نوروز 1357 ش در حالى آغاز شد که نشانههاى اضمحلال در ارکان رژیم شاهنشاهى بخوبى مشاهده مىشد.
متن سند:
نوروز 1357 ش در حالى آغاز شد که نشانههاى اضمحلال در ارکان رژیم شاهنشاهى بخوبى مشاهده مىشد. پرچم انقلاب اسلامى برافراشته شده بود، به گونهاى که از دورترین نقاط کشور نیز دیده مىشد. سردمداران رژیم پهلوى مىخواستند با ایجاد هراس در مردم که با جنایات پىدرپى صورت مىگرفت، این پرچم را سرنگون کنند ولى این چراغى بود که ایزد برافروخته بود. در این اوضاع و احوال، پیام پرچمدار انقلاب اسلامى، راهگشاى همه بود. ایشان در بخشى از پیام خود فرمودند:
«شما اى ملت بزرگ ایران، از این تلاش مذبوحانه دستگاه جبار و از این قتل و جرح قم و تبریز نهراسید و نمىهراسید؛ که خود این جنایات نشانه وحشتزدگى شاه و از دست دادن اعتدال اعصاب اوست. اکنون لازم است وحدت کلمه خود را ـ که بحمداللّه حاصل است ـ با کمال جدیت حفظ کنید و صفوف خود را در زیر پرچم عدالتپرور اسلام فشرده کنید و لازم است تمام جناحها که در پیشرفت مکتب رهایىبخش اسلام در تکاپو هستند، به هم پیوندند و با شعار واحد که شعار اسلام و قرآن است همصدا شوند، از درون مدارس روحانى تا درون دانشگاهها و از عمق بازارها و کارگاهها تا دشت پهناور دهقانان زحمتکش صحرانورد و از کمینگاه محراب مساجد تا صحنه احزاب سیاسى ...»
و از داخل زندان که در این شرایط دچار وضعیت متفاوتى شده بود، این شعر با امضاى «بلبلى در قفس» در فروردین ماه 1357، به بیرون زندانها رسید. سراینده در زیر آن نوشت:
سراینده اشعار از زندان به همه ملت ایران درود مىفرستد
و انتظار دارد آن را به عنوان هدیه از او بپذیرد و در عوض تا آنجا که بتوانید نسبت به تکثیر و نشر آن به طور وسیع و در همه جا اقدام نمایید باشد که این آه آتشین که از سینهاى سوزان برخاسته به همه ملت ایران برسد. این خود بهترین پاداشى است که از ملت خود دریافت مىدارد.
عارى از مِهر ندیدم چو تو کس
کردهاى ملت ایران به قفس
هر دم از دست تو فریاد کشند
گرچه در سینه ندارند نفس
نیست فریادرسى غیر خدا
اى خدا پس تو به فریاد برس
چند خونخوارى و مظلومکُشى
ظلم و بیداد نمىباشد بس؟
ملت از ساحل و عمان خلیج
غرق ماتم شده تا رود ارس
استخوان همه شد خرد و خمیر
تا به کى تند دوانى توفَرَس1
اى یزید از تو شده روى سپید
ابن سعد آتش کین برده قَبَس2
سینهزن گشته به پاى علمت
شمر و خولى و سَنانِ ابن انس
عدهاى بنده صفت گرد تواند
آستانبوس وجود اَنْجَس3
عاقبت هم بفروشند تو را
این غلامان به بهایى اَنْجَس [اَبخس] 4
هان بیاندیش تو از روز جرا
که ندارى ره پیش و ره پس
چشم دارى بنگر قعر جحیم5
گوش دارى بشنو بانک جرس6
دیدهاى عاقبت نحس پدر
زچه عبرت نگرفتى زآن خس
قهر حق دید و ترشرو گردید
قُتِلَکَیْفَنَظَرْکَیْفَعَبَس7
سَیْرِ تاریخ، سِیَرْکن چندى
هم بخوان درس تو در این مدرس
یکزمان ترک هوسرانى کن
نِرون8 عصر اتم مست هوس!
آنچه شد مایه امنیت تو
سلب امنیت کرد از همه کس
نه دل آرام و نه جان آسودهست
از سگ و گزمه9 و جلاد و عَسَس1
گاو را شاخ و ترا اسلحه است
لیک در سر نبود عقل مگس
عاقبت ملت آزاده ما
بشکند شاخ تو را اى ناکس
نعل وارونه زدن تا کى و چند
نطق غرا به لسان اَخْرَسْ11
قاروقار از چه کنى همچو کلاغ
لاشه خوارى چه کنى چون کرکس
دادهاى ثروت ملت بر باد
رایگان نفت به آمریک و سپس...
سنگ ملت همه بر سینهزنى
ننگ و نفرین به تو اى پست نجس
ذرهاى عقل اگر در سر تست
خود همین شعر ترا باشد بس
نام ننگین تو بردن کُفراست
به خدایى خداى اقدس
توضیحات سند:
1ـ اسب
2ـ آتشگیره
3ـ ناپاکتر از هر پلیدى و ناپاک
4ـ بسیار پست و بىمقدار
5ـ ته جهنم
6ـ زنگ خطر
7ـ خدایش بکشد یا کشته باد چگونه دید و چگونه ترشرو گردید (اشاره به آیههایى از قرآن مجید سوره مدثر)
8ـ امپراتور دیوانه و هوسباز روم قدیم
9ـ مأمور سازمان
10ـ پاسبان
11ـ «با زبان گنگ و لال تا کى نطق پرآبوتاب مىکنى»؟
منبع:
کتاب
فریاد هنر صفحه 165