صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات منزل سوژه در روز پنجشنبه 9/9/57 تا ساعت 0730 شنبه 11/9/57

تاریخ سند: 9 آذر 1357


مکالمات منزل سوژه در روز پنجشنبه 9/9/57 تا ساعت 0730 شنبه 11/9/57


متن سند:

مکالمات منزل سوژه در روز پنجشنبه 9 /9 /57 تا ساعت 0730 شنبه 11 /9 /57
سرگرد سمیعی تماس گرفت و ورود سوژه را خیر مقدم گفت و عذرخواهی کرد که برای عرض دست بوس نتوانسته است خدمت برسد. 9 /9 /57
*****
شخصی به نام یارب، سراغ مناقب را گرفت.
مخاطب: نیستن، کاری داشتید؟
یارب: یک اعلامیه‌ای می‌خواستیم بنویسیم به خاطر اینکه همه پرچم سیاه بزنند؛ می‌خواستیم انشاءاش را بپرسم.
مخاطب: خیر، اینجا نیستن. سپس خداحافظی کرد.
*****
سوژه با قم با شخصی به نام [محمد] یزدی1 تماس گرفت و گفت: ما به انتظار شما هستیم که محرمی بیایید اینجا.
یزدی: هر طوری شما امر بفرمایید.
صدوقی: نه، حتماً تشریف بیاورید.
یزدی: آخه اینجا کارهایی هست که باید انجام داد.
صدوقی: کارها را بقیه آقایان انجام می‌دهند؛ ما صددرصد منتظر شما هستیم.
یزدی: باشه، می‌آیم؛ هر طوری که شما امر بفرمایید.
*****
مناقب با شخصی به نام حاجی کاجی تماس گرفت و گفت: قرار شد که شماها چون گذشته روضه‌تان را بخوانید و شروعش از ساعت 3 بعد از ظهر به بعد باشد. شما و آقای ریسمانی چون گذشته روضه هاتان به راه باشد و تعطیلی آن نه صلاح خودتان است نه...[نقطه چین دراصل] مردم هم ناراحت خواهند شد که چرا چندین سال بود، ولی حالا تعطیل شده است.
*****
شخصی به نام شرفی تماس گرفت و گفت: صدرآباد امسال رفته‌اند اجازه گرفته‌اند برای روضه، مردم هم می خواهند نروند. شما چی می‌گویید؟
مناقب: بد کاری کرده‌اند که رفته‌اند اجازه گرفته‌اند؛ ولی نروند درست نیست و مجلس دیگری هم باشد اختلاف می‌افتد. همان مجلس شما یک آخوند خیلی خوبی ببرید و مجلس را ادامه دهید. خلاصه مجلس نباید تعطیل شود.
*****
حسینی نامی به مناقب گفت: برای کارخانه یخ سازی با نمایندگان آلمان شرقی تماس گرفتیم و گفتیم که این کارخانه را برای چی می‌خواهم. آنها هم تخفیف کلی داده‌اند؛ بنا شده است و گفته‌اند که ما خودمان دوشنبه می‌آییم یزد که هم حاجی آقا را ملاقات کنیم و هم راجع به این کارخانه یخ سازی صحبت کنیم. خلاصه قرار است نمایندگان آلمان شرقی روز دوشنبه بیایند برای ملاقات حاجی آقا، خواستم به حاجی آقا بگویید که در جریان باشند.
*****
شخصی به نام [علی‌اکبر] مسعودی از قم تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: آقای [سیدمرتضی] پسندیده صحبت کرده‌اند و به من گفته‌اند که به حضرتعالی تلفن کنم و بگویم که اگر ممکن است آقای یزدی نیاید یزد؛ چون وجود ایشان در قم لازم است با این موقعیت.
صدوقی: چون یک ماه است مردم اینجا منتظرشان هستن و در تمام مجالس هم گفته شده است که ایشان می‌آیند. بنابراین من از شماها استدعا دارم که اجازه بفرمایید آقای یزدی بیایند برای محرم به یزد.
آقای مسعودی خیلی اصرار می‌کرد که یزدی به یزد نیاید، ولی سوژه هم پافشاری می‌کرد که نخیر باید ایشان بیایند و اگر نیایند ناراحتی بزرگی در بین مردم پیدا خواهد شد.
مسعودی: اگر ایشان نباشند، بازار قم از هم پاشیده خواهد شد.
صدوقی: می‌خواهید خودتان با صاحب مجلس 24095 تماس بگیرید، ببینید او چه می‌گوید، آقای صفار.
مسعودی: دست خودتان است که به ایشان بگویید.
صدوقی: پس حسن ظن شماست.
مسعودی: آنجا هم زیر نظر شما می‌باشد، در هر صورت من به آقای پسندیده چه عرض کنم؟
صدوقی: به ایشان بگویید که اجازه بدهند که آقای یزدی بیاید؛ مردم هم منتظرشان هستن و صاحب مجلس هم مردی است ناراحت که اگر بهش گفته بشود، زندگی بهش تلخ خواهد شد.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: بابت آن یک نفر مجاهدی که عرض کردم.
مناقب: الان آماده است.
ناشناس: بله.
مناقب: یکی از بچه‌ها بیایند اینجا منزل حاجی آقا، تا بگویم.
*****
[محمدعلی] ربانی تماس گرفت و گفت: این فاضل دست بردار ما نیست، چی کارش کنیم؟
مناقب: ایشان اصلاً صلاحیت ندارد؛ شما به هیچ کجا معرفی‌اش نکنید، چون خیلی بی‌شرم و بی‌حیا است. چشم در چشم من، به من گفت این آیت‌الله فاسد؛ این ذات و فلزش خراب است و اگر معرفی شود، به ضرر است و صلاح نیست. خودش هر کجا می‌خواهد برود، برود؛ ولی شما معرفی‌اش نکنید.
*****
در مکالمه‌ای که بین مجید نجفی و شخصی به نام محمدعلی شد، مجید گفت: ما داریم تا می‌کنیم و می‌چینیم توی قوطی. این تلفن زیر نظر است. سپس خداحافظی کردند.
*****
مجید نجفی در مکالمه‌ای که با محمدعلی و هادی آراسته کرد، گفت: یک اعلامیه‌ای هم از مفتی سنندج است که باید چاپ شود؛ یک چیزهای دیگری هم هست که پشت تلفن نمی‌توانم بگویم. فعلاً شما مشغول زدن صفحه اول باشید تا من بیایم.
*****
بوشهری تماس گرفت و گفت: برای روز شنبه، دو تا مجلس من را دعوت کرده‌اند؛ ولی نمی‌دانم که آیا از شهربانی اجازه گرفته‌اند یا نه، چی کار کنم؟ با توجه به اینکه دستور داده شده است مجلسی که از شهربانی اجازه گرفته باشد، تحریم شود؟
صدوقی: شما بروید و از صاحبخانه بپرسید، ببینید چی می‌گوید.
*****
مغازه‌داری سؤال کرد: آیا شنبه مغازه‌ها تعطیل است؟
مخاطب: خیر، ولی فقط روز سه شنبه تعطیل است آن هم یک روز.
*****
شخصی به نام مهندس سنایی تماس گرفت.
مخاطب: نیستن.
مهندس سنایی: می‌خواستیم با‌‌ آقای امجد بیاییم خدمتشان.
مخاطب: امشب معلوم نیست کی می‌آیند، اگر خواستید فردا تشریف بیاورید.
*****
خانمی سؤال کرد: آیا از شنبه مدارس باز است؟
مخاطب: مدارس مربوط به خود فرهنگیان می‌باشد، ولی این طور که آقای سلطان زاده گفته است، گویا از شنبه مدارس باز هست.
*****
[سیدعلی] آتشی تماس گرفت و گفت: گویا از قوچان عده‌ای را برده‌اند به مشهد و زد و خورد شده است.2
صدوقی: گمان نمی‌کنم صحت داشته باشد.
*****
شخصی به نام حاجی محمد شاهی تماس گرفت و گفت: ما همه ساله در محرم در امیرآباد روضه می‌گرفتیم و از فردا می‌خواهیم شروع کنیم؛ باید اجازه بگیریم؟
صدوقی: نه، اجازه نگیرید.
حاجی محمد شاهی: آن وقت از شهربانی بیایند سراغمان، چه بگوییم؟
صدوقی: بگویید خودشان بیایند روضه را تعطیل کنند.
*****
شخصی به نام طاهری از قم تماس گرفت و گفت: قرار بود که به اتفاق آقای یزدی بیاییم یزد، ولی جوان‌های قم گویا نمی‌گذارند آقای یزدی بیاید. شما یک تلفن دیگری به آقای یزدی بکنید و ببینید چی می‌گوید.
صدوقی: باشه.
*****
دکتر نظام الدینی تماس گرفت.
صدوقی: الان با شیخ محمدعلی [صدوقی] در پاریس صحبت می‌کردم؛ گفت که اگر اعلامیه‌ای به تاریخ بیست و ششم از طرف آقا باشد، صحت ندارد و دروغ است.
نظام الدینی: آن موضوعی که جنابعالی فرموده بودید، بعد از بیست دقیقه آماده شده است، بیارم خدمتتان؟
صدوقی: نه، عصر که آمدید بیاورید. راجع به ائتلاف هم چیزی مرقوم فرمودید؟
نظام الدینی: بله، مفصل. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی که می‌‌گفت سرپرست سیلو می‌باشد، تماس گرفت و گفت: یک موضوعی پیش آمده است که می‌خواستم با شما مشورت کرده باشم و آن این است که امروز یک مقداری گندم از بندرعباس بدون بارنامه آورده‌اند و فروخته‌اند به شخصی؛ بعد امروز به ما خبر دادند و من رفتم آن شخص را گرفتم. حالا این بابا خیلی التماس می‌کند، ولی خریدار و گندم‌ها موجود هستن، حالا اگر ما بخواهیم از طریق اداری اقدام کنیم، آن بابا گرفتار می‌شود و به زندان شاید بیفتد و اگر چشم پوشی کنم، حیف و میل شده است؛ چی کار کنم؟
صدوقی: یک طریقی کنار بیایید.
سرپرست سیلو: حاجی آقا! از نظر من، می‌توانم چشم پوشی کنم و انگار نه انگار بکنم، ولی می‌خواهم گیر شرعی نداشته باشم. از بندرعباس دخل و تصرف کرده‌اند و به اینجا فروخته‌اند و ما رفته‌ایم سرش و او را گرفته‌ایم؛ ولی می‌گوید من جوان هستم و می‌خواهم عروسی کنم و حتی حاضر بوده است به من رشوه هم بدهد؛ ولی من گفتم من رشوه نمی‌خواهم، من پشت سر حاجی آقا نماز می‌خوانم و خلاصه این حرفها.
صدوقی: شاید شیاد باشد؟
سرپرست سیلو: جوان است و قسم می‌خورد که بار اولش است.
صدوقی: چطور بار اولش است، حالا طوری بشود که حقی ضایع نشود و هر کاری که خودتان می‌دانید.
سرپرست سیلو: من اگر چشم پوشی کنم، چطور است؟
صدوقی: اگر چشم پوشی نکنید، چی می‌شود؟
سرپرست سیلو: بله، باید اعلام کنم و می‌آیند او را می‌گیرند و آنهایی هم که در بندرعباس هستن، آنها را هم می‌گیرند. ده تن گندم دولتی است و از نظر دولتی، همش خلاف می‌باشد و زندانی دارد.
صدوقی: بالاخره گندم دولت است و دزدیده شده است و به آن شخص فروخته شده است و گندم دست این مومن است؛ به هر حال کار مشکلی است.
سرپرست سیلو: حالا هر طوری شما می‌فرمایید، امر می‌کنید چشم پوشی کنم، چشم پوشی می‌کنم؛ اگر اعلام کنم، اعلام کنم.
صدوقی: والله نمی‌دانم، مازادش را بگیرید.
سرپرست سیلو: اگر این طور بشود، برای من ممکن است بعداً دردسر ایجاد شود و فکر کند که پول را برای خودم گرفته‌ام.
صدوقی: ممکن است این مسئله تا فردا معوق بماند؟
سرپرست سیلو: بله.
صدوقی: پس تا فردا دست نگهدارید و فردا به من تلفنی بکنید، ببینیم چی می‌شود. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر [میرزامحمد] نظام الدینی با دکتر رمضانخانی تماس گرفت و گفت: شماره تلفن دکتر نفیسی در اصفهان را دارید؟
دکتر رمضانخانی: برای چی می‌خواهید؟
دکتر نظام الدینی: برای همین جریان دست حاجی آقا.
رمضانخانی: مگر طوری شده است؟
نظام الدینی: نه، ولی نباید هم به این سادگی ازش گذشت.
رمضانخانی: من ندارم. سپس خداحافظی کردند.
*****
صفار با سوژه تماس گرفت و گفت: چی شد، تماس گرفتید در مورد آقای یزدی؟
صدوقی: بله؛ گفتند که صلاح نیست که بیایند. حالا ببینید کس دیگری هست دعوتش بکنید یا خودتان الان با آقای یزدی تماس بگیرید و نتیجه را به من بگویید.
*****
صفار تماس گرفت و گفت: تماس گرفتم، گفتند نمی‌توانم بیایم.
صدوقی: می‌خواستید به آسید حسن طاهری3 بگویید بیاید.
صفار: قرار بود از مشهد واعظ بیاید، چی شد؟
صدوقی: باشه، تماس بگیرم ببینم چی می‌گویند.
صفار: پس می‌خواهید همان آسید حسن طاهری را دعوت کنیم؟
صدوقی: باشه، خوب است.
*****
شخصی به نام فلاح از قم تماس گرفت و گفت: شخصی به نام ایازی را برای محرم به انار4 خواهیم فرستاد.
صدوقی: باشه، دیگر چه خبر؟
فلاح: فقط آران کاشان زد و خورد شد و 2 نفر کشته شدند و چهل و پنج نفر زخمی شده‌اند.5
*****
شخصی به نام صابری6 از قم تماس گرفت و گفت: قرار است ما بیاییم برای یزد.
صدوقی: تشریف بیاورید، چون تفت هم برنامه هست و هرچه زودتر بیایید بهتر است.
صابری: باشه. سپس خداحافظی کرد.
*****
جوانی به نام اخوان تماس گرفت و گفت: چند تا از بچه‌ها می‌خواهند بروند شیراز، اعلامیه‌ای هست که ببرند؟
صدوقی: فعلاً که خیر، ولی فردا تا پیش از ظهر حاضر است.
اخوان: اعلامیه از آقا است؟
صدوقی: خیر، اعلامیه‌ای از خودم می‌باشد که تا فردا حاضر می‌شود.7
*****
شخصی به نام حسینی اناری تماس گرفت و گفت: آیا برای محرم ما، آخوندی در نظر گرفته‌اید؟
صدوقی: بله، قرار است فردا شخصی از قم بیاید، برایتان می‌فرستیم.
حسینی اناری: رئیس پاسگاه گفته است که باید التزام بدهید؛ درضمن دسته هم نباید باشد.
صدوقی: نه، کسی التزامی نمی‌دهد و دسته هم به راه خواهد افتاد. در یزد هم به راه خواهد افتاد و خیلی هم فشرده‌تر از سالهای گذشته؛ اگر یک قدم عقب نشینی بکنید، باخته‌اید و نباید به حرفهای آنان ترتیب اثر بدهید؛ حتی جواب سلامشان را هم ندهید.
حسینی اناری: چشم.
صدوقی: اگر همه اتحاد داشته باشید، پاسگاه چی کاره است. خلاصه در انار همه باید با هم متحد باشید تا پیروز شوید.
*****
شخصی به نام آشیخ جواد [حسنعلی] از تفت تماس گرفت و گفت: آقای یزدی چی شد؟
صدوقی: نه، ایشان نمی‌آیند؛ قرار شد آقای صابری بیاید که صبح‌ها برای تفت باشد و عصرها برای حسینیه حاج یوسف.
*****
مریم صدوقی از قم تماس گرفت و گفت: با محمدعلی [صدوقی] که صحبت کردم، محمدعلی گفت اعلامیه بیست و پنجم[ششم]آقا که صحت ندارد، اگر زیاد پخش شده است، حاجی آقا یک چیزی در مورد تکذیب آن بنویسند؛ ولی اگر کم پخش شده است، اعتنایی نکنند، چون ممکن است برای بقیه اعلامیه‌های حقیقی آقا هم شکی بگذارد.
*****
خانمی به نام عبداله زاده از بندرعباس تماس گرفت.
مناقب: نیستن، کاری دارید؟
خانم عبداله زاده: من خانم یکی از کسانی هستم که در زندان هستن، می‌خواستم یک کاری حاجی آقا بکند.
مناقب: ما هر کاری از دستمان برمی‌آمده است، کرده‌ایم و باز هم در فکرشان هستیم.
خانم عبداله زاده: خلاصه ما کسی جز حاجی آقا را نداریم.
مناقب: خلاصه به توسط شخصی اقدام کرده‌ایم و حتی الان این شخص آمده است طرف بندرعباس و انشاءالله درست می‌شود. سپس خداحافظی کردند.
*****
مناقب تماس گرفت و به مجید نجفی گفت: به حاجی آقا بگویید که رادیو شوروی گفته است که آقای خمینی اعلامیه‌ای داده است مبنی بر اینکه شنبه تعطیل است؛ گویا این اعلامیه‌ همان اعلامیه‌ای باشد که تکذیب شده است. خلاصه حاجی‌‌ آقا در جریان باشد که رادیو شوروی چنین خبری را داده است و باید مواظب بود.
*****
سوژه با مناقب تماس گرفت و گفت: جریان رادیو شوروی چی بوده است؟
مناقب: رادیو شوروی گفته است که آقای خمینی اعلامیه‌ای داده است که در ایران از روز شنبه اعتصاب است و عده‌ای جوان هم راه افتاد‌ه‌اند در بازار و می‌گویند مغازه‌ها را باید ببندید از روز شنبه؛ خواستم جنابعالی در جریان باشید که شاید این جوان‌ها برنامه‌ای داشته باشند و وابستگی آنها به جای دیگری باشد.
صدوقی: بله، فردا هم اعلام خواهم کرد که اعلامیه بیست و ششم صحت ندارد.
*****
شخصی به نام [سیدحسن] طاهری از قم تماس گرفت و گفت: آقای [سید مرتضی] پسندیده گفته است که به شما بگوییم که جنابعالی اعلامیه‌ای مبنی بر تکذیب اعلامیه بیست و ششم آقای خمینی صادر نمایید.
*****
[سیدعلی] خامنه‌ای تماس گرفت و گفت: سه شنبه‌ای که می‌آید، قرار اعلام تعطیلی است.
صدوقی: به چه عنوان؟
خامنه‌ای: کارگران شرکت نفت و چون در خوزستان محیط آماده است، به عنوان حمایت از آنها، روحانیان نیز یک روز اعلام تعطیلی نمایند که باعث تقویت روحیه آنها شود. اعلامیه‌ای اینجا و دوستان قم هم صادر می‌کنند و جنابعالی هم اعلامیه‌ای صادر بکنید و تأکیدی شود برای کارگران شرکت نفت؛ ولی اسم بقیه هم برده شود، مثل هواپیمایی ملی و بانک مرکزی و معلمین مخصوصاً تقدیر شوند در این اعلامیه. می خواستم سؤال کنم که آیا فرهنگیان یزد کارشان را سازمان داده‌اند یا نه؟
صدوقی: بله، منظم هستن.
خامنه‌ای: یک الگویی در اصفهان عمل شده و یک کانون معلمان به وجود آورده‌اند؛ برای ادامه کارهایی که داریم، وجودش ضروری است. حضرتعالی به آنها بفرمایید با آقای [سیدعلی‌اکبر]پرورش8 در اصفهان شماره تلفن 30421 تماس بگیرند و همان الگو را اینجا پیاده کنند. هدف این است که در سطح کشور این چنین الگویی باشد و بسیار می‌تواند خوب باشد برای کارهای بعدیمان.
صدوقی: به من گفته شده است که اعلامیه بیست و ششم را تکذیب کنم؟
خامنه‌ای: صلاح نیست کتباً تکذیب شود؛ شفاهاً تکذیب شود بهتر است. گویا ریشه این اعلامیه‌های جعلی هم از طرف چاپ آن معلوم است که کار خود دستگاه می‌باشد. سپس خداحافظی کردند.
*****
سوژه از دکتر پاک نژاد شماره تلفن [رضا] سلطان زاده را خواست و دکتر هم شماره تلفن 25934 را داد.

توضیحات سند:

1. آیت‌الله محمد توکلی خیرخواه معروف به محمد یزدی، فرزند شیخ علی یزدی در سال 1310 ﻫ ش در اصفهان به دنیا آمد. جدش شیخ محمدعلی در حوزه علمیه اصفهان به درجات بالایی رسیده بود. وی علوم مقدماتی را در حوزه علمیه اصفهان فرا گرفت و در حوزه علمیه قم فقه و اصول‌، منطق و فلسفه را آموخت و دوره خارج را در محضر مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره‌) گذراند و تفسیر و فلسفه را از مرحوم علامه طباطبایی فرا گرفت و به تدریس ادبیات عرب‌، فقه و اصول فلسفه در حوزه علمیه قم اشتغال داشت‌. آیت‌الله محمد یزدی از زمان شهید نواب صفوی با مبارزات اسلامی آشنا شد و از آغاز انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره‌) در سال 1341 از چهره‌های بارز و مشهور روحانیت مبارز بود و در سخنرانیها و تشکیل جلسات و نوشتن مقالات و امضا و چاپ اعلامیه‌ها فعالیت جدی می‌کرد که منجر به 3 بار دستگیری و زندان در تهران‌، بوشهر، باختران و نیز تبعید به بندر کنگان‌، بندرلنگه‌، رودبار و اسلام‌آباد شد. در سالهای 56 و 57 یکی از عناصر اساسی مبارزه به شمار می‌آمد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی کمیته استقبال از امام را در قم تشکیل داده و در حفظ امنیت و انتظامات شهر قم به همراه جمعی از یاران انقلاب کوشید و مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی قم را به عهده گرفت و بعد از مدتی رئیس دادگاه انقلاب اسلامی قم شد و در مجلس خبرگان قانون اساسی و خبرگان رهبری از طرف مردم انتخاب شد. وی در دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی عضویت داشت و سپس عضو شورای نگهبان شد.
آیت‌الله یزدی از سوی مقام معظم رهبری به ریاست قوه قضائیه و امامت جمعه موقت تهران منصوب شد و در سال 1378 پس از ده سال ریاست این قوه توسط مقام معظم رهبری به عضویت شورای نگهبان منصوب شد. وی هم‌اکنون ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را عهده‌دار است.
2. در گزارش ساواک پیرامون این موضوع نوشته شده است: « قبل از ظهر روز 7 /9 /57 قریب 6000 نفر از قشریون مذهبی و عناصر فرصت طلب شهر مشهد به سرپرستی آیت اله سید کاظم مرعشی و شیخ عباس واعظ طبسی به وسیله 450 دستگاه اتومبیل سواری و 50 دستگاه مینی بوس و اتوبوس مشهد را به طرف قوچان به منظور انجام تظاهرات ضددولتی ترک گفته اند. در بین راه حدود 2000 نفر از اهالی بخش‌های آبادگان و چناران نیز به جمعیت مورد بحث ملحق شده و ضمن دادن شعارهای مضره و ضدملی به شهر قوچان وارد و به تظاهرات آشوبگرانه پرداخته اند. همزمان در شهر قوچان قریب 2000 نفر از میهن پرستان و موافقین دولت در میدان شهر مزبور اجتماع و به محض رسیدن گروه مخالفین به این محل، با چوب و سنگ شیشه‌های اتومبیل هائی که عکس روح اله خمینی به آن الصاق بوده شکسته و خسارات فراوانی به اتومبیل‌های متظاهرین ضددولتی وارد آورده اند و عکس‌های خمینی را پاره کرده اند. در ساعت 1900 روز مذکور با دخالت مأمورین انتظامی و با استفاده از گاز اشک آور و شلیک چند تیر هوائی، دو گروه تظاهرکننده متفرق و متعاقب آن جمعیت تظاهرکننده مخالف به شهر مشهد مراجعت کرده اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب هفدهم . ص 384
3. آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، فرزند آیت‌الله سید حیدر طاهری در 1317 ﻫ ش در خرم‌آباد در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات دوران ابتدایی، به تحصیل مقدمات پرداخت. در سال 1333 به قم آمد و نزد مدرسان حوزه علمیه این شهر دوره سطح را به انجام رساند و سپس در درس خارج فقه و اصول آیات عظام بروجردی و حضرت امام(ره) شرکت کرد و پس از تبعید امام به درس آیت‌الله محقق داماد حاضر شد و بعد از فوت مرحوم داماد از طریق مباحثه با آیات مؤمن، حسینی کاشانی، ربانی املشی و حسن آقا تهرانی بر دانسته‌های خود افزود. وی از دوران تحصیل در حوزه علمیه قم و مدرسه حقانی به تدریس اشتغال داشته است. ایشان نیز به عنوان یکی از شاگردان حضرت امام(ره)، به نهضت اسلامی پیوست. در سال 1343ش در شهر محلات دستگیر و مدتی زندانی شد. پس از آزادی دوباره فعالیت خود را از سرگرفت که به ممنوعیت منبر رفتن وی انجامید. وی تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سمت نمایندگی حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی مجلس خبرگان رهبرِی، عضویت در شورای نگهبان و امامت جمعه موقت تهران مسئولیت داشت. آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی در سال 1392 ش دار فانی را وداع گفت.
4. شهرستان انار، با جمعیتی نزدیک به 50000 نفر، یکی از شهرستان‌های استان کرمان است که دارای قدمتی طولانی می‌باشد و سابقه‌ی آن به دوره‌ی پیش از اسلام می‌رسد و در نیمه‌ی راه یزد و شهربابک، در 75 مایلی یزد قرار دارد.
5. در بولتن ساواک درباره این تظاهرات نوشته اند: « بعدازظهر روز 8 /9 /57 تظاهرات اخلالگرانه‌ای در بخش آران شهر کاشان به وقوع پیوسته و تظاهرکنندگان به طرف مأمورین سنگ پرتاب کرده اند. با دخالت مأمورین ژاندارمری و شلیک چند تیر هوائی، اخلالگران متفرق گردیده اند. در حادثه آشوبگرانه مذکور یک نفر از عناصر اخلاگر کشته و چند نفر دیگر مجروح گردیده اند که جهت درمان به بیمارستان اعزام شده اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب هفدهم . ص 444
از نکته‌های جالب توجه گزارش‌های تنظیم شده توسط ساواک، اشاره به تیراندازی هوائی است که سپس به مجروحین و کشته شدگان حادثه اشاره می‌کند که معلوم نیست تیرهای هوائی چگونه به تظاهرکنندگان اصابت کرده است.
6. حجت‌الاسلام اصغر صابری در منبرهای خود، مردم را به مقابله با رژیم شاهنشاهی تبلیغ می‌نمود. همین مسئله موجب شد تا ساواک یزد در گزارشی درباره وی بنویسد: « چند روزی است که اصغر صابری واعظ، بنا به دعوت شیخ محمد صدوقی جهت سخنرانی به یزد وارد و در روی منبر، ضمن سخنرانی مذهبی، شدیداً به حکومت و دولت حمله نموده و حاضرین در جلسه را تشویق کرده برای نابود کردن این نظام، تا پای مرگ ایستادگی نموده و بکشند تا کشته شوند و همچنین مردم را تشویق به خرید اسلحه و مبارزه مسلحانه با رژیم نموده است. ضمناً کد 66 را به نام یزید زمان معرفی کرده است.» انقلاب اسلامی در یزد . ج 3. سند شماره: 3728 /26/ ﻫ - 29 /4 /37
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی مدیرکل بنیاد شهید یزد بود و درحال حاضر نیز امام جمعه احمدآباد اردکان می‌باشد.
7. در این روزها، نیروهای امنیتی رژیم شاه که تحرکات مردمی را رصد می‌کردند، نگرانِ حمله به مجسمه‌های موجود در میادین شهر و تخریب آنها بودند. در روز نهم آذرماه( 29 ذی الحجه ) آیت‌الله صدوقی(ره) اعلامیه «پیرامون مسائل سیاسی روز» صادر کرد، که در بخشی از آن آمده بود: « ... پر واضح است که ملت بیدار شده ایران و مسلمانان غیور، که با فطانت و هوشیاری هرچه تمام تر نهضت مقدس را تعقیب می‌کنند، نه از آتش مسلسل واهمه کرده و نه در برابر این تبلیغات مضحک، که کراراً از دولت‌های ضدملی در بوق‌های تبلیغاتی سر داده شده است، موضع انقلابی خود را تغییر خواهند داد...این جانب ضمن اعلام این مطلب به ملت شریف ایران از برادران عزیز و محترم خویش تقاضا می‌کنم که در این لحظات حساس سرنوشت ساز، خصوصاً با فرا رسیدن ماه محرم، که ماه غلبه حق بر باطل و ایام سرنگونی و سقوط رژیم‌های طاغوتی است، بیش از پیش صفوف خویش را فشرده تر ساخته و با الهام از حماسه انسان ساز و شهید آفرین عاشورای حسینی با تشکل هرچه بیشتر باقی مانده حکومت خودکامه و ضد قرآن را در ایران از بین برده و با استفاده از مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه صلوات الله ویژگی‌های یک نهضت اسلامی و الهی را فرا گرفته و در نبرد ضد طاغوتی خویش مورد عمل قرار دهند...» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. شماره: 2- 36 /5- 5 - 16 /9 /1357
8. سید علی اکبر پرورش در سال 1321ش در زرین شهر اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند و سپس به دانشگاه اصفهان رفت و در رشته ادبیات لیسانس گرفت و در رشته کارآموزی دبیری، از دانشسرای عالی تهران، فوق لیسانس دریافت نمود و در دبیرستان‌های اصفهان به تدریس اشتغال یافت.
علی اکبر پرورش، که با روحانیت مبارز، از جمله آیت‌الله شهید بهشتی(ره) ارتباط داشت، در جریان مبارزات دوران انقلاب اسلامی، در سازماندهی جوانان در تشکلات فرهنگی و نظامی نقش ایفاء نمود و در دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی، از گردانندگان اصلی تحصن در منزل آیت‌الله خادمی(ره) بود و به همین دلیل، پس از اعلام حکومت نظامی در اصفهان، به عنوان یکی از محرکین اصلی، دستگیر و زندانی شد.
ایشان پس از آزادی از زندان، به گروهی از معلمین هم فکر خود، جامعه معلمین اصفهان را تأسیس نمود که این اقدام نه تنها در سازماندهی اعتصابات فرهنگیان در اصفهان، که در دیگر شهرها نیز، تأثیر مستقیم داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 1358ش، به نمایندگی از مردم اصفهان، در مجلس خبرگان قانون اساسی عضویت یافت و در سال 1359ش نیز، نماینده مجلس شورای اسلامی شد. مشارالیه که در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی نیز عضویت داشت، از سال 1360ش به بعد، وزرات آموزش و پرورش را در کابینه‌های شهید رجائی، شهید باهنر و میرحسین موسوی به عهده داشت و پس از آن نیز در هیئت مؤتلفه به فعالیت اشتغال داشت.
استاد علی اکبر پرورش، که چند سالی از بیماری آلزایمر دچار رنج و زحمت بود، در دی ماه ۱۳۹۲ در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان درگذشت.
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 193
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.