تاریخ سند: 12 آذر 1354
موضوع: جزوه خمینى درباره حزب رستاخیز ملت ایران
متن سند:
از: 16/ ﻫ تاریخ: 12 /9 /1354
به: 312 شماره: 6524/ ﻫ 1
موضوع: جزوه خمینى درباره حزب رستاخیز ملت ایران
اخیرا جزوهاى1 درباره حزب رستاخیز ملت ایران 2 به قلم خمینى در بحرین مشاهده گردیده است که فتوکپى آن جهت بهره بردارى ارسال میگردد.
نظریه یکشنبه ـ مطالب جزوه مزبور یک سرى مطالب خلاف واقع علیه حزب رستاخیز ملت ایران میباشد. ضمناً منابع و همکاران مربوطه در بوشهر توجیه گردیدند که چنانچه در این استان موارد مشابهى مشاهده نمودند مراتب را در اسرع وقت گزارش نمایند. دریائى
نظریه چهارشنبه ـ ضمن تایید نظریه یکشنبه به عرض میرساند که جزوه مورد بحث در بحرین مشاهده گردید و از طریق 16/ح جهت بهره بردارى عیناً به مرکز 224 تقدیم گردیده است. سپاه
نظریه 16/ ﻫ ـ تایید میشود.
آقاى وثوقى
بهره بردارى شود. 15 /9 /54
بایگانى شود. 19 /9 /54 161134
توضیحات سند:
1. این جزوه متن استفتاء در « جمعى از مسلمانان ایران از محضر حضرت آیتاللهالعظمى خمینى درباره حزب رستاخیز ایران» و پاسخ جامع معظمله در این مورد بود، امام(ره) در پاسخ این استفتاء فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقانزده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوه مقاومت را به کلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینهها حبس سازند. لهذا لازم است ـ حسب وظیفه ـ تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همهجانبه جلو این نقشههای خطرناک را بگیرند.
قبلاً باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعماری ـ به اصطلاح ـ « انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نمودهاست. کسی که بیش از ده سال است فریاد میزند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت » گذاشته، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسیم کرده و میخواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب» از شاه و ملت میباشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!
دربارهی این حزب ـ به اصطلاح ـ «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملکوتانه» تاسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود و هرکس از این امر تخلف کند سرنوشت او با حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند، نظام پوسیدهای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست. نظامی که هر روز ضربهی تازهای بر پیکر اسلام وارد میآورد و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمیچیند. نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندانها و تبعیدگاهها از هستی ساقط نموده و باز میخواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانیها و زندانیهای خود بیفزاید.
مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که میخواهد تا قطرهی آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را به عناوین مختلف به سرمایهداران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.
استعمار آمریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمیکند و از دیگران میخرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد ولی شاه ایران این طلای سیاه را میفروشد و خزانه ایران و ملت را تهی میکند و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید به اربابان استعمارگرش وا میدهد و یا اسلحههای خانمانسوز و مخرب میخرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند و به خونریزی و سرکوبی جنبشهای ضد استعماری ادامه دهد.
او تا دیروز با اخذ وامهای کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی میکشانید و امروز با دادن وامها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد باز میداردو معاملات اسارتبار و بخصوص معامله 15 میلیارد دلاری اخیر با استعمار آمریکا، ضربه نابودکننده دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازهای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران میزند.
ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح به اصطلاح «انقلاب سفید» به دهقانان نوید میداد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تامین میشود، اکنون به جای خجلتزدگی افتخار میکند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهارصد هزار تن برنج در سال جاری وارد کردهاست! درصورتی که مطلعین میدانند که یک استان ایران مثل خراسان قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.
شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور میزند در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطهور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارت چند طبقه بنا میکند ولی در دهات و قصبات که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل میدهند از مواهب اولیه زندگی خبری نیست و اکنون وعده 25 ساله به مردم میدهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعدههای او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیمتر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیروابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند. با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم آنچنان فقری به ملت روی میآورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران که نه زراعت دارد و نه صنعت باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایهداران تن در دهد. شاه از مشروطه و قانون اساسی دم میزند، درصورتی که خود او در راس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت اساس مشروطه را از بین بردهاست که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است. اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است. سلب آزادی مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ برخلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است. تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است. انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی، محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است. ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است. مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها ازقبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن، نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است. اجازه سرمایهگذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است و اصولاً دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیرمسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.
این شخص باز از انقلاب سفید دم میزند انقلابی که موجب سیهبختی ملت شده و میباشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که میخواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این به اصطلاح «انقلاب» به شکنجهگاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند یا «بی وطن» هستند و باید به شکنجهگاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم میباشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر در این ده سال جز وعدههای پوچ ندیدهاند و از این پس باز وعده بیشتری میشنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب مقدمه بدبختیهای بسیاری است که اثراتش به تدریج ظاهر میشود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همهجانبه و مقاومت منفی خود اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون میکنند برای اغفال سادهلوحان در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینهزنی و زنجیرزنی پخش میکنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر میکنند.
اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج میبرم و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران از نزدیک با آنان همکاری میکردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. 28 صفر 1395 . روح الله الموسوی الخمینی
2. حزب رستاخیز: شاه در سال 1353 ﻫ ش حزب «رستاخیز» را به عنوان تنها حزب قانونی کشور اعلام کرد و عضویت در آن را اجباری و دستور داد کسانی که با آن مخالف هستند، ایران را ترک کنند! این حزب بر 3 اصل استوار بود: وفاداری به قانون اساسی، وفاداری به نظام شاهنشاهی و وفاداری به انقلاب شاه و ملت. هویدا، نخستوزیر وقت، به دبیر کلی حزب رستاخیز انتخاب شد و «رستاخیز» تبدیل به کانونی شد برای تجمع کسانی که به دنبال نفوذ و قدرت بودند. امام به محض تأسیس حزب رستاخیز، آن را مخالف شرع شمرده و فتوا به حرمت عضویت در آن دادند. در اولین سالگرد تشکیل حزب، رژیم اعلام کرد که 23 ملیون نفر عضو آن هستند! (جمعیت ایران در آن زمان 33 میلیون نفر بود) شاه هیچگاه اجازه نمیداد در حزب، اعضا پیرامون نفت، بررسی اصلاحی یا انتقادی انقلاب سفید، خرید اسلحه و تجهیزات و سیاست خارجی جلسات و مذاکراتی داشته باشند. شش ماه پس از تشکیل حزب مقامات آمریکا در ایران به واشنگتن گزارش کردند که این حزب عملاً نقشی در سیاست ایران ندارد. هنگام انحلال این حزب حتی یک نفر هم مخالفت نشان نداد. در درون حزب دو جناح محافظهکار به رهبری هوشنگ انصاری و جناح ترقیخواه به رهبری جمشید آموزگار فعالیت میکردند.
ر.ک : کوثر، ج 1، ص 384؛ کوثر، ج 2، ص 101.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 صفحه 281