نوشته پرویز نیکخواه امپریالیسم و آرمان وحدت ملی
متن سند:
رجز خوانی جدیدی از بخش فارسی رادیو لندن به گوش می رسد: سخن به
تلویح است و اشارات مستقیم.
در زمانه ای که ارکان امپراتوری سابق فروریخته
است و جامعه شان دستخوش نابسامانی، اینان چرا در کار ما می نشینند؟ چرا در
روزنامه ای به ظاهر لیبرال، چون گاردین به جای نام حقیقی و تاریخی خلیج
فارس مفهوم مجهولی به کار
می برند و کار یکسره ساختن
یا بهتر بگویم پایان دادن به
سیطره سیاسی و نظامی شان
در خلیج فارس را به تعلل
می گذرانند؟
امپریالیسم از دیرباز در
چهره های گونه گون جلوه گر
شده است و همانند اخطبوط
[اختاپوس] دستهای متعدد
دارد.
خاصیت آنان است که
بخواهند برای بهره کشی
بیشتر از ملل رو به توسعه
سدهایی سترگ بر سر راه
توسعه اقتصادی آنان
بیافرینند و جوامعشان را در
حال کشش و تنش نگهدارند تا از هر نارضایی کوچک به موقع سود برند.
خاصیت امپریالیسم این است که، اگر بتواند یا با کمک اعوان و انصارش بر سر راه
انجام اصلاحات اساسی در یک جامعه موانع جدی پدید آورد یا از همه
احساسات تند و تیز یا فرقه گرایی ها و تعصب های خشک بهره گیرد.
خاصیت
امپریالیسم این است که ترا به جان من بیندازد و مرا بر ضد تو تحریک کند یا آب
را گل آلوده بدارد و سهم خود از این میانه ببرد.
خاصیت امپریالیسم این است که
هر جا ضرورت ایجاب کند موانع نهضت های ضد امپریالیستی بی بنیان هم بشود
یا همچنان که اخیرا صدای فارسی رادیو لندن از مجاهدات ضد استعماری آقا
سید جمال الدین اسدآبادی سخن می گوید که چگونه آن مرد یک تنه جنگید و با
قلمش (در میان توده ناآگاه) آتش افروخت.
امپریالیسم یا بنا به سنت دیرینه اش، خرد سیاسی مردمان کشورهای رو به توسعه
و به ویژه قشر گویای سیاسی آنان را یا دست کم می گیرد.
این تا اندازه ای هم
تقصیر و گناه ماست.
گناه بر گردن جامعه روشنفکری ماست که به جای اعتماد به
نفس و تلاش برای بهتر شناختن جامعه خود یا گوش و چشم به دهان و دست
دیگران می دوزد و
سهل انگارانه کاری مشکل،
اما خلاق، را با شعارهای
سترون و پرهیاهو مبادله
می کند.
از ابتدای جنبش
مشروطیت که
«آزادیخواهان»1
خوش باور در سفارت
انگلستان بست نشستند تا
بعد از شهریور بیست که
احزاب سیاسی قارچ وار
روییدند و وسیله یی شدند تا
قدرت های سیاسی بزرگ
آن روز بهتر بتوانند در امور
داخلی ایران دستی داشته
باشند و استقلال ملی ما را تضعیف کنند، تا پدید آمدن جبهه به اصطلاح ملی که
سربازان وطنش جیب هایشان را پر پول کردند و دیگرانشان به غرب چشم
دوختند و تأسف آورتر و فاجعه آمیزتر از همه اینها آن حزب کذایی به اصطلاح
توده که رهبران دو چهره اش گوش به فرمان می ایستادند و خیلی از روشنفکران
این سرزمین را گله وار به وادی تباهی و سقوط راهبر شدند و باز دستجات جدید
سیاسی در خارج از کشور که به رغم گونه گونی و ناسازگاریهای ذاتی شان با
یکدیگر در زمینه ویران سازی و تخریب هم آوا گشته اند، می بینیم که جامعه
روشنفکری به جای اتکاء به مردم خودی همیشه کمک و حامی را غیر می داشته
است.
این یک تجربه وحشتناک تاریخی است که روشنفکران جامعه ما، در قالب
احزاب و دستجات افراطی، هرگز نتوانستند در جهت پیشبرد آرمانهای ملی
جامعه ایران گام بردارند.
پس اگر این تجربه ماست.
اگر این تیری که به دست دشمن بر قلب ما می نشیند هر
بار از ماست، اگر به کمک نفاق ها، نادانی ها و ندانم کاریهای درون جامعه ماست
که دستهای استعماری ره می گشایند و راه را برای سلطه سیاسی و اقتصادی
استعمار هموار می کنند اگر
از همه اشتباهات ما، به
عنوان اعضای یک ملت،
برای برانگیزاندن ما بر ضد
یک دیگر تلاش می کنند،
بی شک چشم انداز تاریخ
سیاسی احزاب جامعه ما را
در نیم قرن اخیر در نظر
دارند.
اما زمان دیگرگون شده
است.
خواه رادیو لندن از
خوزستان ایران به نامی دگر
یاد کند یا خلیج فارس را
صحیح ادا نکند و ملتهای
خاورمیانه را بر ضد یکدیگر
بشوراند، خواه به تلویح به
تروریسم خوشامد گوید، ارکان اصلح حاکمیت آنان، یعنی فئودال ها و ایل
سالاران از میان رفته اند.
بی جهت نیست که همه نفرت خود را متوجه کسی
می کنند که بنیانگزار تحولات اخیر در جامعه ایران به شمار می آید.
همچنان که به هنگام اوج گیری نهضت مشروطه خواهی چون ضدیت با پادشاه
قاجار و ولیعهد روسوفیل آن را در جهت منافع خود می دید به حمایت از
مشروطه خواهان برخاست تا از یک سو به کمک مهره هایش آن نهضت
ترقیخواهانه را به بن بست بکشاند و از سوی دیگر بر گروه امواج اجتناب ناپذیر
تکامل جامعه قرار گیرد و منافع آتی خود را هوشیارانه پاس دارد.
رادیو لندن گر چه با به میان کشانیدن پای شاه قاجار تلویحا در پی القاء تشابه
است، اما همه می دانند که آن یک ناآگاه و بی خبر بوده و به میان مردم راهی
نداشت، مخالف تکامل جامعه و ناآگاه بر قوانین حرکت آن بود و این پادشاه خود
دمکراسی سیاسی و اقتصادی را در جامعه ایران عنوان می کند، خود درباره ی
اهمیت نهضت تعاون و وحدت ملی سخن می گوید و خود رهبری مبارزه با استیلا
طلبان خارجی را به عهده می گیرد.
امروز، هر اندیشمندی که با
ذهنی آرام بیندیشد در می یابد
که پادشاه1 ایران مظهر
استقلال و همبستگی ملی
است.
این واقعیت بیشتر از
اینجا نشأت می گیرد که تلاش
ایشان در جهت جلوگیری از
هرگونه نفاق مادی و معنوی
در جامعه و متعادل گردانیدن و
استقلال بخشیدن به
سیاست های خارجی ایران
است و امپریالیسم را این
اقدامات خوش نمی آید.
برای
چه حداقل حقوق کارگران
بالا رود و نهضت تعاون در
جامعه ایران پا بگیرد؟ برای
چه مشکلات دانشجویی از میان برود؟ برای چه ما به اصالت خود به عنوان افرادی
اندیشمند و صاحب نظر معتقد شویم و به جای توطئه در صدد مذاکره برآئیم؟ برای
چه هر یک از ما در مقابل جامعه احساس مسئولیت کند؟ اینها مواد خامی است که
امپریالیسم از آن تغذیه می کند و به همین دلیل است که مشکلات و نارسایی های
جامعه ما به هیچ وجه ذاتی نظام سلطنت مشروطه ایران نیست.
اما اگر جوان ها را
نتوان به کمک فریبنده ترین آرمانهای بشر دوستانه تحریک کرد.
اگر نتوان از
فرقه گرایی ها مدد گرفت، اگر نتوان در مقابل رشد سالم جامعه سدهای جدیدی
آفرید، اگر نتوان به گونه ای منابع مالی ما را به هدر داد، آن وقت تکلیف منابع عظیم
نفت ایران چه میشود؟ آن وقت سهم شیر استعمارگران نصیب چه کسی می شود؟
بر ماست، بر همه ی دست اندرکاران و بر جامعه روشنفکری است که خردمندانه تر و
روشن بینی بیشتر سیاسی بیندیشند.
بر دانشجویان و جوانان است که بیهوده تحریک
نشوند و در دام شورش های کور گرفتار نیایند و به آن جریان های سیاسی که خود در
پدید آوردنش نقشی نداشته اند کشانیده نشوند.
بر ماست که به حل اختلافات اجتناب ناپذیر و تضادها و کشمکش هایی که ذاتی هر
جامعه متحول و زنده است، و
به ویژه در کشورهای رو به
توسعه که می خواهند قیود
اقتصادی را بگسلند و موانع
فنی و فرهنگی را از میان
بردارند عظمتی ده چندان
می یابد، با اتخاذ شیوه های
خردگرایانه و سازنده اقدام
کنیم و به هیچ وجه مرعوب هو
و جنجال نشویم.
اگر ما
نتوانیم به کمک گذشت و
شکیبایی، با تخفیف دادن به
اختلافات درون جامعه و
وحدت بخشی دایمی به
قشرهای مختلف ملت راه را
برای توسعه سریع و
روزافزون هموار سازیم، از بین ما برنده ای وجود نخواهد داشت.
برندگان واقعی
همان استعمارگران قدیمی خواهند بود که در حیطه مناسبات جدید جهانی در پی
تقسیم دوباره جهان به مناطق نفوذ جدید می گردند.
و بگذار در این کار واقعیت را
جایگزین تعارف، یا خرد را جایگزین تعصب و تدبیر را جانشین ندانم کاری کنیم تا
بتوانیم با صدمات اجتماعی کمتر از برزخ گذار کنونی به سمت جامعه ای مرفه و
دمکراتیک بگذریم.
پس معیار اصلی برای محک زدن به اقدامات سیاسی این است: چه نیرویی از این کار
بهره می گیرد؟ اثر آن بر وحدت ملی چیست؟ آیا با پدید آوردن بیگانگی عاطفی
آن را تضعیف می کند یا با از میان برداشتن فرقه گرایی آن را قوام می بخشد؟ اما،
صرفنظر از همه اختلاف عقیده ها بر سر اتخاذ شیوه های تاکتیکی در برخورد با
مسایل جامعه یک نکته محرز است و آن این که تروریسم به عنوان وسیله ای برای
قطبی کردن جامعه، به خشونت کشانیدن مناسبات اجتماعی و از میان برداشتن
همه پل هایی که به کمک آنها می توان روابط اجتماعی را گسترده و غنی کرد،
مستقیما در خدمت به منافع استعماری است.
خواه آن را به ظاهر شریف ترین
آرمان های اجتماعی
بیارایند، خواه آن را لباس
تعصب و فرقه گرایی
بپوشانند، حاصل تروریسم
یکسان است.
همچنان که
میرزارضای کرمانی نیز در
آن عصر، در واقع، به حامیان
سیاسی امروزش خدمت
کرد.
پس چه جای شگفت که
امروز رادیو لندن از آن واقعه
یاد کند.
در روزنامه اطلاعات چهارشنبه
5 /3 /50 درج گردید.
اصل
گزارش در پرونده 112612 ج...
.
توضیحات سند:
1ـ مشروطیت و بسط نشستن
در سفارت انگلیس ، رسول
جعفریان، با مقدمه دکتر رضا
داوری ، قم، 1364
1ـ پهلوی ها، 3 جلد، مؤسسه
تاریخ معاصر ایران، تهران،
1378 ـ 1382
منبع:
کتاب
پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک صفحه 418