تاریخ سند: 24 آذر 1335
متن سند:
شماره : 1721 / ت
محترما بعرض می رساند طبق اطلاع واصله شب گذشته عده ای از
دانشجویان دانشگاه و هم چنین دو نفر از دکترهای مصری به نام دکتر حسین و
دکتر فؤاد که تازه به ایران وارد شده اند به مسجد هدایت واقع در خیابان اسلامبول
رفته و در آنجا از طرف آیت الله حاج سیدمحمود طالقانی پیشنماز همان مسجد
بیاناتی در مورد همدردی ایران و مصر اظهار نموده و ضمنا از طرف سیدغلامرضا
سعیدی کارمند بانک هم
اعلامیه به زبان فرانسه در
مورد کمک به اسرائیلی ها
خوانده که به فارسی ترجمه
نموده است و حتی از طرف
یکی از دانشجویان مصری به
نام دکتر حسین به زبان عربی
نطقی ایراد که به وسیله
سعیدی به فارسی ترجمه شده
به فرموده برای تحقیقات در
مورد قضیه ـ روز 23 /9 /35
آیت الله حاج سیدمحمود
طالقانی ساکن قلعه وزیر را به
این اداره احضار از مشارالیه
بازجویی به عمل آمده اظهار
می دارد که من مدت 8 سال
است در مسجد هدایت امام جماعت می باشم و شب گذشته در ساعت 30 /6
بعدازظهر پس از خاتمه نماز و قرائت قرآن به منبر رفته آیاتی از قرآن را ترجمه و
تفسیر ـ و بحث من بیشتر درباره شراب و قمار بوده که عده ای از دانشجویان ـ و
دو نفر دانشجوی مصری ـ و غلامرضا سعیدی کارمند بانک و عده بازاری حضور
داشتند و من در ضمن صحبت راجع به جریان مصر و همدردی ملت ایران
مذاکراتی نموده اظهار داشتم تربیت اسلام طوری است که باید مسلمانان
همانطور که در صف نماز می ایستند اگر خطری برای کشور اسلام پیش آید باید
در صف جهاد هم بایستند و هیچ ـ مسلمانی حق رفع مسئولیت از خود ندارد و
نمی تواند بگوید (به تو چه و به من چه) و در ضمن اظهار داشت بعضی از
مسلمانان عوض این که به مرام و مقصد علی پیروی کنند سبیل هایشان را کلفت
می کنند و مثل بعضی از سلاطین سابق ایران که در سرسلسله آنان مردمان با
اقتداری بودند و در عوض فرزندان آنان روش تصوف پیش گرفته اند در صورتی
که تمام افراد باید قوی و بااراده و هم در صف مسجد قرار گیرند و هم در مقابل
دشمنان بیگانه مقاومت نمایند در مورد ملاقات با دو نفر از دانشجویان مصری
اظهار می دارد در دو هفته
قبل سیدغلامرضا سعیدی به
من پیشنهاد نموده که چند
نفر دانشجوی مصری به
ایران آمده و میل دارند با
علمای ایران ملاقات کنند و
من هم یا نخواستم و یا
صلاح ندیدم به آنها ملاقات
کنم ـ ضمنا اظهار می نماید
بعد از پایان صحبت من
غلامرضا سعیدی دو نفر از
دانشجویان مصری را به
حضار معرفی و اعلامیه ای
که به زبان خارجی نوشته
شده بود قرائت و به فارسی
ترجمه که متن آن در مورد
کمک و جمع آوری اعانه برای اسرائیل بوده که از طرف یکی از سران فرانسه
اعلان شده و بعد از اظهارات مشارالیه یکی از دانشجویان مصری به زبان عربی
در مورد حمله انگلیس فرانسه و اسرائیل به مصر مذاکراتی که از طرف سعیدی به
فارسی ترجمه و پس از ختم وعظ دو عدد کتاب به آنها داده شد و عده ای پیشنهاد
نمودند که یک پرچم ایران و مصر که عکس عبدالناصر1 و اعلیحضرت همایون
به مصر هدیه شود ولی من موافقت نکردم و اظهار نمودم یک تخته قالی بافت
ایران جهت یکی از مساجد مصر تهیه و هدیه شود و چون به نظر می رسد که سید
مصر تهیه و هدیه شود و چون به نظر می رسد که سیدمحمود طالقانی از اظهاراتی
که شب گذشته روی منبر با حضور عده ای از دانشجویان دانشگاه و همچنین
قرائت اعلامیه از طرف غلامرضا سعیدی و حضور دو نفر دانشجویان مهم در
آنجا و ایراد نطق از طرف یکی از آنها روی تماس 2 و توافق قبلی بوده و گویا در
این مورد نظری در بین می باشد چنانچه اجازه فرمائید شخص مذکور را با
پرونده ای به فرمانداری نظامی تهران اعزام و ارسال و در مورد غلامرضا سعیدی
جهت روشن شدن قضیه اقدامات لازم معمول نتیجه متعاقبا اعلام گردد.
رئیس
شعبه بازجویی فرشچیان
در مورد پرونده با تیم رکن دوم
جهت تحقیقات لازم ایفاد ضمنا
در مورد دستگیری سیدغلامرضا
سعیدی تیمسار مقرر فرمودند
دستگیر شود.
.
قریبا جلب و معرفی
خواهد شد 26 /9 /35
رئیس شعبه اجرائیات ـ سرهنگ
کیانی
توضیحات سند:
1ـ جمال عبدالنّاصر، رهبر
پیشین مصر، در 15 ژانویه
1918، در اسکندریّه مصر به
دنیا آمد.
او، در قاهره، از
آکادمی علوم نظامی
فارغ التّحصیل شد.
او در 1942
ـ که افسر ارتش مصر بود ـ با
همکاری افسران همدوره ایش،
قصد سرنگون کردن حکومت
ملک فاروق را داشت.
هدف او
از این تصمیم، اقدام به
اصلاحات اجتماعی بود.
وی،
معتقد بود که انجام این
اصلاحات، در زمان حیات این
رژیم، شدنی نیست.
او، در
جنگ 1948 اعراب علیه
اسرائیل، شرکت داشت.
پس از
شکست اعراب در جنگ، ناصر،
جنبش افسران آزاد را پی ریزی
کرد و ژنرال محمّد نجیب، به
رهبری این جنبش برگزیده شد.
جنگ 1948 اعراب و اسرائیل،
سبب بدبین شدن مردم نسبت به
لیاقت ملک فاروق شد و همین
امر، پایه های حکومت فاروق را
در مصر، به شدّت متزلزل
ساخت.
در ژوئیه 1952، جنبش
افسران آزاد، در کودتائی، به
حکومت فاروق خاتمه دادند.
رهبری این کودتا، به عهده
ژنرال محمّد نجیب و دستیار
وی، جمال عبدالنّاصر بود.
فاروق، بناچار در 26 ژوئیه
1952، از مقام خود استعفا داد.
رهبران کودتا، احمد فواد، پسر
خردسال فاروق را به نام فاروق
دوم، به سلطنت رساندند.
امّا در
18 ژوئن 1953، در مصر اعلام
جمهوری شد و فاروق و
خانواده اش، تبعید شدند.
فاروق
در 1965 در رم، بر اثر سکته
درگذشت.
اوّلین رئیس جمهوری مصر،
ژنرال محمّد نجیب بود که در
1954، وی را سرهنگ جمال
عبدالنّاصر، برکنار کرد.
ناصر ـ
که معتقد به انترناسیونالیسم
عربی و اتحّاد میان آن کشورها
بود ـ تا زمان مرگش، یعنی
تقریبا 16 سال رئیس جمهور
مصر باقی ماند.
سیاست جدائی از کشورهای
غربی و نزدیکی به بلوک شرق
خصوصا شوروی سابق، وی را
در تامین اسلحه و سایر نیازها و
همچنین، ساختن سدّ عظیم
آسوان بر رود نیل ـ که غربیها،از
احداث آن خودداری می کردند ـ
کمک کرد و این همکاری، تا
زمان به قدرت رسیدن سادات،
ادامه داشت.
ناصر، در ژوئیه
1956، آبراه سوئز را ملّی اعلام
کرد و یک سازمان مصری، برای
اداره آن، تاسیس کرد.
به دنبال
این عمل، دولت اسرائیل، همراه
با قوای انگلیس و فرانسه، در
اکتبر 1956، به خاک مصر در
شبه جزیره، سینا حمله بردند تا
خلیج عقبه را به روی کشتیهای
اسرائیلی، باز کنند.
این جنگ،
سرانجام با تهدید شوروی سابق
به دخالت نظامی، در ماه مارس
1957 پایان پذیرفت، امّا در
این سال، جمال عبدالنّاصر، تمام
دارائیهای دولتهای غربی را در
مصر ملّی اعلام کرد و آبراه سوئز
نیز، در آوریل همان سال،
بازگشایی شد.
در 1958، سه
کشور مصر، سوریه و یمن به نام
جمهوری متّحده عرب، با
یکدیگر متّحد شدند و در یک
همه پرسی، جمال عبدالنّاصر، به
ریاست جمهوری آن برگزیده
شد.
این اتّحاد، دیری نپائید و بر
اثر بروز اختلافاتی در 1961،
از هم گسیخت و سه کشور از
یکدیگر جدا شدند.
جمال
عبدالنّاصر، در 62 ـ 1967،
دهها هزار تن از نیروهایش را،
برای کمک به جمهوریخواهان
یمن، بدان سرزمین اعزام داشت
و این امر، باعث بروز اختلافاتی
با عربستان سعودی شد.
ناصر،در سومین جنگ اعراب و
اسرائیل یعنی نبرد ژوئن 1967
ـ که با حمله غافلگیرانه
هواپیماهای اسرائیلی به
فرودگاههای قاهره و دمشق
آغاز شد ـ صحرای سینا، تمام
طول شرقی کانال سوئز و رقم
عظیمی از هواپیماهای نظامی
خود را از دست داد.
جمال
عبدالنّاصر، سرانجام در 28
سپتامبر 1970، در 52 سالگی،
بر اثر سکته قلبی درگذشت.
بعضی از مفسران سیاسی، مرگ
ناصر را، ناشی از توطئه
می دانند.
توطئه ای که قصد
داشت، سادات، معاون ناصر را ـ
که به لزوم دوستی با غرب و
صهیونیستها معتقد بود ـ به
قدرت برساند.
(ساجدی، احمد : مشاهیر
سیاسی قرن بیستم، انتشارات
محراب قلم، تهران 1347، ص
293)
منبع:
کتاب
آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 4