تاریخ سند: 20 خرداد 1329
وزارت جنگ
گزارش
متن سند:
تاریخ:20 /3 /1329
وزارت جنگ
گزارش
محترماً جریان ورود آیتالله کاشانی را از ساعت ۱۲:۳۰ امروز به بعد و حرکات دستجات مستقبلین به فرودگاه مهرآباد و غیره را به شرح زیر از لحاظ مبارک میگذراند:
۱- ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر کاروانی که پیشاپیش آن در موتورسیکلت سوار با پرچم و چندین جیپ که هر یک دارای عکس کاشانی و نصب شعار «کادر انتظامی مسلمین مجاهد» و «بهداری مسلمین مجاهد» داشتند. از میدان سپه به خیابان سپه به حرکت درآمدند.
۲- در اتوبوس با شعار «سراجهای ناصر خسرو» از میدان سپه به خیابان سپه به حرکت درآمدند.
۳- در حدود ده اتوبوس از نوع اتوکارهای تهران که در طرفین آنها علامت «کمیته جوانان بازرگانان» نوشته شده و هر یک در جایگاه تابلو، گراور کاشانی را نصب نموده بودند، از میدان سپه به شمسالعماره وارد و از طریق خیابان بوذرجمهری با پخش بیانیه خیر مقدم حرکت کردند.
۴- اتوبوسهای خطهای مختلف تهران هر یک با نصب عکس کاشانی در جایگاه تابلو و داشتن شمارههایی از شماره یک الی چهل برای سوار نمودن اشخاصی که دارای کارتهای منظمه از طرف حاجی محمود و شالچی، نمایندگان جمعیت «مسلمین مجاهد» بودند، در میدان شمسالعماره متوقف گردیده و ارائهدهندگان کارتها که شماره ردیف اتوبوس در آن ذکر گردیده بود، [را] سوار مینمودند.
۵- در مدرسه مروی واقع در بازارچه مروی عدهای از طلاب علوم دینیه گرد آمده و انتظار آقای بهبهانی را داشتند و کم کم عده آنها بالغ بر پانصد تن رسید. در این موقع پیغامی وسیله ماشین سواری ۳۶۶۰ رسید، که بهبهانی از طریق سنگلج حرکت خواهد نمود شما از کارتهای حاجی محمود شالچی استفاده کرده و با ماشینهای حاضر در میدان شمسالعماره حرکت کنید. طلاب تحت سرپرستی شریعتمدار تبریزی و شمس، به میدان آمده و کارتها بین آنان با وضع بسیار نامطلوبی وسیله کشیدن قرعه تقسیم، بالنتیجه اغلب بیکارت مانده و از وضع بد و نامنظمی گلهمند بودند. پس از حرکت ماشینهای شمارهبندی شده هر یک، دسته به دسته وسیله جهت حرکت خود مهیا و عده بیشماری هم به واسطه عدم استطاعت مالی، از استقبال و رفتن به فرودگاه محروم ماندند. اتوبوسها از طریق سنگلج به حرکت خود ادامه دادند. ضمناً در مدرسه مروی قبل از خروج، بیانیه منتشر شده، مبنی به برنامه ورود کاشانی بود که عیناً به پیوست تقدیم میگردد. ضمن تقسیم بیانیه، یکی از طلبهها که پسر شیخ ابوالحسن اصفهانی معرفی شده و زبانش لکنت داشت، از ماده چهار آن (که موضوع جریان آن وسیله محمدی اردهانی به سمع مستقبلین وسیله بلندگو خواهد رسید) جدا ایراد گرفته و اعتراض شدیدی نمود که ما طلاب از وضع اردهانی مطلعیم و او را خوب میشناسیم و ابدأ حاضر نخواهیم شد که او در جرگه ما مداخلاتی داشته باشد به چه مناسبت موقع تنظیم بیانیه از ما استفسار نشد تا ما او را به سایرین معرفی کنیم؟ در هر صورت نخواهیم گذاشت شخص اردهانی با بلندگو حرف زده و خود را جزو طلاب علوم دینیه قلمداد نماید.
۶- ساعت ۳:۳۰ اصناف و وجوه اهالی، از طبقات مختلف شهر از پامنار با داشتن پرچمهای به رنگ مختلف از طریق میدان سپه به خیابان سپه ادامه حرکت دادند. بدین ترتیب تا پایان ساعت 4 /33 بعدازظهر مراسم حرکت مستقبلین به فرودگاه مهرآباد پایان یافت و در تمام مراحل، نظم و آرامش برقرار بود. جز پاسبان نگهبان، مأمورین انتظامی دیگری مشاهده نشد. در ساعت مزبور دستجات مختلف کسبه، علماء، تجار، محصلین و دستجات اصناف، طلاب، جمعی از وکلای مجلس عدهای از مدیران جراید، نمایندگان شهرستانها، اشخاص متفرقه و کارمندان به تدریج وارد فرودگاه مهرآباد گردیده، کثرت جمعیت که تا ساعت ورود هواپیما هر لحظه در حال تزاید بود، در حدود ۱۲ هزار نفر تخمین زده میشود که این عده با سواری، کامیون، اتوبوس، دوچرخه و موتورسیکلت، خود را به فرودگاه رسانیده و هر صنف و اتحادیه، تعدادی اتوبوس به خصوص، جهت اعضای خود کرایه نموده بود. جیپهای حامل مأمورین انتظامات مسلمین، که در بالا ذکر شده و سرنشینان آن از مجاهدین و فدائیان اسلام بوده و هر یک نواری که آنها را مشخص مینمود بر سینه داشتند وارد فرودگاه شدند و در جاهای مخصوص قرار گرفتند.
۷- نزدیک ساعت ۴ بعدازظهر میکرفن و بلندگوهای فرودگاه در اختیار هیأت مدیره استقبالکنندگان قرار گرفت و در همان لحظه، بلندگوها ضمن دعوت مردم به حفظ انتظامات، نزدیکی ورود کاشانی را اعلام داشت.
۸- ساعت ۴:۱۰ دقیقه یک دسته دیگر به پاسبانان مأمور انتظامات فرودگاه از طرف شهربانی افزوده شد و مأمورین آگاهی در میان مردم زیاد دیده میشد.
۹- ساعت ۴:۲۰ دقیقه، دسته طرفداران شیخ حسین لنکرانی با شعاری که روی آن نوشته شده بود «خدا - استقلال - آزادی» و بر روی یک جیپ نصب و بلندگوئی هم روی آن جیپ نصب بود وارد فرودگاه گردید از داخل این جیپ به وسیله بلندگو شعارهای مختلف مذهبی و سیاسی در داخل فرودگاه پخش میشد.
۱۰ - کثرت جمعیت تا اندازهای مقررات داخلی فرودگاه را شکسته و مأمورین انتظامی شهربانی قادر به حفظ انتظامات نبودند فقط در داخل محوطه پرواز، ژاندارمها مراقب مخصوص داشتند و قسمت شرقی میدان را هم پلیس سوار شهربانی مراقبت میکرد. رقمهای مختلفی بیانیه و عکس کاشانی توسط دستجات مختلف توزیع میشد و عده زیادی از آمریکائیها عکسهای مختلفی از مردم برمیداشتند.
۱۱ - هنگام ورود در ساعت نزدیک چهار، بلندگو اعلام داشته بود که هواپیمای حامل کاشانی ساعت ۴:۴۵ دقیقه به فرودگاه میرسد. مقارن ساعت ۴:۴۰ هواپیمای دو موتوره مصری که از قاهره حرکت و از طریق دمشق خط سیر داشت و کاشانی در آن قرار گرفته بود، از دور پیدا شد و جمعیت به ادای صلوات پرداختند. ساعت ۴:۴۵ دقیقه هواپیما نشست و کاشانی خارج و در این وقت ابتدا دوازده نفر از منتخبین به استقبال رفته لاکن ازدحام جمعیت تا اندازهای مقررات محوطه پرواز را هم زیر پا گذاشت. پس از خیر مقدم، کاشانی در اتومبیل بیوک آسمانی رنگ گروکی شماره ۲۶۱۲ سوار و عدهای از نخبه جوانان مجاهد مسلمان به سرپرستی بهرام خاقانی که از فدائیان کاشانی است، در همان اتومبیل قرار گرفته و دکتر شایگان وکیل مجلس هم در سمت چپ آیتالله کاشانی نشست و همچنین ستوان یکم شامبیاتی، افسر شهربانی هم در سمت دیگر کاشانی قرار گرفت. اتومبیل کاشانی در حالی که یک جیپ راهنما در جلو آن بود، ابتدا خواست از سمت مشرق فرودگاه از محوطه پرواز خارج و به جاده آسفالت فرودگاه برسد، لیکن ازدحام جمعیت مانع شد، پاسبانهای سوار مداخله کردند، لیکن جمعیت پلیس سوار را هم مستأصل نمود. ناچار، اتومبیل کاشانی به داخل محوطه برگشت و مدتی قریب نیم ساعت در داخل محوطه سرگردان و از هر طرفی که حرکت میکرد مردم در حالی که بعضی پیاده و جمعی با جیپ و موتورسیکلت بودند، اتومبیل را تعقیب و راه را سد میکردند. بالاخره اتومبیل ایشان از سمت شمال محوطه پرواز فرودگاه حرکت و از ضلع شمال شرقی داخل جاده فرودگاه و از آنجا داخل جاده مخصوص کرج گردیده و به سمت شهر حرکت کرد کثرت جمعیت پیاده و سواره به حدی بود که اتومبیل ایشان خیلی آهسته و در اغلب جاها متوقف میگردید.
۱۲ - دکتر مصدق، بقائی و میراشرافی هم جزء مستقبلین بودند. تقریباً در حدود دویست نفر پلیس، علاوه بر مأمورین انتظامی به طور آماده در حدود فرودگاه حاضر بودند که از ازدحام مردم جلوگیری نمایند.
در منزل کاشانی:
در منزل کاشانی عدهای زیاد آخوند که بالغ بر ۶۰۰ نفر میشدند، [حضور داشتند] (در ساعتهای مختلف تجمع)، حائریزاده نیز در ساعت ۵:۴۵ بعدازظهر به منزل کاشانی برای سرکشی آمد چند نفر دیگر از وکلای مجلس نیز آمده بودند. در ساعت ۶ در منزل شایع شد که کاشانی را در چهار راه پهلوی ترور کردند ولی حائریزاده فورا تکذیب کرد. شمس قناتآبادی با خود کاشانی بود و مرتب در انظار به دولت بدگوئی میکرد. کاشانی خیلی خیلی از این استقبال خرسند بود. ساعت ۷:۴۵ دقیقه بعدازظهر کاشانی به نزدیک منزل رسید و جمعیت به قدری زیاد بود که ورود همه آنها به آنجا (منزل) میسر نبود. عدهای از روحانیون و وکلای مجلس و جبهه ملی نیز در بیرون در منزل ایستاده و منتظر بودند. آخرین مراسم استقبال با دخول ایشان و جمعی در حدود ۱۵۰ نفر از مشایعین به منزل در این ساعت (نزدیک ساعت ۸ بعداز ظهر) به پایان رسید. ازدحام مجتمعین در پامنار تا منزل کاشانی هنوز ادامه دارد لیکن قسمت اعظم از مشایعین متفرق شدند. در پامنار به ترتیب سه طاق نصرت و در سر درب منزل کاشانی اشعاری در مدح آیتالله سروده شده که در سر درب، روی پارچهای نوشته و نصب گردیده بود. صحن حیاط منزل کاشانی وسیله اتحادیه مسلمانان مجاهد مفروش گردید و از ورود اشخاص غیر اتحادیه جلوگیری میگردید. در پامنار جمعیت بیشماری در انتظار ورود بوده و رفته رفته جمعیت رو به تزاید گذارده و پاسبانان به طور کلی از عهده حفظ نظم برنمیآمدند. قبل از این که آیتالله به پامنار برسد، بلندگویی در بالای طاق نصرت نصب شده بود که پی در پی به سلامتی شاهنشاه و کاشانی صلوات میگفت. تمام پرچمها مرکب بود از پرچمهای سه رنگ و پرچمهای سبز مذهبی. ضمناً یکی دو شعار هم در بالای ماشینها خودنمایی میکرد که متن آن «خدا - استقلال - آزادی» بود. پس از عبور آیتالله در کاروانسرای تبریزی، نزاع بزرگی رخ داد که ۱۰ نفر مشغول زد و خورد بودند. بالاخره در نتیجه مداخله کسبه و پاسبانان معلوم شد که پنج نفر به داخل کاروانسرا برای سرقت وارد شده بودند که منجر به نزاع میگردد، چهار نفر از آنان وسیله پاسبانان به کلانتری جلب گردیدند.
فصل دوم
دوران نمایندگی و رهبری
آیتالله کاشانی بعد از مراجعت از تبعید و اوجگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، دریافت که مقابله با استعمارگران، بایستی با وحدت ملل مسلمان انجام گیرد تا تجاوزاتی مثل اشغال فلسطین اسلامی اتفاق نیفتد، بنابراین در زمانی که در جهان اسلام و در کشورهای عربی، از اعتبار و قدرت بسیار برخوردار بود، طرح وحدت کشورهای اسلامی را ریخت و با سرعت، مقدمات تشکیل کنگره اسلامی را در تهران فراهم نمود.
در روز ۲۴ خرداد ماه ۱۳۲۹ ﻫ ش فراکسیون جبهه ملی با حضور آیتالله کاشانی و مصدق تشکیل شد. سپس دکتر مصدق پیام آیتالله کاشانی را در خصوص نفت، علت تبعید ایشان و اینکه تبعیدکنندگان باید مجازات شوند، دیکتاتوری در ایران و عدم اعتبار مجلس مؤسسان، در مجلس شورای ملی قرائت کرد. همچنین آیتالله کاشانی در ۹ تیرماه ۱۳۲۹ اعلامیههائی علیه نخستوزیری رزمآرا صادر کرد. از اقدامات مؤثر دیگر ایشان میتوان به اعلامیه اول دی ماه ۱۳۲۹ اشاره کرد که به موجب آن اجتماع بزرگ چند هزار نفری متشکل از طبقات مختلف در مسجد شاه (سابق) تشکیل شد و ناطقین در مورد ملی کردن صنعت نفت و ابطال قرارداد ۱۹۳۳ سخنرانی کردند. آیتالله کاشانی معتقد بود که نفت ایران متعلق به ملت ایران است و اعلام مینمود که قراردادهای تحمیلی در این مورد ارزش حقوقی ندارد. او با تائید جبهه ملی نیروهای مذهبی را با صفوف نهضت ملی ایران پیوند داد. در ۱۶ اسفند ماه ۱۳۲۹ خلیل طهماسبی عضو جمعیت فدائیان اسلام رزمآرا را، که به منظور شرکت در مجلس ختم آیتالله فیض در مسجد سلطانی حضور یافته بود، به ضرب گلوله از پای در آورد.
فدائیان اسلام به رهبری سید مجتبی نواب صفوی پس از ترور نافرجام احمد کسروی در سال ۱۳۲۴ در اعلامیهای موجودیت خود را اعلام کردند. در آن اعلامیه «شهادت، انتقام و قصاص» را راه نهضت و «برادری، استقامت و اتحاد» را به عنوان خطوط کلی و «هدف» را رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن معرفی نمودند. احمد کسروی به عنوان اولین هدف بر سر راه نواب صفوی قرار گرفت. به عقیده نواب در آشفته بازار سیاست آن روز، کسروی مؤثرترین عامل گمراهی جامعه و مصداق بارز مفسد فیالارض محسوب میشد. و سرانجام هم در بیستم اسفند ماه ۱۳۲۴ در اتاق بازپرس توسط فدائیان اسلام به قتل رسید.
آیتالله کاشانی از بازوی نیرومند فدائیان اسلام به عنوان یک عامل فشار در پیشبرد اهداف نهضت استفاده کرد. اما همکاری فدائیان اسلام با آیتالله کاشانی به معنای موافقت و همسوئی در خطمشی نبود زیرا فعالیت کاشانی بیشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسی بود و نواب صفوی شکستن این قالبها را از اهداف اساسی و عملیات سیاسی - نظامی خود قرار داده، راه نظامی را به جای راه قانونی برگزیده بود. اعتقاد فدائیان اسلام بر این بود که به جای شعارهای ملی، بایستی شعارهای اسلامی مطرح گردد و حکومت قوانین الهی و قرآن جایگزین قوانین دیگر شود، در صورتی که آیتالله کاشانی افکار و اندیشههای نواب صفوی را تند و افراطی و اهداف فدائیان اسلام را حداقل در آن شرایط غیرقابل تحقق میدانست. آیتالله کاشانی در جائی نسبت به نواب صفوی چنین میگویند:
«سید جوان بود، تندی میکرد، ما درگیر ملی شدن صنعت نفت بودیم که ایشان پا را توی یک کفش کرده بود که همه احکام اسلام اجرا شود. ما هم میگفتیم اجازه بدهید دست انگلیس کاملاً قطع شود و بعد کم کم اقدام میکنیم ولی او از ما رنجید، گویا که ما قصد نداریم احکام اسلام را اجرا کنیم. من هرچه به این سید گفتم قتل رزمآرا را گردن نگیرید و عامل را هم خلیل معرفی نکنید، زیر بار نرفت...»
در ۲۱ آذر ماه ۱۳۳۰ آیتالله کاشانی برای تائید مصدق میتینگ بزرگی برپا ساخت، سخنرانان این اجتماع مخالفان دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. در ۲۳ دی ماه ۱۳۳۰ جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وکلای تهران معرفی نمود. آیتالله کاشانی نیز در ۱۸ بهمن ماه همان سال به نمایندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد. در این دوره، یک ماه و شش روز از ۱۰ تیر تا ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ ﻫ ش، ریاست مجلس را بر عهده داشت، ولی اعلام کرد که خود در مجلس حضور نمییابد و نواب به نیابت او جلسات مجلس را اداره میکنند.
مجلس دوره شانزدهم در بهمن ماه ۱۳۳۰ پایان میپذیرفت. لازم بود انتخابات دوره بعد به ترتیبی آغاز شود که بلافاصله پس از پایان دوره شانزدهم، مجلس دوره هفدهم کار خود را آغاز کند ولی این انتخابات با تأخیر آغاز شد. پیش از پیروزی نهضت، انتخابات، همیشه در محیط استبدادی برگزار میشد و دولتها از اعمال نفوذ و کوشش در تحمیل نامزدهای موردنظر خود از هیچ اقدامی فروگذار نمیکردند. آیتالله کاشانی که اینک در مقام رهبری نهضت قرار داشت، تلاش گستردهای را برای برگزاری انتخابات دوره هفدهم آغاز کرد و امید فراوان داشت که با کمک مردم میتوان یک مجلس قوی که پشتیبان نهضت ملی باشد انتخاب کرد. وی در این زمینه با صدور اعلامیه و اعزام نمایندگانی به شهرستانها، کوشش کرد از دخالت دستگاههای دولتی جلوگیری کرده و زمینه برگزیدن افراد مورد حمایت مردم را فراهم سازد.
مصدق در تاریخ ۲۴ تیرماه، با واکنش ناگهانی و به دنبال مشاجره با شاه بر سر نظارت در امور ارتش، از مقام خود کنارهگیری و شاه، قوام را به نخستوزیری منصوب نمود. چنین به نظر میآید که هنوز برنامههایی که برای به قدرت رسیدن قوام در دست تهیه بود، کامل نشده بود. علت واقعی بحران تیر، اختلافات میان دکتر مصدق و شاه درباره انتخاب وزیر جنگ و فرماندهی نیروهای مسلح بود. شاه که از مدتها پیش با مخالفان نخستوزیر در ارتباط بود و انتظار سقوط او را از سریر قدرت میکشید به هیچ وجه زیربار پیشنهاد مصدق نسبت به حق انتخاب وزیر جنگ نمیرفت. روز ۲۸ تیرماه، با اشاره شاه، مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان فراکسیون نهضت ملی به زمامداری احمد قوام رأی تمایل داد و شاه فرمان نخستوزیری را با لقب «جناب اشرف» به نام او صادر کرد. انعکاس کنارهگیری دکتر مصدق باعث شد که از بعدازظهر روز ۲۶ تیرماه، بیشتر مغازهها و بازار تهران تعطیل شود. در آن روز نیز فرمانداری نظامی تهران اعلامیه تهدیدآمیزی منتشر کرد و مردم را از هرگونه تظاهرات بر حذر داشت. متعاقب آن مأموران انتظامی و فرمانداری نظامی با تانک و زرهپوش به خیابانها ریختند و نقاط مهم پایتخت، مانند بازار، دانشگاه و میدان بهارستان را زیر نظر گرفتند. قوامالسلطنه نیز پس از دریافت فرمان نخستوزیری، اعلامیه شدیداللحنی منتشر کرد که اثر سوئی در افکار عمومی به جای گذاشت. این سیاستمدار کهنه کار که در چند دور زمامداری گذشته، مشکلات و بحرانهای بزرگی را پشت سرگذاشته بود، این بار بدون توجه به همبستگی عمیق طبقات مردم ایران در پاسداری از نهضت ملی و پشتیبانی از دکتر مصدق با صدور چنان اعلامیهای، خشم مردم را برانگیخت و موجبات سقوط نوری خود را فراهم ساخت. آیتالله کاشانی در اعلامیهای در پشتیبانی از مصدق چنین آورده است:
«برادران عزیزم ... کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استثمار، به عنایات پروردگار میرفت که نتیجه قطعی خود را بخشیده و ایران را برای همیشه از شر اجانب رهائی بخشد، ولی سیاستی که قرون متمادی دولتهای مزدور را بر سر کار میآورد، سرانجام حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه خیانت خود میدانست، برکنار و در صدد برآمد عنصری را که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی گمارد... احمد قوام باید بداند، در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر دیکتاتوری کشیدهاند، نباید رسماً اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. من صریحاً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت محکم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران، به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به سرشکستگی شود...»
به دنبال اولین اعلامیه مخالفت آیتالله کاشانی با صدارت قوام، بازار تهران از ۲۶ تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداقل ۶۹ تن کشته و ۷۵۰ تن مجروح برجای گذاشت. طرفداران مصدق، خیابانهای تهران و دیگر شهرستانها را قبضه کردند. حدود ظهر ۳۰ تیر، شاه با تلفن به مهندس رضوی، نماینده کرمان و نایب رئیس مجلس، اعلام کرد قوام معزول شد. به این ترتیب سرانجام با قیام پیروزمندانه مردم به رهبری آیتالله کاشانی در ظرف چند روز دولت قوام ساقط و در روز ۲۹ تیر ماه، دکتر مصدق پیروزمندانه بر مسند نخستوزیری ابقا شد. آیتالله کاشانی در این جریان نیز در مقام رهبری نهضت، با شجاعتی وصفناپذیر وارد کارزار شد و ظرف چند روز مردم توانستند قوامالسلطنه و حامیان او را شکست دهند. قدرت اجرائی و نیروی نظامی از دست حریفان خارج شد و این نیروی بزرگ بار دیگر در اختیار مصدق گذارده شد. متعاقب حوادث خونین و قیام مردم در روز سیام تیرماه، خبر اعلام رأی دیوان داوری لاهه، مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه به تهران رسید و این رأی که حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس به اثبات میرسانید، مکمل پیروزی قیام مردم در روز سیام تیر بود. اعلامیهای در همین زمینه از طرف آیتالله کاشانی صادر گردید و در جراید انتشار یافت که به شرح ذیل میباشد:
بسمالله الرحمن الرحیم
پس از سلام به عموم برادران عزیز دینی و ملت رشید و پرافتخار ایران، اکنون که دادگاه بینالمللی لاهه با توجه به حقانیت ایران علیه شکایت دولت استعماری انگلستان، با تصدیق عدم صلاحیت خود رأی داده است، لازم میدانم از عموم برادران عزیز تقاضا نمایم که امشب به شکرانه این موفقیت که به عنایت پروردگار و استعانت بینظیر شما به دست آمده، جشن عمومی برقرار نمایند. سیدابوالقاسم کاشانی
پس از قیام سیام تیر، جبهه ملی، اتحاد و یکپارچگی خود را به تدریج از دست داد. عدهای از بنیانگذاران جبهه ملی، زمزمه ناسازگاری در پیش گرفتند و چند تن به طور علنی با جناح دربار هم آواز شدند. سردسته این منافقان دکتر مظفر بقائی بود که در مخالفت با دکتر مصدق گوی سبقت را ربود، تا جایی که کارگردانی توطئه دزدیدن سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی را به عهده گرفت.
در راستای تضعیف جبهه ملی، که پایه مردمیاش به سازمانهایی چون احزاب زحمتکشان و پانایرانیسم و گروههای تحت رهبری شخصیتهای سرشناس مانند آیتالله کاشانی استوار بود، شبکههائی چون بدامن فعالیت عمدهای انجام دادند. برای جدائی آیتالله کاشانی و هوادارانش از جبهه ملی، کوششهائی به عمل آمد. تبلیغاتی که در این زمینه صورت گرفت، گاه به صورت بسیار ابتدائی و پیش پا افتاده بود؛ مصدق را چهرهای فاسد و پلید ترسیم میکرد که از نفوذ کاشانی سوءاستفاده و بهرهبرداری میکند. روحانیون دیگر نیز به فاصله گرفتن از مصدق تشویق شدند. کوششهائی در راستای برانگیختن احزاب زحمتکشان و پانایرانیسم علیه مصدق و نیز تفرقه میان احزاب مزبور به عمل آمد.
در روز دوم مرداد ماه، در جلسه فوقالعادهای که مجلس شورای ملی تشکیل داد، قیام سیام تیر ماه را «قیام مقدس» شناخت و شهدای آن روز را شهدای ملی نامید. همچنین لایحه تفویض اختیارات شش ماهه دکتر مصدق را که بلافاصله پس از عزل قوام مجدداً به نخستوزیری رسیده بود، تصویب کرد و توأم با این لایحه، اختیارات نظامی نیز به او واگذار شد و همچنین مجلس شورای آیتالله کاشانی را به جای دکتر حسن امامی که وابسته به دربار بود به ریاست مجلس برگزید.
به دنبال تشدید کارشکنیهای انگلستان در اجرای ملی شدن نفت، دکتر مصدق در گزارشی به مجلسین، خبر از امکان قطع ارتباط ایران و انگلیس داد و کنسولگریهای انگلستان در ۹ شهر اهواز، اصفهان، شیراز، خرمشهر، رشت، مشهد، تبریز، کرمانشاه و بوشهر منحل گردید. آیتالله کاشانی نیز در مصاحبه با مخبر روزنامه اطلاعات در این باره چنین فرمودند: «ملت ایران از روابط خود با دولت استعماری انگلستان چیزی جز زیان و ضرر ندیده، پس هر چه از این دولت کنارتر باشیم، زیان آنها کمتر به ما میرسد و روی این اصل قطع رابطه با دولت انگلستان اولی است.» و سرانجام در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۳۱ دکتر فاطمی وزیر خارجه ایران، قطع ارتباط ایران و انگلیس را اعلام داشت و دلیل آن را هم عدم توجه عادلانه دولت انگلیس به خواستههای ملت ایران در استیفای حقوق حقه خود عنوان نمود. پس از انتشار این خبر مردم در مقابل سفارت انگلیس دست به تظاهرات زدند. و نشان امپراتوری انگلیس را از سردر سفارت برداشتند. حفظ منافع اتباع ایران در انگلستان هم به عهده دولت سوئد قرار گرفت.
مهلت اختیارات شش ماهه که از ۲۰ مرداد آغاز شده بود، در ۲۰ بهمن ۱۳۳۱ پایان پذیرفت اما مصدق در روز ۱۸ دی ماه لایحه تمدید اختیارات را برای مدت یک سال دیگر با دو فوریت تقدیم مجلس کرد. در روز ۲۸ دی ماه آیتالله کاشانی نامهای به مجلس فرستاد. در این نامه متذکر شد تمدید لایحه اختیارات دکتر مصدق خلاف قانون اساسی است و نمایندگان باید از تصویب آن خودداری نمایند. نامه کاشانی به مجلس شورای ملی پس از قرائت در مجلس توسط خبرنگاران خارجی در سراسر جهان پخش و بدین ترتیب مخالفت دو قطب نهضت ملی ایران آشکار گردید. آیتالله کاشانی روز بعد از تصویب لایحه در پاسخ خبرنگار کیهان که پرسیده بود آیا خبر تازهای دارید؟ گفت: «چه خبر تازهتر از این که، برخلاف قانون اساسی، دیشب به لایحه اختیارات رأی داده شد و این را بدانید که تصویب آن در عقیده اصولی من کوچکترین اثری نخواهد داشت...» در این جا گفتنی است که مصدق و کاشانی که مدتها در برابر دشمن مشترک خود یعنی استعمار انگلیس و امپریالیسم و سرسپردگان آنها در ایران موضع مشترکی داشتند هرگز با یکدیگر اختلاف اصولی درباره موضوع اصلی نداشتند، بلکه گاهی سوءتفاهمات جزئی میان ایشان پدید میآمد که آنها را بدخواهان موجب میگشتند. عوامل دیگری که در پیدایش تضاد و اختلاف و جدائی سهم مهمی داشت، یکی مسأله حمله جماعتی از چماقداران و ماجراجویان به خانه مرحوم کاشانی بود که منجر به کشته شدن یک نفر از طرفداران آیتالله کاشانی گردید، آیتالله برای تعقیب و دستگیری متهمان و حملهکنندگان، به دکتر مصدق، فشارهای زیادی وارد آورد و مصدق هم به اداره شهربانی در این خصوص دستورات مؤکدی صادر نمود ولی مرحوم کاشانی به هیچ وجه از اقدامات دکتر مصدق قانع و راضی نشدند. یک عامل دیگر موضوع ریاست شهربانی سرتیپ دفتری و سرتیپ افشار طوس بود که آیتالله کاشانی از مصدق خواسته بود این دو نفر را از ریاست شهربانی برکنار نماید ولی دکتر مصدق به دلایلی، زیر بار این پیشنهاد نمیرفت و اعتقاد داشت که این دو نفر مورد اعتماد شخص او میباشند. البته مرحوم آیتالله کاشانی جز، سرتیپ افشار طوس که افسری جدی و وظیفه شناس و معتقد به نهضت ملی ایران بود و در این راه هم جان خود را از دست داد، نسبت به انتصاب سرتیپ دفتری کاملاً حق داشت. زیرا او در دست مخالفان مصدق بود و جسته و گریخته با توطئهگران و اسبابچینها علیه مصدق صحبت مینمود و ارتباط و رفت و آمدی پنهانی داشت. عامل دیگر تحصن سرلشکر زاهدی در مجلس شورای ملی بود که در آن موقع ریاست آن با آیتالله کاشانی بود و دکتر مصدق از این که آقای کاشانی با تحصن زاهدی در مجلس موافقت کرده است، عصبانی و آشفته بود و از این بابت، در دل کدورتی داشت. در قضیه نهم اسفند هم که آیتالله کاشانی با انتشار اعلامیهای خواستار جلوگیری مردم از سفر شاه به خارج از کشور شدند، بر شدت اختلافات آنها افزون شد. اینها برخی از عوامل اختلاف میان دکتر مصدق و آیتالله کاشانی بود که متأسفانه بدخواهان و کینهتوزان، آتش آن را دامن میزدند و هر روز شکاف و جدائی میان آن دو را وسیعتر میکردند و وقتی دامنه این اختلافات وسیع شد چون به مرحله بحرانی و باریکی کشید. در همان اوایل سال ۱۳۳۲، سه نفر از وزرای کابینه دکتر مصدق آقایان: دکتر فاطمی، مهذبالدوله کاظمی، مهندس معظمی (وزرای خارجه، و دارائی و پست و تلگراف) و مکی، پس از تبادلنظر با یکدیگر تصمیم گرفتند برای التیام و بهبود روابط میان نخستوزیر با رئیس مجلس شورای ملی (آیتالله کاشانی) دست به فعالیت بزنند. آنها در جلسات خصوصی با آقای کاشانی ملاقات و مذاکره کرده و لزوم حل اختلافات را یادآور و متذکر شدند، برای اتحاد و اتفاقی که میباید در باب سیاست خارجی و داخلی بین مصدق و کاشانی به وجود آید، کلیه امور با صوابدید آیتالله کاشانی حل و فصل گردد و در این زمینه سپس با دکتر مصدق هم ملاقات و گفت وگو کردند و از نخستوزیر درخواست کردند که برای رفع اختلافات موجود از این پس، تماس ایشان با آیتالله کاشانی بیشتر گردد و دکتر مصدق نیز در این خصوص قول مساعد داد و به این کیفیت، اختلافات مرتفع شد و در یک مجلس آشتیکنان که با حضور چند نماینده مجلس در منزل دکتر مصدق برپا گردید، مصدق و آیتالله کاشانی دست به دست یکدیگر گذاشته و روبوسی نمودند.
جریانهائی از قبیل واقعه نهم اسفند، ربودن و قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور، بزرگنمائی خطر کمونیسم و حزب توده و اختلاف بین اعضای جبهه ملی و رهبران این حزب، تحریم اقتصادی ایران توسط انگلیس و ممانعت از صدور نفت به خارج از کشور از جمله مقدمات کودتای ضد مصدق به شمار میآیند. «کیم روزولت» عضو «سیا» و کارشناس امور خاورمیانه آمریکا که نقش مهمی در جریان کودتای ۲۸ مرداد ایفاد کرده، در روز ۲۸ تیر ماه ۱۳۳۲، از طریق مرز عراق وارد تهران شد و در مخفیگاه زاهدی با او ملاقات و فضای کودتای ۲۸ مرداد را برای وی ترسیم کرد. «کیم روزولت» درباره نقش سیا در کودتا گفته است:
«کودتای ایران، اولین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله سیا در ماههای آخر حکومت ترومن تنظیم شده بود... من با کمک ژنرال «شوارتسکف» رهبری کودتا را بر عهده داشتیم و مبلغ یک میلیون دلار آمریکایی برای هزینه کودتا در اختیار ما بود که ۷۵ هزار دلار آن را خرج کردیم و بقیه را به شاه دادیم.»
در این کودتا چندین عامل و ظلمه، پای در میان داشتند. دربار شاه، مأموران و جاسوسان انگلیس و آمریکا، مرتجعان و سرسپردگان کهنهکار بیگانه و بقیه هم به قول معروف «آلت نعل» و «دلال ظلمه» بودند. اشخاص و افراد دست اندرکار که مستقیماً کودتای کذائی را رهبری و هدایت میکردند: هندرسن سفیر آمریکا بود که البته دست انگلیسیها از آستین وی بیرون آمده بود. سازمان مخوف «سیا» و فرستاده زیرک و همه فن حریفش «کیم روزولت»، برادرزاده «فرانکلین روزولت» رئیس جمهور آمریکا در زمان جنگ دوم جهانی، و لژ ماسونی پهلوی و شبکههای شاپور ریپورتر، ارفع، پاکروان، برادران رشیدیان، بقائی و اشرف پهلوی، خواهر شاه که از ایران تا قاره اروپا در تکاپوی به ثمر رساندن کودتا بود، سرلشکر فضلالله زاهدی و یاران وی که عموماً از امرای بازنشسته ارتش و تصفیهشدگان زمان مصدق بودند و سرانجام، نقشآفرینی چهرههای بدنام شهر همچون «شعبان بیمخ» و اراذل و ولگردان حرفهای تبهکار و بدسابقه.
اسناد فصل دوم
منبع:
کتاب
روحانی مبارز / آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد- جلد اول صفحه 102