متن سند:
1ـ نسبت به دستگاه شهربانی و دادگستری و کارمندان حتی وکلای مجلس
علنا مبادرت به بدگوئیهای می نماید که بطور کلی موجب بدبینی مردم به دستگاه
دولت شده بخصوص نحوه سخنان او عوام فریب و زودتر در مغز اشخاص بیسواد
و عامی مؤثر واقع می گردد.
2ـ در مورد فرهنگ اظهار می کرد که چرا دخترانتان را بی حجاب به مدرسه
می فرستید در مدارس دختران نباید آموزگار مرد وجود داشته باشد و بعضی
دیگر و همچنین اظهار می داشت که حقوق آموزگاران و دبیران بسیار کم است و
حال آنکه حقوق کارمندان
سایر دوائر از قبیل
دادگستری و دارائی و غیره
که کارشان رشوه خواری
است از آنها بیشتر است.
3ـ در روزهای اول که به
اهواز وارد شده بود تبلیغات
شدیدی در مورد کشف
حجاب می نمود و به نحوی
در این مورد سخنرانی نمود
که فورا مؤثر واقع شد که
چند نفر از مستمعین
بخصوص اطفال خردسال
در همان شب که چند نفر زن
بی حجاب که به خیابان آمده
بودند اطراف زنها را که یکی
از آنها خانم یک افسر بود گرفته و شروع به هو و جنجال نمودند که بالاخره با
دخالت پلیس و مأمورین انتظامی مردم متفرق شدند و با وجودی که همان موقع
خودش از این موضوع اطلاع حاصل کرد باز هم اظهار داشت بایستی جلوگیری
شود و چون بیم آن می رفت که در شهر تشنج ایجاد شود بطوری که خودش در
روی منبر اظهار می نمود از طرف شهربانی و استانداری تذکراتی به او داده شده
که ادامه این رویه ایجاد بی نظمی و تشنج خواهد شد و با یک زبان عوام فریبی در
روی منبر اظهار کرد که من نگفته ام که شروع به هو و جنجال در اطراف زنهای
بی حجاب شود و ابدا چنین اظهاری ننموده ام و این جا رو جنجالها یا از طرف
عمال انگلیسی است که از موقعیت سوء استفاده نموده اند یا آنکه خود مأمورین
شهربانی مردم را وادار به تشنج و این حرکات نموده اند و بطورکلی حرفهای خود
را پس گرفت ولی باز هم گوشه و کنایه می زد.
4ـ در اطراف موقوفات که در تصرف اشخاص و اداره اوقاف است سخنرانیهایی
نموده و اظهار داشت که دولت بی جهت این املاک را وقف کرده است و بخصوص
آنکه اشاره به کافه گلریز نمود و گفت چون این کافه طبق شهادت چند نفر
پیرمردان وقف بوده است بایستی از او گرفته شود و از صورت قهوه خانه خارج و
حسینیه شود و اگر هم از طرف اداره ثبت بنام کسی ثبت شده است اوراق ثبت
پوچ است و من فتوی می دهم که بایستی درب کافه بسته شود و برای این اصل
کافه مزبور بسته شد (بطوریکه من غیر رسم اطلاع حاصل شد چند نفر از کسبه
اصفهانی روی اصل فتوائی که داده است می روند در علی بن مهزیار قسم یاد
می کنند که آقای اسلامی را بکشند و برای آنکه صاحب کافه مسئول نشود قرار بر
این می شود که برود اصفهان و فعلاً هم در اصفهان است هنوز برنگشته).
5ـ در ضمن سخنرانی اظهار داشت که کلاه شاپو را نباید سرگذاشت زیرا که پول
آن به جیب خارجیها می رود و همچنین بیشتر پول ما صرف تهیه توپ و تانک
می رسد در صورتی که این پولها بایستی صرف این مردم بینوا و عمران و آبادی
بشود ضمنا مطالبی درباره فحشاء و اماکن شرابسازی اظهار نمود.
6ـ راجع به نرخ اجناس سخنرانی و اظهار نمود سابقا اجناس با نقره و طلا معامله
می شود و حال اینکه امروز با کاغذ معامله می شود ملت در خواب است بوسیله
ابتهاج1 طلا و نقره ما به خارج حمل شده و اگر به شما بگویند طلا و نقره پشتوانه
این کاغذ است دروغ و برای عوام فریبی است.
توضیحات سند:
* تاریخ : 27 /9 /30
شماره : 15725
لشگر 10
ریاست ستاد ارتش
گزارش
محترما عطف امریه رمز مورخه
12 /9 /30 معروض می دارد :
یک برگ خلاصه ای از مجموعه
سخنرانیهائی که آقای حاج شیخ
عباسعلی اسلامی در مدت
توقف در اهواز که در مساجد
اهواز ایراد نموده است برای
استحضار خاطر عالی به پیوست
تقدیم می گردد.
فرمانده لشگر 10 خوزستان ـ
سرتیپ اصلانی
بایگانی 4 /10
3 ـ 197 مرکز
محترما به عرض برسانید.
3 /10
1ـ ابوالحسن ابتهاج فرزند
ابتهاج الملک در سال 1277
ش، متولد شد.
تحصیلات
ابتدایی را در زادگاهش و
تحصیلات متوسطه و عالی را به
ترتیب در بیروت و پاریس
انجام داد.
پس از ورود به ایران
وارد بانک شاهی شد و تا
ریاست بازرسی آن بانک ترقی
نمود.
در 1317 در وزارت
بازرگانی ناظر شرکتهای دولتی
و مفتش دولت در بانک فلاحتی
شد.
یک سال بعد به معاونت
بانک ملی انتخاب و در 1319
ریاست بانک رهنی به او
واگذار گردید.
در 1321 به
ریاست بانک ملی ایران رسید و
این سمت را تا تیر ماه 1329
حفظ نمود.
با به قدرت رسیدن
رزم آرا، ابتهاج از ریاست بانک
ملی برکنار و در سفارت ایران
در فرانسه و اسپانیا مأمور
گردید.
در سال 1333 به
ریاست سازمان برنامه منصوب
شد.
در دوران نخست وزیری
امینی به جرم سوءاستفاده های
کلان مالی هشت ماه زندانی شد.
وی پس از کناره گیری از
کارهای دولتی بانک خصوصی
«ایرانیان» را تأسیس نمود.
وی
در سال 1378 درگذشت.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک صفحه 19