صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

اصل تضاد

اصل تضاد


متن سند:

اصل تضاد
اصل تضاد از اصول دیالکتیک است و دارای دو قانون «هر پدیده‌ای حاوی تضاد است» و «هر حرکتی بعلت تضاد» است. بطلان ‌این اصل و نظریه مارکسیستی که گروهک‌های چپ و نیز سازمان مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز و ... در تحلیل و تفسیر وقایع تاریخی از آن بهره می‌جستند به اثبات رسیده است. مهدی‌ هاشمی وقایع تاریخ اسلام و نیز برخی مفاهیم قرآنی را بر مبنای ‌این اصل مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد. در‌ این قسمت تنها به فرازهای کوتاهی از سه سخنرانی وی بسنده می‌کنیم که نگاه او را به تاریخ اسلام، وقایع اجتماعی و برخی مفاهیم قرآنی مشخص می‌کند. مهدی‌ هاشمی در سخنرانی تحت عنوان «اتحاد و اختلاف از دیدگاه اسلام» به ضرورت تضاد بین حق و باطل و توحید و شرک در سیر تکامل اجتماعی‌اشاره می‌کند و می‌گوید:
«اختلاف میان حق و باطل مانند اختلاف میان توحید و شرک ‌این اختلاف ضروری است که باید باشد و همین تضاد است که‌ این جامعه را به تکامل می‌رساند یعنی وقتی مبارزه حق و باطل عملی شد واقعه پیروان حق مجبور می‌شوند به تکامل برسند و باطل هم مجبور می‌شود دست از باطل خود بردارد.»
وی همچنین در سخنرانی خود تحت عنوان «تضاد حق و باطل عامل تکامل اجتماعی» در تفسیر‌آیه «و امّا الزّبد فیذهب جفاءً» بر روی‌این نکته پافشاری می‌کند که آنچه تضاد و باطلی در مقابل آن به چشم نخورد، «حق» نیست :
«حق وقتی به حرکت افتاد لازمه‌اش ‌این است با موانع، دشواری، سختی و صعوبت، ناراحتی، بلا، محرومیت مواجه می‌شود اما حق اگر حق باشد حرکتش دوام خواهد داشت حرکتی تا به مقصد برسد مقصد کجاست، مقصد ‌این حرکت مردمند. همانطوری که آب وقتی از آسمان نازل شد مقصد اصلی‌اش مردم بود.»
«فرازهایی از سوره قدر» از دیگر عنوانهای سخنرانی مهدی‌ هاشمی است. وی در‌ این جلسه ضمن برشمردن واژه «امامت» در کنار «خلافت» تلویحا نظریه غروی را - که قایل به عدم حجیت قول، تقریر و سنت ائمه(ع) پس از پیامبر اکرم(ص) است - تبلیغ می‌کند. وی در‌ این سخنرانی شهادت حضرت علی(ع) را پیامد «اصل تضاد» بر می‌شمارد و می‌گوید:
«در دین اسلام آن قالبی‌که آمد تفاوتش با قالبهای عیسی(ع) و موسی(ع) ‌این بود که قالبهای زمان عیسی(ع) و موسی(ع) موقتی بود برای حادثه معین و خاموش ساختن روح مخصوص و طغیان مخصوص اما قالبهای اسلام باید ابدی و ازلی باشد یعنی برای همیشه باید قالب توحید در عقیده مردم و در پیرامون زندگی مردم نقش ببندد برای ابد لکن همین که رهبر اسلام غروب فرمود و یک انحرافاتی بنام خلافت و امامت در میان مردم پیدا شد‌این سنتها از نو به هم ریخت.
آن زمانی که علی بن ابیطالب علیه‌السلام در خانه نشسته بود مدت ۲۵ سال‌این قالبها را کی رهبری می‌کرد؟ یک عناصری که نمی‌توانستند و صلاحیت نداشتند که قالبهای اسلام را بفهمند یا پیاده کنند. قالبها به هم ریخت. در امت اسلام در هر قرنی یک مجددی لازم است. یعنی یک عنصر با شهامتی به نام امامت یا خلافت با ولایت یا هر چه؛ یک عنصری باید باشد که‌ این قالبها را احیا کند نه تجدید آن قالبی‌که موسی(ع) و عیسی(ع) داشتند پیامبر اسلام تجدید کرد، یعنی بطور کامل نابودش کرد و قالب جدیدی عرضه کرد ولی در زمان ما و در امت اسلام قالب همان، همان قالبی‌ است که پیامبر اسلام آورد لکن قالب، کهنه می‌شد. سائیده می‌شد. مخفی می‌شد. دزدیده می‌شد. تحریف می‌شد. وظیفه مسلمین است که در هر قرنی احیا کنند زنده کنند ‌این برنامه را باید احیا کرد قالب خدا را. علی بن ابی‌طالب(ع) وقتی که زمام قدرت و حکومت را بدست گرفت فقط نظرش همین بود که آن سائیدگی و آن لغزش و آن انحرافات فکری و اخلاقی که در متن جامعه رخ نموده بود‌ اینها را برطرف کند و احیا کند و‌ اینجا یک تضاد عجیبی‌ درگرفت یعنی یک جامعه که در طول بیست و پنج سال قالبش دزدیده شد و بر اساس قالب تمایلات و «دلم بخواهد» تربیت شد؛ مانند زمان علی(ع). آن زمانی که علی(ع) در خانه نشست و نشسته بود آن قالبی ‌را که مردم را با او تربیت می‌کردند یعنی ابوبکر و عمر و عثمان مردم را رهبری می‌کردند بر اساس قدرت بیشتر، زور بیشتر، شهوت بیشتر بود؛‌ اینکه قالب خدایی نبود. مردم با‌ این قالب با‌ این برنامه آموزش دیدند. حالا که علی(ع) آمده می‌خواهد قالب عدالت و توحید را پیاده کند‌ این می‌شد تضاد.‌ این تضاد عجیبی‌در میان دو برنامه یکی برنامه راستین خدایی، یعنی برنامه علی(ع) و یکی قالب بندی کهنه شده قدیمی فرسوده‌ای که جامعه خود دیده بود‌ایجاد شد و علی بن ابیطالب(ع) شهید شد در راه همین تضاد.»

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 135
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.