تاریخ سند: 24 فروردین 1336
گزارش
متن سند:
شماره : الف ـ 224
سرهنگ ستاد پهلوان1 افسر شهربانی ضمن صحبت در محلی می گفت
سرلشگر علوی مقدم رئیس شهربانی کل به سرهنگ مقدم2 رئیس اداره اماکن و
از منسوبین خود اظهار داشته با اینکه دکتر اقبال3 نخست وزیر با ایشان مخالف و
با شدت تمام جهت تعویض مشارالیه فعالیت می نمایند معهذا تا مادامی که مقرری
ماهیانه خود را به منتسبین
دربار شاهنشاهی می پردازد
کسی قادر به تعویض او
نخواهد بود وی اضافه
نموده از طرف رئیس
شهربانی ماهیانه مبلغ پانصد
هزار ریال جهت
علیاحضرت ملکه مادر4
فرستاده می شود و از طرفی
رئیس شهربانی با آقایان
گلشائیان5 و علم6 و
فروهر7 روابط نزدیکی
دارد و در فعالیتهای
احتمالی آنها علیه دولت
جدید شرکت خواهد کرد.
منبع ـ کاملاً موثق
ارزش خبر ـ تایید نشده
25 /1
توضیحات سند:
1ـ محمدحسن پهلوان فرزند
تقی در سال 1299 ه ش در
تهران به دنیا آمد.
پس از طی
دانشکده افسری، در سال
1320 به شهربانی رفت و با
درجه سرهنگی و سپس سرتیپی
ریاست شهربانی اهواز و
سرپرستی شهربانی های استان
فارس را عهده دار شد و پس از
چندی به ریاست بازرسی
شهربانی کل کشور رسید و در
سال 1351 با درجه سرلشکری
بازنشسته شد.
برابر سوابق موجود، در
سال هایی که مشارالیه تصدی
شهربانی های اهواز و فارس را
به عهده داشته، مرتکب
خلاف هایی از قبیل: زد و بند با
قاچاقچی ها، ارتباط زیاد با زنان
معروفه، سوءاستفاده، غرض
ورزی در امور اداری و ...
شده
است.
اعمال خلاف وی به حدی
بود که در سال 1351 در حالی
که جهت ریاست اطاق اصناف
شیراز کاندید بود، ساواک با این
انتصاب مخالفت کرد.
محمدحسن پهلوان نیز از
افسرانی بود که با سفارت
انگلیس تماس داشت و به
ریاست کاخ های سلطنتی
نیاوران و سعدآباد، منصوب
گردیده بود.
مشارالیه در سال 1355
نایب التولیه اداره امور هنرستان
دختران و آموزشگاه حرفه ای
پسران گردید.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی
2ـ فضل اللّه مقدم مراغه ای
فرزند فتح اللّه ، متولد 1298 ه ش
در تهران، فارغ التحصیل
دانشکده افسری در سال 1330
بود.
تا درجه سروانی، افسر
ارتش بوده و در سالهای 1323
لغایت 1325 با رکن دوم
ستاد ارتش همکاری نموده است.
پس از انتقال به شهربانی، در
آغاز، رئیس کلانتری و بعد از
واقعه 28 مرداد 1332 مدتها
رئیس اماکن عمومی شهربانی،
سینماها، تأترها، مشروب
فروشی ها، کافه ها و ...
بود و در
این مقام سوءاستفاده های زیادی
کرد.
در سال 1337 به سمت
رئیس کارگزینی شهربانی کل
کشور منصوب و سرانجام در
1339 با درجه سرهنگ دومی از
کار بر کنار گردید و در همان سال
به عضویت تشکیلات جهانی
فراماسونری و عضویت در
لژهای تهران، نور، کورش و خیام
در آمد.
نامبرده که از دوستان
نزدیک و محارم دکتر مظفر بقائی
بود، در جلسات حزب زحمتکشان
و جلسات خصوصی بقائی شرکت
می کرد.
همچنین یادشده از
طرفداران رژیم سلطنتی و از
علاقه مندان شخصیِ شاه معرفی
شده است.
او برادر رحمت اللّه مقدم
مراغه ای است که مأمور رسمی
سازمان سیا در ایران به شمار
می رفت.
اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی
3ـ دکتر منوچهر اقبال در سال
1288 شمسی در خراسان متولد
گردید.
منوچهر اقبال در جوانی آن
اندازه خوش سیما بود که در
شمار دوستان نزدیک اشرف
پهلوی درآمد و به قدری مطیع و
وفادار که در زمره محرمان شاه
قرار گرفت.
برخورداری از
عناوین دانشگاهی و ارتباطات
گسترده خارجی، او را به بهترین
نامزد برای اجرای سیاست های
مورد نظر شاه در آورد و به همین
دلیل، دولت منوچهر اقبال قریب
چهار سال دوام آورد ولی
شاه برای مهار بحران سال 1339
او را قربانی کرد در حالی که
موفق شده بود در دوران
صدارت او ساواک را
بنیانگذاری نماید.
پدر منوچهر اقبال، حاج
مقبل السلطنه خراسانی، معروف
به «اقبال التولیه» در آذرماه
1304 نماینده مجلس مؤسسانی
شد که انتقال سلطنت از قاجار به
رضاخان را تسجیل نمود.
هر چند
مقبل السلطنه چهره درجه اولی
نبود که به حسب رعایت ظواهر،
حضور او در مجلس ضروری
باشد ولی انتخاب او شاهدی بر
پیوندهایش با دستگاه رضاخان
بود و بدین ترتیب خانواده اقبال
در ردیف 40 خاندان برجسته
ایران قرار گرفته بود.
فرزندان
حاج مقبل السلطنه شامل علی
(نماینده مجلس)، عبدالوهاب
(سناتور)، خسرو (سرمایه دار)،
محمد (وکیل دادگستری)، احمد
(سفیر) و منوچهر می باشند.
منوچهر در سال 1305 با هزینه
شخصی عازم اروپا شد و در سال
1312 به عنوان متخصص
امراض عفونی از دانشکده
پزشکی پاریس فارغ التحصیل
گردید.
و در همین سال با یک
دختر فرانسوی ازدواج کرد.
منوچهر اقبال پس از بازگشت به
ایران در مهرماه 1312 به خدمت
سربازی رفت و در بیمارستان
لشکر 8 شرق (خراسان) به کار
پرداخت.
در سال 1313،
رضاشاه در سفری به خراسان
دچار زنبور گزیدگی شد و
منوچهر اقبال درد او را التیام
بخشید و مورد محبت شاه قرار
گرفت.
پس از پایان سربازی، در
سال 1314 رئیس بهداری
شهرداری مشهد شد و مدتی بعد
به تهران آمد و در شهریور
1315 ریاست بخش بیماری های
عفونی بیمارستان رازی را به
دست گرفت و در سال 1318
دانشیار دانشکده پزشکی
دانشگاه تهران و سپس استاد
کرسی بیماری های عفونی در این
دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنه سیاست با
شهریور 1320 و سقوط
دیکتاتوری رضاخان مقارن
است.
اقبال در آغاز در زمره
اطرافیان احمد قوام قرار گرفت.
در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن
1321) به معاونت وزارت
بهداری رسید و این سرآغاز
مشاغل دور و دراز دولتی او بود.
در شهریور 1323 در کابینه
محمد ساعد کفیل وزارت
بهداری شد و در دولت قوام
(بهمن 1324 ـ آذر 1326) به
وزارت بهداری و وزارت پست
و تلگراف رسید.
در زمان ورود
وزرای «توده ای» به کابینه قوام
(ایرج اسکندری، دکتر فریدون
کشاورز و دکتر مرتضی یزدی)،
به منظور ایجاد توازن در قبال
آنان، اقبال در نقش «جناح
راست» کابینه ظاهر شد و به
همراه سپهبد احمد امیراحمدی
(وزیر جنگ) و ذکاءالدوله
(سهام الدین) غفاری (وزیر پست
و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند
علیه حزب توده و دولت خود
مختار پیشه وری در آذربایجان
دست زد.
در این سناریو، قوام
می بایست نقش «میانه رو» ایفاء
می نمود.
منوچهر اقبال در دولت
عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان
1327)، علیرغم رقابت هایی که
با وی برای تصاحب پست
نخست وزیری داشت، وزیر
فرهنگ شد و به عنوان رئیس
«سازمان شاهنشاهی خدمات
اجتماعی» نفوذ خود را گسترده
ساخت.
اقبال در سمت وزیر
فرهنگ دولت هژیر به اقداماتی
دست زد که برای وی شهرت
گسترده ای به عنوان یک «چهره
مرتجع» به ارمغان آورد.
مهم ترین این اقدامات، پیگیری
تز «سیاست را از فرهنگ جدا
کنید»، به منظور سیاست زدائی
مدارس و دانشگاه ها و مصوبه
ضد مطبوعات شهریور 1327
بود.
طبق این مصوبه دولت هژیر
با اعتراض شدید مطبوعات
مواجه شد که به توقیف تعدادی
از آنها انجامید.
منوچهر اقبال در
دولت دوم محمد ساعد (آبان
1327 ـ فروردین 1329) ابتدا
وزیر راه شد و مدت کوتاهی بعد
(21 آذر 1327) وزیر بهداری و
سرپرست وزارت کشور گردید و
در 21 اسفند به وزارت کشور
رسید.
دکتر اقبال در جریان
انتخابات این زمان با وساطت
دکتر هادی طاهری (وزیر
مشاور) مبلغ 500 هزار تومان
رشوه دریافت داشت.
در این
دوران اقبال به عنوان یک چهره
وابسته به استعمار بریتانیا و
دربار شهرت یافت و اوج آن،
زمانی بود که وی به بهانه ترور
نافرجام شاه در 15 بهمن 1327،
اجرای یک سلسله اقدامات
سرکوبگرانه، از جمله توقیف و
تبعید آیت الله کاشانی و انحلال
برخی احزاب و توقیف جرائد، را
به مجلس پانزدهم اعلام داشت.
منوچهر اقبال در دولت رجبعلی
منصور (فروردین ـ تیر1329)
نیز به عنوان وزیر راه حضور
داشت.
با صعود رزم آرا به صدارت،
اقبال به علت شهرت سوئی که
اندوخته بود به کابینه راه نیافت و
توسط شاه به عنوان استاندار
آذربایجان راهی این خطه شد.
در مرداد 1329 با اعلام لیست
کارمندان مشمول «بند ج» توسط
دکتر محمد سجادی، رئیس هیئت
تصفیه، نام اقبال در این لیست به
چشم می خورد.
مشمولین این
لیست صلاحیت خدمت در
دستگاه دولتی را نداشته و باید
اخراج می شدند.
اقبال در
آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز
را نیز به عهده داشت.
در دوران دولت مصدق، اقبال
متصدی شغلی نبود و تنها در
دانشگاه تدریس می کرد.
او
مدتی بعد، در سال 1331، عازم
اروپا شد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332،
منوچهر اقبال به تهران بازگشت و
به دستور شاه سناتور شد و در
18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه
تهران و ریاست دانشکده
پزشکی را به دست گرفت و در
12 خرداد 1335 وزیر دربار
شد.
اوج موفقیت اقبال از این
زمان آغاز گردید و از همین
زمان است که رقابت شدید و کینه
توزانه ای میان او و اسداللّه علم
آشکار شد.
اقبال در این دوران
عالی ترین روابط را با
محمدرضا و اشرف پهلوی داشت
و می کوشید تا از خود یک چهره
کاملاً خاضع و تابع نشان دهد.
دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال،
پس از جدائی از محمود رضا
پهلوی، عروس اشرف (همسر
شهریار شفیق) شد.
در نتیجه این
روابط بود که دکتر منوچهر اقبال
در 15 فروردین 1336 به
نخست وزیری رسید.
دولت اقبال به سرعت به عنوان
یک دولت مطیع شاه و وابسته به
بریتانیا شهرت یافت و بتدریج
نارضائی مقامات آمریکائی از
آن مشاهده شد و این عدم
رضایت در نیمه دوم سال 1336
به اوج خود رسید.
دولت اقبال پس از 3 سال و 4 ماه
مقابله با دشوارترین تنش های
سیاسی در شهریور 1339
سقوط کرد و مدت کوتاهی بعد،
در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر
اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران،
رهبر حزب ملیون و نماینده
مجلس بیستم ـ در ساختمان
دانشکده پزشکی دانشگاه تهران
مورد حمله و توهین
«دانشجویان» قرار گرفت و
اتومبیل وی به آتش کشیده شد.
منوچهر اقبال در آبان 1342
توسط شاه به عنوان مدیر عامل
«شرکت ملی نفت ایران» منصوب
شد و در این پست مهار شده تا
آخر عمر باقی ماند.
در واپسین
دوران زندگی اقبال، تحقیر مدام
و توطئه های آشکار و نهان علم
علیه او تداوم یافت و مقابله ها و
ابراز حسادت های اقبال، وی را
در موضعی مطرود و حقیر در نزد
شاه قرار داد.
دکتر منوچهر اقبال
در سفر سال 1331 به فرانسه به
عضویت فراماسونری درآمد.
در
سالهای بعد، در راس لژهای تابع
تشکیلات فراماسونری فرانسه
قرار داشت.
نام اقبال در زمره
مؤسسین لژ «خورشید تابان» در
خرداد ماه 1343 و رئیس هیئت
مدیره این لژ قرار داشته است.
منوچهر اقبال در سال 1356 از
دنیا رفت.
ر.ک : منوچهر اقبال به روایت
اسناد ساواک ـ مرکز بررسی
اسناد تاریخی بهار 1379
4ـ تاج الملوک فرزند تیمور خان
میرپنج دومین همسر رضا خان
بود که پس از درگذشت همسر
اولش اختیار کرد.
تیمور خان پدر
تاج الملوک، فرمانده فوج قزاقی
بود که رضاخان از آن برخاسته
بود و از مهاجرین آذربایجان
شوروی بودند که به ایران آمده
بودند و در آن زمان برای رضا
خان افتخاری بود که با دختر یک
میرپنج ازدواج کرده است.
وی
در سال 1294 ش با تاج الملوک
ازدواج کرد و از او دارای چهار
فرزند شد: شمس، محمدرضا و
اشرف که دوقلو بودند و علیرضا.
تاج الملوک روز ششم
اردیبهشت سال 1287 ش به دنیا
آمد و دارای سه خواهر و یک
برادر بود.
رضا خان از ابتدای
ازدواج با تاج الملوک، با او
اختلاف داشت.
لذا روابط خوبی
با او نداشت و این روابط بعد از
اینکه وی در سال 1301 ش
دختری از خاندان قاجار بنام
ملکه توران را به زنی گرفت،
تیره تر و سردتر شد.
ولی با توجه
به اینکه تاج الملوک ولیعهد آینده
ایران (محمدرضا) را بدنیا آورده
بود رضا خان سعی می کرد به او
احترام بگذارد ...
وی زنی
بداخلاق، تندخو، هوسباز، بی حیا
و فاسد بود.
بعد از اینکه رضا شاه
در تبعید مرد، هنوز کفن او خشک
نشده بود که تاج الملوک در تهران
غلامحسین صاحب دیوان را به
عنوان معشوقه خود برگزید و
چهار سال بعد از آن با یکدیگر
ازدواج کردند.
صاحب دیوان در
واقع هم سن و سال پسر
تاج الملوک و عضو یکی از
شاخه های خانواده قوام الملک
شیرازی بود که مهمترین و با
نفوذترین خانواده ها در استان
فارس به شمار می آمد.
اما ملکه
مادر به غلامحسین خان اکتفا
نکرد و بعدها چندین همسر
رسمی و غیر رسمی انتخاب کرد
که آخرین آن در سن 85 ـ 80
سالگی رحیم علی خرم، یک
کارگر آسفالت کار بود.
رحیم علی
خرم یک روستایی بی سواد با
هیکلی درشت بود که بعد از
انتخاب توسط ملکه 85 ساله، به
عنوان معشوقه رسمی، از
کارگری و عملگی ساده، یک شبه
به مقاطعه کاری ترقی کرد که
تأسیسات پارک خرم [پارک ارم
فعلی در بزرگراه تهران ـ کرج ]و
کاباره جزیره جزء املاک او بود
که پس از انقلاب اسلامی ایران
اموال او مصادره و بواسطه
جنایتهایی که در پارک خرم
مرتکب شده بود (تجاوز و قتل
زنان و دختران که در یک مورد
مردی را که به دفاع از ناموس
خود پرداخته بود در قفس یک
شیر درنده انداخت) اعدام شد.
حمیدرضا پهلوی [فرزند رضا
خان از زن چهارمش بنام
عصمت الملوک ]پس از پیروزی
انقلاب اسلامی ایران اظهار
می داشت که «تاج الملوک بسیار
آلوده به فساد اخلاقی بود و حتی
در زمان حیات رضا شاه نیز
دارای معشوقه بود.
یک بار که
رضا شاه نسبت به ارتباط خادم
منزل خود [سلیمان بهبودی] با
همسرش مشکوک شده بود آن
قدر او را کتک زد که در معرض
مرگ واقع شد.
او مدتی با تهدید
و ارعاب، با دامادش [شوهر
شمس، مهرداد پهلبد ]ارتباط
نامشروع برقرار ساخته بود.
» ...
ثریا اسفندیاری زن دوم
محمدرضا پهلویدرباره او
می گوید: «وی [تاج الملوک ]به
عنوان مادر نخستین و بزرگترین
پسر [بعد از مرگ رضا خان]
همچنان در رأس می ماند و طبیعتا
در تصمیم گیریها و بعضی از
مسایل داخلی اثر می گذارد.
من
به این نتیجه رسیده بودم که
دربار ایران اساسا دربار زنان
است.
گر چه از نظر قانونی هیچ
نوع حقی نداشتند.
لکن در عمل با
به کار بردن هزاران نیرنگ و
فریب و دودوزه بازیها به هدف و
مقصد خود می رسیدند.
احساس
می کردم من، تحت سلطه دربار
زندگی می کنم که ملکه مادر یا
رئیسه خاندان در رأس آن قرار
دارد.
این اشتباه خواهد بود اگر
تصور کنیم که زنان آن چنانی از
سیاست سر در می آوردند، افق
دیدشان بسیار کوتاه و محدود
بود.
مهمترین مسئله مورد نظر و
توجه آنها انواع دسیسه ها و
پشت هم اندازیهای زیبنده دربار
بود ...
»
5 ـ عباسقلی گلشائیان فرزند
رضا قلیخان محتشم الدوله به
سال 1281 ش در تهران تولد
یافت.
تحصیلات مقدماتی را در
مدرسه دارالفنون سپری کرد و
سپس علوم قضائی را در مدرسه
عالی حقوق به پایان رساند.
در
1300 ش کار خود را به عنوان
مترجم زبان فرانسه در دفتر مسیو
پرنی مستشار حقوقی وزارت
عدلیه آغاز کرد و در ترجمه و
تنظیم قانون مجازات عمومی
همکاری کرد.
از 1306 تا 1312
ش در مشاغل قضایی و
دادگستری مشغول به کار شد و
سپس به وزارت دارایی منتقل
شد و تا 1320 ش در آن به
خدمت پرداخت.
او مدتها
سمت های استانداری، سناتوری،
ریاست شورای عالی بانک ملی
ایران را عهده دار بود.
در سال
1320 کفیل وزارت دارایی و
پس از چندی در کابینه
محمدعلی فروغی وزیر
بازرگانی و اقتصاد ملی شد.
وزارت پیشه و هنر و بازرگانی
را نیز در همان کابینه عهده دار
بود.
و وزارت دادگستری را نیز
در اختیار داشت.
وی مدتی
شهردار تهران و عضو شورای
عالی اقتصاد بود و در کابینه
صدرالاشرف، وزارت پیشه و
هنر را داشت.
مدتی استاندار
خراسان، وزیر دادگستری در
کابینه هژیر، وزیر دارایی در
کابینه ساعد شد و در دوره دوم و
سوم مجلس سنا به نمایندگی از
تهران رسید.
او در کابینه علاء به
سال 1335 تا 1336 وزارت
دادگستری را برعهده داشت.
او
عضو شورای عالی جمعیت ملی
مبارزه با جزام و رئیس هیأت
مدیره جمعیت کمک به جزامیان و
عضو هیأت مدیره انجمن
طرفداران ابوعلی سینا بود.
قرارداد نفتی معروف ایران و
انگلیس به نام گس ـ گلشائیان ـ
توسط او منعقد شد که البته بعدها
از اعتبار ساقط شد.
گلشائیان
قائم مقام و استاد اعظم لژ بزرگ
ایران و نایب رئیس هیأت رئیسه
فراماسونهای ایران و عضو
مؤسس لژ فراماسونری دانش و
عضو لژهای کسری، مولوی،
فروغی، سعدی، میترا، اهواز،
فردا، نور،مشعل و خورشید بود.
او سرانجام در 19 مهر 1369 ش
درگذشت.
اسناد ساواک ـ
پرونده انفرادی
6ـ امیراسداللّه علم در سال
1298 در بیرجند متولد شد.
پدرش محمد ابراهیم علم معروف
به شوکت الملک بود که این لقب و
امیری قائنات را در زمان سلطنت
مظفرالدین شاه، از برادر
بزرگترش امیر اسماعیل خان علم
به ارث برده بود.
امیر
شوکت الملک علم مانند برادر
ارشد و اجدادش با انگلیسیها، که
نسبت به ثبات و امنیت منطقه
سیستان و بلوچستان در مجاورت
افغانستان و هند حساسیت زیادی
نشان می دادند، روابط نزدیک
داشت و در جریان جنگ جهانی
نیز با نیروهای انگلیسی که بخش
مهمی از خاک ایران را تحت
اشغال خود داشتند همکاری
می کرد.
امیر اسداللّه علم به
توصیه پدرش، در سال 1318،
در سن 20 سالگی با ملک تاج
دومین دختر قوام الملک شیرازی
ازدواج نمود و از این ازدواج
پسری متولد نشد که بر مسند پدر
جای گیرد و علم تنها دارای دو
دختر شد.
امیر اسداللّه علم در سال
1321 از دانشکده کشاورزی
کرج فارغ التحصیل شد و چون
وضع تهران آشفته و تحت اشغال
نیروهای بیگانه بود، عازم بیرجند
شد.
امیر شوکت الملک که قبل از
پسرش به بیرجند رفته بود در
سال 1323 در همانجا درگذشت
و علم اداره امور املاک وسیع
پدرش را به عهده گرفت.
در
اواخر سال 1324 علم ضمن
مسافرتی به تهران به ملاقات
قوام السلطنه نخست وزیر رفت،
که تازه از سفر مسکو به تهران
بازگشته بود.
قوام السلطنه این
جوان 26 ساله را ظاهرا به واسطه
سابقه دوستی و آشنایی با امیر
شوکت الملک و شاید هم به
توصیه انگلیسیها که در آن زمان
نقش حساسی در سیاست ایران
داشتند، برای فرمانداری کل
سیستان و بلوچستان در نظر
گرفت.
اسداللّه علم که در سی ام تیر ماه
سال 1341 به نخست وزیری
برگزیده شد، اول کاری که کرد
یاران گرمابه و گلستان خویش از
قبیل «دکتر باهری»، «ناتل
خانلری»، «متقی» و «رسول
پرویزی»، را گرد خود جمع کرد.
او نه کاری به احزاب موافق و
مخالف و گروههای سیاسی
داشت و نه آدمی بود که به طور
حاد در کارهای سیاسی دخالت
مستقیم نماید فقط و فقط مجری
اوامر ملوکانه بود.
اسداللّه علم بسیار زود به وزارت
رسید و نخستین بار در سن 29
سالگی در کابینه دوم ساعد (آبان
1327 ـ فروردین 1329) وزیر
کشاورزی شد.
او در کابینه
رجبعلی منصور (فروردین ـ تیر
1329) نیز این سمت را حفظ کرد
و پس از آن در دولت رزم آرا
(تیر ـ اسفند 1329) وزیر کار
شد.
در همین زمان بود که
هنگامی که به اتفاق رزم آرا وارد
مسجد شاه می شد، نخست وزیر
مقتدر و چهره آینده دار استعمار
غرب، مورد اصابت گلوله استاد
خلیل طهماسبی قرار گرفت و
معدوم شد.
در سال های 1329 ـ
1339، علم از نزدیک ترین
یاران محمدرضا پهلوی بود و در
ماجرای 25 ـ 28 مرداد 1332
نقش فعالی ایفاء نمود.
علم وسیع ترین باند را در کشور
ایجاد کرد و در همه استان ها
دارای مهره ها و عوامل خود بود،
که آن ها را به وکالت و یا مقامات
عالی می رساند.
مهم ترین پایگاه
علم در خراسان و شرق کشور
فارس بود، در خراسان و سیستان
و بلوچستان به علت این که پایگاه
اصلی خانواده اش، بود و در
فارس به علت وصلت با خانواده
قوام شیرازی.
علم پیش از انقلاب به مرض
سرطان مرد.
برای اطلاع بیشتر، ر.ک : بررسی
برای تمام فصول ـ مظفر شاهدی
ـ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای
سیاسی ـ 1379
7ـ غلامحسین فروهر فرزند
محمود (افتخارالملک ـ
قوام الدوله) در سال 1282 ه ش
در تهران به دنیا آمد.
بعد از انجام
تحصیلات مقدماتی و متوسطه،
به مدرسه سیاسی مشیرالدوله
رفت و پس از آن، راهی اروپا
شد و در دانشگاه برلین، در رشته
اقتصاد و امور مالی، تحصیل کرد.
غلامحسین فروهر پس از
بازگشت به ایران، در امور
قضایی به فعالیت پرداخت و به
ترتیب دادیاری دادسرای تهران
و دیوان کیفر و بازپرس و
مستشار استیناف گردید.
در
اواسط سال 1312 ه ش به
وزارت دارایی منتقل و رئیس
اداره مالیات بر درآمد شد و در
سال 1318 ه ش به مقام مدیرکلی
آن وزارتخانه ارتقا یافت.
در
سال 1319 ه ش مستشار و
مأمور اقتصادی ایران در آلمان
شد که این مأموریت تا قطع
رابطه ایران با آلمان ادامه یافت.
در سال 1322 ه ش با عنوان
وزیر مختاری، رایزن اقتصادی
ایران و سوئیس شد که این
مأموریت در سال 1324 ه ش به
پایان رسید و به ایران بازگشت.
پس از آن معاونت وزارت
دارایی را عهده دار شد و در سال
1326 ه ش در کابینه احمد قوام
وزیر راه شد.
غلامحسین فروهر که چندی هم
ریاست بانک صنعتی و معدنی
ایران را به عهده داشت در سال
1329 ه ش در کابینه رزم آرا
ابتدا به وزارت کار معرفی شد که
بعد رزم آرا او را به عنوان وزیر
دارایی به مجلسین معرفی کرد.
در جریان ملی شدن نفت، رزم آرا
و غلامحسین فروهر با ملی شدن
صنعت نفت مخالف بودند و قصد
داشتند قرارداد جدید بر مبنای
پنجاه پنجاه به جای قرارداد گس
ـ گلشائیان به مجلس ارائه دهند،
بر همین اساس هر دو در مجلس
در رد فکر ملی شدن صنعت نفت،
سخنها گفتند.
فروهر گفت :
«ایرانی نمی تواند لولهنگ
بسازد، چطور صنعت عظیم نفت
را به دست او بسپاریم»
این نطق موجی از خشم و غضب
مردم را در پی داشت و به دنبال
آن، در همان روز، وزیر دارایی
استیضاح شد.
صدور اعلامیه های متعدد،
برپایی میتینگ های عظیم از
طرف طبقات مختلف مردم اعم از
دانشجویان و بازاریان، حمله
مطبوعات ملی به وزیر دارایی،
کار را به جایی رساند که چند تن
از وزیران کابینه رزم آرا، استعفا
دادند و حاضر نشدند با فروهر،
دور یک میز بنشینند.
به دنبال این ماجرا، فروهر از
عضویت کابینه کنار رفت و با داغ
باطله ای که بر پیشانی او زده شد،
ظاهرا به زباله دان تاریخ فرو
رفت.
غلامحسین فروهر در دوران
مصدق، به صورت انزوا به سر
می برد.
گاه و بیگاه، بعضی
مطبوعات او را مورد حمله قرار
می دادند و حتی بعضی جراید،
خواستار محاکمه او بودند.
پس از کودتای ننگین 28 مرداد
32، فروهر بار دیگر در صحنه
سیاسی کشور ظاهر شد و به
عنوان سفیر ایران به کشور سوئد
اعزام گردید.
در سال 1334 ه ش
در کابینه حسین علاء ابتدا وزیر
صنایع و معاون و سپس وزیر
دارایی شد که این سمت تا سال
1336 ادامه یافت.
پس از آن به
ریاست هیأت بازرسی شرکت
ملی نفت ایران برگزیده شد و به
مدت 10 سال در این سمت باقی
ماند.
غلامحسین فروهر در سال 1346
ه ش درگذشت.
نامبرده در تشکیلات
فراماسونری در لژ کورش
عضویت داشت.
منبع:
کتاب
سپهبد مهدیقلی علوی مقدم به روایت اسناد ساواک صفحه 89