صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

آقاى خمینى

تاریخ سند: 29 تیر 1342


آقاى خمینى


متن سند:

باسمه تعالى*

جناب آقاى خمینى ـ اعلامیه چاپى شما که سراپا حمله باصلاحات و لوایح ششگانه و آراء عمومى و تکفیر دولت بود. بوسیله پست دریافت گردید. جاى تعجب است که جنابعالى از صداى بُمبهاى اتمى و هیدرژنى که هر روز در اکناف جهان منفجر میشود. و از غُرش موشکهاى قاره پیما و اقمار مصنوعى و کشتیهاى فضا نورد که بفضا روانه میگردد. هنوز بیدار نشده‌اید که بدانید دنیا تغییر کرده. بشر دارد از مراحل جهل و بربریت، بمعارج دانش و برتریت صعود مینماید؟ دوران افسانه و فریب سپرى شده. روزگار خرسازى و خر سوارى منتفى گردیده. بازار هرزگى و هرزه‌گوئى بسته شده چماق سفسطه و تکفیر پوسیده گشته. طبل-رسوائى پیشوایان کهنه پرست از هر سو بصدا در آمده. پیر و جوان کوچک و بزرگ بر آنان نفرین میفرستند حضرت امیر در نهج‌البلاغه خطبه (18) و (86) و (87) و (147) و (151) و (155) و (175) از خرابکاریها و سوء اعمال علما با نهایت شدت ناله میکند. و میفرماید مگر پیغمبر اسلام چند دین آورده که شما هر کدام در احکام بمیل خود رأى جداگانه و متناقض میدهید؟ چرا آئین اسلام را خراب میکنید؟ خدا یکى. پیغمبر یکى. قرآن یکى. دین یکى. اختلاف در احکام. جز خراب کردن دین معنى دیگرى ندارد.
حضرت رسول هم میفرماید ـ زمانى خواهد رسید که از اسلام بجز نام، و از قرآن بجز حروف و کلمات اثرى باقى نمى‌ماند.

توضیحات سند:

* نامه محمد مردوخ در مخالفت با امام و تعریف و تمجید از حکومت پهلوى و شخص محمدرضا.

مردم آنزمان مدعى ایمانند، در صورتیکه فرسنگها از ایمان دوراند. مساجدشان دائر و آباد اما از حیث دیانت و حقیقت فاسد و خراب. منشاء خرابى و فساد علما هستند که در احکام اختلاف میکنند. و آیات را برأى خود تفسیر مینمایند آنها خطرناکترین دشمن حق و حقیقت‌اند، و شریرترین مردم روزگاراند تاریخ هم نشان میدهد که دین اسلام دین فطرى و آئین علمى و فلسفى است که دانشمندان با دل و جان بان گرویده‌اند.-علما آنرا با خرافات و اختلافات خراب کردند. علما چهره درخشان اسلام ما با لوث اباطیل و موهومات مُهّوغ و منفور ساختند. علما وحدت اسلامى را در هم شکستند. علما شیعه و سنى درست کردند. علما بابى و بهائى اختراع کردند. علما بجاى دین اسلام چندین دین متناقض و متضاد را ابتداع کردند. علما مسلمانان را سرگشته و گمراه نمودند علما مردم را خرافى و موهوم پرست ساختند. علما دین موسى را خراب کردند. علما دین مسیح را دگرگون نمودند. بالاخره علما هستند که من المهد الى اللحد. از گهواره تا بگور باسامى مختلف ملت فلکزده را میدوشند و غارت میکنند. عوام بیچاره چه گناهى دارند. چه رخنه در دین کرده‌اند، چه بدعتى احداث نموده‌اند؟
آقاى خمینى ـ در کدام مذهب آزاد کردن کشاورز از قید بندگى و خرید و فروش مخالف دین معرفى شده؟ در کدام کیش احتکار آب و زمین مشروع و روا اعلام شده است؟ در کدام آئین گفته شده که تشکیل سپاه دانش ممنوع و ناروا است؟ در کدام شریعت ذکر شده که سهیم کردن کارگر در سود کارخانه مخالف با دین است؟







در کدام کتاب آسمانى نوشته شده که نسوان از حق رأى ممنوع‌اند اگر ممنوع‌اند چرا در ازدواج و معاملات از آنها کسب رأى میشود. آقاى خمینى ـ مگر نمیدانى که در اسلام زن و مرد دوش بدوش همدیگر شرکت داشته‌اند؟ مگر در تاریخ اطلاع ندارى که در طبقه نسوان چه نابغاتى در علوم و معارف و ادبیات و صنایع و امور اجتماعى قدم بعرصه ظهور گذاشته‌اند و مقامات شامخه را احراز کرده‌اند که در وصف آنها گفته شده.
و لو کان النساء کما ذکرنا ـ تفضّلت النساءُ على الرجالِ فلا التأنیث لاِسم الشمس عارُ و لا التذکیرُ فخرٌ لِلهلال.
آقاى خمینى ـ نوشته بودى که اهل علم را آزار کردند. مگر نمیدانى که کسى با اشخاص فهمیده و مؤدب-کارى ندارد. امّا بى ادب البته تأدیب میشود که نظم و انضباط بهم نخورد. آقاى خمینى ـ در خاتمه بمنظور خیرخواهى میگویم ـ چند روزیکه در این خانه تن مهمانى. با ادب باش که خاصیت مهمان ادب است. قصیده ذیل را بخوانید و بدانید که خدا و رسول و اکثریت ملت پشتیبان شاهنشاه هستند. هر که با فولاد باز و پنجه کرد. ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
قصیده خطاب بشاهنشاه
اى شهنشاه کشور گفتار اى خداوند دانش و افکار
کلمات تو جمله الهام است که بهنگام خود کنى اظهار
خواست یزدان وخواست این ملت از ضمیر تو میشود سرشار
خفته بودند ملت ایران تو نمودى ز خوابشان بیدار
زن و مردان ملک ساسان را تو کشیدى برون ز دوزخ و نار
تو کشاورز را بلطف عمیم شاد کردى به جنّت و انهار
کارگر را بجاى روزانه سهم دادى ز بهره و اثمار
عدّه در لباس روحانى بى جهۀ گشته بر امور سوار
مسلمین را بحیله خر کردند دو سه گردن کلفت ناهنجار
دین اسلام واژگون گشته از خرافات اهل استحمار
دین امروزه نزد قشریّون
یافته بر دو اصل استقرار
اول از اجنبى گرفتن وحى
دومى کسب درهم و دینار
فرع دین اکل وقف و سهم‌امام
بلع مال یتیم وارث صِغار
واجباتش نفاق‌و سَبّ‌وشقاق
تهمت و اِفک و لعن براخیار
رفض و تکفیر مسلمین از دم
جعل قول از ائمه اطهار
جعل افسانه جعل موهومات
بهر خـر کردن اولى الافکار
مُستحبّات چرس و افیون است
ساده بازى و باده گلنار
خودمفصل بخوان ازاین مجمل نکنم فاش باقى اسرار
ابن بود مذهب خرافیون محو شد مذهب اولى الابصار
غیر این را خلاف دین خوانند گر بود دین احمد مختار
دشمن عقل و دین و فرهنگ‌اند دوست تزویر و کذب و استشمار
مُفسد و خود پسند و کهنه پرست موذى و مغرض و خیانتکار
بى حیا بى‌شرف وقیح و دو رو دون صفت بى حقیقت و بیعار
جامع هر رذالت و پستى فاقد هر فضیلت و مقدار
نه ز علم و ادب نشان دارند نه ز اوصاف آدمى آثار
روز و شب کارشان دروغ و دغل شغلشان مکر و حیله لیل و نهار
خویش را جمله پیشوا خوانند چون ز کردار خود ندارند عار
نه ز اعمال خود پشیمان‌اند نه ز افعال خویش استغفار
در جهان این گروه بدنام‌اند همه منفور و خوار در انظار
از اباطیل این گروه جَلَب ناله کرده است حیدر کرّار
هر که نهج‌البلاغه را خوانده صدق گفتار ما کنـد اقرار
حـق تعالـى بسوره فـاطر کرده زاین مفسدینِ دین‌زنهار
پس از آن در خبر پیمبر
هم فاش فرموده اِنهّم اشرار
سخت گندیده مغزشان درسر
زان بسر بسته‌اند این دستار
پانسمان کرده‌اند کلّه خود
این چنین است شیوه بیمار
گر بگویند این مریضان را
شاه با لطف خود کند بیمار
شه ندارد دریغ از تیمار
لیک تیمارشان بود دشوار
سرشان را بسنگ باید کوفت
تا جهان پاک گردداز خس وخار
چه شود در جهان اگر بروند
دو سه آخوند نماى بدکردار
دین‌امروزه چون خرافات‌است لاجرم دین حق کنم اظهار
راه من حق روى و حق گوئى است بازمین و زمان ندارم کار
با کسم عزم جنگ در سر نیست شیوه من نوشتن و اخطار
دین اسلام. خدمت نوع است پس عبادات و خوبى رفتار
دورى از ظلم و حقد و مکر و فریب اجتناب از عداوت و آزار
دین همین است و غیر این مجعول تو مخور گول رهزن و عیّار
رونق دین حقایق است و بس چون شقایق که رونق گلزار
حرف رهزن همه اباطیل است از اباطیل حق بود بیزار
زندگانى دمى ز رومى خرد به ز صد سال قمتر و افسار
فرض گشته بما اطاعت شه مختلف بود جنایت کار
منکر امر شه یقین باشد منکر امر ایزد و دادار
پیشوایان بفکر خود هستند نه بفکر خدا و ملت زار
طرح ششگانه همایونى مورد رأى ما امت دیگر بار
کیفر خائنین بشرع مُبین سنگساراست یا که برسردار
گرچه دانم حدیث و قرآن را نیست تأثیر در مزاج حمار
چونکه خر را خداى خرکرده
نشود تا بحشر او هشیار
زاین سبب جمله جفتک‌اندازند
یا که گیرند گاز افعى وار
گاز و جفتک دو شیوه فطرى است
که براى الاغ گشته شعار
باز من ناگزیرم از گفتن بپذیرند یا کنند فرار
هست بر من فقط نمودن راه
رفتن ره بفاعل مختار
هر که خواهد طریق حق گیرد
هر که خواهد روان شود سوى نار
(ما علینا) رسول اکرم گفت
نیست ما را جز این کلام شعار
اى شهنشاه دین پناه دلیر
خوش بود ذکر تو کنم تکرار
تا شود قرص ماه بدر و هلال
تا زمانه بود خزان و بهار
تا که نقطه بود نهایت خط
تا کشد شکل دائره پرگار
لطف حق رهبر و نگهدارت
یاور تو روان هفت و چهار
(محمد مردوخ)1 %%29 /4 /42%%

منبع:

کتاب قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 3 صفحه 507






صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.