((به مناسبت ماه محرم))
متن سند:
((به مناسبت ماه محرم))
در آن محرم یزید و حسین با هم میجنگیدند و در این محرم محمدرضا شاه با طرفداران حسین در جنگ است یعنی در حقیقت محمدرضا شاه هم جای معاویه را گرفته و هم جای یزید و هم جای فرعون و به طور کلی خصلت تمام جنایتکاران تاریخ را در خود جمع کرده است. اکنون اعمال یزید و شاه را با هم مقایسه میکنیم تا شما بدانید که یزید در حال حاضر چقدر ضد مردمیتر و ضد اسلامیتر و اصلاً ضد تمام خلقهای ستمدیده جهان است. یزید کسی بود که بیتالمال را خرج عیاشیهای خود و خانوادهاش میکرد و هر کس اعتراض کرده بود او را میکشت اکنون شاه هم میلیاردها تومان پول نفت را به اربابان آمریکاییش پیشکش میکند که دیدیم قبلاً رهبر به حق ملت دکتر محمد مصدق مدتی جلو این کار را گرفت اما به دست اطرافیان شاه و دخالت آمریکا برکنار و کشته شد تا دوباره آمریکا و انگلیس بتوانند در زیر سایه شاه به غارت ادامه دهند و دیگر اینکه در جشن ضد مردمی 25 ساله چندین میلیون تومان برای خوشگذرانی رئیس جمهورهای کثیفی چون خودش به هدر داد آیا به نظر شما این یزید ضد مردمیتر و فاسدتر نیست؟ و لازمهاش این نیست که شما با این یزید که بر گردن شما سوار است و با چاخان و دروغ و وعده سر خرمن از شما بهرهکشی میکند مبارزه کنید؟ 2- یزید در فاسد کردن ملت میکوشد. شاه هم اولین برنامه و برندهترین سلاح برای اغفال و برده کردن جوانان و به طور کلی همه افراد ملت برنامه آزادی زنان را که نتیجهاش مشاهده میشود و بهتر است بگوییم اسارت زنان(در چهار چوب مدپرستی و هوسبازی است) و دیگر پخش مواد مخدر برای تکمیل برنامه فساد در میان جوانان که از طریق خود خاندان سلطنتی و یا افراد وابسته و شریک آنها موادی از جمله هروئین وارد میشود(برای مثال هویدا چند سال قبل هنگام خروج از سوئیس توسط پلیس سوئیس به علت قاچاق مواد مخدر بازداشت شده بود که با دادن رشوههایی کلان از بیتالمال ملت از طرف هیئت حاکمه به رئیس پلیس سوئیس داده شد آزاد گشت).
3- میگویند یزید هر کس را که کلمه حقی میگفت زندانی کرده و یا میکشت. شاه که بدتر کرده و سازمانی مخصوص اعدام و ترور مردم به نام سازمان به اصطلاح امنیت ایجاد کرده است و از هر طبقهای که فریاد حقی بلند شود با تمام نیرو آن را خفه میکند برای مثال از نویسندگان دکتر علی شریعتی از هنرمندان تختی1 از خوانندگان فرهاد و از کارگران بیشتر کارگران کارخانه جهان چیت که در زیر رگبار مسلسل هنگام اعتصاب برای چند تومانی اضافه دست مزد کشته شدند از روحانیون سعیدی 2 و غفاری 3 و از نخست وزیران مصدق.
که اینها یعنی [ناخوانا] ملت. زیرا اینها نمایندگان حقیقی ملت هستند که برای ملت تا پای جان ایستادند نه نمایندگان چاپلوس دو مجلس سنا و شورای ملی. اما خوشبختانه از دو سال اخیر تا کنون مردم بیشتر شهرها با تظاهرات در مساجد و خیابانها با شعارهای مرگ بر غارتگران آمریکایی و نابود باد شاه- درود بر آیتاله خمینی و مجاهدین خلق مخالفت علنی خود را اعلام میدارند از جمله مشهد- شیراز- ری- قزوین- تهران و یک هفته پیش هم در قم با شرکت حدود ده هزار نفر از قشرهای مختلف تظاهراتی انجام شد که خواستار بازگرداندن آیتاله خمینی به ایران بودند همه این تظاهرات با دخالت نیروهای به اصطلاح امنیتی شاه که به باطوم و چماق و زنجیر مسلح بودند بر هم خورد البته با دادن عدهای کشته و تعداد زیادی زخمی. اکنون شما در این بین قضاوت کنید و تصمیم بگیرید و از قول امام صادق که میفرمایند کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا و کل شهر محرم یعنی هر روزی عاشورا است و هر زمینی کربلا و هر ماهی محرم. با تظاهرات خود در مساجد و پیروی از روش امام حسین مخالفت علنی خود را با روش حکومتی این از یزید بدتر شاه ابراز دارید و به او و به تمام جنایتکاران بفهمانید که دیگر دوره بردگی و بهرهکشی از ملت به پایان رسیده و وقت آن رسیده که غارتگران نفت یعنی آمریکاییان را بیرون کنیم. پیروز باشید.
توضیحات سند:
1. غلامرضا تختى، فرزند رجب در سال 1309 ﻫ ش در خانوادهاى مذهبى در جنوب شهر تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگ او قلى نام داشت و شغل او بنکدارى بود. قلى در سفر مکه به دست راهزنان به قتل رسید، امّا پدر تختى معروف به ارباب رجب، داراى املاکی وسیع در تهران بود که در زمان رضاخان براى احداث راه آهن تصرف شد. غلامرضا هنگام تولد، دو خواهر و دو برادر به نامهاى خدیجه، نرگس، غلامعلى و محمّد مهدى داشت. او دوره ابتدایى را در مدرسهی حکیم نظامى گذراند و از همان زمان، به ورزش باستانى تمایل نشان داد و به زورخانهی گردان و سپس باشگاه پولاد رفت. تختی با شروع کشتى، درس را رها کرد و در شرکت نفت استخدام شد و به مسجد سلیمان رفت، ولى پس از مدت کوتاهى به تهران بازگشت و با جدیت به کشتى پرداخت و در سال 1329 اولین طعم پیروزى را در برابر على غفارى چشید.
غلامرضا در این ایام به خدمت سربازى رفت و این فرصت را یافت تا به تمرینات خود به طور منظم ادامه دهد و بدین سبب در دوران خدمت به مقام قهرمانى کشور رسید، سپس خود را براى مسابقات جهانى 1951 م. هلسینکى فنلاند آماده ساخت و در آنجا مدال نقره دریافت کرد. تختى تا مسابقات جهانى 1955 م. ورشو لهستان مدالى کسب نکرد و در این سال بود که بار دیگر، به نقره دست یافت، تا اینکه در سال 1956م. در المپیک ملبورن بالاخره مدال طلا را به چنگ آورد. وی در سال 1337 ش مدال طلاى بازیهاى آسیایى ژاپن را بر گردن آویخت، اما در مسابقات جهانى صوفیه همان سال به مدال نقره دست یافت. در سال 1338 ش مسابقات کشتى قهرمانى جهان در تهران برگزار شد و تختى بار دیگر مدال طلا را با اقتدار ربود. در سال 1338 در المپیک رم مدال نقره نصیب غلامرضا تختى شد و در سال 1961 تیم ملى کشتى ایران براى شرکت در مسابقات جهانى، راهى ژاپن شد و تختى بار دیگر به طلا رسید. پس از این قهرمانى بود که فعالیت سیاسى خود را علنى کرد و در انتخابات کنگرهی جبههی ملى شرکت کرد و در کنگرهی این جبهه ـ که در دیماه 1341 در تهران برگزار شد ـ به عنوان نمایندهی ورزشکاران، با یکصد رأى به عضویت شوراى مرکزى انتخاب شد و این امر، خشم دستگاه پهلوى را برانگیخت. تختى در مسابقات جهانى تولید و (آمریکا) 1341 ش با پیروزى بر رقبا در فینال با « مدوید» از شوروى روبهرو شد و کشتى به تساوى انجامید، امّا تختى به لحاظ داشتن وزن اضافه مدال دوم را برگردن آویخت.
تختى در سال 42 فعالیتهاى سیاسى خود را افزایش داد و این امور از چشم ساواک پنهان نبود، به همین جهت او را احضار کردند، ولى او در ساواک حضور نمىیافت. بدین لحاظ، ساواک براى او مشکلاتى ایجاد کرد.
در المپیک 1345 ش. توکیو تختى ناکام ماند و همچنین در آخرین رقابت ورزشى خود در تولیدو آمریکا بار دیگر شکست را پذیرا شد و از این زمان، کشتى را براى همیشه رها کرد و کمى بعد در مورخه 18 /10 /46 جسد غلامرضا تختى در اتاق یک هتل، که به طرز مشکوکى درگذشته بود، پیدا شد.
غلامرضا تختى، نماد یک پهلوان واقعى بود که در کشاکش مردم با حکومت جور، همواره جانب مردم را نگاه داشت. از مردم بود و با مردم زیست و مردم نیز او را مىستودند و در سوگش سخت گریستند.
برگرفته از مقدمهی کتاب جهان پهلوان تختى به روایت اسناد ساواک، سیّدعباس فاطمى، تهران، جهان کتاب، 1378
2. شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى خراسانى در دوم اردیبهشت ماه 1308 ﻫ ش در منطقه «نوغان» مشهد دیده به جهان گشود. دروس ابتدایى را نزد پدرش سیداحمد آموخت و در دوران نوجوانى به لباس روحانیت درآمد. او براى ادامه تحصیل به مشهد رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجستهاى چون ادیب نیشابورى، شیخ هاشم قزوینى، شیخ کاظم دامغانى و شیخ مجتبى قزوینى فرا گرفت. پس از پایان دروس سطح به شهر قم هجرت کرد و از محضر آیات عظام بروجردى و میرزا هاشم آملى کسب فیض نمود. با راه یافتن به محضر درس حضرت امام خمینى (ره)، جزو نامدارترین شاگردان ایشان شد و با دریافت لبّ اسلام ناب محمدى، تلاشهاى سیاسىاش آغاز گردید. اولین بار در آبادان به خاطر سخنرانى علیه حکومت دستگیر شد که با وساطت آیتالله العظمى بروجردى آزاد گردید. پس از آن به فرمان ایشان براى تبلیغ و تدریس به کویت رفت و چند سال در این کشور اقامت گزید. در حادثه 15 خرداد 1342 که منجر به دستگیرى امام خمینى گردید، در کویت رژیم شاه را به باد انتقاد گرفت و با ارسال نامه براى مراجع مقیم نجف آنان را از خطرى که جان امام را در ایران تهدید مىکرد، مطلع نمود. پس از چند ماه به قصد زیارت حضرت امام با لباس مبدل وارد ایران شد و به دنبال تبعید ایشان از ترکیه به نجف، خود را به آنجا رسانید و براى بهتر شناساندن امام به علما و مدرسین حوزه علمیه تلاش فراوانى کرد. او در مسیر مبارزه علیه رژیم شاه بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر شد و ممنوعالمنبر گردید. وى در ماجراى کاپیتولاسیون، به شدت علیه مستشاران آمریکایى به انتقاد پرداخت. پس از بازگشت به قم، به دعوت عدهاى از مؤمنین جنوب شرقى تهران، به مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) آمد و ضمن اقامه نماز جماعت در آنجا، مسجد را به صورت پایگاهى قوى علیه رژیم شاه درآورد. در سال 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و 66 روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال 1347 به فرمان امام مأمور جمعآورى کمک براى فلسطینیان شد. در اردیبهشت 1349 در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایى در اقتصاد ایران سخنرانى کرد. او ورود سرمایهگذاران آمریکایى به ایران را خیانتى بزرگتر از کاپیتولاسیون و قراردادى استعمارىتر از تنباکو مىدانست و با سخنان تند، نامهها و بیانیههاى افشاگرانه، رژیم شاه را سخت به وحشت مىانداخت. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1349 مأموران با هجوم به منزل وى، او را دستگیر و به زندان قزلقلعه بردند. مدت 10 روز تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و استقامت نمود تا آن که سرانجام مأموران ساواک با طرح مرموزى در روز 20 خرداد 1349 با قطع برق زندان و یورش به سلولش، با پیچیدن عمامه به دور گردنش، وى را به شهادت رساندند. در تاریخ 21 خرداد، جنازه شهید براى مراسم کفن و دفن به قم انتقال یافت. ساواک براى جلوگیرى از حرکت مردم، به طور مخفیانه جنازه را دفن کرد؛ در حالى که در مراسم دفن، به غیر از چند نفر ساواکى و شاهد محلى تنها سید محمد سعیدى، فرزند آن شهید حضور داشت. رئیس ساواک براى جلوگیرى از شرکت مردم و روحانیون در مراسم ترحیم شهید آیتالله سعیدى، دستور داد کسانى که در این زمینه تبلیغ یا فعالیت کنند به مدت سه سال تبعید گردند. در حالى که جو خفقان و وحشت در همه جا حاکم بود و ساواک از تشکیل مجالس ترحیم براى شهید ممانعت مىکرد، جمعى از مردم تهران، در حالى که روحانى مجاهد آیتالله سید محمود طالقانى و دکتر عباس شیبانى در جلو جمعیت در حرکت بودند، با بازگشایى مسجد موسىبن جعفر (علیهالسلام) که از تاریخ بازداشت شهید بسته بود، اولین مجلس ترحیم را براى او برگزار کردند. به همین علت در تاریخ 22 خرداد، آیتالله طالقانى و دکتر شیبانى بازداشت شدند و در قم، طلاب حوزه علمیه با انتشار اطلاعیهاى از کیفیت شهادت مرحوم شهید آیتالله سعیدى از توطئهها و اقدامات اخیر رژیم پرده برداشتند.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدى، تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376
3. شهید آیتالله حسین غفاری فرزند عباس در سال 1296 ﻫ ش در روستای آذرشهر تبریز متولد شد. وی در 6 سالگی پدر را از دست داد و از همان اوائل جوانی مشغول به کار و تحصیل شد. مقدمات را در روستا نزد شیخ علی میرزا و محمد حسن منطقی فرا گرفت و پس از آن به تبریز رفت و در یک نجاری مشغول به کار شد و همزمان به تحصیل علوم دینی پرداخت. به علت تنگدستی به روستا مراجعت کرد و پس از مدتی تحصیل را کنار گذاشت و به کشاورزی مشغول شد. در سال 1322 به قم سفر کرد و تحصیلات خود را نزد آیات عظام: فیض قمی، خوانساری و بروجردی ادامه داد. مبارزات سیاسی وی از سالهای 1329 در دوران نهضت ملی با سفر به روستاها و سخنرانی در محافل مردمی علیه رژیم شاه آغاز شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 اقدام به انتشار مجله الدین والحیات نمود که پس از مدتی توقیف شد. در سال 1340 در افشای دسیسه رژیم در طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی گامی موثر برداشت و طی سالهای 1342 - 1341 فعالیتهای سیاسی خود را همراه با امام(ره) به اوج خود رساند و در 15 خرداد 1342 دستگیر و زندانی شد، پس از آزادی در سال 1343 در مسجد الهادی فعالیتهای خود را ادامه داد. وی در طول سالهای 1345 تا 1350 دستگیر و زندانی شد. وی در تیرماه 1353 دستگیر و به کمیته مشترک منتقل شد و با شکنجههای فراوان مورد بازجویی قرار گرفت، آیت الله غفاری سرانجام پس از 7 ماه تحمل شکنجههای وحشیانه و پس از سالها مبارزه در 7 دی ماه 1353 به شهادت رسید.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله حاج شیخ حسین غفاری، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 صفحه 366