تاریخ سند: 24 اردیبهشت 1352
متن سند:
شماره : 41ـ 150
با تأییدات خداوند متعال
ما
محمدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران
نظر به استدعای1 جناب مهرداد پهلبد2 وزیر فرهنگ و هنر که وسیله جناب
امیرعباس هویدا نخست وزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان جناب
هوشنگ نهاوندی را به عضویت هیئت امناء دانشگاه هنر منصوب فرمودیم.
به تاریخ یکهزار و سیصد و پنجاه و دو
توضیحات سند:
1ـ استدعای پهلبد به شرح زیر
است :
وزارت فرهنگ و هنر
پیشگاه مبارک اعلیحضرت
همایون شاهنشاه آریامهر
استدعا می شود با صدور فرمان
همایونی جناب هوشنگ
نهاوندی را به سمت عضو هیئت
امنای دانشگاه هنر مباهی و
مفتخر فرمایند.
جان نثار
از شرف عرض پیشگاه مبارک
اعلیحضرت همایون شاهنشاه
آریامهر خواهد گذشت
چاکر
2ـ مهرداد پهلبد فرزند نصراللّه
در سال 1296 ه ش در تهران به
دنیا آمد.
تحصیلات متوسطه را
در تهران گذراند و سپس به
دانشکده فنی تهران راه یافت و
در رشته راه و ساختمان تحصیل
کرد و بعد از آن به فرانسه رفت.
مشارالیه که نام و شهرت خود را
از عزت اللّه مین باشیان به
مهرداد پهلبد تغییر داده بود، با
شمس پهلوی ازدواج کرد و در
سال 1329 که اداره کل هنرهای
زیبا تأسیس شد به عنوان معاون
وزیر فرهنگ و ریاست آن اداره
کل به کار مشغول شد و در
زمانی که اداره کل هنرهای زیبا
زیر نظر نخست وزیری اداره
می شد، وی به عنوان معاون
نخست وزیر وقت ـ علی امینی ـ
و ریاست آن اداره کل به کار
خود ادامه داد.
پس از تفکیک اداره کل هنرهای
زیبا از وزارت فرهنگ، وزارت
فرهنگ به وزارت آموزش و
پرورش تغییر نام داد و اداره کل
هنرهای زیبا نیز به عنوان
وزارت فرهنگ، معرفی گردید
که مهرداد پهلبد وزیر آن شد.
مشارالیه که از عزت اللّه به
مهرداد و از مین باشیان به
پهلبد، رسیده بود و عضوی از
خاندان سلطنتی به شمار
می رفت تا سال 1357، وزیر
فرهنگ بود و ضمن شرکت در
لژهای فراماسونری، عضویت
دفتر سیاسی حزب رستاخیز را
نیز به عهده داشت.
مهرداد پهلبد که در مدت
طولانی تصدی اداره کل
هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ،
بنابر اسناد موجود، هیچگونه
خدمت قابل توجهی به فرهنگ و
هنر ایران نکرده بود در ارزیابی
ساواک، فردی رفیق باز،
ولخرج، علاقمند به مقام،
شهرت، پول، زن و یکی از زن
بازهای خیلی معروف، معرفی
گردید.
مهرداد پهلبد در شهریور ماه
1357 در راستای سیاست
عوامفریبی، به همراه
نخست وزیری و تعدادی دیگر
از وزرا و...
.
از کار برکنار شد.
منبع:
کتاب
هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک صفحه 293