه با تمام «کودنی» دریافت که تکرار آن جز رسوایی بیشتر برای او و اربابانش چیزی در بر نخواهد داشت.
از این رو در این کتاب ناچار شد که دسته گل تازه ای به آب دهد که فضاحت آن کمتر از ماجرای رسوا و افسانه ای «عبدالقیس جوجو» نمی باشد.
( نهضت امام خمینی صفحات 506 ـ 504)

منبع:

کتاب شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک صفحه 121





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.