تاریخ سند: 1 دی 1357
متن نامه آیتاللّه العظمى شیرازى به آیتاللّه خادمى درباره
حوادث شهرهاى اصفهان و نجفآباد
متن سند:
تاریخ:1 /10 /1357
متن نامه آیتاللّه العظمى شیرازى به آیتاللّه خادمى درباره
حوادث شهرهاى اصفهان و نجفآباد1
بسم اللّه الرحمن الرحیم
حضور محترم جناب مستطاب حجتالاسلام آیتاللّه خادمى دامت برکاته
السّلام علیکم، رجاء واثق آنکه لایزال در ظّل عنایات خاصّه حضرت ولى عصر ارواحنا فداه جهت انجام وظایف خطیر اسلامى آن هم در شدیدترین و حسّاسترین شرایط مؤید و مستدام باشید. حوادث خونین و صحنههاى ناهنجار اخیر اصفهان و نجفآباد خاطر عموم مسلمانان و حوزههاى علمیّه و حقیر را شدیداً متکدّر و قلوب همگى را جریحهدار نموده است و بر نگرانیهاى حقیر نسبت به وضع کنونى کشور افزوده است.
اینجانب مکرّر تذکّر دادهام که هیئت حاکمه و نظام خائن نمىتواند با به وجود آوردن این صحنههاى خونین و کشتارهاى دسته جمعى و به راه انداختن حمامهاى خون در نقاط مختلف کشور و تضییق و فشارها و محدودیّتها در جوانب مختلف سدّى را در مقابل اراده قاطع جامعه روحانیت و عزم راسخ ملّت مسلمان ایران ایجاد نماید، بلکه این حوادث موجب استقامت بیشتر همگان مىگردد و آنان را به پیروزى نزدیکتر مىنماید، از خداوند متعال مسئلت مىنمایم که به برکت وجود حضرت بقیهاللّه الاعظم حجۀ ابن الحسن العسگرى (عج) ایادى و ریشههاى ظلم و ستمگرى را قطع نماید و هر چه را که خیر و صلاح جوامع اسلامى است به آنان عنایت فرماید. البتّه حوادث مؤلمه مشهد مقدس و تحصن آقایان علماى اعلام را در بیمارستان مستحضرید. امید آنکه به خیر بگذرد.
معمول است سلام و تحیّت و مراتب تسلیت و تأثّر حقیر را به عموم آقایان علماى اعلام و مردم متدیّن اصفهان و نجفآباد ابلاغ فرمایید و هرگونه تحوّلى را اطّلاع فرمایید تا اقدامات لازمه بیشتر به عمل آید، انشاءاللّه تعالى. «کتب اللّه لاغلبن انا و رسلى ان اللّه لقوى عزیز.» و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته
السید عبداللّه الشیرازى
21/محرم الحرام /1399 هجرى ـ مشهد مقدس
توضیحات سند:
1ـ برگ خبر این اعلامیه به شرح زیر است:
محترماً باستحضار مىرساند. اعلامیههاى پیوست توسط منبع از منزل آقاى خادمى به دست آمده است.
آشورى
4 /10/
ریاست امنیت داخلى
آقاى شهیدى با اطلاعات تکمیلى با همین پیک فتوکپى تهیه و به مرکز منعکس نمایید.
10 /5
بخش 1 اقدام شود.
ر. ک: ضمیمه شماره 58
منبع:
کتاب
آیتالله حاج آقاحسین خادمی به روایت اسناد ساواک صفحه 506