تاریخ سند: 26 اردیبهشت 1357
اقدامات آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی در زمینه تهیه شرح حال و زندگی پدرش
متن سند:
تاریخ: [26 /2 /2537(1357)]
اقدامات آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی در زمینه تهیه شرح حال و زندگی پدرش
آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی که به حالت تبعید در شهر کرج به سر میبرد، اخیراً شرحی از زندگی پدرش را در هفت صفحه تهیه کرده است. یادشده در این بیوگرافی مطالبی در زمینه مخالفت پدرش با اعلیحضرت رضاشاه کبیر،1 کشف حجاب،2 بر سر گذاردن کلاه3 و همچنین مسافرت پدرش به تهران و سپس تبعید وی به عراق، نوشته است.
آیتالله سیدحسن قمی در دنباله این مطالب، به شرح زندگی خودش نیز اشاره کرده و در این مورد نوشته است:
من در تمام مبارزات پدرم همراه او بودم و از نزدیک بر مشقاتی که او متحمل شد، نظارت داشتم و اکنون 12 سال است که از مشهد به کرج تبعید شدهام. حکومت فعلی همان حکومت سابق است، منتهی نوع مبارزه آن بر حسب اوضاع و احوال تفاوت کرده است.
یادشده سپس با اشاره به وقایع شهرهای قم، تبریز، یزد، تهران و اهواز، حوادث این شهرها را نوعی قساوت از طرف دولت ایران قلمداد و از این حوادث ابراز انزجار و تنفر کرده است.4
آیتالله قمی نوشته مذکور را به شیخ عبدالکریم هاشمینژاد، یکی از روحانیون افراطی مقیم مشهد داده است و وی آن را بازنویسی و پس از تنظیم مجدداً به قمی تحویل داده است.
گفته شده آیتالله قمی در نظر دارد نوشته مذکور را تکثیر و بعداً بدون اطلاع، کرج را ترک و به مشهد عزیمت و پس از استقرار در مشهد، نوشته را توزیع نماید.
ارزیابی خبر.
خبر صحت دارد.
اقدامات انجام شده.
1. مراتب به نخستوزیری اعلام گردیده است.
2. برای جلوگیری از مسافرت احتمالی آیتالله قمی از کرج به مشهد مراجع انتظامی در جریان قرار گرفتهاند.
[نعمت الله نصیری:] نباید از کرج به مشهد و شهرستان دیگری برود، این نسخه ربوده شود.5
آقای مرعشی. روز 25 /2 /37 به سازمان تهران اعلام شده که شدیداً از قمی مراقبت نمایند. مجدداً در اجرای امر اقدام و عوامل ابلاغ شود. 26 /2 /37
توضیحات سند:
1. رضاخان (رضاشاه پهلوی)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد، در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطهخواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سیدضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سیدضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سیدضیاء سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوامالسلطنه، مشیرالدوله و مستوفیالممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئهچینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیسالوزرایی را به چنگ آورد. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوک الطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگرافکنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلامزدایی، غربگرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و ... به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند. ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188
2. کشف حجاب: رضـاخان در 11 آذر ماه 1314 شـمسی کـه محمود جـم را مأمـور تشکـیل کابینه میکند از وی میپرسد: «چطور مـیشود ایـن چـادر چـاقچورها را از بـین بـرد؟ از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداختهانـد، دیگـر از زن چادری بدم میآید. اصل چادر و چاقچور دشمن تـرقی و پیشرفت است. درست حکم یک دمل را پیدا کـرده کـه بـاید بـا احتیاط بـه آن نـیشتر زد.» وی پس از مشورت با جم، در روز 17 دی 1314 شمسی هـمسر و دختران خود (تاجالملوک، شمس و اشرف) را بدون حجاب بیرون میآورد تا همراه وی در جشـن دانشسـرای مـقدماتی شـرکت کنند. در این مـراسـم هـمسران وزرا و جـمعی از مقامات مملکتی نیز بدون حجاب هـمراه با شوهرانشان شرکت داشتند. در پایان مراسم رضـاخان بـه جـم (نخستوزیر) دستور داد که باز هم از این قبیل جلسات تشکیل دهد تا بانوان کشور بـیشتر بـه وضع جدید و معاشرت با مردان آشنا گردند! از آن پس جشنهای متعدد برای این کار ترتیب داد و به مأموران نیز دستور اکـید داد که با بانوانی که با حجاب ظاهر میشوند با خشونت رفتار کنند و حجاب را از سر آنان بردارند. (ر.ک: کشف حجاب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 2 جلد)
3. رضاخان در 1314 مردم ایران را مجبور کرد تا لباس ملی و سنتی خود را کنار گذاشته و لباس فرنگی بپوشند! از این فرمان، که «اتحاد شکل» خوانده شد، حتی روحانیون نیز مستثنی نبودند. مردم که از این اقدامات به شدت ناراحت شده بودند به روحانیون متوسل شدند و آنان امر به قیام دادند. در این مبارزه آیتالله حاج آقا حسین قمی، به عتبات عالیات تبعید شدند؛ حاج آقا یونس اردبیلی، و حاج آقا محقق خراسانی و آقازاده را محاکمه و محکوم نمودند؛ آیتاللهزاده خراسانی را خلع لباس کردند وی پس از چندی درگذشت. و حدود 100 تن از روحانیون و وعاظ معروف کشور را دستگیر و زندانی ساختند.
4. منظور از این مقاله، اعلامیهای با عنوان « اعلامیه مرجع عالیقدر و مجاهد حضرت آیتالله العظمی قمی مدظلّه » به تاریخ « پنجم شهر جمادی الثانیه 1398 » میباشد که دستنویس آن در پنج صفحه منتشر شده است. در این اعلامیه، آیتالله قمی ضمن اشاره به جنایات رضاخان و مبارزاتی که مرحوم پدرش آیتالله حاج آقا حسین قمی با او داشته، به جنایاتها و خیانتهای محمدرضا پهلوی نیز اشاره نموده که در بخشی از آن آمده است: «از پنجاه سال پیش تا به حال مردم غیرتمند و مسلمان ایران انواع جنایتها، خونریزیها و نادیده گرفتن قوانین و مقررات اسلامی و قانون اساسی و تجاوز به اموال عمومی بلکه خصوصی و خدمت به منافع بیگانگان را از نظام حاکم کشور مشاهده میکنند. نظام حاکم آن روز، که نظام کنونی دنباله همان است با ایجاد دیکتاتوری و استبداد، از دین مردم و ناموس آنها گرفته تا دنیای آنها، از اقتصاد جامعه گرفته تا داخل خانههای آنها را آنچنان وحشیانه مورد یورش قرار داده بود که در تاریخ جهان کمتر سابقه دارد ... در آن محیط رعب و وحشت و کشتار، آن مرجع بزرگ اسلامی و عالم مجاهد پدرم مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی رضوان الله علیه بر حسب وظیفه دینی و قیام در مقابل ظلم و ستم در برابر رضاخان قلدر زورگو به پا خاست و تا پای جان برای دفاع از حق و حقیقت پایداری نمود و با اتکاء بر وعده الهی ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم از مشهد به تهران مهاجرت تا در آنجا با استفاده از امکانات بیشتر به راه خود و انجام مسئولیتهایی که برعهده داشت ادامه دهد. نظام حاکم که با ورود معظمله به تهران به شدت دچار نگرانی و ترس شده بود به شیوههای معمول نظامهای فرعونی و نمرودی متوسل شده و با استفاده از نیروی پلیسی و نظامی محل سکونت آن مرحوم را محاصره و نیروی عظیمی در اطراف آن به وجود آوردند و با انتشار این خبر و ناراحتی شدیدی که در بین مردم ایران پدید آمده بود مردم مشهد مقدس از علماء، روحانیین، مبلغین، تجار، کسبه و سایر اهالی و زائرین برای اعتراض بر این عمل ابتدا در صحن مطهر بعداً در مسجد گوهرشاد متحصن شدند. مأمورین حکومت خونآشام به دستور آن ظالم ستمگر با گلوله و رگبارهای مسلسل بر روی مردم مسلمان با ایمان و بیسلاح آتش گشوده و آن فاجعه خونین دلخراش تاریخی را در کنار قبر مطهر حضرت رضا صلواتالله و سلامه علیه به وجود آوردند... نظام حاکم کنونی به قیمت فدا کردن همه چیز مملکت و مردم و به یغما و چپاول دادن همه ذخائر و سرمایههای مادی و معنوی کشور و خدمت بی چون و چرا به منافع بیگانگان و قلدری و زورگوئی و سفاکی میخواهد دو روز بیشتر حکومت کند. حکومتی که با انقلاب ننگین و سوء ریاستش کشاورزی و دامداری مملکت صادرکننده ما را در خلال هفده سال به ملت مصرفکننده تبدیل نموده است تا جائی که گفته میشود حتی در روستاهای ما از گندم و برنج آمریکائی گرفته تا گوشتهای استرالیائی و کره هلندی و مرغ و تخم مرغ اسرائیلی و پیاز پاکستانی و و و مصرف میکنند ... من در این گوشه تبعیدگاه از این شرایط دردناک بسیار رنج میبرم و برای فردای این مملکت با این همه غارتگریها و چپاول و جنایات احساس خطر میکنم و از درگاه خداوند متعال مسئلت مینمایم که این ملت شریف اسلامی را از چنگال این دژخیمان خودکامه خونآشام نجات داده و از یمن برکات حضرت ولی عصر (عج) ارواحنافداه مملکت اسلامی شیعی را در پناه خودش از همه حوادث مصون و محفوظ بدارد.» بخش ضمائم
5. اداره کل سوم، دستور نعمتالله نصیری را طی شماره 2276 /312- 31 /2 /37 به این شرح برای ساواک تهران ارسال نمود: « بفرموده نامبرده نباید از کرج به مشهد یا شهرستان دیگری برود. ضمناً مقاله موصوف نیز ربوده شود. خواهشمند است دستور فرمایند در اجرای اوامر صادر اقدام لازم معمول و نتیجه را اعلام نمایند.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 12 صفحه 215