تاریخ سند: 30 مرداد 1357
گزارش بهره برداری از نوار شماره 4092 سوژه فراز از تاریخ دوشنبه 30/5/37 الی1 3/5/37
متن سند:
1ـ شخصی با حاج اکبر صالحی تلفنی تماس گرفت و پس از تعارفات معموله
حاج اکبر حسینی صالحی باو عنوان کرد کی تشریف آوردید و شخص مذکور
عنوان کرد صبح وارد شدم و در حال حاضر در منزل احمد آقا هستم و اضافه کرد
استاد را گیر بیاور تا مطالبی
درباره آنجا که بودم بنویسید
حاج اکبر صالحی در پاسخ
بیان کرد استاد رفت و
شخص مذکور افزود امشب
منزل مری [مرتضی ]هستی
و صالحی ضمن جواب منفی
اظهار کرد امشب مهمان
هستم شما هم تشریف
بیاورید شخص مخاطب
گفت من امشب میخواهم
حاج حسین را هم ببینم و
حاج اکبر صالحی گفت حاج
حسین هم میگیم بیاد منزل
آن بنده خدا و بعد شخص
مذکور گفت بعد از افطار
خودت بیا اینجا کارت دارم و صالحی مجددا گفت بعد از افطار هم در جای
دیگری دعوت دارم شخص مذکور پیرو اظهارات او گفت با یک هستی یک
کاری دارد حتما بیا و ساعت 12 به بعد آنجا هستم صالحی از او سئوال کرد
میتوانم با حاج احمد آقا صحبت کنم شخص مذکور گفت من در اطاقم و حاج
احمد را صدا زد در خلال آمدن حاج احمد آقا مجددا شخص مذکور گفت میشه
یا نمیشه و صالحی اظهار کرد خیلی میل دارم شما را به بینم سپس حاج احمد با او
مذاکره نمود و پس از تعارفات معموله صالحی گفت ساعت21 9 شب دعوتی
داری باید بیائی در بازار است و باید تصمیمات کلی گرفته بشه و لازم الفکری و
قرار شد در مقابل محل روزه با یکدیگر ملاقات نمایند.
سپس شخص فوق الذکر
با صالحی صحبت و قرار شد نزدیک ساعت افطار بدرب مغازه او رفته و صالحی
را ملاقات کند ضمنا شخص مذکور تاکید کرد که حاج حسین را میخواهم به ببینم
و باو بگو دوست شما از مشهد آمده و میخواهد شما را به بیند و سپس خداحافظی
کردند.
توضیح : امکان دارد شخص
مذکور علی اندرزگو باشد و
منظور از مری شخص
مرتضی است.
2ـ شخص فوق الذکر مجددا
با اکبر صالحی تماس گرفت
و پس از تعارفات معموله
بصالحی گفت آقا جان من
زودتر حاضرم چه کردی
برای ما و صالحی گفت مری
نیامده از شرکت هنوز و
شخص مذکور گفت احمد
بمن گفت اگر مری نبود بیا
اینجا و صالحی گفت مری
هست من تماس میگریم و
بشما خبر میدهم و شخص
مذکور گفت عیبی نداره من میروم در میزنم و صالحی مخالفت کرد و گفت من
تلفن میزنم بعدا شما بمن تلفن بکنید.
حاج اکبر حسینی صالحی با منزل مرتضی تماس گرفت و چون نبود مذاکره ای
انجام نگرفت سپس صالحی با محل دیگری تماس گرفت و با خانمی تماس
گرفت و از او سئوال کرد مری خانه است و پس از مذاکره در این زمینه صالحی
گفت مری یک مهمانی دارد و خانم با خنده گفت همان و صالحی خندید و گفت
من خودم نیستم و دعوتی دارم با بچه ها میروم و تاکید کرد که به مری بگو مهمان
داره سپس شخص مذکور مجددا تلفن زد و صالحی گفت شما تشریف ببرید و
شخص مذکور گفت خودت کی میائی و صالحی عنوان کرد افطار مهمانم و بعد از
افطار هم کاری داریم و شخص مذکور با اعتراض باو گفت من کار مهمتری دارم و
صالحی گفت سعی میکنم حاج احمد آقا را هم با خودم بیاورم سپس شخص
مذکور سئوال کرد حاج حسین را گفتی و چون جواب منفی شنید تاکید کرد که باو
حتما اطلاع دهد و افزود چند روزی بیشتر نیستم.
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 387