صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0830 شنبه 18/9/57 تا ساعت 1600 یکشنبه 19/9/57

تاریخ سند: 18 آذر 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0830 شنبه 18/9/57 تا ساعت 1600 یکشنبه 19/9/57


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0830 شنبه 18 /9 /57 تا ساعت 1600 یکشنبه 19 /9 /57
از کرمان منزل آیت‌الله [علی‌اصغر] صالحی تماس گرفتند: آیا اعلامیه‌ای تازه از آقا رسیده است یا نه؟ 18 /9 /57
صدوقی: فعلاً که خیر، ولی مترصد هستیم که از ایشان اعلامیه‌ای برسد. قضیه بوشهر را که شنیده‌اید؟
ناشناس: خیر.
صدوقی: در مسجد ریخته‌اند و 15 نفر را کشته‌اند و آشوری را هم کشته‌اند و منزل حسینی هم رفتند، ولی حسینی نبود؛ ولی نوکرش را کشته‌اند. خلاصه [عاشوری]این قضیه هست و دیشب هم در 6 فرسخی ما، ژاندارم‌ها رفته‌اند و دو سه نفر را کشته‌اند و عده‌ای را زخمی کرده‌اند.
ناشناس: اگر اعلامیه‌ای رسید، به شماره 6312 کرمان تلفن کنید.
صدوقی: باشه.
*****
اسلامی از ابرقو1 تماس گرفت و پرسید: این پرچم‌های قرمز را شما دستور داده‌اید؟
صدوقی: همه جا زده‌اند؛ ولی یک چیزی روش نوشته شود. ابرقو چه خبر است؟
اسلامی: قرار است از تمام دهات امروز جمع شوند اینجا؛ روز یکشنبه هم که راه‌پیمایی هست؟
صدوقی: بله.
*****
دکتر پاک نژاد با سرهنگ غفاری2 تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: در شمسی، علیرغم اعلامیه دولت، در شمسی کشته شده‌اند.
غفاری: چندتا کشته شدند؟
دکتر: 2 نفر.
غفاری: به ما که نگفته‌اند که نیاید این کار را نکنیم.
دکتر: تظاهراتی نبوده است.
غفاری: اصلاً تظاهراتی نبوده است؟ عجب حرفی می‌زنید، حتماً بوده است و به مأمورین حمله کرده‌اند.
دکتر: چندین مرتبه گفتم که این دقیق،3 از لب و لوچه‌اش خون می‌ریزد.
غفاری: مأمورین که بی‌خود تیراندازی نمی‌کنند، می‌خواستند اسلحه اشان را بگیرند.
سوژه گوشی را گرفت و گفت: به خدا دروغ است، چرا مردم را بی خودی می‌کشید. بیائید من را بکشید و راحت شوید.
غفاری: عجب.
صدوقی: عجب ندارد.
غفاری: می‌خواستند اسلحه اشان را بگیرند.
صدوقی: دروغ است.
غفاری: من می‌روم آنجا و تحقیق می‌کنم؛ اگر شما درست می‌گویید، من گروهبان دقیق را اخراج می‌کنم. خودم می‌روم ببینم جریان چی بوده است.
*****
دکتر پاک نژاد با منزل استاندار تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: من قبلاً خدمت شما عرض کردم که پاسگاه اشکذر بالاخره کار دست می‌دهد، دیشب رفته‌اند شمسی و بدون اینکه تظاهراتی باشد، مردم را کشته‌اند.
استاندار: من آن روز تذکر دادم به اینها، فقط یک چیزی می‌خواستم دکتر توجه شود و آن این است که می‌آیند شعارهای آن جوری می‌دهند و جلوی ژاندارمری رد می‌شوند و تحریک می‌کنند مردم؛ زیاد وقتی بگویند اینها هم تحریک می‌شوند. یک ندایی داده شود که این شعارها داده نشود که ما بتوانیم این چند روز را بگذرانیم.
دکتر: من به سرهنگ غفاری چند دفعه گفتم که این پاسگاه کار دست می‌دهد.
استاندار: حالا امروز من ترتیبش را می‌دهم.
دکتر: اگر کشتن باشد، خب مردم هم جواب خواهند داد.
استاندار: مسلّم است؛ خشونت، خشونت می‌آورد.
بعد استاندار راجع به راشد یزدی گفت که ما پنج شنبه جلسه‌ای داشتیم، که می‌خواستیم موضوع را حل کنیم، ولی یکی دو نفر نیامدند و خلاصه دادگاه تشکیل نشد و ما هم خلاف قانون که نمی‌توانیم انجام دهیم. ما حسن نیت داریم و امروز بناست تشکیل جلسه بدهیم، ببینیم چی می‌شود.
سپس سوژه گوشی را گرفت و گفت: آیا دستور، زدن و کشتن است؟ یا اینکه نظم رعایت شود. اینکه ژاندارم می‌رود در منزل و آدم می‌کشد، ما هم که دست روی دست نمی‌گذاریم که شماها ما را بکشید؛ ما هم عده‌ داریم و خلاصه دست روی دست نمی‌گذاریم. هر دفعه به من مراجعه می شود که آیا فلانی را ترور کنیم، یا آن یکی را ترور کنیم، من جلویشان را گرفته‌ام. حالا اگر بناست این طور باشد که هیچ.
استاندار: من خبری نداشتم؛ ما روی دستورات کلی صحبت می‌کنیم و ما کراراً دستور داده‌ایم که صلح است و صفا هست و حتی گفته بودند که دسته راه نیفتد، ولی ما گفتیم که نه، دسته آزاد باشد.
صدوقی: گفت اگر بنا بود جلوی مردم را بگیرند، یک فتنه‌ای بپا می‌شد که خدا می‌داند؛ برای همین خودشان آزاد کردند. خلاصه جلوی این کارها را بگیرید؛ حتی در سخوید هم یک رئیس پاسگاهی است که مثل این رئیس پاسگاه اشکذر است و خلاصه عاقبت فتنه‌ای بپا می‌کند. اگر دستور از شما نبوده است و خودش رفته مردم را کشته است، بگیرید و او را اعدام کنید و اگر دستور داشته است که هیچ. اگر غیر از من کسی دیگری اینجا بود و دستورات حاد می‌داد، اینجا هم مثل جاهای دیگری بوده است.
استاندار: در بقیه جاها در رأس اشخاصی هستن که رعایت نمی‌کنند.
صدوقی: همین شخصی که این عمل را کرده است، باید به سزایش برسد وگرنه ما خودمان او را به سزایش می‌رسانیم.
استاندار: اینها شعارهایی می‌دهند که باعث می‌شود.
صدوقی: ما که همیشه داریم تذکر می‌دهیم؛ ولی خب بعضی جوان‌ها شعارهایی می‌دهند که باید چشم‌پوشی کرد.
استاندار: خب ما تحملّمان زیاد است، چون سنی از ما گذشته است. همان‌طور که آن طرف جوان هستن، این طرف هم جوان داریم که ناراحت می‌شوند.
صدوقی: حتی پریشب جوانی با اسلحه آمد اینجا که اجازه بدهید من بروم این رئیس پاسگاه را بکشم. من گفتم نه، ای کاش اجازه می‌دادم که این خونریزی الان نمی‌شد.
استاندار: خشونت که کاری را حل نمی‌کند؛ ما همه اینجا حسن نیت داریم. آن رئیس شهربانی و آن رئیس ساواک همگی حسن نیت دارند و ما حتی خیلی چشم‌پوشی کرده‌ایم.
صدوقی: الان سه تا ماشین ژاندارم رفته است شمسی، دستور بفرمایید که اینها برگردند تا مردم به عزاداریشان برسند. این ژاندارم‌ها باعث تحریک مردم می‌شوند و جز اینکه احساسات را تحریک کنند، کار دیگری نمی‌کنند.
استاندار: چشم، خیلی متشکر. سپس خداحافظی کردند.
*****
دوست حسینی تماس گرفت. دکتر پاک نژاد گوشی را برداشت. دوست حسینی پرسید: جریان شمسی چی بوده است؟
دکتر: بی‌پدرها رفته‌اند و دو نفر را کشته‌اند و یک نفر را زخمی کرده‌اند. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام ذاکری از اشکذر تماس گرفت و گفت: راجع به شمسی خبر دارید؟
صدوقی: بله؛ تا به حال با ژاندارمری و استاندار، همین صحبت بود.
ذاکری: جنازه‌ها را در همان شمسی دفن کنیم؟
صدوقی: بله؛ با تشییع کامل و از اطراف خبر کنید بیایند و شماها هم به کارتان برسید.
*****
یکی از کاسب‌های بازار تلفن کرد و گفت: شما فرموده‌اید که سرمان را بتراشیم؟
صدوقی: بله، به خاطر اینکه این سربازها که فرار کرده‌اند، شناخته‌ نشوند، عده‌ای از جوان‌ها سرشان را بتراشند که این سربازها شناخته نشوند که دستگیر شوند.
*****
شخصی به نام میزانی از منزل سوژه با منزل محمود دستمالچی تماس گرفت و گفت: بیایید اینجا.
دستمالچی: خبری است؟
میزانی: بله، دیشب در شمسی دو نفر کشته شده‌اند. فوری بیایید اینجا.
دستمالچی: چشم.
*****
[شیخ محمد] انواری از بندرعباس تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: نتیجه‌ای گرفته نشد.
صدوقی: در برابرشان سفت و محکم بایستید تا نتیجه‌ای باشد؛ خدا شاهد است هر چه اعمال قدرت بکنید، آنها بیشتر جا می‌خورند و برای شما هم بهتر است. من هم ابتدا می‌ترسیدم، ولی حالا خیالم راحت است و در دنیای آتش هم شده، می‌روم و ترس ندارم. هرچه شما بیشتر اظهار قدرت کنید، آنها ضعیف‌تر می‌شوند و به جایی می‌رسد که بدون اراده شما حتی نمی‌توانند آب بخورند.
انواری: فردا در یزد پیاده‌روی دارید؟
صدوقی: بله؛ یک پیاده‌روی مفصل داریم، صلاح است یه چیزی نوشته شود راجع به بندرعباس؟
انواری: اشکالی ندارد. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر پاک نژاد به اتوتاج گفت: حاجی آقا گفته است دو تا اتوبوس در اختیار بگذارید که مردم می‌خواهند بروند شمسی برای تشییع جنازه.
اتوتاج: از پلیس راه نامه آمده است که هیچ ماشینی اجازه خروج ندارد؛ ولی به هر حال چشم. کی می‌خواهند بروند؟
دکتر: همین حالا.
اتوتاج: چشم.
*****
از منزل سوژه به اتوسیر یزد تلفن شد که 2 تا اتوبوس برای شمسی می‌خواهیم هست یا نه؟
اتوسیر: نداریم؛ فقط یکی داشتیم که پر شد و رفت.
*****
شخصی به نام عباس اخویان تماس گرفت و گفت: یک عرض خصوصی دارم، می‌خواستم بیایم خدمتتان.
صدوقی: بیایید.
*****
شخصی به نام فصاحت تماس گرفت.
مخاطب: منزل نیستن؛ رفته‌اند اشکذر برای نماز میت.
فصاحت: مگر اشکذر کشته داشته است؟
مخاطب: دو سه نفر.
فصاحت: غیر از اشکذر چی؟
مخاطب: نمی‌دانم.
*****
مناقب تماس گرفت و گفت: تازه رسیده‌اید؟
صدوقی: بله؛ با چه مکافاتی، [منوچهر] یزدی4 آنجا پیداش شد، جوان‌ها خواستن او را کتک بزنند. بالاخره هم با سنگ این‌قدر زدن که سرش شکست.
مناقب: انار را شنیده‌اید؟5
صدوقی: بله.
مناقب: مسلسل بسته‌اند مردم را؛ زخمی که سه چهار تا هستن، در بیمارستان گودرز هستن و چند نفر هم کشته شده‌اند و عده‌ای از زخمی‌ها هم در رفسنجان هستن. شیخ میرزا[رضاخانی]6 را هم گرفته‌اند.
صدوقی: ولش می‌کنند.
مناقب: سه نفر را گرفته‌اند.
صدوقی: انار که جزو یزد نیست، حالا باید از طریق کرمان اقدام کرد. عصری هم در حظیره مجلسی است برای اینها که کشته شده‌اند.
*****
محی الدین از منزل سوژه به منزل خیاطیان که سوژه آنجا بود، تلفن کرد و گفت: به حاجی آقا بگویید که در انار 4 تا کشته شده‌اند و 8 تا زخمی در بیمارستان گودرز هستن و بقیه در بیمارستان‌های رفسنجان هستن؛ ما در حدود 30 نفر را هم فرستاده‌ایم که بروند خون بدهند و در ضمن شیخ میرزا را هم گرفته‌اند.
*****
یکی از پرستارهای بیمارستان افشار گفت: به حاجی آقا بگویید که شیخ [میرزا] رضاخانی در بیمارستان افشار است و دیگه نمی‌توانم با شما صحبت کنم.
مخاطب: حالش که خوب است.
پرستار: بله. بعد مکالمه را قطع کرد.
*****
شخصی تلفن کرد و پرسید: دستور حاجی آقا است که پرچم‌های قرمز را پایین بیاوریم؟
مخاطب: بله.
*****
سؤال شد: فردا پیاده‌روی چه ساعتی است؟
مخاطب: ساعت 9 و از مصلی شروع می‌شود.
*****
ریحانی تلفن کرد و پرسید: پرچم‌های قرمز را جمع کنیم؟
مخاطب: بله.
ریحانی: حتی آنهایی را که رویش شعار نوشته‌اند؟
مخاطب: بله.
ریحانی: با هیئت چی، می‌توانیم پرچم قرمز ببریم؟
مخاطب: خیر.
*****
از رفسنجان شخصی به نام [عباس] پورمحمدی تماس گرفت و گفت: این زخمی‌هایی که از انار آورده‌اند آنجا، حالشان چطور است؟
صدوقی: حالشان خوب است. باید یک راه‌پیمایی کرد که درگیری به وجود نیاید.
پورمحمدی: از آقا خبری نشده است؟
صدوقی: خیر، ولی منتظر هستیم.
*****
شخصی تماس گرفت و پرسید: فردا راه‌پیمایی از کجا شروع می‌شود؟
صدوقی: از مصلی به طرف خیابان ثریا و بعد برمی‌گردند به مسجد.
*****
شخصی به نام [سیدمحمد]میر غنی زاده7 از بافق تماس گرفت و گفت: می‌خواستم به عرض شما برسانم که اینجا طوری نیست که بتوانند جلوی ما را بگیرند، که شما گفته‌اید شعار ندهید.
صدوقی: من نگفتم اصلاً شعار ندهید، ولی شعارهای تند ندهید.
میرزا غنی زاده: نه، اینجا فکر نکنم درگیری شود. پلیس اینجا اصلاً عقب نشینی کرده است و می‌ترسد به ما کاری داشته باشد.
صدوقی: اگر این طوری است و می‌دانید درگیری به وجود نمی‌آید، هرچی خواستید بگویید.
*****
از مخابرات شخصی به نام جباری پرسید: ما شعارهایی روی پارچه قرمز نوشته‌ایم؛ چی کار کنیم؟
مخاطب: فعلاً نیستن حاجی آقا.
*****
[علی] لغوی تماس گرفت و گفت: از عنایت شما امروز نسبت به آقای [منوچهر] یزدی بی‌نهایت ممنون هستیم.8
صدوقی: حالش چطور است؟
لغوی: خوب است؛ ایشان حسن نیت داشتند و حتی می‌خواستن امروز با دادستان تهران تماس بگیرند و مسببین این جریان شمسی را تعقیب کنند. شاید این کار از طرف خودشان بوده است.
سپس خود یزدی گوشی را گرفت و خیلی تشکر کرد.
*****
جعفری از مخابرات راجع به شعارهای روی پارچه قرمز پرسید: آیا می‌توانیم از آنها استفاده کنیم؟
صدوقی: اگر خیلی بزرگ است خیر؛ در ثانی اصلاً لزومی ندارد.
*****
سرگرد سمیعی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: همگی از جریان صبح خیلی ناراحت شدیم. الان در حضور جناب سرهنگ هاشمی هستیم و از جنابعالی می‌خواستیم استدعا کنیم که عبور دستجات از جلوی شهربانی و ژاندارمری را منع بفرمایید.
صدوقی: چشم، منت دارم.
سپس سرهنگ هاشمی با سوژه احوالپرسی کرد و گفت: من هم متأثر شده‌ام از این موضوع و اتفاقی که افتاده است. هدف من این است که این برنامه‌ها فردا و پس فردا به خوبی بگذرد، ولی این دسته جات می‌‌آیند از جلوی ژاندارمری و شهربانی رد می‌شوند و ممکن است اتفاقی بیفتد که خود من از جنابعالی شرمنده شوم.
صدوقی: باشه، ما هم سعی و کوشش خودمان را می‌کنیم.
سرهنگ هاشمی: خواستم هم عرض ارادتی کرده باشم و هم این موضوع را حضورتان گفته باشم. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام شرقی تماس گرفت و گفت: همان‌طوری که دولت شنبه را تعطیل کرده بود و ما برعکس عمل کردیم و هیچ خبری نشد؛ حالا رادیو اعلام می‌کند که مثلاً از کجا به کجا قدغن است و مثلاً از کدام خیابان و کدام خیابان قدغن است، فرودگاه بسته شده است. مگر جنگ هفت لشکر است؟ چه خیالی دارند؟ نکند می‌خواهند مردم را...[نقطه چین دراصل]
صدوقی: هیچ خبری نیست.
شرقی: اگر می‌شه از قم بپرسید.
صدوقی: خبری نیست.
شرقی: اگر می‌شه، این را هم معکوس کنیم. ما که بیدار و مواظب هستیم. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: صلاح است که از جای دیگری هم پرسیده شود که آیا همین که یزد گفته شده، آنجا هم هست یا نه؟ راجع به اینکه کمونیست‌ها می‌خواهند ترور کنند؟
صدوقی: چرا؟
دکتر: اگر هست، یک چیزی دست مردم باشد، اعلامیه‌ای که خودشان این طور قصدی دارند.
صدوقی: شبی که گذشت، فردا تماس می‌گیرم؛ ولی اگر شما هم شد تماس بگیرید. من دکتر بهشتی بود که گرفتار است، حالا ببینم تا فردا صبح.
دکتر: آخه صبح به اعلامیه که نمی‌رسد.
صدوقی: زبانی می‌گوییم به مردم.
*****
شخصی به نام بقایی پور تماس گرفت و گفت: یک تلفنی از قم داشتم.
مخاطب: حاجی آقا خواب هستن.
بقایی پور: به من تلفن شده است که کشتار بی‌اندازه بوده است؛ از ساعت 5 که تمام کلانتری‌ها را تخلیه کرده‌اند9 و حتی یک سرباز و یک نظامی در قم نیست و شایعه شده است که می‌خواهند قم را بمباران کنند.
مخاطب: صحت دارد؟
بقایی پور: آقای رجبیان از تجار قم به من اطلاع داده است که کشتار بی‌اندازه بوده است و دارند در ضمن مغازه‌ها را تخلیه می‌کنند و می‌برند منزل هرچی دارند. سپس خداحافظی کردند.
*****
از منزل سوژه با منزل شخصی در تهران که مسعود خطاب می‌کرد، پرسید: چه خبر؟
مسعود: خبری نیست.
از یزد: قم چه خبر؟
مسعود: نمی‌دانم.
از یزد: آقاجان اینها چطور هستن؟
مسعود: خوب هستن.
از یزد: فردا راه‌پیمایی است؟
مسعود: از هشت نقطه است که در اعلامیه نوشته شده بود، که نمی‌دانم. کی می‌آیی؟
از یزد: دوشنبه سه شنبه می‌آیم.
(فکر کنم شخصی به نام هادی معزالدینی بوده است که از منزل سوژه صحبت می‌کرده است.)
*****
همان جوان(گمان کنم هادی)، با قم تماس گرفت و پرسید: چه خبر؟
بتول خانم: شعار می‌دادند و صدای تیر می‌آمد و خبر دیگری نبوده است.
هادی: چند نفر کشته شده‌اند؟
بتول خانم: سه چهار نفر.
هادی: به کلانتری‌ اینها حمله نکرده‌اند؟
بتول خانم: نه، نمی‌دانم؛ من خبری ندارم. سپس خداحافظی کردند.
(طرف مکالمه هادی خانمی به نام بتول بود که او را مامان صدا می‌کرده است و از بستگان سوژه می‌باشند.)
سپس حاجی بی‌بی گوشی را گرفت و گفت: تلفن شده است که کشتار شده است و به کلانتری حمله شده و می‌خواهند قم را بمباران کنند.
بتول خانم: دروغ گفته‌اند، ولی فقط نمی‌دانم چرا نظامی‌ها قم را ترک کرده‌اند. شاید فکر کنم برای تاسوعا و عاشورا بوده باشد. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت.
مخاطب: خواب هستن.
دکتر: به ایشان بگویید که فردا مسجد نروند. به رجبعلی بگویید گوشی را بگیرند.
و به رجبعلی [کریمی] گفت: فردا نگذارید برای نماز حاجی آقا مسجد بروند، یادتان نرود.
رجبعلی: خبری است؟
دکتر: همین که می‌گم، فردا نگذارید برای نماز مسجد بروند.
*****
از منزل آیت‌الله [سیدعبدالله] شیرازی تماس گرفته شد و بعد از احوالپرسی گفت: اعلامیه‌ای است تازه که می‌خواستم ضبط کنید.
صدوقی: باشد، مشهد چه خبر؟
از مشهد: تظاهرات که همیشه هست و نسبت به روزهای قبل چیز فوق‌العاده‌ای نبوده است.
متن اعلامیه رهبر عظیم الشأن مجاهد حضرت آیت‌ الله العظمی شیرازی به مناسبت فرا رسیدن عاشورای حسینی و حوادث اخیر ایران
بسم‌ الله الرحمن الرحیم
ملت مسلمان خاصه ملت شریف ایران که ایام عاشورا[ی]یگانه رادمرد عالم بشریت و بزرگ‌ترین مدرس و آموزنده درس حق و حقیقت و زنده کننده دین و عدالت حضرت حسین ابن علی باشد. شخصیتی[که]نه تنها نهضت و مکتب او درس آموزنده برای خصوص مسلمانان در تمام ادوار بوده و هست بلکه بسیاری از بزرگان و مردان دنیا و انقلاب کنندگان سایر ملل هم به اعتراف خود مردانگی و بزرگی و شرافت و سربلندی را از آن سرور آموخته‌اند اکنون که در یک چنین ایام و زمان با عظمتی می‌باشیم بسیار مقتضی و لازم است که مسلمانان حداکثر استفاده را از آن بنمایند علاوه بر توسل به ذیل عنایت آن حضرت و اسرار و رموز نهضت عظیم متوجه و متذکر و هرچه بیشتر درس بگیرند و اگرچه هر ساله عظمت و بزرگی نهضت و عاشورای حسینی افزون و بالاتر می‌گردد ولیکن امسال نقش بسیار ارزنده‌تر و مهم‌تری را داراست، زیرا که ملت غیور ایران توانسته است شاگرد حقیقی و واقعی مکتب آموزنده سیدالشهدا علیه السلام باشد، بحمدالله توانسته است در مسیر مبارزه خود با باطل و ظلم و ستمکاری در عالی‌ترین سطح قدم بگذارد و در مقابل تمام ناملایمات و حوادث جانگداز که به دست عمال خائنین نظام حاکم کشور صورت می‌گیرد ایستادگی می‌نماییم و با در نظر گرفتن اینکه صحنه‌های خونین و وقایع اسفناک در اکثر نقاط کشور و بدون هیچگونه فاصله صورت می‌گیرد و در هر روزی خبر اسف‌انگیز چند حادثه ناگوار به اطلاع عموم مسلمانان می‌رسد مانند حوادث جبران ناپذیر کشتار دسته جمعی تهران در چند شب پی در پی و کشتن یک روحانی معظم و محترم بوشهر و هتک حریم روحانیت در شهرستان ملایر و خوی و تجاوز و ضرب و جرح مردم بی‌گناه شیروان و صحنه دلخراش و خونین کاشمر که منجر به مجروح شدن عده‌ کثیری از آقایان مومنین و هجوم بی‌رحمانه و سفاکانه به مدرسه علمیه بیرجند و کشتار دسته جمعی اصفهان هیئت حاکمه تصور باطل می‌نماید که با وجود آوردن این صحنه‌ها و حوادث ناهنجار می‌تواند سدی در مقابل اراده مردم مسلمان و جامعه روحانیت قرار داده لیک اینجانب به حکم وظیفه دینی و انسانی و نظام حاکم اخطار می‌نمایم و هشدار می‌دهم که ملت آگاه همچو ملت شریف ایران نمی‌تواند در مقابل این اعمال وحشیانه و کشتار دسته جمعی و این اهانت‌ها به ساحت قدس روحانیت این تجاوزها و تعدی‌ها به حق مردم مسلمان این غارت‌ها و چپاول‌گری‌ها نسبت به اقتصاد مسلمانان دست بسته تماشا کند و در مقابل مجموع این قضایا بی‌تفاوت باشد، صحنه‌های خونین و نبردی که در ایران صورت می‌گیرد از حمله‌های مغول و نازی‌ها و مانند آنها بالاتر و شدیدتر است، زیرا که آنها با افرادی که از حیث نژاد و دین و مذهب با خودشان مغایرت داشتند می‌جنگیدند و در ایران هیئت حاکمه یک سرباز مسلمان را مجبور می‌نماید که برادر مسلمان را هدف گلوله و رگبار مسلسل خود قرار دهد و به منطوق فرمایش حضرت امام حسین علیه السلام و شمشیر و نیروهایی که برای نبرد با اجانب و حفظ سنگرها از تجاوز بیگانگان معین شده است، به روی برادران بی‌گناه خود که جرمی جز حمایت از دین ندارد بکشد، من به عموم سربازان و افسران و ماموران شهربانی و سایر قوای انتظامی و قضات و دادستان‌ها و افراد دادگستری یادآور می‌شوم که در هیچ شرایطی نمی‌توانند برادران خود را بکشند یا مورد حمله قرار دهند و یا با صدور احکام جابرانه آنان را به ناحق محکوم نمایند یا حکمی برخلاف قوانین دین اسلام در جنبه‌های مختلف تصویب نمایند، بلکه بیم آن باشد که اگر در پست‌های خود بمانند آنان را مجبور به اینگونه جنایات می‌نمایند باید پست‌های خود را ترک نمایند و بدانند که هرگونه ظلم و تجاور به برادران مسلمان به هر قسم تعدی به حریم مقدسه است، هیچ عذری در پیشگاه الهی پذیرفته نمی‌گردد و به عموم طبقات ملت ضمن تقدیس و تشکر از این شهامت و فداکاری و احساسات دینی متذکر می‌شوم که در عین حال لزوم همبستگی و استقامت در مسیر حق تا به سر حد پیروزی کمال اهتمام و ایجاد نظم و آرامش داشته باشند و نگذارند خدای ناکرده عناصر ناپاک در صفوفشان وارد و از طریق آزار و تعدی به جان و مال و یا ناموس مردم چهره همگی را آلوده وهدف مقدس دینی را مشبح[مشوه]نمایند از خداوند متعال مسئلت می‌نمائیم که برکات حضرت امام حسین و عنایت خاص ولی عصر ارواحنا فدا هرچه زودتر از جنایتکاران و خیانت کنندگان به دین و ملت انتقام گرفته و به جوامع اسلامی پیروزی کامل عنایت فرماید.
مشهد مقدس 8 محرم الحرام 1399 سید عبدالله شیرازی
*****
شخصی به نام منتظرالحجت تماس گرفت و گفت: چند بیت شعر است، می‌خواستم یادداشت کنید.
مجید نجفی: بفرمایید.
منتظرالحجت:
نوکر بیگانه‌ای تو شاه ایران نیستی بی‌لیاقت عقل در مغز سبکسار تو نیست
ثروت ما را ز کف دادی تو ای اهل فساد مال ملت ارث اجداد تبهکار تو نیست
خاک بر فرق تبهکار تو ای شاه هوادار یهود غیر از اسرائیل کسی شمع شب تار تو نیست
ملک ایران از تو ویران گشت و خلقی در عذاب غیر از توپ و تانک و بمب چیزی در انبار تو نیست
کشور ما را تو نشاندی به این روز سیاه ملت از ظلمت به تنگ آمد، کسی یار تو نیست
تا تو فرمان می‌بری آمریک و اسرائیل را دیگر ایرانی با غیرت طرفدار تو نیست
گه دم از این می‌زنی و می‌کشی چنگیزوار ای سگ... دیگر گرم بازار تو نیست
بس که دادی وعده های پوچ سر تا پا دروغ یک کلام راست اندر لحن و گفتار تو نیست
شیر مردان دلاور هست در زندان و بند غیر از مشتی رذل و دون سالار و سردار تو نیست
نوجوانان در سیاه چال‌های زندانند اسیر کرده‌ای تبعید ای نامرد این عار تو نیست
تخت و تاجت سرنگون نام پلیدت محو باد کمتر از ضحاک ای بی‌رحم کشتار تو نیست
بلبلان خوش نوا را کرده‌ای اندر قفس غیر از جغد بد صدا بر بام دیوار تو نیست
پست بادا در جهان نام تو ای دژخیم پست گم شو از ایران کسی مشتاق دیدار تو نیست
شاه بازی کهنه گشت اندر جهان بیدار شو شانه خالی کرد ملت بار بردار تو نیست
جان اربابت قسم دست از کلک بازی بدار جز خجالت هیچ در گفتار و کردار تو نیست
بهر یک ساعت هوسرانی دهی میلیاردها به گمانت ملت ایران خبردار تو نیست
ده هزاران کشته و صدها هزاران حق کشی دیگر این بیدار ملت دست بردار تو نیست
مرگ تو نزدیک بر ما این ستم‌ها بگذرد غیر از نام ننگ در تاریخ آثار تو نیست
تا نگیرد انتقام ظلمت ای بیدادگر ملت ایران به کلی دست بردار تو نیست
دو بیت شعر اول را که منتظرالحجت گفته بود، در آخر اشعار هم می‌خوانم به مناسبت تمام شدن نوار ضبط نگردیده است.

توضیحات سند:

1. ابرکوه یا ابرقو، از شهرهای کویری و قدیمی استان یزد، در غرب استان یزد و در 30 کیلومتری استان فارس، در همسایگی شهر سورمق شهرستان آباده واقع است.
2. سرهنگ غفاری فرمانده هنگ ژاندارمری یزد.
3. گروهبان دقیق، رئیس وقت پاسگاه اشکذر
4. منوچهر یزدی فرزند جواد در سال 1318ش در قوچان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در قوچان و مشهد سپری کرد و سپس از دانشسرای عالی تهران، لیسانس تاریخ گرفت و در اداره فرهنگ استخدام شد.
مدتی در یزد به تدریس پرداخت و زمانی هم سردبیر روزنامه طوفان بود. در سال 1346ش، در راستای سیاست‌های رژیم شاهنشاهی، دفتر حزب پان ایرانیست را در یزد راه اندازی نمود. در سال 1352ش، به هندوستان رفت و در این راستا فعالیت کرد. با تشکیل حزب رستاخیز، به آن پیوست و در سال 1354ش به عنوان نماینده میبد و اردکان به مجلس شورای ملی فرستاده شد.
در بحبوبه‌ی انقلاب اسلامی در سال 1357ش از حزب رستاخیز استعفا داد و دوباره به حزب پان ایرانیست پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در راستای اهداف پان ایرانیست‌ها به فعالیت پرداخت. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 3. ص 1698
5. روز هشتم محرم الحرام که برابر با هیجدهم آذرماه بود، در تمامی شهرهای استان یزد و حتی روستاهای تابعه، تظاهرات به صورت پیوسته برقرار بود. در این روز، در بخش انار، که از توابع رفسنجان بود نیز، تظاهرات مردمی به خاک و خون کشیده شد: « از ساعت 1100 روز 18 /9 /57(2537 شاهنشاهی)، قریب 2000 نفر از قشریون مذهبی و عناصر آشوبگر در برخی از خیابان‌های بخش انار از توابع شهرستان رفسنجان . استان کرمان به تظاهرات آشوبگرانه و تحریک آمیز مبادرت نموده و ضمن آن به طرف مأمورین ژاندارمری مستقر در محل سنگ پرتاب کرده اند. مأمورین برای متفرق کردن آشوبگران ناگزیر به تیراندازی هوائی شده که در خلال آن دو نفر از عناصر آشوب طلب[کشته]و پنج نفر دیگر مجروح و بیمارستان اعزام و تحت درمان قرار گرفته اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب نوزدهم . ص 205
6. منظور شیخ میرزا رضاخانی است که در این جریان مورد اصابت گلوله مسلسل یوزی واقع شد.
7. آیت‌الله حاج سیدمحمد میرغنی زاده فرزند سیدعلی مجتهد در سال 1301ش در بافق به دنیا آمد. تا سن بیست سالگی در کنار کار، به تحصیل نیز اشتغال داشت و مقدمات علوم دینی را در بافق فراگرفت و سپس راهی قم شد و نزدیک به 34 سال در آنجا اقامت نمود و از محضر اساتید حوزه‌ی علمیه‌ی قم بهره برد. ایشان یکی از شیفتگان اهل بیت علیهم السلام بود و راه رسیدن به کتاب الله را از این طریق می‌دانست. وی که در سال 1343ش از طرف امام خمینی(ره) به عنوان نماینده در امر شرعی و حسبیه تعیین شده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بنابه درخواست مردم، به بافق بازگشت و امامت جمعه‌ی شهر را عهده دار شد. تأسیس حوزه علمیه و عمران مساجد از جمله فعالیت‌های این عالم بزرگوار می‌باشد. آیت‌الله میرغنی زاده در فروردین ماه سال 1380ش رخ در نقاب خاک کشید. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 2. ص 1548
8. در این روز، مردم شمسی به منوچهر یزدی حمله کردند، که او فرار کرده و زیر عبای آیت‌الله شهید صدوقی(ره) پناه ‌برد.
9. ساواک قم در تلفنگرامی به اداره کل سوم درباره تخلیه کلانتری‌ها نوشت: « برابر تصمیماتی که روز جاری در کمیسیون متشکله در فرمانداری نظامی گرفته شد، بعدازظهر امروز نسبت به تخلیه کلانتری‌های 2 و 4 قم(از لحاظ استقرار در مراکز تظاهرات همیشگی) اقدام شده و هنگام غروب متظاهرین اقدام به آتش کشیدن ساختمان تخلیه شده کلانتری 2 و نیز آتش افروزی در شعبه بانک سپه مقابل این کلانتری نموده اند. ضمناً با آتش افروزی اطراف لوحه یادبود میدان آریامهر در قم نسبت به تخریب این لوحه نیز اقدام شده است.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب نوزدهم . ص 186
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 249
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.