تاریخ سند: 24 بهمن 1340
موضوع : میتینگ و دمونستراسیون دانشجویان ایرانی در لندن سابقه (عطف) پیرو شماره : 575/315
متن سند:
کشور : انگلستان
شماره : 576 /315 ـ 34 / د
طبق قرار قبلی و دعوت انجمن دانشجویان ایرانی در انگلستان از ساعت دو
بعدازظهر روز یکشنبه 18 بهمن ماه آقایان حسن رسولی.
محسن رضوانی.
جمشید انور (و خانم
فرانسوی وی) حمید
عنایت.
1 تیمور سیاه پوش.
موئیز آقائی پور.
دوشیزه
خزاعی (رئیس انجمن
دانشجویان ایرانی در لیدز)
آقای امامی و بهبهانی با
مقداری شعار و پلاکارد به
هاید پارک رفته اند.
در
گوشه ای از هاید پارک دو
پرچم ایران در دست گرفتند
و یک میز هم برای سخنرانی
تهیه نمودند.
اعضاء انجمن
عموما علامت هایی که سه
رنگ پرچم بود به سینه زده
بودند و خانم خزاعی
عهده دار امور میتینگ بود.
ساعت 5 /2 بعدازظهر خانم خزاعی اعلام کرد که آقای پرویز اوصیاء دانشجوی
دوره دکترای حقوق دانشگاه لندن (ناطق اول) صحبت خواهد نمود.
اوصیاء
مدت نیم ساعت صحبت کرد و مطالبی پیرامون خفقان در ایران.
عدم آزادی.
عدم
انتخابات در ایران بیان نمود.
اوصیاء خیلی با حرارت صحبت کرد و چون به
انگلیسی هم مسلط است به تدریج مردم جمع شدند به طوری که در حدود سیصد
نفر مستمع داشت.
جمعیت سیصد نفری اطراف سخنگوی دانشجویان جلب
توجه می نمود و به تدریج بیش از پانصد نفر برای استماع سخنرانی وی جمع
شدند که در بین آنان حدود صد نفر کارگر سیاه پوست دیده می شد.
اوصیاء در
مورد فقر و فلاکت مردم.
گرسنگی و نداشتن فرهنگ و بهداشت.
جور و ستم
ملاکین بزرگ.
فشار دولتها سخن می گفت بعد از اوصیاء نمایندگان دانشجویان.
آفریقایی.
الجزایری.
مصری.
عراقی.
پاکستانی.
هندی مطالبی بیان نموده و
همگی پشتیبانی خود را از محصلین ابراز و لزوم تقویت آنها را متذکر شدند.
ناطق دوم جمشید انور بود که خیلی بلند و با حرارت صحبت می کرد و حملات
شدیدی به جناب آقای
نخست وزیر و سپهبد
بختیار1 می نمود.
او اظهار
داشت که دکتر محمد مصدق
(محصلین به شدت کف
زدند) هنوز آزاد نشده.
بعد از جمشید انور آقای
امامی (از لیدز) قطعنامه را به
زبان انگلیسی و سپس پرویز
نیکخواه آن را به زبان
فارسی قرائت نمودند.
در
حدود ساعت سه و نیم اعلام
شد که به قصد منزل
سفیرکبیر حرکت می کنیم.
یک افسر پلیس طبق معمول
دستورات لازمه را به آنها
داد.
ابتدا دو پرچم ایران سپس تابلوی پارچه ای فدراسیون دانشجویان و بعد به
تدریج سایر پلاکارتها حمل می شد.
پلاکارتها عبارت بودند از «بختیار قصاب»
«ما خواهان آزادی فوری دکتر مصدق پیشوا و رهبر محبوب و نخست وزیر
قانونی خود می باشیم» و پلاکارتهای ذکر شده در اطلاعیه شماره 575 /315
قبل از حرکت جمعیت در حدود 250 نفر بود و هنگامی که به باریل آرچ (شمال
هایدپارک) رسیدند از سیصد و پنجاه نفر هم بیشتر شد و جمعیت همچنان رو به
تزاید بود.
یک کامیون پلیس پشت سر جمعیت حرکت می کرد.
دانشجویان در جلو صف عکس مصدق را که به قطع تقریبا 18×13 بود حمل
می نمودند.
در حدود ساعت 5 /4 به مقابل منزل آقای سفیرکبیر رسیدند.
محصلین فریاد
می کردند.
بختیار قصاب.
مرگ بر امینی2.
امینی بایستی استعفاء نماید (مصدق
پیروز است).
سه نفر نماینده برای بردن قطعنامه میتینگ و تسلیم آن به منزل آقای سفیرکبیر
رفتند و بیست دقیقه بعد مراجعت نمودند و آقای جمشید انور که یکی از
نمایندگان بود دانشجویان را دور خود خوانده و گفت «با اینکه سفیرکبیر وعده
داده بود ما را خواهد پذیرفت ولی متأسفانه آقای وثیقی وزیر مختار اظهار
نمودند که جناب سفیر عذر خواسته اند و گفته اند با نهایت اشتیاقی که به زیارت
آقایان دارم متأسفانه به واسطه جشن تولد پسرم معذورم» سپس آقای جمشید
انور از پلیس مترو پولتین تشکر نمود و خواهش کرد که دانشجویان با کمال نظم
متفرق شوند.
دانشجویان هندی.
عراقی.
مصری.
پاکستانی و آفریقایی که تعداد آنها حدود سی
نفر بود همراه دانشجویان ایرانی بودند.
در هاید پارک افراد مختلف در مورد میتینگ دانشجویان ایرانی بحث می نمودند.
یکی از افراد انگلیسی که بنا به گفته خودش چهارده سال در خاورمیانه و از جمله
ایران بوده و به اوضاع خاورمیانه آشنایی کامل دارد اظهارنظر نموده که تمام این
سر و صداها و جار و جنجالها را روسها در ایران به وجود می آورند و اینها
دانشجویان ساده ای هستند که اغفال شده اند و کمونیستهای از خدا بی خبر سبب
اغفال آنها شده اند.
توضیحات سند:
1ـ یادنامه دکتر حمید عنایت
1ـ سپهبد تیمور بختیار فرزند
فتحعلی در سال (1292 یا
1293) شمسی در اصفهان به
دنیا آمد.
دوره ابتدایی را در
اصفهان و تحصیلات متوسطه را
در تهران به پایان رسانید.
در
سال 1309 به بیروت رفت و در
یک مدرسه لائیک به تحصیل
پرداخت.
در سال 1311 عازم
فرانسه شد و در مدرسه نظامی
«سن سیر» مشغول تحصیل
گردید.
وی در اواخر سال
1314 به تهران بازگشت و در
فروردین 1315 با درجه ستوان
دومی به خدمت ارتش درآمد و
تا سال 1324 در واحدهای
مختلف ارتش خدمت می کرد.
بختیار فردی مستبد، خونریز و
جاه طلب بود که علنا به فسق و
فجور می پرداخت و با سوار
کردن فواحش در کنار خود، با
اسکورت به میان جمعیت
می آمد.
پس از کودتای 28
مرداد 1332 فرماندار نظامی
تهران و حومه گردید و با
تأسیس ساواک در دی ماه
1335 به ریاست آن سازمان
منصوب و به «پدر ساواک»
معروف شد.
او به دلیل
قدرت طلبی بیش از حد، مورد
غضب محمدرضا شاه واقع شد و
پس از درگیری آشکار و رقابت
جاه طلبانه با دکتر امینی در بهمن
1340 به طور غیررسمی به
اروپا تبعید گردید.
در مهرماه
1341 به دستور شاه، از ارتش
بازنشسته شد و از آن پس
مخالفت وی با شاه شدت گرفت.
پس از چند سال اقامت در
فرانسه و سوئیس، به لبنان رفت
و در سال 1347 به جرم قاچاق
اسلحه در لبنان بازداشت شد.
در
اردیبهشت 1348 به دعوت
رژیم بعث به عراق رفت و در
شهریور همان سال پس از
مصادره اموالش در ایران که بنا
به ارزیابیهای رسمی در آن
زمان به بیش از چهار میلیارد
بالغ می گردید، توسط دادگاه
ارتش غیابا به اعدام محکوم
گردید.
او در عراق از امکانات
رژیم بعثی برخوردار بود و در
بغداد تعدادی افسر فراری و
بازنشسته را دور هم جمع و با
دکتر رادمنش دبیرکل حزب توده
روابطی ایجاد کرد.
بختیار پس
از ورود به عراق، تلاش زیادی
کرد تا به جمع اطرافیان حضرت
امام خمینی (سلام اللّه علیه) نفوذ
و با ایشان ارتباط برقرار کند.
دستیار اصلی وی در طرحهای
بختیار برای سوءاستفاده از
روحانیون و ایجاد انحراف در
نهضت امام، موسی موسوی
اصفهانی (آیه اللّه زاده اصفهانی)
بود.
حضرت امام هرگونه دیدار
و گفتگو با وی را قاطعانه رد
می کرد و دیگران را نیز از
هرگونه همکاری و ارتباط با او
بر حذر می داشت.
ایشان با
صراحت اظهار می داشت : با
آنکه تا دودمان پهلوی در ایران
بر سر کار است ملت ماروی
خوش نخواهد دید، لیکن اگر بنا
باشد روزی بختیار در ایران
زمام امور را به دست گیرد،
وظیفه همه مسلمین است که با او
مبارزه کنند و از رسیدن او به
قدرت جلوگیری نمایند.
» او به
موازات فعالیت علیه شاه، با
گروههای مسلح مستقر در خاک
عراق نیز روابطی برقرار کرده
بود.
به همین دلیل ساواک
تصمیم به حذف او گرفت و
سرانجام، تیمور بختیار در
مردادماه 1349 توسط یکی از
اطرافیانش که رئیس شبکه
مخفی حزب توده و مأمور
ساواک بود.
به قتل رسید.
ر.ک : تیمور بختیار به روایت
اسناد ساواک، ج 3.
(کتاب تیمور، بختیار به روایت
اسناد ساواک، 3 جلد، مرکز
بررسی اسناد تاریخی وزارت
اطلاعات، تهران)
باقر عاقلی، روزشمار تاریخ
ایران، ج 2.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج
1، صص 410، 415، 422،
469.
سید حمید روحانی، نهضت امام
خمینی، ج 2، صص 366، 370.
قیام 15 خرداد به روایت اسناد
ساواک، ج 3.
1ـ علی امینی از سرشناس ترین
چهره های تاریخ سلطنت پهلوی
است که نام او بویژه با دوران
پرهیاهوی یک سال و دو ماه
صدارتش و آغاز رفورمهای
آمریکایی در ساختار اقتصادی ـ
فرهنگی ایران در دهه 1340 گره
خورده است.
او، در 1284 ش.
،
در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات
ابتدایی را در مدرسه رشیدیّه و
تحصیلات متوسطه را در
دارالفنون به پایان رساند و در
1305، برای ادامه تحصیل، به
فرانسه رفت.
وی، پس از اخذ
لیسانس از دانشگاه گرونوبل، در
1310، دکترای اقتصاد را از
دانشگاه پاریس دریافت داشت و
در 1314، به استخدام وزارت
دارایی درآمد.
امینی، در این
وزارتخانه، صاحب مشاغلی
چون ریاست گمرک و مدیرکل
اقتصاد و دارایی بود.
با سقوط دولت دیکتاتوری
رضاخان، امینی 37 ساله، به
معاونت احمد قوام، نخست وزیر
وقت رسید (1321).
او ـ که
مورد توجّه خاص دیپلماسی
امریکا قرار داشت ـ در
1325،ریاست بانک صنعتی را
عهده دار شد.
امینی، در 1326
در مجلس پانزدهم، نماینده
تهران شد و در 1329، در کابینه
منصور، وزیر اقتصاد شد و در
1330، در کابینه اوّل مصدّق نیز،
مجدّدا، در رأس وزارتخانه فوق
قرار گرفت.
او، این سمت را پس
از کودتای 28 مرداد 1332، در
دولت سپهبد فضل اللّه زاهدی نیز،
حفظ کرد.
در این سمت، وی،
وظیفه داشت اهداف اقتصادی
کودتا را تحقّق بخشد و منافع
شرکتهای بزرگ نفتی غرب را ـ
که هر یک بر ویرانه های
امپراتوری شرکت نفت ایران و
انگلیس سیطره داشتند ـ تامین
کند.
امینی، در 29 شهریور
1333، قرارداد کنسرسیوم را در
جوّ رعب آمیزی که فرماندار
نظامی تهران، تیمور بختیار به
وجود آورده بود، منعقد ساخت و
علی رغم مخالفت نیروهای اصیل
ضداستعماری به رهبری آیت الله
کاشانی، آن را در تاریخهای 29
و 6 آبان همان سال، به تصویب
مجلس نیز رساند.
امینی، در
کابینه حسین علا نیز ـ که پس از
برکناری فضل اللّه زاهدی، قدرت
را در فروردین 1334 به دست
گرفت ـ سمت وزارت دارایی را
حفظ کرد.
وی، در دیماه همین
سال، به دلیل اعتمادی که آمریکا
به او داشت، سفیر ایران در
واشنگتن شد.
او، تا پایان اسفند
1336، این سمت را عهده دار
بود.
در طول این مدت، شاه، به
وی بدبین شده بود و وی را از
سوی آمریکائیها، جانشین خود
می دانست.
علی امینی، در 17 اردیبهشت
1340، تحت فشار آمریکائیها،
به نخست وزیری رسید و در 14
ماه یعنی تا 27 تیر سال بعد، در
این سمت باقی ماند.
سپس جای
خود را به امیر اسداللّه علم داد.
او
از زمان کناره گیری تا پایان
حکومت جانسون دمکرات و به
قدرت رسیدن نیکسون
جمهوریخواه در آمریکا (1350)
ـ که موجب بسط اقتدار شاه
گردید ـ همواره تحت نظر ساواک
بود.
امّا در 1355، با پیروزی
دمکراتها، وی، مجدّدا وارد
تهران شد و در 1357، با
شکل گیری انقلاب اسلامی،
راهی فرانسه گردید.
امینی، از
اعضای فعّال جریان وابسته به
امریکا در ایران بود.
وی، در 21
آذر 1371، در 87 سالگی در
پاریس درگذشت.
(ساجدی، احمد، مشاهیر سیاسی
قرن بیستم، انتشارات محراب
قلم، تهران 1374، ص 54) و با
اندکی حک و اصلاح
(دکترعلی امینی به روایت اسناد
ساواک، 2 جلد، تهران، 1379)
منبع:
کتاب
پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک صفحه 12