تاریخ سند: 13 شهریور 1355
ساعت ۲۴:۰۰ روز ۱۲/۶/۳۵ در خیابان فردوسی شهرکرد تعدادی اعلامیه خطی
متن سند:
[تگلرافات صادره]
به: ۳۱۲ شماره: ۵۹۸/۱۹ه
از: ۱۹/ ه تاریخ: ۱۳/۶/۳۵
سری13550613
ساعت ۲۴:۰۰ روز ۱۲/۶/۳۵ در خیابان فردوسی شهرکرد تعدادی اعلامیه خطی دستنویس تحت عنوان (بنام خداوند در هم کوبنده ستمگران) به درب مغازهها و خانهها نصب که حاوی مطالبی درباره انتقاد از وضع ظفار۱ و فلسطین و رژیم کنونی و همچنین محاکمه و دادگاه افرادی چون کریم پورشیرازی۲ و مهدی رضائی ۳ درج که بلافاصله جمعآوری اقدامات لازم در جهت شناسایی و دستگیری عامل یا عاملین معمول و منابع و همکاران نیز در این زمینه توجیه که نتیجه متعاقباً به عرض خواهد رسید نمونه اعلامیه مزبور با پیک تقدیم میگردد.
کامیار
از طرف توسلی
توضیحات سند:
۱- ظفار ایالت جنوبی عمان، در جنوب شرقی شبه جزیره عربستان قرار دارد. پس از تصمیم دولت انگلستان در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷) مبنی بر خارج کردن نیروهای نظامی خود از منطقه شرقی کانال سوئز و شیخ نشینهای خلیج فارس، سازمانی به نام «جبهه آزادی بخش ظفار» که از سال ۱۹۶۵ میلادی موجودیت خود را اعلام کرده بود و با دولت عمان در ستیز بود، تصمیم به رهایی ایالت ظفار از سلطه نیروهای سعید بن تیمور، سلطان عمان گرفت. با برکناری سعید، پسرش قابوس به سلطنت رسید و نبرد بین نیروهای شورشی و ارتش عمان شدت یافت. جمهوری دموکراتیک خلق یمن (یمن جنوبی) از شورشیان ظفار حمایت میکرد. نقش استراتژیکی ایران در خلیج فارس و امنیت تنگه هرمز به لحاظ عبور کشتیهای حامل نفت به غرب و ژاپن، ایران را وادار به مداخله در جنگ ظفار کرد. مداخله ایران جنبه نیابتی نیز داشت. ژوزف سیسکو، معاون وزارت خارجه ایالت متحده درباره اهمیت نقش استراتژیکی ایران در خلیج فارس گفت «ما دیگر احتیاجی نداریم که مستقیماً در این منطقه دخالت نظامی کنیم، سالهاست ایالت متحده برای مدرنیزه کردن ارتش ایران و عربستان سعودی کمکهای وسیعی نموده است.»
مداخله ایران در جنگ ظفار، پیروی از دکترین نیکسون بود. در فوریه ۱۹۷۲ هیئتی از سوی دولت عمان، به ریاست توبینی بن شهاب، مشاور سلطان قابوس، به تهران آمد و موافقتنامهای مبنی بر کمک نظامی ایران در جنگ علیه شورشیان ظفار به امضاء رسید. از اواسط دسامبر ۱۹۷۳ (دی ۱۳۵۲) چند یگان هوابرد ارتش ایران با هلیکوپتر سواحل عمان پیاده شدند. در اواخر دسامبر نیروهای مخصوص ارتش ایران از شمال و جنوب، مواضع کوهستانی شورشیان را با همکاری نیروهای ارتش عمان و حمایت نیروی هوایی انگلستان مورد حمله قرار دادند. اشغال جاده استراتژیک ۶۰۰ کیلومتری مسقط - صلاله، در منطقه کوهستانی و صعب العبور عمان، که پایگاههای شورشیان در آن قرار داشت، منجر به شکست نیروهای شورشی و پراکندگی آنها گردید. در این عملیات، نیروهای هوایی ایران در بمباران مواضع شورشیانی که به سلاحهای سبک مجهز بودند، نقش اساسی ایفا کرد. (تاریخ بیست و پنج ساله ایران، صص ۳۶۵ و ۳۶۴)
۲- کریم پورشیرازی، مدیر روزنامه شورش و یکی از چهرههای سیاسی - مطبوعاتی پس از شهریور ۲۰ تا یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. او ابتدا به حزب توده روی آورد ولی در سال ۱۳۲۷ از حزب کناره گرفت و به جبهه ملی که تازه در حال تشکیل بود، پیوست. کریمپور جوانی باذوق، شاعرمنش، پرانرژی و دارای احساستی تند و وطن پرستانه بود. او در سال ۱۳۲۹ که فعالیت جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق و به بحث ملی شدن صنعت نفت در اوج بود، به واسطهی درج مطالب آتشین علیه دربار، محبوبیت فراوانی بین مردم به دست آورد، و در عوض حامیان دربار منتظر فرصت انتقام از او بودند. در ماههای بعد از کودتای آمریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد، کریمپور که خود، خطر را احساس کرده بود، به زندگی مخفی روی آورد. ولی این وضعیت دوامی نیاورد و در بهمن ماه همان سال مأموران فرمانداری نظامی تیمور بختیاری مخفیگاهش را کشف و او را دستگیر کردند. دستگیری کریمپور شیرازی همان قدر که مردم و نیروهای مبارز را اندوهگین کرد، درباریان و هیأت حاکمه وقت را خشنود ساخت. خبر دستگیری کریمپور در صفحات اول روزنامهها و مجلات آن زمان، شامل یک عکس بود که او را در لباس زمستانی، با ریشی انبوه که حاصل ۶ ماه دربدری و زندگی مخفی او بود، نشان میداد. متن خبر نیز در برگیرنده توهین و هتاکی به روانشاد کریمپور و تقدیر از مأمورین و جلادان فرمانداری نظامی بود که موفق شده بودند این «عضو خطرناک ضدشاه» را دستگیر کنند.
براساس خبری که بعدها از درون دیوارهای زندان مخوف لشکر زرهی بیرون درز کرد، درباریان برای انتقام از او، دورش جمع شدند و بعد از انواع توهینها و تحقیرها، او را با نفت آتش زدند و اطراف آتش به تماشا پرداختند. خبر تحریف شده این جنایت را روزنامهها تحت سیطرهی فرمانداری نظامی، چنین منعکس کردند: «یک زندانی به نام کریمپور، در زندان خود را آتش زده است» (رش به کتاب زندگینامه کریم پورشیرازی نوشته محمدرضا آل ابراهیم)
۳- مهدی رضایی متولد ۱۳۳۱ برادر کوچک احمد و رضا رضایی در ۱۸ اردیبهشت ۵۱ هنگام اجرای یک قرار سازمانی در تهران ضمن درگیری با مأموران کمیته مشترک، دستگیر گردید و در ۱۶ اردیبهشت همان سال پس از محکوم شد به سه بار اعدام در دادگاه نظامی، تیرباران گردید. مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بیتردید مهدی نمایندهی نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسه عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبیاش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود. توجه به این عبارات در دفاعیهی مهدی رضایی که با قرائت آیهای از قرآن کریم و استناد به نهج البلاغه و یادآوری تربیت مذهبی و اعتقادات دینی خود و خانوادهاش همراه بود، برای روشن شدن وضعیت فکری و مذهبی او در آخرین روزهای حیاتش کافی است:
«هدف، لقاءالله است، یعنی رسیدن به عالیترین درجات کمال و صفات اهلی. هدف، فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند... هدف ما چیزی جز بهروزی خلق و در هم شکستن هرگونه روابط ظالمانه اجتماعی و اقتصادی و استوار ساختن تعالی انقلابی اسلام در جامعه نیست.»
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک/ استان چهارمحال و بختیاری صفحه 164