تاریخ سند: 3 فروردین 1342
موضوع: درباره آقای شیخ طبسی
متن سند:
تاریخ: 3 /1 /1342
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع: درباره آقای شیخ طبسی
از ساعت 30 /7 صبح روز 3 /2[1] /42 طبقات مختلف که قسمت عمده آنها طلبه مدارس و خورده[خرده] مالکان مشهد و اطراف بودند، به تدریج در منزل آقای قمی جمع بودند. جمعیت به قدری بود که تمام اطاقها و محوطه حیاط و جلو درب منزل از اول کوچه کنسولگری تا مقابل مسجد شاه، راه عبور و مرور قطع شده بود. آقای طبسی منبر رفتند و اظهار داشتند: آقایان مأمورین گوشهای خود را باز کنید و هر چه میگویم بنویسید. واقعاً عجیب است، اینها کی هستند که به جان ما افتادهاند، خدا ذلیل کند اینها را؛ اگر رئیس سازمان امنیت هستید، باش، اگر پلیس هستی، باش و اگر هم مأموری، باش؛ ولی ایمان داشته باش. من زبان آیتاله قمی و میلانی هستم و آنچه را که ایشان اراده کنند، میگویم و ما نظر انقلاب نداریم. ما میگوئیم زن نباید به سربازخانه برود. زن نباید به مجلس شورا برود.1زن نباید در امور سیاسی دخالت کند. زن باید در خانه بماند. من به اتفاق آقای نوغانی در زندان قزل قلعه بودم، صبح روز عید فطر از سروان آشتیانی تقاضا کردم به ما اجازه دهند نماز عید فطر را بخوانیم و ایشان اجازه دادند و من هم متشکرم. در بین مأمورین افراد خوب هم زیاد هستند و سپس تشریح کرد در زندان جمع زیادی دانشجو و جوان بودند که با آنها نماز خواندم و بعد برادر هارون، قاسم2 را با هارون مقایسه کرد و اظهار داشت: اعلامیههائی در شهر پخش شده که از ما نیست و اگر اعلامیهای منتشر شود به امضاء آقایان آیتاله قمی و میلانی خواهد بود و اعلامیه افسران آزاد به ما مربوط نیست. آقایان، بانو مهوش3 اجازه دارد کتاب چاپ کند، ولی مقام روحانی حق ندارد وظیفه خود را به وسیله اعلامیه چاپ کند. مملکت ما مملکت دمکراسی است، باید آزادی وجود داشته باشد؛ نه اینکه تا گفتم آقا وظیفه دینی شما این است، بگویند ساکت باش، خلاف نظم و خلاف اراده ملوکانه صحبت کردهای و گفت: مردم اگر به شما توهین کردند، به حساب علی بگذارید. اگر شما را کشتند، به حساب حضرت صادق بگذارید. اگر زدند، به حساب امام حسین بگذارید؛ و مردم را تحریک میکرد و باز اظهار میداشت: ما با کسی جنگ نداریم؛ و خدمتگذاران[خدمتگزاران] دین و قرآن را دعا کرد و خائنین را نفرین کرد. استقلال و امنیت کشور را از خدا خواست و سپس طلبهای مانند روز گذشته منبر رفت و اعلامیهای که خطی بود، شروع به قرائت نمود. در این موقع جمعیت بینهایت شده بود و مثل اینکه قبلاً آماده شده باشند به محض اینکه کامیون حامل ژاندارم رسید، تعداد زیادی از طلبهها شروع کردند به فریاد کشیدن و عبا و شال خود را دور انداختند و کفشها را بیرون آوردند و فریاد زدند: واقرآن . وادین . وااسلام و مردم را تحریک میکردند و باعث شدند مردم در روی هم ریختند. جمعیت متجاوز از 5000 نفر به تظاهرات اقدام نموده بودند و فرار کردند و باعث بینظمی شدند و در بین جمعیت دانشجویان و خورده[خرده] مالکان دیده میشدند و زوار بینهایت وجود داشت. خود طلبهها که فرار کرده بودند برای سایرین تعریف میکردند که سربازان ریختند و مردم را زدند و آنها را مجروح کردند و مردم هم مقاومت کردند.
به طور کلی عامل اصلی این آشوب، طلبهها و شال به سرها بودند و معلوم بود دستوری داشتند چون وقتی که مأمورین از ماشین پیاده شدند، شروع به داد و فریاد کردند و وحشت بین مردم انداختند. سپس به تدریج مردم جمع شدند و ساکت نشستند.
توضیحات سند:
1. آزادی زنان: حضرت امام خمینی (ره) و دیگر مراجع معظم تقلید و علماء، با حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، هیچگونه مخالفتی نداشتند، ولی با توجه به آگاهی از نیت شومی که در پشت پردهی طرح این مسئله قرار داشت، نسبت به آن معترض بودند. در این خصوص در اسفند ماه سال 1341 از سوی امام خمینی(ره) و دیگر مراجع و علمای قم اعلامیه مشترکی صادر شد که در بخشی از آن آمده است: « روحانیت مىبیند که پایههاى اقتصادى این مملکت در شرف فروریختن است؛ و بازار این کشور در حکم سقوط است. چنانکه از پروندههاى مربوط به سفتههاى بىمحل، که هر روز بر قطرش افزوده مىشود، این مطلب واضح مىشود. و همین طور امر زراعت این کشور در معرض سقوط است. به دلیل اینکه در این مملکت، که باید هر استانش زراعت مورد احتیاج تمام مملکت را بدهد، هر چند وقت به عنوان احتمال خشکسالى یا به عنوان دیگرى، تصویبنامه وارد کردن گندم صادر مىکنند. بلکه چنانچه گفته مىشود، اخیراً به صورت آرد مىآورند که آسیاهاى ایران نیز از کار بیفتد. با این وضع رقت بار به جاى آنکه دولت درصدد چاره برآید، سر خود و مردم را گرم مىکند به امثال دخالت زنان در انتخابات، یا اعطاى حق زن ها، یا وارد نمودن نیمى از جمعیت ایران را در جامعه. و نظایر این تعبیرات فریبنده، که جز بدبختى و فساد و فحشا چیز دیگرى همراه ندارد. آقایان نمىدانند که اسلام مراعات بانوان را در تمام جهت بیش از هر کس نموده؛ و احترام به حیثیت اجتماعى و اخلاقى آنها موجب شده است که از این نحو اختلاطِ مخالف با عفت و تقواى زن جلوگیرى کند؛ نه آنکه خداى نخواسته آنان را مانند محجورین و محکومین قرار داده. مگر فقط علامت عدم محجوریت آن است که در این مجلس ها وارد شوند؟! اگر چنین است، باید اولْ نظام برّى و بحرى، و صاحب منصبان و اجزاى امنیه و نظمیه و شاهزادگان بلافصل و اشخاصى که کمتر از بیست سال دارند، از محجورین و محکومین باشند! روحانیون تمام این پیشامدها را که اکنون مىبینید و بعد خواهید دید، پیشبینى کرده بودند.» صحیفه امام، ج1، ص 148 و در 29 اسفند همان سال فرمود: « اى مسلمانان عالم! بدانید در جریان تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى علت مخالفت علماى اسلام قضیه شرکت زنان در انتخابات نبود، این قضیه ناچیزتر از آن بود که آن قیام عمومى را به همراه داشته باشد. مسأله این بود که علما و روحانیون دیدند که دستگاه جبار مىخواهد با کیْد شیطانى اسلام را قلب کند و اوضاع را به عقب برگرداند.
آیا در چنین شرایطى که آنها قوانین مقدس اسلامى را بازیچه دست خود قرار دادهاند ما ساکت بنشینیم و اعتراض نکنیم.» همان . ص 161
2. قاسم، که دارای لقب مؤتمن بود، یکی از پسران هارون الرشید است. او، از بین فرزندان خود، امین و مأمون و قاسم را به ترتیب ولیعهد خویش قرار داد و حکومت خویش را میان آنها تقسیم کرد. در این تقسیم، خراسان را به طور کامل در اختیار مأمون، شبه جزیره را در اختیار قاسم و عراق را برای امین قرار داد.
برای قاسم، پسر هارون الرشید، حکایت سر باز زدن از پذیرش حکومت و جدائی از دنیا و روی آوردن به زندگی زاهدانه و مرگ در تنهائی نیز نقل شده است.
2. معصومه عزیزی بروجردی، که با نام «مهوش» شناخته شد، در سال 1299ش، در بروجرد به دنیا آمد. وی یکی از زنانی بود که خوانندگی را از مجالس خصوصی و محافل عروسی آغاز نمود و در دههی 1330ش، در کابارهها و به سبک کوچه بازاری به خوانندگی مشغول گردید و به شهرت رسید. وی در دی ماه سال 1339ش، در تصادفی در یکی از خیابانهای تهران از دنیا رفت.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک صفحه 56