تاریخ سند: 14 بهمن 1337
موضوع: حزب ملیون
متن سند:
شماره: 2 /3 /5102 تاریخ:14 /11 /1337
موضوع: حزب ملیون
دکتر غلامحسین صدیقی1 استاد دانشگاه اظهار داشته مجدداً اعضای سابق جبهه ملی و بالاخص آقای اللهیار صالح و دوستان ایشان و دکتر بقائی رهبر حزب زحمتکشان، از طرف آقای دکتر اقبال به همکاری و ائتلاف با حزب ملیون دعوت شدهاند و حتی برای ارضای خاطر آنان یادآور گردیدهاند که در ادارات و بنگاههای مهم دولتی از وجود آنان استفاده و مشاغل آبرومندی به آنها واگذار خواهد شد؛ لیکن از طرف آقای اللهیار صالح به این پیشنهاد آقای نخستوزیر پاسخ رد داده شده و دکتر بقائی نیز هنوز نظر خود را در اینباره اعلام نداشته است.
افتخاری
رونوشت برابر با اصل، اصل در پرونده کلاسه ح 147
بایگانی شود.
توضیحات سند:
1. غلامحسین صدیقی فرزند میرزاحسین خان (ملقب به اعتضاد دفتر) در سال1284ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در مدرسه اقدسیه و سپس آلیانس فرانسه سپری نمود و بعد به دبیرستان دارالفنون رفت. در سال 1308ش به اروپا اعزام شد و در شهر گولم فرانسه ادامه تحصیل داد و در 1311ش لیسانس گرفت و یک سال بعد از آن، در شهر ورسای، در دانشسرایعالی سن کلو ادامه تحصیل داد و در پایان سال 1315ش دکترا گرفت. پایاننامهی دکترای او، درباره روانشناسی کودک و آموزش و پرورش بود. پس از این مدرک تحصیلی در سال1316ش، به دانشگاه پاریس رفت و به مدت یک سال نیز در آن دانشگاه به تحصیل پرداخت و در سال 1317ش دکترای دوم خود را دریافت داشت و پس از 9 سال و نیم اقامت در فرانسه، به ایران بازگشت. خدمت سربازی را در دانشکده افسری سپری نمود و سپس در دانشگاه تهران مشغول به کار گردید.
برخی از مشاغل وی در دوران حضور در صحنههای سیاسی و اجتماعی ایران، به این شرح است: مدیرکل دبیرخانه دانشگاه . 1327ش، ریاست هیئت ایران در هیئت نمایندگی یونسکو ( از همین زمان با دکتر محمد مصدق، ارتباط گرفت) . وزارت پست و تلگراف در کابینه مصدق .1332ش، وزیر کشور و با حفظ سمت رئیس شهربانی ( در زمان ریاست او بر شهربانی بود که قتل افشارطوس اتفاق افتاد.)
پس از کودتای 28 مرداد 1332ش، غلامحسین صدیقی نیز در شهریور ماه همان سال بازداشت و در تاریخ12 /3 /1333 آزاد شد. در زمان همین دستگیری بود که در بازجوئی گفت: «با عمل مصدق مخالف بودم، درباره شکستن پیکرههای شاه... چون استاد فلسفه هستم ... میگویم این مملکت باید سلطنت مشروطه داشته باشد.»
پس از آزادی وی از زندان، دستور مراقبت از منزل او نیز صادر شد که این مراقبت، در طول سالهای بعد، در حدّ کنترل زمانهای ورود و خروج وی از منزل ادامه یافت. در خرداد ماه سال 1336ش، از قصد وی نسبت به تشکیل گروهی به وسیلهی طرفداران جبهه ملی در بازار خبر داده شد و در آبان ماه همان سال، به ساواک احضار گردید. در این موقع گفت: «صریحاً و بی پروا میگویم که با اغلب آنها، (نشریات نهضت مقاومت ملی) و خاصه با روش و اسلوب بیان مطالب آن، کاملاً مخالف بوده و هستم... با حزب ایران هم، بستگی و ارتباطی نداشته و ندارم ... تا کنون صلاح خود را در دخول به احزاب و عضویت در آنها ندیده ام... اگر دستگیرشدگان مرا از جمله سران نهضت مقاومت نامبرده میدانند، امری است مربوط به آنان، نه مقرون به دعوی و داعیۀ بنده. باز تکرار میکنم و از این تکرار معذرت میخواهم که من، با اعضاء نهضت مقاومت ملی همکاری نداشتهام و از آن جمعیت نبوده و نیستم.»
در سال 1337ش، جلسات خانگی دکتر صدیقی، که در صبح روزهای جمعه تشکیل میشد و تا ظهر ادامه داشت، محل تردد بسیاری از هواداران جبهه ملی بود، که در آن نسبت به مسائل سیاسی، از جمله:«اوضاع خاورمیانه و ضرورت ایجاد تحول» اظهارنظر میگردید. در سال 1339ش، که فضای سیاسی در حال تغییرات مشخصی بود و آمریکائیها برای فعالیت مجدد به اعضای جبهه ملی چراغ سبز نشان داده و با برخی از آنان تماس برقرار نموده بودند، در حالی که غلامحسین صدیقی، جزو عناصر محافظه کار به شمار میرفت، به عنوان عضو شورای مرکزی و هیئت اجرائیه جبهه ملی انتخاب شد. در این زمان دربارهی وی نوشته شد: «در دانشگاه ایران، استادی با سوادتر از او در رشته تخصصی او نیست. از سال 1327 با مصدق مربوط شد... اکنون مصدق را پیغمبر میداند ... معروف است با امریکائیها نیز مربوط است ... روزهای جمعه منزل است و پذیرائی دارد.»
غلامحسین صدیقی که در این زمان، به تدریس جامعه شناسی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی مشغول بود، در آذرماه سال 1339ش، به بهانهی صحبت در کلاس درس، پیرامون سلطان محمود غزنوی به ساواک احضار و مورد بازجوئی قرار گرفت که علت اصلی آن، جلسات هفتگی در منزل وی بود. در همین موقع بود که برای ورود به مجلس شورای ملی، کاندید شد و در اسفندماه نیز ، یکی از 14 نفر متحصنین در مجلس سنا معرفی گردید.
با حضور علی امینی در صحنه سیاسی کشور در سال1340ش، جلسات هفتگی در منزل وی، به کانون اصلی تبدیل شد و تعداد شرکت کنندگانِ آن، گاهی به 500 نفر میرسید. حضور آیتالله طالقانی(ره) نیز در این زمان، در برخی از این جلسات گزارش شده است.
در همین ایام بود که یکی دو نوبت به دستگیری روزانهی وی اقدام شد، که یک نوبت آن در تاریخ 29 /4 /1340 بود. در شهریور ماه همین سال، که برخی از اعضای جبهه ملی در زندان بودند، دکتر صدیقی، در پاسخ به سران کمیتههای جبهه ملی، درخصوص تلاش برای آزادی افراد زندانی گفت: «اولاً برای آزادی آنها اقدام شده است و بعلاوه هرچه بیشتر افراد ما در زندان باشند، سقوط دولت امینی و هیئت حاکمه حتمیتر میشود.»
به دلیل همین فعالیتها بود که در بهمن سال 1341ش، دوباره دستگیر شد و به مدت حدود دو ماه چند روز در زندان بود.
مشارالیه در تاریخ 14 /1 /1341 آزاد شد و چند روز بعد، به سخنگویان و مسئولین تشکیلات وابسته به جبهه ملی دستور داد: «تا دستور ثانوی، به هیچوجه در مورد دربار و شخص اعلیحضرت همایونی بحث و انتقادی در حوزهها به عمل نیاورند.» و این درحالی بود که در تاریخ 30 /4 /1341 گزارش شد: «دکتر صدیقی به همراه 20 زن و دختر، در خیابان نادری اعلامیه پخش میکرده ... که به همین دلیل بازداشت شده و تا ساعت 10 شب... بنا به دستور نخستوزیر آزاد میشود.»
در این زمان که غلامحسین صدیقی به یکی از اعضای اصلی جبهه ملی تبدیل شده و از برخی از زد و بندها ناراحت بود، در تاریخ 8 /10 /1341 در جلسه هفتگی خویش، در حضور مسئولین کمیتههای جبهه ملی، بیان داشت: «من در حضور آقایان و دوستان محترم با صراحت عرض میکنم، من دیگر پیر شدهام و به خاطر مقام و یا وکالت و وزارت با جبهه ملی همکاری ندارم... به جان پیشوایم جناب دکتر مصدق سوگند یاد میکنم، چنانچه نتایج انتخابات کنگره جبهه ملی بر پایه صحیح نباشد، از عضویت جبهه ملی استعفا میدهم.»
فعالیتهای او به همین سیاق ادامه داشت تا اینکه در اردیبهشت ماه 1342ش، دوباره دستگیر شد و حدود چهار ماه زندانی گردید.
در این نوبت، پس از آزادی، جلسات هفتگی را تعطیل نمود و در خانه را به روی مراجعهکنندگان بست. این عکسالعمل، به گونهای بود که دکتر معینالدین مرجائی، که از اعضای حزب مردم بود، در اینباره گفت: «دکتر صدیقی درب خانهاش را به روی مردم بسته است. او گول دکتر احسان نراقی را خورده است و دارودسته مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی او را از مبارزه بازداشتهاند و هرچه هم که به او توصیه شد، خودش را از دسته نراقی جدا نکرد. دکتر نراقی عامل سازمان امنیت و رئیس قسمت اجتماعی سازمان امنیت میباشد. او به سازمان امنیت، طرق محبوبیت و جذب به طرف دستگاه را میآموزد.»
غلامحسین صدیقی، پس از این، به تدریس پرداخت و مدتی نیز مدیر گروه آموزشی علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و تلاش برخی از اعضای جبهه ملی را برای ورود مجدد به فعالیت، بی پاسخ گذاشت. همین مسئله موجب گردید تا حسین شاه حسینی در دی ماه سال 1350ش، بگوید: «باید از افرادی مثل دکتر صدیقی و مهندس بازرگان قطع امید کرد.»
مشارالیه در اسفندماه سال1352ش، به همراه مجتبی مینوی، به عنوان استاد ممتاز دانشگاه انتخاب شد و این روند ادامه یافت تا اینکه در سال 1356ش، که حرکت مردمی برای مقابله با رژیم ستمشاهی، فزونی یافت، نام دکتر صدیقی نیز، دوباره مطرح شد. او که در دورهی اول و دوم مجلس سنا، سناتور بود، در سال 1357ش، برای نجات رژیم شاهنشاهی، کاندید نخستوزیری شد و به همراه علی امینی و عبداله انتظام و وارسته، با محمدرضا پهلوی ملاقاتهائی داشت و زمانی که کریم سنجابی برای دیدار با امام خمینی(ره) به پاریس رفت، در بارهی او گفت: «سنجابی تحت تأثیر آن مرد روحانی که خود را مقدس وانمود میکند، قرار گرفته و جبهه ملی را مورد اهانت قرار داده و در آن نفاق انداخته است. سنجابی نمیداند که چه میگوید و وقتی در روزنامه لوموند و غیره گفته است که من همانند قطرهای در مقابل اقیانوس جنبش آن مرد روحانی هستم، کاملاً آبروی خود را برده و اگرهم اینطور است، نمی بایست چنین وانمود سازد. حتی بازرگان که بسیار مذهبی است، تحت تأثیر این مرد قرار نگرفته است.»
غلامحسین صدیقی، که دارای املاکی هم در مازندران بود، دختر منتخب اسفندیاری را که در مدرسه آمریکائیها در رشت تحصیل نموده بود به زنی گرفت و در شهریور سال 1340 ش نیز، فریدون آدمیت را در انتشار کتاب مقدمه آزادی در ایران یاری داد و فصل اول آن را به رشته تحریر درآورد.
مشارالیه در سال 1371ش در تهران درگذشت. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد اول صفحه 136