تاریخ سند: 25 دی 1344
موضوع: اظهارات آقای فلسفی در مسجد سید عزیزاله
متن سند:
شماره:3199
طبق اطلاع واصله.
ساعت 1300 روز 22 /10 /44 در حدود هشت هزار
نفر از طبقات مختلف اهالی در مسجد حاج سید عزیزاله واقع در بازار تهران
اجتماع نموده و آقای فلسفی واعظ بمنبر رفته و درباره تمایلات آزادی شروع
بسخنرانی کرده و در اینموقع جناب آقای نخست وزیر1 و تیمسار ریاست
شهربانی کل کشور به مسجد
مزبور وارد و آقای فلسفی
بیاناتی بشرح زیر ایراد
نموده است.
خوب بموقع و
بجا است که آنچه را که در
دل داریم بزبان بیاوریم چون
دولت و ملت گرد هم جمع
شده اند و مجلس گرمی را
بوجود آورده اند اول باید
عرض کنم که جناب آقای
نخست وزیر من خیلی
باادب صحبت میکنم ولی
چون میخواهم کلماتم سریع
و کوتاه و مفید باشد از
اختصار اسم آنجناب
استفاده کرده و فقط میگویم
آقای نخست وزیر این جمعیت را که میبینید همه با پای خود باینجا آمده اند و ما
آنها را دعوت نکرده ایم و میل دارند که برایشان صحبت کنم تا چیزی بفهمند ما
هم یک زبان داریم و آنهم گوشتی است برای صحبت کردن و اجرای دستورات
مغز که در پشت آن قرار دارد ولی شما دو زبان دارید یکی گوشتی مانند زبان ما و
دیگری توپی که در پشت آن باروت است اگر با زبان گوشتی با ما صحبت
بفرمائید با شما صحبت میکنیم ولی اگر با زبان توپی باشد ما کنار میرویم و
سکوت میکنیم مثلاً : اکنون که من مشغول صحبت با حضار هستم نمیدانم که
اگر وقتی بیرون بروم بکجا میروم ولی باکی و ترسی ندارم زیرا موقعیت مناسب
است و میگویم امیدوارم که جناب آقای نخست وزیر هم توجه فرمایند.
پیغمبران
بخصوص علی جان خود را فدای آزادی کرد چون قاتل خود را میشناخت ولی
او را آزاد گذاشت چرا برای اینکه قانون اجرا شود وقتی قانون اجراء شد
هیچکس ناراضی نیست مثلاً: همه دیده ایم وقتی یک راننده تاکسی یکنفر اضافه
سوار میکند بلافاصله جریمه میشود ولی شرکت واحد که مردم را مانند گوشت
قصاب به میله های داخل اتوبوس آویزان کرده جریمه نمیشود این حق کشی
نیست این قانون شکنی
نیست این سلب آزادی
نیست اینها را عوض کنید و
شخص کاردان در رأس این
سازمانها بگذارید ابرهام
لینکلن گفت حکومت مردم
بر مردم.
سپس اضافه کرد
مطلب دیگر بگویم در این
بین قطعه کاغذی از جیب
خود بیرون آورد که از یکی
از مجلات (مجله بانوان)
بریده شده و جدا کرده بود و
این عبارت را خواند که زن
امروز دیگر زن دیروز نیست
ـ من میخواهم از نویسنده
این مقاله بپرسم که تعداد
زنانیکه چنین عقیده دارند از صد هزار نفر بیشتر هستند حتما خواهید گفت خیر
مگر زنان دیروز مادر زکریای رازی و فردوسی، حافظ، سعدی و امثالهم نبودند
که فیلسوف و دانشمند تحویل جامعه دادند چطور شد که شما آنها را قبول ندارید
چه کسی بشما دستور میدهد که چنین مقالاتی را در مطبوعات بنویسید چرا
بزنان دیروز توهین میکنند و اضافه نمود جناب آقای نخست وزیر این وظیفه
شماها است که به مطبوعات اجازه درج اینگونه مقالات را ندهید این مطالب
باعث ایجاد کدورت بین مردان و زنان میشود و نتیجه آن از هم گسیختگی
خانواده ها میگردد زنان میگویند امروزه دیگر تفاوتی بین ما و مردان نیست ما هم
میگوئیم درست ولی در همه کار در پرداخت مخارج و غیره در غیر اینصورت
وظیفه شما است که از مردان اطاعت کنید و مطیع خواسته های شوهر خود باشید
سپس راجع به ازدواج و طلاق صحبت نمود و اظهار داشت مگر حق ازدواج با
شما نیست پس حق طلاق باید با مرد باشد آنرا هم مایل نیستید پس باید یک
محکمه مخصوص طلاق بوجود آید و بموضوع طلاق رسیدگی نماید آنگاه
اضافه نمود مطلب دیگر راجع به جوانان است اکثر جوانان ما راههای انحرافی در
پیش گرفته و به می خانه ها و
اماکن فاسد راه یافته و
گذشته از اینکه خودشان
بدبخت میشوند اجتماع را
نیز فاسد مینمایند برای
جلوگیری از شیوع این رویه
باید آنها را به مجامع مذهبی
و دینی راهنمائی نمود تا
بوسیله دانشمندان و
اشخاص تحصیل کرده
مطالبی بفهمند و آنها را
ارشادشان نمایند اکنون من
کتابی بنام کتاب جوان چاپ
و منتشر کرده ام که محصول
چهل سال تجربه من است
آنرا مطالعه فرمایند در
صورتیکه مصلحت بدانید دستور فرمائید در مدارس تدریس شود تا جوانان
هوشیار و آگاه شوند و اغفال افراد کثیف اجتماع نشوند تریاکی و هروئینی
نگردند باماکن فاسد پناه نبرند.
و آخرین مطلب او این بود که جناب آقای نخست وزیر من و تمام بازاریان یک
توقع کوچک از شما داریم و آن اینست که در حدود یکسال و چندماه است که
آقایان ـ حاج توکلی ـ حاج لاجوردی ـ حاج شفیع ـ صالحی و...
در زندان بسر
میبرند و علت زندانی شدن آنها فقط بیان چند جمله در منابر به طرفداری از یک
مرجع تقلید بوده است ما از شما خواهش میکنیم که دستور فرمائید هر چه زودتر
به پرونده آنها رسیدگی نمایند چون خانواده آنها نابود شده مغازه های آنها برباد
رفته معلوم نیست که دادرسی ارتش چرا به وضع آنها رسیدگی نمیکند من در
مجلس ختمی که در مسجد ارک برگزار شد این مطلب را گفتم و اسامی را خواندم
ولی هنوز خبری از وضع آنها نداریم جناب آقای نخست وزیر کاری کنید که بین
دولت و ملت نفاق ایجاد نشود مردم دوست دارند و میخواهند مملکتشان ترقی
کند و وضعشان خوب شود برای اینکه برای شما روشن شود مطلبی در مورد
خودم میگویم در زمان قبل
از نخست وزیری شما من در
شهرستان یزد بمنبر رفتم پنج
روز صحبت کردم روز ششم
وقتی از مسجد خارج شدم
مرا سوار یک اتومبیل
شخصی نمودند و مستقیم
بتهران آوردند و آوردند
بشهربانی چون مریض بودم
از افسر نگهبان خواهش
کردم که محلی بمن بدهند تا
بخوابم او تخت خود را در
اختیار من گذاشت خدا
عمرش بدهد اگر او چنین
کاری نکرده بود من مرده
بودم خلاصه صبح مرا آزاد
کردند و گفتند بر خلاف مصالح مملکت صحبت کرده اید و بدین منظور شما را
دستگیر کرده اند البته یک بار هم مرا گرفتند و مدت 45 روز در زندان بودم حالا
منظور من درباره همین اشخاص است که اسامی آنها را خواندم خواهشمندم هر
چه زودتر وضع آنها را روشن فرمائید دیگر عرضی ندارم در خاتمه دوازده بار
دعای امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء را خواند و از مردم خواست که
از جای خود بلند نشوند تا جناب آقای نخست وزیر مسجد را ترک نمودند
سخنرانی ایشان در ساعت 1420 پایان یافت.
توضیحات سند:
1ـ منظور امیر عباس هویدا
نخست وزیر وقت می باشد.
امیر عباس هویدا در سال 1298
ه ش به دنیا آمد.
تحصیلات
متوسطه خود را در مراکز
آموزشی بیروت سپری کرد و
پس از عزیمت به لندن راهی
بروکسل شد و در رشته علوم
سیاسی فارغ التحصیل گشت.
وی در سن 24 سالگی به
استخدام وزارت امور خارجه
در آمد و مناصب متعددی در
داخل و خارج از کشور به عهده
گرفت: عضو اداره اطلاعات
وزارت خارجه، وابسته سیاسی
سفارت ایران در پاریس،
کارمند اداره حفاظت منافع در
آلمان، (در همین زمان به همراه
حسنعلی منصور به جرم قاچاق
مواد مخدر به وسیله پلیس
فرانسه دستگیر شد)، کنسول یار
ایران در اشتوتگارت، منشی
وزیر خارجه، معاونت اداره
سوم سیاسی وزارت خارجه در
دولت محمد مصدق، مأموریت
در کمیساریای عالی پناهندگان
در سازمان ملل، رایزن سفارت
ایران در آنکارا و سرپرست
سفارت ایران در ترکیه.
هویدا
در سال 1327 عضو هیات
مدیره شرکت ملی نفت شد.
وی
در کابینه حسنعلی منصور عهده
دار وزارت دارایی بود و پس از
کشته شدن منصور به
نخست وزیری محمدرضا
پهلوی رسید و سیزده سال در
این منصب دوام آورد.
در سال
1356 جای خود را به جمشید
آموزگار سپرد و خود، وزارت
دربار شاه را عهده دار شد.
هویدا پس از انقلاب اسلامی در
دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه
شد و در 18 فروردین 1358
اعدام گردید.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک صفحه 294





