تاریخ سند: 14 اسفند 1347
موضوع: کتاب فراماسونری
متن سند:
از: 20ﻫ 5 تاریخ:14 /12 /1347
به: 322 شماره: 44529 /20ﻫ 5
موضوع: کتاب فراماسونری
دو روز قبل جلد سوم کتاب (فراموشخانه یا تاریخ فراماسونری در ایران) که وسیله اسماعیل رائین1 مدیر خبرگزاری (آسوشتیدپرس در ایران) ترجمه و در کشور ایتالیا به زبان فارسی چاپ شده است منتشر شد قیمت این کتاب 500 ریال بود صفحات آن به وسیله کاغذ قرمز صفحه بندی شده است. در این کتاب اسامی افراد ایرانی که جزء باند فراماسونری2 انگلیسی هستند به شرح زیر است:
1ـ دکتر سیدحسن امامی3 امام جمعه تهران
2ـ مهندس جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا
3ـ منوچهر پرتو وزیر دادگستری 4ـ مهندس روحانی وزیر آب و برق 5ـ دکتر هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه پهلوی 6ـ دکتر منوچهر تسلیمی4 معاون وزارت اطلاعات 7ـ دکتر باقر عاملی وزیر اسبق دادگستری 8ـ دکتر امیرحسین شیخ نیا5 مستشار دادگاههای انتقال مرکز 9ـ دکتر محمد مصدق از ایشان فقط نام برده ولی عکس مشارالیه چاپ نشد 10ـ دکتر احمد متین دفتری6 سناتور 11ـ القانیان7 12ـ ثابت پاسال 13ـ جمشید اردلان مدیرکل اداری دادگستری 14ـ حافظی8 معاون دادسرای تهران
ضمناً اسامی تعداد دیگر از افراد ایرانی[نام] برده شده و عکس آنها در حال پوشیدن لباس و نصب نشان فراماسونری چاپ شده است به طوریکه شایع است اقدام به جمع آوری این کتابها از طرف دولت شده و اسماعیل رائین نیز توقیف گردیده است تعداد کتابهائی که جمع آوری شده است 300جلد است بقیه را مردم خریداری کردهاند.
مترجم کتاب ادعا نموده اصل کلیه مدارکی که چاپ کرده: موجود است و حاضر است در اختیار هر کسی که بخواهد بگذارد. رونوشت برابر اصل است. اصل در 221518 جلد 37
در پرونده 86486 مهندس روحانی بایگانی شود. 17 /12 /47
توضیحات سند:
1. اسماعیل رائین، فرزند غلامحسین، مورخ، روزنامهنگار و محقق معاصر، در سال 1298 ﻫ ش در بوشهر متولّد شد. پدرش از خدمهی پلیس جنوب و برادرش «پرویز» رئیس خبرگزارى آسوشیتدپرس بود. رائین پس از تحصیلات متوسطه، در سال 1314 به عنوان تلگرافچى در وزارت پست و تلگراف استخدام شد و در جریان وقایع آذربایجان، تلگرافهاى واصله از این استان را در نشریات کیهان، تهران مصور و آتش به چاپ میرساند و از این طریق به مطبوعات راه یافت. او سپس به همکارى با روزنامهی اطلاعات پرداخت و در سال 1329، به علت نشر خبرى علیه رزمآرا به دستور او، از مؤسّسهی فوق برکنار شد و به فعالیّت در مجلهی تهران مصور و روشنفکر ادامه داد. رائین پیش از کودتاى 28 مرداد 1332، از طرف حزب توده به عنوان خبرنگار فستیوال جهانى جوانان به بخارست اعزام شد و پس از بازگشت، به علت وقوع کودتا، در بندر انزلى دستگیر و به تهران اعزام و پس از چند روز آزاد شد. او در یک مکالمهی تلفنى با على حافظى مدیر روزنامهی دنیاى جدید مىگوید: «به خواهش والاحضرت اشرف پهلوى، زندگى خود را به باد داده و زحمت کشیدم و وقتى که خرشان از پل گذشت، دیگر مرا نشناختند». او در این مکالمه، نصرتالله معینیان، رئیس جدیدالانتصاب دفتر مخصوص شاهنشاهى را به علت ... «سرسپردگى به آمریکا» و خدمتگزارى به یاتسوویچ ـ رئیس سیا ـ در آمریکا مورد حملهی شدید قرار مىدهد. اسماعیل رائین، از بدو تأسیس ساواک با آن همکارى داشت و یکى از سوژههاى فعالیت و نفوذ در سفارت شوروى و وابستگان ایرانى آن، در پوشش پژوهش در تاریخ حزب کمونیست ایران بود. در سال 1344 به همراه 5 روزنامهنگار دیگر ایرانى به اسرائیل مسافرت کرد و طى آن ملاقاتهایى با سران آن رژیم به عمل آورد. ساواک براى کارهاى تحقیقاتى، تمامى امکانات را در اختیار وى قرار داد و حتى دفترى در خیابان روزولت، برایش تدارک دید. آشنایى رائین با شاپور جى ـ ریپورتر ـ مسلم است. او با برادران آدمیت روابط حسنه داشت. کتاب 3 جلدى «فراموشخانه و فراماسونرى در ایران» با همکارى فعال وی و ساواک تهیه و منتشر شد و ساواک براى تدوین آن، اسناد دستهبندى شده و منظم خود را در اختیار رائین قرار داد. وى پس از آن با ماسونها، مورخان و روزنامهنگاران ارتباط وسیعى برقرار میکرد که ماحصل آن را براى ساواک ارسال مىداشت. رائین رابطهی خوبى با امیراسدالله علم، وزیر دربار داشت و حتى در نوشتههاى خود، او را مىستود. نوشتههاى وى را مىتوان بخشى از تاریخ ماسونى و حذف چهرههاى خاص دانست. مسلماً زندگى عجیب و پرماجراى اسماعیل رائین نیاز به تحلیل دارد. وی در سال 1358 در درگیرى با مدیر مؤسسهی امیرکبیر در تهران دچار سکته شد و درگذشت.
فصلنامهی مطالعات سیاسى، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، شمارهی 1، تهران، ص 64 ؛ فراماسونرى در ایران، 2 جلد، مؤسسهی تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى، تهران، 1380.
2. فراماسونری سازمانی است مخفی و گاه نیمه مخفی که با استفاده از روابط پیچیده و پنهانی میان اعضای خود، از نفوذ و قدرت فراوانی در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای مختلف برخوردار است. کلمه «فراماسون» کلمهای است با ریشه فرانسوی (فراماسونی) که در زبان انگلیسی (فراماسون) گفته میشود. این عبارت معنای لفظی بنّای آزاد دارد و در تشریح بیشتر آن گفتهاند «افزارمند یا بنّایی که آزاد بوده و با ابزارهایی مانند تبر، چکش، گرز و اسکنه روی سنگهای تراش بردار کار میکرده. با توجه به این که چنین سنگی در زبان انگلیسی (frees Tone) فرستین نام دارد، فریمیسین نامیده میشده است. نیز احتمال دادهاند که بدین گونه به افزارمندان «آزاد» (فرا) میگفتند، زیرا که در روزگار حاکمیت نظامهای فئودالی آنان آزاد بودند که به هر نقطهای از کشور که خدماتشان مورد نیاز بوده سفر کنند و به کار پردازند.»
در ایران نخستین لژ فراماسونری در سال 1324 ق مطابق با 1907 م تحت عنوان «لژ بیداری ایران» در تهران شکل گرفت. پیش از این تاریخ بسیاری از ایرانیان در خارج از کشور به عضویت لژهای فراماسونری درآمده بودند و حتی برخی از ایشان چون میرزا ملکم خان ناظم الدوله به تلاشهایی نافرجام برای تشکیل یک لژ فراماسونری در ایران دست زده بودند. اما لژ بیداری ایران نخستین لژ وسیع فراماسونری بود که به شکل مخفیانه در ایران آغاز به کار کرد. این لژ ماهیتی فرانسوی داشت و تحت نظر لژ شرق اعظم (گرانداوریان) فرانسه فعالیت میکرد. بعدها در دورۀ حکومت پهلوی پدیدۀ فراماسونری در ایران گسترش بسیاری پیدا کرد و لژهای متعددی با هویتهای فرانسوی، انگلیسی، اسکاتلندی، آلمانی و احتمالاً آمریکایی در شهرهای مختلف تأسیس و فعالیت میکردند. از آغاز شکلگیری رسمی پدیده فراماسونری در ایران تا پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر دولتمردان و سیاستمداران ایران وابسته به لژهای فراماسونری بودند و به عبارت دیگر بخش مهمی از سیاست و دولت در ایران توسط ماسونها اداره میشد.
فراماسونها معمولاً در ظاهر بر موازین اخلاقی و انسانی بسیار تأکید میکنند و لژهای خود را انجمنهایی علمی ـ اخلاقی به شمار میآورند. لکن در عمل برای دستیابی به اهداف خود که از اهداف لژهای مادر ـ در کشورهای استعمارگر ـ جدا نیست، دست به هر عملی میزنند. تشکیلات سازمانی فراماسونری در کشورهای پیرامونی به گونهای عمل میکنند که اعضای آنها خواسته یا ناخواسته به مهرههایی برای پیشبرد اهداف بیگانگان در کشور خود بدل میشوند.
پدیده فراماسونری با پدیده صهیونیسم و تفکرات یهودی رابطهای تنگاتنگ دارد و تأثیر این رابطه در قوانین و آداب و سنن فراماسونری به وضوح مشهود است.
3. سیدحسن امامى، فرزند میرابوالقاسم در سال 1282 ﻫ ش در تهران متولد شد. او در سال 1323 و پس از فوت پدر به لباس روحانیت ملبس و امام جمعه تهران شد. امام جمعه یک عنوان حکومتى بود و به کسى داده مىشد که در مساجد عمده شهرها مراسم نماز را اجرا مىکرد. پدرش نیز امام جمعه تهران و از خانواده سلطنتى قاجار بود. پس از اتمام تحصیلات در زمینه علوم الهیات، سمت استادى دانشگاه را پیدا کرد. او به دور از جنجالهاى سیاسى به امور مذهبى پرداخت، اما به دلیل حمایتش از شاه، مقبولیت زیادی در میان روحانیون نداشت و کسى او را یک عالم واقعى نمىدانست. دکتر امامى که پسرخاله سالار سنندجى نماینده کردستان بود، پس از رسمیت یافتن دوره هفدهم مجلس و بعد از یک مبارزه شدید پنهانى به ریاست مجلس انتخاب شد. در آن هنگام روابط حسین مکى با دکتر مصدق حسنه بود و دکتر مصدق مایل بود که دکتر معظمى یا دکتر شایگان رئیس مجلس باشند، اما چون دیدند که پشتیبانان امام جمعه تهران قوى هستند، درصدد برآمدند مرحوم آیتالله کاشانى را نامزد ریاست مجلس نمایند، ولى ایشان زیربار نرفت و در نتیجه سید حسن امامى به ریاست مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى در واقعه 30 تیر 1331 ریاست مجلس را به عهده داشت و پس از بالا گرفتن آن بلوا در حالى که به اتفاق مهندس رضوى نائب رئیس مجلس روانه کاخ سعد آباد بود تا با محمدرضا شاه ملاقات کند در دروازه شمیران مورد حمله واقع شد و مردم شیشه ماشین او را شکستند. امام جمعه تهران ناچار به مجلس برگشت و از آنجا تلفنى با شاه تماس گرفت و از شاه خواست تیراندازى به روى مردم بىدفاع قطع شود. سه روز بعد قوام مستعفى و مجدداً دکتر مصدق به نخستوزیرى رسید. دکتر امامى که در این ماجرا نقش مؤثرى داشت، ناچار دو سه روز بعد از زمامدارى دکتر مصدق به عنوان معالجه به سوئیس رفت و از همان جا هم استعفاى خود را تقدیم داشت. وى در اروپا ماند تا اینکه به عتبات رفت و از تهران دکتر غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق به او ملحق شد و پسر عمه و پسر دایى با هم به ایران برگشتند. امامى بعد از ورود به ایران همچنان به امور مذهبى پرداخت تا اینکه در دوره دوم مجلس سنا به سناتورى انتخاب شد. امام جمعه تهران در کابینه رزمآرا در مسجد شاه مورد حمله نبىالله اکبرى قرار گرفت و با چاقو مضروب و با قطع شدن عصب، یک دست او فلج گردید. سید حسن امامى از فراماسونرهاى سرشناس ایران بود. «ارنست وان هگ» استاد اعظم لژ بزرگ ملى فرانسه که به منظور شرکت در مراسم تأسیس و تشکیل لژ بزرگ ایران در اسفند ماه سال 1347 به ایران آمده بود به گفتهی اسناد «پس از مراجعت به کشور خویش، ضمن تسلیم گزارشى لژ بزرگ ایران را اعلام و پس از آن برادران بسیار محترم دکتر سعید مالک، محمد ساعد، عباس هویدا و دکتر حسن امامى به سمت بزرگ استادان پیشین لژ بزرگ ایران انتخاب شدند.» وی در مرداد 1358 در سوئیس درگذشت.
ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1.
اسناد لانه جاسوسى آمریکا، ص 56.
4. منوچهر تسلیمى، فرزند على در سال 1302ﻫ ش در قزوین متولد شد. منوچهر تسلیمی در سرکوب انقلابیون نقش فعالى داشت. وی تا سال 1356 در کابینه هویدا عضویت داشت، پس از کنارهگیری هویدا، تسلیمی در 15 آبان 1357 دستگیر و در 22 بهمن همان سال از زندان گریخت. وی پس از مدتی زندگی در خفا به اروپا رفت. سوابق شغلی وی عبارت بود از: ریاست تأسیسات دانشکده پزشکی، معاونت بخش فرهنگی اصل 4 در گیلان، معاون و دانشیار دانسرای عالی، رئیس هنرسرای عالی، سرپرست تعلیمات وزارت فرهنگ، رئیس دانشگاه تبریز، معاون تعلیماتی وزارت آموزش و پرورش و مدیر عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران. او با حبیب ثابت شرکتی به نام لازتل ایجاد نموده وزیر بازرگانی دولت هویدا و همچنین عضو سازمان جوانان حزب توده و مدیر مسئول ماهنامهاندیشه رستاخیز بود. نامبرده در تشکیلات فراماسونری عضویت داشت و در لژ فراماسونری مولوی و عطار عضو بود. (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
5. امیرحسین شیخنیا، فرزند علی در تاریخ 1302ﻫ ش در قم متولد شد. وی دوره ابتدائی را در مدارس باقریه و حکمت قم و متوسطه را در دبیرستان حکیم نظامی همان شهر و دارالفنون تهران به پایان رساند و دیپلم گرفت. سپس در رشته حقوق دانشگاه تهران لیسانس و از دانشگاه پاریس در همان رشته دکترا دریافت کرد. مشاغل وی عبارت بود از: قاضی دادگستری، رئیس شعبه 7 دادگاه تهران، دادیار دادسرای استان مرکزی، مدیر مجله حقوقی دادگستری، دادرس علیالبدل تهران، رئیس شعبه 2 دادگاه جنائی مرکز،دادیار دیوانعالی کشور، معاون دیوان عالی کشور، معاون وزارت دادگستری و ریاست سازمان اقدامات تأمین و تربیتی. نامبرده دارای فساد اخلاقی بود و ساواک او را فردی نان به نرخ روز خور معرفی کرده است. وی همچنین خود را از دراویش میدانست و در محافل آنها شرکت میکرد.
امیرحسین شیخ نیا در تشکیلات فراماسونری دارای فعالیت چشمگیری بود و از عناصر فعال آن محسوب میشد و به عنوان سرپرست و دبیر لژ آریا و همچنین اعضا لژهای نور، اهواز هاتف و امیرکبیر هم فعالیت میکرد.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
6. احمد متیندفتری، فرزند متینالدوله در بهمن ماه 1275 ه ش در تهران متولد شد، بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسهی جدیدالتأسیس آلمانی شد که به خرج ایران و آلمان اداره میشد. سپس وارد مدرسهی علوم سیاسی و از آنجا فارغالتحصیل شد. در سال 1294 به استخدام وزارت خارجه درآمد و ضمن کار در وزارت خارجه وارد مدرسهی عالی حقوق شد و در سال 1300 فارغالتحصیل گردید. زمانی که داور وزیر عدلیه شد، متین دفتری را به وزارت عدلیه برد و او کار ترجمهی قوانین کشورهای اروپایی را انجام داد و به پاداش این خدمت جهت انجام ماموریتی از طرف دولت به دفتر جامعهی ملل در ژنو رفت و ضمن خدمت دکترای خود را اخذ کرد. وی در سال 1310 به معاونت وزارت عدلیه رسید. در همین زمان تیمورتاش وزیر دربار مغضوب رضاشاه شد و متین دفتری او را محاکمه و رضایت رضاشاه را جلب کرد. متیندفتری در مهر ماه 1315 در کابینهی محمود جم به وزارت دادگستری رسید و قریب سه سال تا احراز مقام نخست وزیری این سمت را به عهده داشت. از وقایع مهم دورهی وزارت او دستگیری و محاکمهی 53 نفر از اعضای حزب کمونیست بود.
احمد متین دفتری در 13 آبان 1318 با حکم رضاشاه به نخست وزیری رسید که همزمان بود با اوج قدرت نازیها در آلمان. به دستور رضاشاه در ایران یک کابینهی جوان روی کار آمد که وظیفه این دولت نزدیک شدن به آلمان بود و عملاً نیز روابط تجاری صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت و تعداد زیادی از مهندسین و متخصصین آلمانی در زمان جنگ جهانی دوم به ایران آمدند و انگلیسیها نیز این وضعیت را کاملاً زیر نظر داشتند. دوران نخست وزیری دفتری بیش از 8 ماه به طول نینجامید و در اوایل تیر ماه 1319 ناگهان مغضوب و از کار برکنار شد که علت این برکناری طراحی یک کودتا با همکاری آلمانیها و حمایت دکتر مصدق (پدرزن و عمویش) عنوان گردید.
رضا شاه در شب چهارم تیر ماه 1319 متین دفتری را احضار و او را عزل و دستور بازداشت او را صادر کرد. آنگاه پس از 15 روز به بیرجند تبعید شد و سپس به منزل خود انتقال یافت و تحت نظر قرار گرفت و فقط به تدریس در دانشگاه مشغول بود. بعد از شهریور 1320 متین دفتری از طرف متفقین بازداشت شد و قریب دو سال در اردوگاه نظامی انگلیسیها در اراک و سپس در زندان روسها در رشت محبوس بود. بعد از رهایی از زندان و تخلیهی ایران از نیروهای متفقین، به نمایندگی مجلس پانزدهم انتخاب شد و در انتخابات اولین دورهی سنا، سناتور انتصابی بود. وی در سال 1350 در 75 سالگی درگذشت. متین دفتری در دههی 40 از فعالان جریان آمریکایی بود.
ر.ک: بازیگران عصر پهلوی، محمود طلوعی، ج 1، ص240.
7. حبیبالله القانیان، فرزند بابا در سال 1291 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. وى از بازرگانان و سرمایهداران بزرگ یهودى در ایران و مدت زیادى رئیس انجمن کلیمیان ایران بود. وی ارتباط بسیار نزدیکى با مئیر عزری نماینده اسرائیل در ایران داشت و تمامى امور را با اجازهی او به انجام مىرساند. او بارها به خاطر گرانفروشى و انجام امور خلاف قانون در کارهاى اقتصادى تحت تعقیب و بازداشت قرار گرفت و هر بار با وساطت شاه از زندان آزاد شد. القانیان در نامهی مورخهی 7 /9 /1355 خود خطاب به شاه چنین نوشته است: «جان نثار حبیب القانیان که در جریانات مبارزه با گرانفروشى مورد تعقیب قرار گرفته در دادگاه شعبه 15 استان تهران تبرئه و سپس مجدداً تحت پیگرد و در این مرحله به علت عدم دفاع از خود محکوم گردیدم مشمول عنایات شاهنشاه عدالت پرور قرار گرفته و مورد عفو ملوکانه واقع شدم اینک آگاه شدم که به مجازات بسیار شدیدترى که محدودیت از فرصت شرفیابى به حضور مقدس شاهنشاه و...دچار گردیدهام... جان ناقابل من و خانوادهام فداى سلامت و سعادت شاهنشاه... ایران باد». وى از اعضاى جمعیت فراماسونرى و لژ سقراط و پهلوى بود و فعالیت چشمگیرى در راستاى کوچ یهودیان ایرانى به اسرائیل و تبلیغ در این خصوص داشت. او مقادیر معتنابهى زمین در نزدیکى تل آویو خریدارى کرد و از طریق شرکت در معاملات اراضى فلسطین با هماهنگى آژانس جهانى یهود سود سرشارى عایدش شد. در اسناد ساواک گزارشى در خصوص استخدام وى به عنوان همکار نیز وجود دارد. حبیباللّه القانیان پس از پیروزى انقلاب اسلامى دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه و به جرم جاسوسى براى رژیم صهیونیستى در سال 1358 به اعدام محکوم شد. (اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
8. على حافظى، در سال 1301 ﻫ ش متولد شد. فعالیت مطبوعاتى را از سال 1322 آغاز کرد و مدتى مسئول مجله کار، مدیر و بنیانگذار مجله ترقى، سردبیر مجله روشنفکر و صاحب امتیاز مجله دنیاى جدید بود. وی نشانهاى اصلاحات ارضى و تاجگذارى را از رژیم پهلوی دریافت کرد. على حافظى داراى لیسانس حقوق و فوق لیسانس علوم قضایى بود و کتابهاى عروس نیویورک و سازمان بینالمللى کار از تألیفات وی محسوب مىشود.
منبع:
کتاب
منصور روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 161
