تاریخ سند: 12 فروردین 1347
موضوع : 1ـ عبدالرضا حجازی 2ـ شیخ فضل اللّه مهدیزاده محلاتی
متن سند:
از : ساواک
به : شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات) شماره : 10091 /316
به قرار اطلاع در مجلسی که به منظور دعا و نیایش به ذات اقدس
اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر در منی تشکیل شده بود از نامبردگان فوق
دعوت به عمل آمده تا سخنرانی نمایند.
لکن نفر ردیف اول به عذر داشتن کسالت
و ردیف دوم به عنوان اینکه
با این عمل موقعیت خود را
در بین عوامل افراطی
مذهبی از دست خواهد داد
خودداری کرده است.
1
ملاحظات : جهت استحضار
و هرگونه اقدام مقتضی
اصل در پرونده 71ح ـ ج بایگانی
است.
در پرونده شیخ فضل اللّه مهدیزاده
محلاتی به کلاسه 927م ـ ه بایگانی
شود.
توضیحات سند:
1ـ شهید محلاتی در خاطرات
خود راجع به ملاقات با تهامی
در مکه می گوید :
«سال 46 تهامی به مکه آمده
بود.
دستگاه هر سال روز یازدهم
مجلس دعا تشکیل می داد.
هر
سال مهاجرانی را با خود
می بردند اما آن سال مهاجرانی
نیامده بود، وقتی گوینده گیرشان
نیامد با تهدید سراغ من آمدند،
گفتند که تو بیا و امروز در این
مجلس شرکت کن.
یکی دو سه
کلمه هم صحبت کن و ما تمام
پرونده هایت را از بین می بریم و
در ایران چقدر آوانس به تو
می دهیم.
او گفت که همین الان
بیست هزار تومان به تو می دهیم
آن وقت بیست هزار تومان خیلی
زیاد بود بعد هم در آنجا هر کس
را شما سفارش کنی، به او
گذرنامه می دهیم و کاروبارت
خوب می شود.
گفتم که اگر صد
میلیون تومان پول به من بدهید
من قدم توی این مجلس
نمی گذارم.
خلاصه، یادم هست
که دادوقال او توی مرکز
سرپرستی حج بلند شد.
سفیر
آمد، مثل اینکه اردلان بود.
او
هم نشست دادوقال او هم بلند
شد گفتم : خجالت بکشید.
یادم
هست عصبانی شدم، عینکم را
برداشتم و به زمین زدم و گفتم :
جنایات و ظلم شاه جلوی چشم
من است من که عینک نداشتم،
توی زندان چشمهایم داشت
کور می شد و شما دکتر برای من
نیاوردید.
سال 43 و 44 چشمم
داشت کور می شد بعد که دعوا
کردم دکتر آوردید، وقتی بیرون
رفتم معالجه کردم که حالا عینک
می زنم.
پس این عینک یعنی
آینه ظلم شما مقابل صورت من
است که همیشه هم هست، من
حالا بیایم دعا بکنم، خیلی
ممنون باشید برای اینکه ما
ساکتیم و هیچ حرف نمی زنیم.
خلاصه با حالت عصبانی گذاشتم
و از آنجا رفتم.
گفت خیلی
خوب، تهران حسابت را
می رسیم، یادم هست که وقتی
آمدم جریان را در نجف برای
امام نقل کردم، امام فرمود : که
انشاءاللّه خیر پیش می آید و
کاغذهایی که می خواستند به من
بدهند گفتند شما را ممکن است
توی فرودگاه بگیرند و لذا به
شما نمی دهیم.
چند روز آنجا
خدمت امام بودیم و برنامه های
حج و کارهایی که در آنجا شده
بود از قبیل پخش اعلامیه را
توضیح دادم.
جریاناتی که در
مکه داشتیم و ارتباط با
فلسطینیها را گفتم و بعد هم در
مورد برنامه های آینده با ایشان
مشورت کردم.
»
ر.ک : خاطرات و مبارزات
شهید محلاتی، مرکز اسناد
انقلاب اسلامی، ص 78
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 282