تاریخ سند: 22 شهریور 1356
موضوع: پرویز نیکخواه
متن سند:
به: 311 تاریخ: 22 /6 /3613560622
از: 20 ه 11
موضوع: پرویز نیکخواه
پرویز نیکخواه در حضور جهان فیروز فولادى در باشگاه توس (باشگاه سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران) پس از انتخاب دکتر باهرى به دبیر کلى حزب رستاخیر ملت ایران اظهار داشت با دکتر باهرى صحبت داشته است دکتر باهرى به وى گفته است که به کمک و همکارى او در حزب احتیاج است ظاهراً نیکخواه نیز به آقاى باهرى قول داده که بوى در این زمینه کمک کند1 نیکخواه امیدوار است که باهرى بتواند در حزب رستاخیر ملت ایران تحولى به وجود آورد. نیکخواه گفت دبیرکل حزب رستاخیز ملت ایران بوى گفته است باید جسد این (مرده) یعنى حزب را دوباره بلند کرد سپس صحبت از کوروش لاشائى دبیر کل لژیون خدمتگزاران بشر بمیان آمد فیروز فولادى معتقد است که با انتخاب باهرى بسمت دبیر کل حزب موقعیت لاشائى بیش از پیش تحکیم یافته است فیروز معتقد است که باهرى از کوروش لاشائى حمایت میکند ضمناً فیروز فولادى در یک ملاقات دیگر گفت شنیده است که تمام نزدیکان هویدا به ویژه آنهائی که قبلاً در حزب ایران نوین فعالیت داشتند باهرى را تنها گذاردهاند و بعید به نظر که وى بتواند کارى از پیش برد.
نظریه شنبه: مطالب بالا مطرح شده است.
نظریه یکشنبه: نظریه شنبه تأیید میکردهاند.
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه تأیید میکردهاند.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه تأیید میکردهاند.
توضیحات سند:
1 ـ در مورد آخرین خوشخدمتى نیکخواه به رژیم شاه عدهاى از نویسندگان و مورخان خارجى و داخلى معتقدند که مقاله توهینآمیزى که روزنامه اطلاعات در مورد حضرت امامخمینى (ره) در هفدهم دیماه 1357؛ عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با امضاى مستعار «احمد رشیدى مطلق» در صفحه سوم خود چاپ نمود توسط پرویز نیکخواه تهیه شده بود و اعدام وى را پس از انقلاب دلیلى بر صحت گفته خود ذکر مىکنند.
احمد سمیعى در کتاب خود تحت عنوان معماران تمدن بزرگ به نقل از ویلیام فوربیس خبرنگار معروف مجلات تایم و لایف آمریکا در کتاب خود زیر عنوان سقوط تختطاووس مىنویسد:
«سرنگونى محمدرضا پهلوى که در نوع خود در جهان بىنظیر است، با چند کاغذ که محتوى مقالهاى درباره یک رهبر مذهبى بود آغاز شد. نویسنده مقاله جوانى به نام پرویز نیکخواه بود که [با توجه به نظر قطعى نویسنده کتاب در مورد نویسنده نامه، نمىتوان نظر او را قبول کرد. لکن باید پذیرفت که هویدا از متن نامه آگاه بوده است. بدیهى است مسأله قابل تأمل هم اعدام «نیکخواه» از سوى دادگاه انقلاب اسلامى است. معذلک با توجه به این نکته که هویدا در دادگاه گفت: «شاه آخرین تصحیح را در متن نامه کرده است.» باید پذیرفت که این شخص محمدرضا پهلوى بوده است که دستور تهیه نامه را به هویدا داده و او هم از افرادى براى تهیه آن استفاده کرده است.] سالها قبل توطئهاى در پرونده پرویز نیکخواه بایگانى شود. 9862
را براى کشتن شاه رهبرى کرد و پس از شکستن این توطئه به زندان افتاد. شاه او را عفو کرد و نیکخواه که زندگى خود را مدیون شاه بود به صف نوکران صدیق و وفادار پیوست. این مقاله به نظر امیرعباس هویدا نخستوزیر پیشین ایران که در آن موقع وزیر دربار بود رسید و هویدا با علم به این که انتشار این مقاله توهینآمیز نسبت به یک رهبر مذهبى مورد احترام مردم چه نتایجى به بار خواهد آورد، تصمیم گرفت ترتیب چاپ آن را در یکى از روزنامههاى کثیرالانتشار ایران بدهد. هویدا قطعا مىدانست که انتشار این مقاله چه آشوبى به راه خواهد انداخت، ولى تصور نمىکرد که طوفانى که به دنبال انتشار این مقاله بر خواهد خواست، رژیم سلطنتى را هم سرنگون خواهد ساخت و خود او را هم به جوخه اعدام خواهد سپرد. براى هویدا آنچه در لحظه اخذ تصمیم براى انتشار این مقاله اهمیت داشت این بود که عکسالعمل آن، براى رقیب و جانشین او در مقام نخستوزیرى (جمشید آموزگار) دردسر ایجاد خواهد کرد و احتمالاً موجب سقوط او خواهد شد. هویدا مستقیماً هم مىتوانست این مقاله را براى انتشار آن معرفى کند، مقاله را براى داریوش همایون، وزیر اطلاعات آموزگار فرستاد و به وى گفت شاه دستور انتشار این مقاله را در یکى از روزنامه کثیرالانتشار داده است [فریدون هویدا در کتاب «سقوط شاه» در مورد انتشار این مقاله چنین اظهار نظر مىکند: «موقعى که خبر ورود پخش قاچاقى نوارهاى «امام» خمینى به گوش شاه رسید او را به شدت نسبت به سستى پلیس امنیتى خود خشمگین کرد و براى آنکه ضمن عمل مقابله به مثل، دست به انتقامجویى هم زده باشد، بدون مشورت با کسى دستور داد مقالهاى سراپا بدگویى و ناسزا، براى صدمه زدن به تخریب «امام» خمینى انتشار یابد و وزیر اطلاعات آن زمان (داریوش همایون که شوهر خواهر اردشیر زاهدى بود) را مأمور این کار کرد. و نیز یکى از روزنامههاى مهم تهران را وادار ساخت تا این مقاله را به چاپ برساند. ولى انتشار این مقاله همچون جرقهاى بود که با بشکه باروت تماس پیدا کرده باشد.»
داریوش همایون خود عنصرى مرموز بود که زمانى در صف مخالفان و انتقاد کنندگان از حکومت شاه قرار داشت، ولى بعدها خود را در صف خادمین رژیم جا کرد. و در حکومت آموزگار به مقام وزارت اطلاعات رسید. داریوش همایون در سمت وزیر اطلاعات مىتوانست روزنامهها را سانسور و یا آنها را وادار به انتشار اخبار و مطالبى برخلاف میل خودشان بکند.
(احمد سمیعى: معماران تمدن بزرگ. چاپ اول، ص 147 - 149)
مسعود بهنود در کتاب خود تحت عنوان «از سید ضیاء تا بختیار» در مورد همکارى نیکخواه با رژیم شاه در حادثه 17 دى 1356 مىنویسد:
«در سال 1356 دو روز پس از سفر کارتر رئیس جمهور آمریکا به تهران رسماً اعلام شد که «ایران کنترل هوایى و فضایى بخش وسیعى از خلیج فارس را به عهده گرفته است.» فرداى آن روز کنگره فوقالعاده حزب رستاخیز، بار دیگر جمشید آموزگار را به دبیر کلى برگزید. با این مقدمات رژیم آماده اجراى طرح شده بود. «نقطه مقابل این تمهیدات، فرح که همچنان مطابق طرحى که اسرائیلیان تهیه کرده بودند، در کوشش براى لیبرالیزه کردن حکومت و منزهنمایى بود، بار دیگر سفرى به آمریکا کرد تا به رسانههاى گروهى جهان فرصت دهد تا درباره او و فرزندش تبلیغ کنند. شاه در حالى که به طرح مشترک آموزگار و زاهدى تن داده بود، از وحشت به اقدامات همسرش رضایت مىداد و مىکوشید تا هر دو خط را همزمان پیش ببرد. در فاصلهیى که او مشغول پذیرایى از ضیاءالحق بود، و آماده سفر به مصر براى دیدار انورسادات، محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و شجاعالدین شفا، جدا از هم متنى را مىنوشتند که مىبایست فرمان آتش جنگى باشد که رژیم درصدد بود برپا کند. متنهاى تهیه شده آن سه تن را شاه خود وی راستارى کرد. از ترکیب آنها با هم مقالهیى فراهم آمد که مىبایست در روزنامه عصر، آن را چاپ کنند. در اینجا روابط شخصى هویدا با سردبیر «کیهان» به مدد روزنامه کیهان آمد، هویدا، با استدلال این که چاپ یک مطلب واحد، همزمان، در دو نشریه نشان خواهد داد که حکومت آن را تدارک دیده است و این خلاف مصلحت است، شاه را قانع کرد که مقاله تهیه شده، ابتدا در «اطلاعات» چاپ شود و پس از چند روز «کیهان» «آیندگان» و «رستاخیز» با متنهاى دیگرى همین عمل را تکرار کنند. شاه پذیرفت. در این زمان روزنامه «اطلاعات» که مؤسس و بنیادگذار خود عباس مسعودى را از دست داده بود، از میان مطبوعات مهّم، از همه بىسرپرستتر بوده عصر روز شانزدهم دى، با آشکار شدن نخستین نشانههاى مقاومت در هیئت تحریه روزنامه اطلاعات ـ که متوجه اثرات برانگیزاننده این نوشته در مردم مسلمان شده بودند ـ ساواک وارد میدان شد. کوششهاى «على باستانى» به جایى نرسید و «اطلاعات» مجبور شد، مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را با امضاى «احمد رشیدى مطلق» در صفحه سوم خود چاپ کند.» مسعود بهنود: سید ضیاء تا بختیار. چاپ پنجم. ص 740
وضعیت نیکخواه پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران:
نیکخواه در نخستین روزهاى پیروزى انقلاب، در سال 1357، به همراه جمعى دیگر از بلند پایگان رژیم پهلوى اعدام شد. نیکخواه چون آتشى که در آستانه خاموشى آخرین شعله را بلندتر از همیشه مىکشد، یا چون محتضرى که در دم آخر یکباره شور و نشاط مىیابد و بلندترین فریاد مستانه همه عمرش را سر مىدهد در ماههاى پایانى ـ که نمىدانست به سوى مرگ قدم بر مىدارد ـ بیش از هر زمان بهقدرت نزدیک شده بود.
توجه اندک به جرائم نیکخواه که در دادگاه انقلاب اسلامى مطرح و بر مبناى آن به اعدام محکوم گردید مىرساند که چگونه این مارکسیست انقلابى دست در دست حکام جائر و فاسد گذشته بر گرده مردم سوار بوده و براى ادامه چند روزه زندگى ننگین خود از کوچکترین تلاشى در جهت تحکیم پایههاى متزلزل حکومت شاه دریغ نمىورزیده است.
کیفر خواست نیکخواه: «آقاى پرویز نیکخواه فرزند سیدحسن به شماره شناسنامه 302 متولد 1318 تهران، مدیر سابق مرکز خبر تلویزیون، سرپرست گروه تحقیق تلویزیون، نظریهپرداز حکومت غاصب استعمارى، مقالهنویس و مداح رژیم دست نشانده پهلوى، مسلمان (البته به ادعاى خودش)، تبعه ایران متهم است به:
1 ـ فساد در ارض از طریق پراکندن تخم فساد فرهنگى و وابستگى ذهنى استعمارى و فریب خلق و سانسور اخبار و انتشار اخبار جعلى و مقالات دروغآمیز و تأئید مشى جباران نوکر اجنبى که خود متهم نوکرى آنان را به استعمار غرب عموماً و آمریکا خصوصاً اقرار دارد.
2 ـ نقض حقوق اساسى مطرح در قانون اساسى قبلى و اعلامیه حقوق بشر و قوانین جارى مملکتى و اصول شناخته شده شرعى و عرفى.
3 ـ تبانى با قاتلان حاکم در پوشاندن جنایات، قتلها، فسادها، توطئهها از طریق مدیریت دستگاههاى تبلیغاتى وهمزمانى با حیات و حیثیت ملى دروغین و استقلال سیاسى و سیاست مستقل ملى اصولاً بىپایه و کذب.
4 ـ گزارش خلاف واقع از وقایع و حقایق به ملت و اشاعه اکاذیب.
5 ـ قیام علیه استقلال مملکت و اقدام علیه حاکمیت ملت، با نظریهپردازى و اداره مؤثر تشکیلات حزب رستاخیز و تبلیغات درباره حکومت استبدادى.
دلائل اتهام:
1 ـ تصدى مشاغل کلیدى که حسب اقرار متهم مستقیماً به وسیله شاه و مأموران امنیتى اداره و کنترل مىشدند.
2 ـ انتشار مقالات کثیر در روزنامهها و مجله تماشا و نشریههاى رستاخیز و غیره و سخنرانیهاى متهم.
3 ـ اقاریر متهم و اظهارات ایشان به شرح نوارهاى مضبوط در پرونده از جمله این که رژیم دستنشانده آمریکا بوده و به انتظار حصول نتایج مثبت، رژیم پایگاهى خلقى نداشته و متهم به انتشار حصول نتایج مثبت استبدادى و فاسد همکارى مىکرده است.
4 ـ مجموع تحقیقات انجام شده و محتویات پرونده و نیز شیاع جنایات متهم در افواه، به استناد مواد 61 و 62 قانون مجازات و مقرارت مربوط و قوانین شرعى تقاضاى اعدام براى متهم و صدور حکم مصادره اموال از حضور دادگاه مىشود.»
اینک به قسمتى از دفاعیات وى در دادگاه عدل اسلامى توجه کنید که چگونه ذلیلانه به توبه نشسته است، که «البته توبه گرگ مرگ است.»
«... من فقط مىخواستم یک رفرم ایجاد کنم و همه شما اعضاى دادگاه مىدانید که دست من چه مستقیم و چه غیرمستقیم به خون هیچ فردى آلوده نشده و من امروز در برابر شما و در برابر دادگاه انقلاب عدل اسلامى اعلام مىکنم که من هرگز به خلق خود خیانت نکردم»؟!
«... در سال 47 که از زندان شاه آزاد شدم با این تصور بودم که امکان یک حرکت رفرمیستى در در داخل رژیم وجود داشت و اگر مطلبى هم در آن زمان و یکى دو سال بعد نوشتم، اکثرا با این تصور بود در چند سال اخیر به تدریج ثابت شد و بر من هم ثابت شد که رژیم شاه عمیقاً تباه و عمیقاً فاسد است و به همین علت هم کوشش بسیار کردم که خود را از زیر سلطه این رژیم به کنار بکشم... هنگامى که مبارزه مردم علیه رژیم شدت گرفت من هرگز در مقابل این مبارزه نبودم... خیلى متأسفم، رژیم شاه به ملت خیانت کرد، به ارتش خیانت کرد و به همه خیانت کرد، قربانیان بسیارى گرفت و شاید من هم یکى از قربانیان باشم» روزنامه اطلاعات، 28 اسفند، 1357.
فصل نهم:
احمد منصورى
منبع:
کتاب
ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 338