تاریخ سند: 12 آبان 1353
موضوع: اظهارات سیدمحمدصالح طاهری فرزند سید ابوطالب
متن سند:
از: شهربانی استان یزد تاریخ: 12 /8 /1353
به: ریاست اداره اطلاعات شماره: 174 ـ 17 ـ 56
موضوع: اظهارات سیدمحمدصالح طاهری فرزند سید ابوطالب
ساعت 2030 روز 10 /8 /53 نامبرده بالا در حسینیه پشت باغ منبر رفته و مطالبی به شرح زیر بیان داشته است:
« هرعضوی از اعضاء بدن انسان دارای یک امتیاز است که اگر این عضو رفت امتیازش هم میرود و این بشر در فقدان آن حس یا در فقدان آن عضو دچار نقصی از نظر مادی میشود، در بین اعضاء مملکت بدن سه تا عضوند که از همه اعضاء اهمیتش بیشتر است و چون نطفه علق که میخواهد درست بشود و جنین سه تا نطفه اول اطبا گفتند سه تا نطفه مرموز در آن قسمت ایجاد میشود که این نطفهها با رشتههای ریز به هم مرتبط شده که این سه نطفه یکی جگره، یکی نطفه قلبه، یکی نطفه مغز این سه تا عضو در بدن انسان اهمیتشان شاید از اعضاء دیگر بیشتر یا صددرصد بیشتر است. کلیه را عوض میکنند کلیه دیگر میگذارند جایش، اصلاً با یک کلیه آدم زندگی میکند، یک چند سانتیمتری از روده پاره میکنند بخیه میکنند، معده انسان را یک قسمتش[را]درمیآورند، هشت ساعت غذا میشود چهار ساعت به چهار ساعت، دو ساعت به دو ساعت باز زنده است، پا را قطع میکنند، در جنگ جهانی دوم شوروی سی و شش میلیون درخواست کرده بود از کارخانههای امریکا که پا بسازند تحویل شوروی بدهند، سی و شش میلیون، سی و شش
هزار معذرت میخواهم، سی و شش هزار پا به این یک قلم از کارخانه امریکا، حالا خودش چقدر ساخته بود فرانسه چقدر ساخته بود، دول دیگر چقدر ساخته بودند،
اما انسانها با پای چوبین راه میرفتند، مهندس بود یک پا نداشت، دکتر بود دوتا پا نداشت، ارتشبد بود دست نداشت سرهنگ بود چشم نداشت، سرتیپ بودیک ور گوشش رفته بود پلاستیک جاش کار گذاشته بودند، اما دلش یعنی قلبش و جگرش و مغزش سالم بود در بین این سه تا عضو یازده عضوند که اهمیتشان به اندازه آن عضو سوم نمیرسد یعنی قلب و جگر، بشر توانست قلب انسان را درحال مردن و جان کندن که قلب سالم باشه درآورد به جای قلب انسان علیل و مریض این قلب را پیوند کند که همان قلبش باش حرف بزند، راه برود، درس بخواند، مدرسه برود، ازدواج کند، توالد، تناسل اینها را داشته باشد، اما در بین این سه تا عضو هیچکدام اهمیتش به اندازه مغز نیست، مغز را نتوانستند کارش کنند، مغز را نتوانستند عمل جراحی کنند و مغز را بردارند و مغز دیگر جایش بگذارند، اگر یک روزی بشر آن کار را بکند یک دکتر بیاید تحت عمل جراحی قرار بگیره دکتر طبیب جراح مغزش را بردارند مغز یک آدم عطار را درآورند جای او بگذارند دیگر این آدم که راه میرود دکتر نیست، عطار است مش ممدحسن عطاره دیگه، عطار، اما قلب دکتر را به مهندس بدهند مهندس همان مهندسه، قلب یک نفر زارع را به جای یک مرجع تقلید بگذارند باز همان مرجع تقلیده قلب دهقان آمده اما استاد تقی دهقان مغزش را درآورند جای مرجع تقلید بگذارند رسالههایش را باید جمع کرد و از مجتهد بعدی پرسید آیا تقلید میت جایز میباشد. پس مغز اهمیت داره اگر مغز یک مهندس ساختمان عیب کند و یک روز مغز بزغاله بگذارند جاش دیگر باید بع بع کند. دم به دم بع بع و فریاد کند مادرش را به صدا یاد کند، بزک ما بدود پیشاپیش، تا دهد شیر به بزغاله خویش. اگر یک روز مغز یک کره الاغ درآورند بیارند جای مغز یک مهندس بگذارند نفس میکشد، در هرنفسی دو شکر موجود است، دیگر آن خوانندهای که زیبا میخواند پشت تلویزیون شروع میکند به عرعر کردن شروع میکند به جفتک زدن، قلب کره الاغ میشود جای قلب هنرپیشه گذاشت کلیهاش[را] میشود جای کلیهاش گذاشت از روده الاغ میشود سر رودهاش کرد، از خون الاغ
ممکن است استفاده کنند اما از شیر الاغ ممکن است بهره ببره، اما اگر مغز کره الاغ را در کاسه سر بزرگترین سیاستمدار جهان بگذارند میگوید، چاره من یک دو سه من یونجه تر بود، دیدی چه خبر بود، قرآن به یک دسته که مغزشان عوضیه در آخرت میگوید «کانهم حمر مستنفره فرت من قصوره»
یک دسته به شکل الاغ درمیآیند، قرآن گاهی دانشمندان یهود را به عنوان الاغ مثل زده «مثلهم کمثل الحمار یحمل اسفارا» چارپائی بر او کتاب چند، نه محقق بود و دانشمند، شریح قاضی 1 کتاب بارش است اما مثل الاغ جنابعالی که پهن میبره به باغ بارش است کتاب ولی از کتاب چیزی نمیفهمد اون از کتاب میفهمد «نوراً یقذف الله2 من قلب من یشاء» اونی که نوری از جانب خدا در دلش تجلی کند پس همه اعضاء را میشود عوض کرد، راستی، راستی، تا ناخن را میشود عوض کرد، لب[را] میشود عوض کرد، بینی دخترخانم از رجال این مملکت را با اجازه بابا میشود عمل جراحی کرد و زیر عمل جراحی هم گاهی به درک واصل میشد بشود و در پرونده احتضارش3 هم ازش میپرسند چرا این دماغت را اینجوری کردی، میگوید تقصیر من نیست، تقصیر زمامدارهای این مملکتند که اجازه میدادند جینالولو به این مملکت بیاد و من از نزدیک بینی و دماغ جینا را ببینم، خواستم جینائی کنم دماغم را، خواستم مثل کبک راه ببرم راه رفتن خودم هم از یادم رفت «اذکان الغراب دلیل قوم» وقتی بنا شد کلاغ رهبر انسان باشد جز در هلاکت و بدبختی و مذلت چیز دیگری قرار نمیگیرد، راستی راستی مغز قابل عوض کردن نیست، نمیشود مغز دیگر جایش گذاشت و این مغز نمونه قدرت پروردگار و عظمت خالق قادر است همین مقدمه بس است امشب یک قدری دیر شده ما باید دست و پامون را یک قدری زودتر جمع کنیم آقایان خسته نشده به نماز صبحشان هم برسند، شبهائی هم در پیش داریم خواستم یک مقدمهای از نظر علمیباشد تا به یک ذالمقدمه عرض کنم که در نظام اجتماع و در نظام جامعهای که انسان وجود دارد که جبر سوم بوده گفتیم جبر جامعه در نظام این اجتماع و جامعه که انسان هست بعضی از اعضاء جامعه به منزله دست بدن بعضی به منزله پاست بعضی به منزله چشم بعضی به منزله زبان بعضی به منزله گوش بعضی به منزله اعضاء بعضی به منزله معده
اجتماع است اما یک دسته از افراد هستند که به منزله مغز اجتماع، دست بیفتد دست چوبی پلاستیکی، پا بیفتد پای چوبی، قلب از کار بیفتد قلب دیگر، کلیه از کار بیفتد کلیه دیگر من از بین بروم واعظ دیگر، بزازبن ابی عمیر از بین برود بزاز دیگر، صاحب کارخانهای بمیرد صاحب کارخانه دیگر، دبیری بمیرد دبیر دیگر، وزیری بمیرد وزیری دیگر، امیری بمیرد، امیری دیگر، رئیس جمهوری بمیرد رئیس جمهور دیگر اینها جاش پر میشود فقط یک موجود است که او نمیشود جایش پر بشود و آن امام و حجت بالغه4 الهیه است.
همانطوری که در مملکت بدن ما مغز ما بر تمام اندام استیلا و حکومت دارد، در جامعه هم امام به منزله مغز است نمیشود عوضش کرد نمیشود معیوبی کرد از بینش برد و اگر امام نباشد دست سالم است اما کار نمیکند، آقا دکتره بیاید یک رسیدگی به این مملکت میکند که این قلب ارتباط به مغز دارد دست سالم، گوش سالم، معده سالم، کبد سالم، کلیه سالم همه اینها سالم ولی میگوید مغز از کار افتاده است اینجاست که باید تابوت بیاورند بلند بگو لااله الااله او را در تابوت میگذارند و از بین میره پس تمام اندام سالم مغز از بین رفت اما اگر بنا شود جامعه فرمانده نداشته باشد و رهبر نداشته باشد همانطوری که مغز بر تمام اندام حکومت میکند و به وسیله اعصاب و به وسیله تارهای ریز و به وسیله سیمهائی که بعضیهاش هنوز برای بشر مرئی5 است تمام گزارشات را به مغز میرساند اگر مغز سالم نباشد دست سالم فایدهای ندارد اگر امام نباشد بازار فایدهای ندارد و اگر امام نباشد و رهبری لایق نباشد مدرسه فایده ندارد اگر امام نباشد زراعت فایدهای ندارد اگر امام نباشد کارخانه فایدهای ندارد اگر امام نباشد دانشگاه فایدهای ندارد. در خوابگاه دخترانه و پسرانه امریکا چند سال قبل دخترانی که در خوابگاه دانشکده بودند حمله ور شدند به خوابگاه پسرها برای اینکه پسرها را تصاحب کنند دخترها حملهور شده بودند، ها، دخترها حملهور شده بودند تا پلیس امریکا خبردار شد عدهای کشته و زخمیو نه نفر پاسبان امریکائی مجروح و دو نفر از پلیس و افسران پلیس امریکا کشته شدند در این جنجالی که شده بود دختران شبیخون زده بودند که پسرها را در دانشکدهای که شب خواب هستند تصاحب کنند.
غیر از رهبر لایق و غیر از امام و غیر از ارتباط با خدا ما معتقدیم راه دیگری برای سعادت نیست، اما رهبر باید لایق باشد، شایسته باشد، این است که میبینی حتی در مرجع که یک نماینده حزبی یک نماینده کوچولو است باید مرد باشد، عالم باشد، عادل باشد، تیپ مولت داشته باشد و ولد حلال باشد، دوازده امامیباشد و زهد و تقوی داشته باشد که آن مرجع مجاهد آخری چیزی اضافه کرده که مجتهد باید حریص به دنیا هم نباشد یعنی دین و علاقهاش به جمعآوری، البته نبوده است و مراجع چنین نبودند، جمعآوری نکردند همه اینها بعد از مرگشان چیزی برای خود باقی نگذاشتند اما درعین حال حرص به دنیا گاهی از جهت پول است گاهی از جهت ریاست است گاهی از جهت موقعیت است که ایشان میفرمایند بایستی این مجتهد حریص به دنیا هم نباشد و اگر این نمایندگان امام نبودند و اگر این مراجع نبودند و اگر روحانیون نبودند و اگر این سازندگان نظیر شیخ مفیدها، شیخ طوسیها، و سیدمرتضیها و سیدرضیها و سایر علما تا میرسد به خواجه نصیرالدین طوسی اگر تمام ملت ایران الان دست به دست هم بدهند به اندازه خواجه نصیرالدین طوسی نمیتوانند به اسلام کمک کنند چرا این مرد شایسته در زمان آقای هلاکوخان مغول قرار گرفته بود میدانید که فتنه چنگیز ویران کرد مسلمانها و مملکت ایران نیشابور، اصفهان، شهرهای خراسان، شهرهای جنوب اکثر شهرها را نابود کرد در اینجا یک عالم ربانی آستین بالا زد به نام خواجه نصیرالدین طوسی آن رجل قدوسی اعلی الله6 مقامه الشریف که خیلی این مرد حق به گردن اسلام و مسلمانان دارد و اگر به جای تمام مجسمهها، مجمسه خواجه را از طلای7 ناب درست میکنند که اسلام این اجازه را هم نمیدهد که ذخائر مملکت به عنوان مجسمهسازی و مجسمه غلط و هرکس مجسمه بسازد یا پول مجسمه بدهد تا چه رسد به تعظیم در مقابل مجسمه و بت و او را خدای خود بداند ای وای بر این قهقرائی که ممالک اسلام برگشتند به دوران جاهلیت،
فاطمه در مسجد پیغمبر بعد از وفات ایستاد «افان مات او قتل ان قلبتم علی اعقابکم» فرمود ملت مسلمان یکی از معجزات قرآن این است به مجرد اینکه آب غسل پیغمبر خشک نگردد شما به دوران جاهلیتتان برمیگردید «افان مات او قتل ان قلبتم علی اعقابکم» برگشتند ما امروز هم از آنها بیشتر برگشتهایم آن روز چه بود در دوران
جاهلیت آن روز در دوران جاهلیت یک نکاحی بود به نام نکاح ابتیاعی یازده ازدواج قبل از پیغمبر بود نکاح المقت، نکاح الرت، نکاح استبداد، نکاح صاحب پرچم، نکاح شقار یازده ازدواج «نکاح» وجود داشت یکی از ازدواجهایش این بود که در زمان جاهلیت دو نفر سوار بر اسب به همدیگر این یکی به دیگری میگفت «انزل ان دابتک» از اسبت پیاده شو، معنی اش این بود از زنت پیاده شو به من بده و دیگری میگفت «قبلتُ»8 قبول کردم آن هم از زنش پیاده میشد زنها را عوض میکردند، این یکی بود یک مردی آمد خدمت پیغمبر سرزده سلام کرد در نزد پیغمبر در منزل عایشه خانم بود این مرد چون سرزده وارد شده بود ناراحت شد پیغمبر فرمود دری میزدی و خبری میکردی دستور اسلام این نیست که انسان بدون خبر داخل منزل مخصوصاً اطاق خصوصی مخصوصاً جائی که زن و شوهر هستند یا دختر هست زن هست باید خبر کند مسلمان و اطلاع بدهد بدون خبر گناه کرده و معصیت و مجرم و برخلاف قانون اسلام سرزده وارد شد وارد شد که شد پیغمبر ناراحت شد منقلب شد یک مقداری اعتراض کرد، چرا اینجوری آمدی این مرد عصبانی شد گفت «اعن هذاالحمیر» به خاطر این زن زیبائی که پهلویت نشسته است به خاطر حمیرا عایشه خیلی خوشگل و زیبا بوده است معلوم میشود گلرخ بوده یا نبوده کار نداریم اعن هذا الحمیرا برای این فرمود اصلاً دستور اسلام این است که غیر حمیرا هم باشد باید همین جور باشد. سرزده وارد مشو میکده حمام نیست. حرمت پیرمغان رعایتش لازم است. اینجور نباید مسلمانی بی بندوبار باشد فرمود به خاطر این زن «انزل عن دابتک» به قدری طرز تفکرش پائین بود که به پیغمبر گفت ازش پیاده شو اینو به من بده و من بهترین زن عرب را که دارم در اختیار تو میگذارم. ببین پیغمبر این افراد را آدم کرده است که به خود پیغمبر میگوید تو زنت را به من بده و من زنم را به تو میدهم این یک نوع نکاح بود که ذکر کردند دانشمندان در سینهها و در کتبشان یادآور شدند در اینجا پیغمبر غضبناک شد ناراحت است و ما هم که این مطلب را میشنویم ناراحت هستیم اما این فایده را داشت از زنش که پیاده میشد و میداد به دیگری و دیگری قبول میکرد زنها را عوض میکردند با هم، این زن اون بود و این هم زن این دیگر کسی نمیتوانست بگوید بالای چشمت ابرو میخواند «افان مات او قتل
ان قلبتم علی اعقابکم» امروز زن را آرایش میکنند و در ملأعام میبرد و در مجلس دانس میبرد یا در شهرستانهای مذهبی، در خیابان شمیران منزل همشیرهزادهای دارد و قال بود این حرف 12، 13 سال قبل است روی پشت بام تابستان بودیم با... نگاه کردیم جمعیت رفت و یک نفر رفت آنجا دیدیم کمربند را کشیده و دارد زنش را به تخت بسته و کتک میزند رفتند سئوال کردند برگشتند گفتند علت اینکه ساعت چهار بعد از نصف شب زن را کتک میزند این است که دیشب در مجلس رقصی این زن نتوانسته است رضایت رفقا و مدیری که بر این شوهر حکومت میکند نتوانسته است رضایتش را در محل عروسی یا در مجلس جشن یا شبنشینی جلب کند، حالا کتکش میزند میگوید تو از زنهای دیگر درماندهای. ای وای بر این وضع و این تشکیلات این مال 12 سال قبل حالا دیگر چه شده است ما نمیدانیم و ما نمیفهمیم جای این سخنها را دیگر روزنامهها گرفتند به شما خبرها میدهند غرض خواجه نصیرالدین طوسی کمر همت بست و آستین را بالا زد در زمان آقای هلاکوخان مغول قدرت را به دست گرفته وظیفه داشت این آخوند برود در دربار هلاکوخان مغول کتابخانهها را سوخته بودند ویران کردند مسلمانها را کشتند و این خواجه در مراغه رصدخانهای9 ساخت که امریکائیها آمدند و به این رصدخانه نگاه کردند و مبهوت شدند که در آن عصر چطور وسیله یک مرد کاشانی که اسمش در تاریخ به نام غیاثالدین کاشانی که این مرد یک ذرع10 قدش نبود (60 سانتیمتر ) وقتی که خواجه دستش را گرفت این غیاثالدین که عمامه سفید به سر گذاشته بود یک عبا بر دوش ببینید چه شکلی پیدا میکند، یک جفت نعلینک تازه، یک شال به کمرش بسته بود یک عصا در دست گرفته بود حرکت کرد ولی هلاکوخان مغول چشمش به این مرد افتاد بیسواد بود هلاکوخان قاهقاه شروع کرد به خندیدن گفت این را برای تفریح و بازی ما و خواجه تاتر آوردهای یا برای چه، گفت ساحت مقدس غیاث الدین ابن منجم اسلام است یعنی در علم نجوم سرآمد است، هلاکوخان به خواجه گفت این مرد یک وجب قدش بیشتر نیست چطور میتواند اندازهگیری ستارهها و گردش لیل و نهار و فصول اربعه را و استخراجات ریاضی منجم بود گفت، قربان این مرد با یک وجب قد خدا مغزی به آن داده که به این مغزش فاصله بین ستارهها را وجب
به وجب متر کرده است یعنی وجب به وجب فاصله ستارهها را میداند، خواجه به کمک و راهنمائی غیاثالدین کاشانی رصدخانه را در مراغه ساخت که از افتخارات شیعه است، خواجه و غیاثالدین کاشانی از افتخارات اسلام بودند.
اما ما گفتیم تابع جبر تاریخ نیستیم، امروز باید ببینیم چه خاکی به سر جامعه ما ریخته، دیشب عرض شد 150 دانشگاه خارجی جوانان ایران را بنا به نقل روزنامه کیهان خاکباران کردند، بیسواد بار آوردند کار به جائی رسید که خواجه حافظ شیراز سراز قبر درآورد و خودش تصدیق کند که دانشگاههای خارجی قلابی، دکتر قلابی، مهندس قلابی، دبیر قلابی، استاد و ملا قلابی، آن نقش روحانیت فقط این هم نقش اینهاست که دارند ایفا میکنند که اجازه ندادند روحانیت و علم و عمل11 و معنویت همراه یکدیگر باشند تا با تقوی و شرف جامعه پیشرفت کند، خواجه خیلی خدمت کرده یک نفر در مملکت پیدا شد به نام حسامالدین منجمباشی دیگر معلوم است این تقویم داد آن هم تقویم شدند دو تا رقیب همیشه معلوم است در هر شهر یک آخوند مذهبی که باشد ملای مذهبی هم ولو اینکه از چوب هم تراشیده باشند کنارش باید باشید لعل تراشیدهای را پهلوی هم چسبیده باز پهلوی هم چسبیده را به نقره پیچیده باز به نقره پیچیده را به حقه پیچیده باز، یک کلک همیشه و حقهای باید باشد، در مقابل هر واعظ یک واعظ هم که فروخته شده هم باید باشد در مقابل هر دبیر پاک یک دبیر ناپاک هم باید باشد در مقابل هر تاجر پاک یک تاجر ناپاک هم باید باشد در مقابل یک عده زنهای پاک یک عده زنهای ناپاک و هوسران هم باشد در مقابل جوانهای درسخوان و پاک یک عده هروئینی و مبتلا به مواد مخدر هم باید باشد اینها همیشه در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند. این منجمباشی حسود و بخیلی که بغض خواجه در دلش پیچیده است و دارای حسد است یک کتابی که به نام المعجم مال 950 سال قبل است نوشته شده دانشگاه میرفتم شعرهای تک تک خوبی داشت مثلاً درباره اولین شعر پارسی، درباره بهرام گور دارد منم آن پیل دمان، منم آن شیر یله، نام من بهرام گور کنیتم بوده جبله، یک اشعار به این خوبی دارد قدیم یک شعر خیلی جالب بود درباره حسد و حسود آخر این حسد در دل آدم تا وقتی فوران نکرده فقط خود انسان را میسوزاند نعوذباله وقتی
این حسد ظاهر شد جامعه را هم نابود میکند در آن کتاب که مال 950 سال قبل است یک تک شعری است در آن تک شعر اینجور شاعرش گمنام است میگوید، از حسد چون ممتلی شد مرد، روی آرد بغذ معدهای بد مزاجان را قی افتد از پری، اگر مزاج بد بود معده قی میکند، افراد حسود هم وقتی که خیلی فشار آورد دشنام و تمامیاین مطلب میکند.
ارزیابی خبر: تائید شده است.
توضیحات سند:
1. در اصل: شره قاضی.
2. در اصل: یغصحف اله.
3. در اصل: احتزارش.
4. در اصل: بالغع.
5. در اصل: مرعی.
6. در اصل: اعل اله.
7. در اصل: تلای.
8. در اصل: قبلتو.
9. در اصل: رسدخانه.
10. در اصل: زرع.
11. در اصل: علم.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، کتاب 1 صفحه 301