تاریخ سند: 22 اردیبهشت 1353
صورتجلسه
متن سند:
در ساعت 1830 مورخه 22 /2 /53 از کتابخانه عمومی مسجد حکیم واقع
در خیابان علم در حضور آقای حاج سید محمدتقی حسینی طباطبایی و آقای
عبدالرحیم توکلی سپاه ترویج آبادانی دوره چهاردهم (کتابدار کتابخانه)
بازرسی به عمل و کتب مشروحه زیر کشف و ضبط گردید این بازرسی در ساعت
1915 بدون هیچگونه خسارت جانی و مالی پایان پذیرفت.
1ـ سرود جشن ها نوشته محمدرضا حکیمی یک جلد
2ـ آموزگاران نوشته محسن عرفانی 2 جلد
3ـ اسلام شناسی نوشته دکتر علی شریعتی 6 جلد
4ـ امت و امامت نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
5ـ حسنک کجایی نوشته پرنیان 1 جلد
6ـ شیعه علوی و شیعه صفوی نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
7ـ شهادت نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
8ـ ادعانامه علیه تمدن غرب نوشته سید علی خامنه ای 1 جلد
9ـ یک بار دیگر ابوذر نوشته دکتر علی شریعتی 5 جلد
10ـ یاد و یادآوران نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
11ـ نیایش نوشته دکتر علی شریعتی 2 جلد
12ـ شهادت نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
13ـ فاطمه فاطمه است نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
14ـ یک جلوش تا بی نهایت نوشته دکتر علی شریعتی 2 جلد
15ـ سلمان پاک نوشته دکتر علی شریعتی 1 جلد
16ـ حسین وارث آدم نوشته دکتر علی شریعتی 2 جلد
17ـ باغ آلبالو ترجمه سیمین دانشور1 1 جلد
18ـ کچل کفترباز نوشته صمد بهرنگی 1 جلد
19ـ خواب و بیداری نوشته صمد بهرنگی 1 جلد
20ـ افسانه محبت نوشته صمد بهرنگی 1 جلد
21ـ فلسفه انقلاب مصر نوشته جمال عبدالناصر2 1 جلد
22ـ عبور از خط نوشته جلال آل احمد 1 جلد
23ـ کارنامه سه ساله نوشته جلال آل احمد 1 جلد
24ـ سه تار نوشته جلال آل احمد 1 جلد
25ـ روشنفکران نوشته جلال آل احمد 1 جلد
26ـ کرگدن ترجمه جلال آل احمد یک جلد
27ـ فلسفه انقلاب مصر ترجمه جلال آل احمد 2 جلد
28ـ نقش شخصیت در تاریخ پلخانف نوشته جلال آل احمد 1 جلد
29ـ همسفر من ماکسیم گورکی 2 جلد
30ـ ما نمی شنویم غلامحسین ساعدی3 1 جلد
31ـ [ناخوانا] ماکسیم گورکی 2 جلد
32ـ سرگذشت مادر ماکسیم گورکی 1 جلد
33ـ فریب خوردگان صهیونیسم ماکسیم گورکی چاپ مسکو 1 جلد
34ـ اسرار سازمان مخفی یهود ژرژلاین 1 جلد
35ـ 6 داستان از نویسندگان شوروی ــ 2 جلد
36ـ چند چامه و درام الکساندر پوشکین 1 جلد
37ـ داستان [ناخوانا] چاپ مسکو 1 جلد
38ـ مسخ ـ صادق هدایت4 1 جلد
39ـ مبارزات ضد استعماری جمال الدین اسدآبادی5 1 جلد
40ـ آموزگاران محسن متقیان 1 جلد
41ـ استعمار جدید حسن صدر 1 جلد
42ـ آنتوان چخوف داستان مرد ناشناس 1 جلد
43ـ شب نشینی باشکوه غلامحسین ساعدی 1 جلد
44ـ صهیونیسم موری ایوانف یک جلد
45ـ خاطرات خانه مردگان داستایوسکی 1 جلد
46ـ زندگی و مرگ قهرمان ترجمه غلامرضا نجاتی 1 جلد
47ـ آوای روزها نوشته حکیمی 1 جلد
48ـ خورشید مغرب نوشته حکیمی 1 جلد
49ـ حماسه فلسطین ترجمه علی رضا نوری زاده 1 جلد
50ـ آرش ـ صمد بهرنگی 1 جلد
51ـ مجموعه مقاله ها صمد بهرنگی 1 جلد
52ـ کندوکاو ـ صمد بهرنگی 3 جلد
53ـ رود ـ جک لندن 1
54ـ اندیشه های ناصر ــ 1 جلد
55ـ راه و بی راهه ـ مصطفی زمانی 1 جلد
56ـ هیپیهای وطنی انتشارات نسل جوان 1 جلد
آقای سید محمدتقی حسینی طباطبایی [امضاء]
متصدی کتابخانه آقای عبدالرحیم توکلی [امضاء]
نماینده دادستان ـ غفوریان[امضاء]
نماینده ساواک [امضاء]
توضیحات سند:
1ـ سیمین دانشور فرزند
محمدعلی در سال 1300 ه ش
در شیراز بدنیا آمد.
پدرش دکتر
محمدعلی دانشور طبیبی
سرشناس بود و از احمدشاه لقب
احیاالسلطنه گرفته بود و مادرش
از خانواده حکمت و جد
مادری اش فردی روحانی و
معروف به نام حاجی مجتهد بود.
سیمین دانشور تحصیلات
ابتدایی و متوسطه را در شیراز
سپری کرد و با معدل 25 /19 به
عنوان شاگرد اول سراسر کشور
به دانشگاه تهران راه یافت و در
رشته زبان و ادبیات فارسی به
تحصیل پرداخت.
وی در سال
1331 با استفاده از بورس
تحصیلی فولبرایت راهی امریکا
شد و به مدت دو سال در
دانشگاه استانفورد در رشته
زیباشناسی به تحصیل پرداخت.
نامبرده در سال 1328 به
استخدام دانشگاه تهران درآمد
و در سمت استادی و سپس
مدیریت گروه باستان شناسی
دانشکده ادبیات و علوم انسانی
به فعالیت پرداخت.
سیمین دانشور در دوران
فعالیت در دانشگاه تهران از
حمایت هوشنگ نهاوندی و
دکتر عزت اللّه نگهبان رئیس
دانشکده ادبیات برخوردار بود،
از جمله در سال 1350 هنگامی
که مشمول تصفیه ساواک واقع
شد توسط رئیس دانشگاه
تضمین گردید و به فعالیت ادامه
داد.
دانشور در سال 1327 با
جلال آل احمد آشنا شد که نهایتا
به ازدواج آن دو در سال 1329
انجامید.
دانشور دارای
تألیفاتی می باشد که مهمترین
آنها سووشون است.
2ـ جمال عبدالناصر رهبر پیشین
مصر در 15 ژانویه 1918
در اسکندریه مصر به دنیا آمد.
او در قاهره از آکادمی علوم
نظامی فارغ التحصیل شد.
از
1942 که افسر ارتش مصر بود،
با همکاری افسران همدوره ای
خود قصد سرنگونی حکومت
ملک فاروق را داشت.
وی
معتقد بود که این اصلاحات در
زمان حیات این رژیم قابل
انجام نیست.
او در جنگ 1948
اعراب علیه اسرائیل شرکت
داشت.
پس از شکست اعراب
در جنگ، ناصر جنبش افسران
آزاد را پی ریزی کرد و ژنرال
محمد نجیب به عنوان رهبر این
جنبش برگزیده شد.
جنگ
1948 اعراب و اسرائیل سبب
بدبین شدن مردم نسبت به لیاقت
ملک فاروق شد و این امر
پایه های حکومت فاروق در
مصر را به شدت متزلزل ساخت.
در ژوئیه 1952 جنبش افسران
آزاد در یک کودتا به حکومت
فاروق خاتمه داد.
رهبری این
کودتا به عهده ژنرال محمد
نجیب و دستیار وی جمال
عبدالناصر بود.
فاروق به ناچار
در 26 ژوئیه 1952 از مقام
خود استعفا کرد و رهبران کودتا
احمد فؤاد پسر خردسال فاروق
را به عنوان فاروق دوم به
سلطنت رساندند، اما در 18
ژوئن 1953 در مصر اعلام
جمهوری شد و فاروق و
خانواده اش تبعید شدند اولین
رئیس جمهور مصر ژنرال محمد
نجیب بود که در 1954 توسط
سرهنگ جمال عبدالناصر برکنار
شد.
ناصر که معتقد به
انترناسیونالیسم عربی و اتحاد
میان آن کشورها بود تا زمان
مرگش یعنی تقریبا 16 سال رئیس
جمهور مصر باقی ماند.
وی
سیاست جدایی از کشورهای
غربی و نزدیکی به بلوک شرق
خصوصا شوروی سابق را در
پیش گرفت و اقدام به خرید
اسلحه از این کشور نمود.
شوروی سابق نیز وی را در
تأمین اسلحه و سایر نیازها و
همچنین ساختن سد عظیم آسوان
بر رود نیل که غربیها از احداث
آن خودداری کرده بودند، کمک
نمود و این همکاری تا زمان به
قدرت رسیدن سادات ادامه
داشت.
ناصر در ژوئیه 1956 کانال
سوئز را ملی اعلام کرد و یک
سازمان مصری را برای اداره آن
تأسیس کرد.
به دنبال این عمل
دولت اسرائیل همراه با قوای
انگلیس و فرانسه در اکتبر 1956
به خاک مصر در شبه جزیره سینا
حمله بردند تا خلیج عقبه را روی
کشتیهای اسرائیلی باز کنند.
این
جنگ سرانجام با تهدید شوروی
سابق به دخالت نظامی در مارس
1957 پایان پذیرفت، اما در این
سال جمال عبدالناصر تمام
داراییهای دولتهای غربی در
مصر را ملی اعلام کرد و کانال
سوئز نیز در آوریل همان سال
بازگشایی شد.
در 1958 سه کشور مصر، سوریه
و یمن تحت عنوان جمهوری
متحده عرب با یکدیگر متحد
شدند و در یک همه پرسی جمال
عبدالناصر به ریاست جمهوری
آن برگزیده شد.
این اتحاد دیری
نپایید و بر اثر بروز اختلافاتی در
1961 از هم گسیخت و سه کشور
از یکدیگر جدا شدند.
جمال
عبدالناصر در 1967 ـ 1962
دهها هزار تن از نیروهایش را
برای کمک به جمهوری خواهان
یمن بدان سرزمین اعزام داشت و
این امر باعث بروز اختلافاتی با
عربستان سعودی شد.
ناصر در
سومین جنگ اعراب و اسرائیل
یعنی نبرد ژوئن 1967 که با حمله
غافلگیرانه هواپیماهای اسرائیلی
به فرودگاههای قاهره و دمشق
آغاز شد صحرای سینا، تمام طول
شرقی کانال سوئز، رقم عظیمی از
هواپیماهای خود را از دست داد.
جمال عبدالناصر سرانجام در 28
سپتامبر 1970 در سن 52 سالگی
بر اثر سکته قلبی در گذشت.
بعضی از مفسران سیاسی مرگ
ناصر را ناشی از یک توطئه
می دانند، توطئه ای که قصد
داشت سادات معاون ناصر را که
به لزوم دوستی با غرب و
صهیونیستها معتقد بود به قدرت
برساند.
مشاهیر سیاسی قرن بیستم احمد
ساجدی ص 294
3ـ غلامحسین ساعدی (گوهرمراد)
فرزند علی اصغر (علی بابا) در
سال 1314 ه.
ش در تبریز به دنیا
آمد.
دوران ابتدائی را در دبستان بدر
و متوسطه را در دبیرستان منصور
سپری کرد و به دانشکده پزشکی
راه یافت.
در سال 1340 پس از
اخذ دکترای پزشکی به تهران آمد
و به خدمت سربازی اعزام
گردید.
در سال 1342 جهت اخذ
تخصص بیماری های اعصاب و
روان به بیمارستان روزبه رفت و
همزمان به همراه برادرش ـ اکبر
ساعدی ـ مطب خیابان دلگشا را
نیز اداره می کرد.
در دوران دانشجوئی به مطالعه
کتب مارکسیستی روی آورد و به
همین منظور در سال 1333
دستگیر و مورد بازجوئی قرار
گرفت و پس از 3 ـ 4 روز آزاد
شد.
غلامحسین ساعدی در کنار
شغل طبابت به نویسندگی روی
آورد و در این مسیر نمایشنامه
نویسی را برگزید که اولین اثر
وی کتابی با عنوان «شب نشینی
باشکوه» می باشد.
به علت تخصص پزشکی در رشته
روانشناسی در بیمارستان های
رازی و روزبه فعالیت داشت و
مدتی نیز مدیریت بیمارستان
روزبه را برعهده داشت.
در سال
1340 با مرحوم جلال آل احمد
آشنا شد و تحت تأثیر تفکرات او
قرار گرفت و به نوشته های خود
رنگ و بوی سیاسی داد و در
همین ایام که همزمان با زمزمه
تشکیل کانون نویسندگان و
جلسات آنان بود به دعوت
مهرداد پهلبد به وزارت فرهنگ
و هنر رفت و با سمت
نمایشنامه نویس به استخدام
روزمزد آنجا درآمد.
و بلافاصله
به سفر مطالعاتی اروپا اعزام شد.
وی در خصوص چگونگی
ارتباط خود با مهرداد پهلبد، در
تاریخ 23 /4 /49 به نسرین فقیه
چنین می گوید :
«قرار است من فردا به ملاقات
آقای پهلبد بروم و پنج هزار
تومان قرار است به من بدهد.
»
ساعدی در سال 1348 از طریق
سیمین دانشور با احسان نراقی
ارتباط گرفت و جهت همکاری
به مؤسسه تحقیقات علوم
اجتماعی رفت که حاصل آن چند
تک نگاری منتشر شده می باشد.
وی همچنین به دلیل آشنائی با
عباس پهلوان در مجله فردوسی
نیز مقالاتی منتشر می کرد.
باتوجه به حساسیت ساواک
نسبت به تشکیل کانون
نویسندگان، غلامحسین ساعدی
نیز، مورد توجه قرار گرفت و در
تاریخ 19 /8 /49 فرم استخدام
وی به عنوان مأمور مخبر در
ساواک تنظیم گردید تا از طریق
عمویش ـ تیمسار ساعدی مدیر
کل اداره کل پنجم ساواک ـ
و در حضور یکی از مسئولین
ساواک، دعوت به همکاری
گردد.
گزارش مورخه 31 /6 /49
حاکی است : «غلامحسین
ساعدی با راننده ماشین پژو
شماره 36115 ـ تهران الف
تماس گرفته و سپس به کافه فیاما
رفته اند پس از بررسی معلوم
شده شماره ماشین فوق مربوط به
ساواک بوده...
» غلامحسین
ساعدی بنابر گزارشاتی که قلم از
نگاشتن آن شرم دارد به لحاظ
اخلاقی بسیار فاسد بوده و در
ارزیابی، فردی زن باره، مریض
دائم الخمر، خیالباف، حرّاف،
اغراق گو، دروغ پرداز و...
معرفی
شده است.
گزارش مورخه 2 /8 /48 مربوط
به جلسه ای با حضور سیمین
دانشور، اسلام کاظمیه، منوچهر
هزارخانی، شمس آل احمد و
نعمت میرزازاده، نشانگر
روحیات اخلاقی و مشی
مبارزاتی وی به شرح زیر است :
«در جلسه انجمن ادبی اداره
فرهنگ و هنر...
محور گفته های
خود را بر سانسور قرار داد...
و
[گفت] مجبور است خیلی موارد
[را ]ناگفته بگذارد.
من باب
مثال خیانت زن شوهردار به هیچ
وجه نباید عنوان شود اگر چنین
موردی در نمایشنامه باشد در
کمیسیون سانسور حذف
می شود...
»
غلامحسین ساعدی علی رغم
ارتباطی که در این سال ها با
ثابتی برقرار کرده بود، به علت
شرایط موجود در جامعه و
ارتباطاتی که با افرادی از قبیل
هزارخانی و...
داشت در سال
1353 مورد قهر قرار گرفت و
بازداشت شد.
نامه مورخه
23 /3 /53 مشارالیه به ثابتی که
فرازهائی از آن در ذیل نقل
می گردد خود حاوی مطالبی است
که به وضوح روشنگر چگونگی
مناسبات ساعدی خواهد بود:
«جناب آقای ثابتی مقام محترم
امنیتی»
فرصت نادری که برای این حقیر
داده شد تا مستقیما با خود سرکار
عالی صحبت کنم برایم باور
کردنی نبود بیشتر به این دلیل،
مسئله ای را که مرتب یادآوری
می کردم به هیچ صورت مورد
توجه مأمورین امنیتی موقع
بازجوئی قرار نمی گرفت چرا که
تنها شاهد اصلی در این قضیه
خود جنابعالی هستید...
افسردگی
بسیار شدیدی عارض من شده
بود...
تقریبا عین مرده ها بودم و
به ناچار (با عذر فراوان) به
میخوارگی پناه بردم و گاه آنقدر
افراط می کردم که از خود بیخود
می شدم...
ولگردی و زندگی
کاملاً بی مصرف تا این که بهار
سال گذشته انتشارات امیرکبیر
پیشنهاد کرد که من نشریه
آبرومندی برایش در بیاورم...
خود من نقش یک سانسورچی
بسیار شدیدی را بعهده گرفته
بودم...
حتی مقالات را قبلاً برای
بازدید می فرستادم و هر جا که
خط و علامتی می زدند به طور
کامل حذف می کردم...
چه
تهمت هایی که به من زده نشد...
مرا آدم مرتجع، منحرف و
پولدوست، کسی که قلمش را
غلاف کرده و ساکت شده به انواع
دشنام ها و تهمت ها آلودم...
حتی
شایع کردند که والاحضرت
اشرف سهام امیرکبیر را ابتیاع
کرده اند و ماهی سی هزار تومان
بنده حقوق می گیرم...
همان قول
و قراری که حضورا داده بودم
مجددا به خاطر مبارک می آورم
و زندگی این دو سه ساله اخیر
را...
»
ارادتمند غلامحسین ساعدی
و در یکی از نوشته های دیگر،
می نویسد : «از تنها
سفارتخانه ای که تا امروز برای
من نامه آمده سفارت اسرائیل در
تهران است که یک دو بار برای
شام و کوکتل دعوت کرده
بودند...
»
غلامحسین ساعدی پس از چند
ماه و در تاریخ 25 /12 /53
آزاد می گردد و در دوران
پرافتخار انقلاب اسلامی و با
فعالیت مجدد کانون نویسندگان
به همراه آنان در جلسات شب
شعر در انجمن ایران و آلمان
شرکت می نماید.
وی در سال 1357 ـ تیرماه ـ به
دعوت انجمن قلم آمریکا و
ناشرین آمریکائی به آن کشور
سفر می کند و در زمستان 1357
به ایران باز می گردد.
در سال
1360 به کشور فرانسه پناهنده
شد و در سن 7 ـ 56 سالگی با
خانم بدری لنکرانی در پاریس
ازدواج می کند ـ تاکنون همسری
نداشته است ـ و در سال 1364
در همانجا از دنیا می رود.
نمونه ای از کتاب های وی به این
شرح است :
عزاداران بیل ـ بهترین بابای دنیا
ـ دیکته و زاویه و...
فیلم گاو نیز
از سناریوهای نوشته شده وی
می باشد.
غلامحسین ساعدی فردی است
که در شورای اضطراری ماههای
آخر حکومت پهلوی که با حضور
محمدرضا پهلوی تشکیل
می شده، شرکت داشته است.
در
همین شورای اضطراری بود که
پیرامون چگونگی مهار انقلاب
اسلامی و توقیف هویدا، بحث
می شود.
سعیده پاکروان،
خاطرات غلامحسین ساعدی
در رابطه به نحوه شرکت وی در
این شوراء را تحت عنوان
«توقیف هویدا» و با نام مستعار
«ابراهیم سراری» به دست انتشار
سپرده است.
4ـ صادق هدایت، فرزند
اعتضادالملک در بیست و هشتم
بهمن 1281 شمسی، در تهران
متولد شد.
وی تحصیلات
مقدماتی خود را در تهران آغاز
کرد و در سال 1304 از مدرسه
سن لویی، فارغ التحصیل شد.
سپس به منظور تحصیل در رشته
دندانپزشکی عازم بلژیک شد و
از آنجا به پاریس رفت و در
رشته معماری به تحصیل
پرداخت.
او کتاب های زنده به
گور، سه قطره خون، نمایشنامه
پروین، افسانه آفرینش و فوائد
گیاهخواری را در پاریس نوشت
و در سال 1309 به وطن
بازگشت.
ابتدا در اداره کلّ
تجارت و سپس در وزارت امور
خارجه مشغول کار شد.
او در
سال 1315 از کار خود استعفا داد
و به هندوستان رفت و زبان
پهلوی یا فارسی میانه را در آنجا
آموخت و در همانجا کتاب «بوف
کور» را نوشت.
هدایت در سال
1316 از هندوستان به ایران
بازگشت و در بانک ملّی
استخدام شد؛ امّا کارش در آنجا
هم دوامی نیاورد.
وی پس از
چندین بار تغییر شغل دادن در
سال 1329 عازم پاریس شد و
در روز سه شنبه بیستم فروردین
ماه 1330 شیر گاز حمام خانه
خود را گشود و بدین سان
خودکشی نمود.
هدایت از نویسندگان ایران در
دوره معاصر است.
سگ ولگرد - سه قطره خون -
زنده به گور - حاجی آقا - سایه
روشن - بوف کور- پروین دختر
ساسان - علویّه خانم - مازیار -
افسانه آفرینش - فوائد
گیاهخواری - نیرنگستان -
ترانه های خیّام - ترانه های ملّی
(اوسانه - افسانه) - کارنامه
اردشیر بابکان - گزارش
گمان شکن - یادگار جاماسب -
زند و هومن یسن -
شهرستان های ایران - آفرینگان
- وغ وغ ساهاب - (با مسعود
فرزاد) - ترجمه مسخ (از فرانتس
کافکا) و...
از نوشته های او
محسوب می شود.
5ـ سید جمال الدین اسدآبادی
مصلح و اندیشمند مبارز منادی
دعوت اسلامی مبارز نستوه علیه
استعمار شرق و غرب.
وی در
آبان 1217 شمسی در اسدآباد
همدان دیده به جهان گشود
تحصیلات ابتدایی را در نزد
پدرش سید صفدر آموخت در
نجف اشرف محضر مرحوم شیخ
مرتضی انصاری را درک و از
علمای دیگر نیز کسب فیض نمود.
سید سراسر عمر خود را در راه
مبارزه با استعمارگران انگلیس،
روس تزار و حکام ستمگر و
مستبد گذراند.
مقالات،
سخنرانی ها و مکاتبات وی با
علما و بزرگان باعث بیداری و
تحریکاتی در کشورهای اسلامی
گردید.
انتشار روزنامه
عروه الوثقی با همکاری مرحوم
شیخ محمد عبده توانست در
محافل سیاسی اسلامی جایگاه
مناسبی بدست آورد.
وی به هر
کشوری که وارد می شد جوانان
پرشور و انقلابی، طلاب و فضلاء
را جذب می نمود.
سید سرانجام در 19 اسفند
1275 شمسی با توطئه انگلستان
و همکاری رژیم فاسد قاجار و
درباریان سلطان عبدالحمید
عثمانی به شهادت رسید.
از آثار علمی ایشان:
نیجریه / مجموعه مقالات /
اسلام و علم / قضا و قدر /
تاریخ افغانستان /
به نقل از: مرکز بررسی اسناد
تاریخی، شهیدان حجج اسلام
سید نورالدین و سید فخرالدین
رحیمی.
تهران ؛ مرکز بررسی اسناد
تاریخی، 1381 صص 9 ـ 128
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبایی صفحه 140