بسم رب شهدا
متن سند:
بسم رب شهدا
زبان چگونه سخن بگوید؟ قلم را قدرت نگارش این تراژدی نیست .کلمات کمتر از آنند که بار این ننگ را به دوش کشند. صفحات وسطور آن شرمنده چنین فاجعه اسفناک هستند، نمرود و نمرودیان، فرعون و فرعونیان [ناخوانا]باد، در قبال چنین عملی جای تقدیر از چنگیز و ضحاک است. تمامیجائرین و دژخیمان طول تاریخ از قابیل گرفته تا یزید، از اسکندر تا استالین همه و همه در مقام مقایسه با چنین جلادی نیستند.کدامین دیکتاتوری، دست به قتلعامی اینگونه زده است؟ حتی افسانهسرائی قدرت تخیل آن را هم ندارد.
مگر چه چیزی و از کجا میگویم؟ در پی بیداری و آگاهی خلق مستضعف ما در چند ماه اخیر واکنشهای عدالت خواهانیشان پایههای تخت و ستونهای بارگاه محمد رضا شاه جلاد بلرزه درآمد اضطراب و ترس چنان سراپای وجودش را فرا گرفت، که خصلت ذاتی او دوباره نمایان گشت. و این واقعه عظما به وقوع پیوست.
حتماً میپرسید از کدامین جریان سخن میگویم؟
فکر میکنم صحنه جنگ بدر بود. جان بر کفان بمانند گل لاله در میان خاک و خون میغلتیدند و باران گلوله همچون شبهای تیره و طوفانی بر سر و رویشان میبارید. سینههای مملو از عشق لقاء حق آماج تیر بود. نه، گویا که در گیرودار نهروان بود. خائنین و خدعهگران، همانهائی که دیروز دم از آشتی شفاعت اسلامیمیدانند، امروز چون گرگهای از بند رسته به میان مردمیکه تنها سلاحشان زبان سرخشان بود افتاده و بند از بندشان رستند. بوی انسانیت و مروت به مشام آنها نرسیده بود. حتی به زنان و کودکان خردسال هم رحم نکردند. نه نه به خدا قسم عاشورا بود با همان خصوصیات و جریانات آفتاب گرم و سوزان تابستانی تابیدن گرفته بود و غریو همگان به عرش اعلاءِ میرسید. خون بود و بس. کربلا دوباره در مقابل چشمان مجسم گردید با همان رشادتها و شهامتها. پیر مردان و پیر زنان غیرت و شرف حبیبابن مظاهر را زنده ساختند. دختران درس خوانده مکتب فاطمه، جسم خود را سپر مبارزه و دفاع از حریم اسلام و اسلامیان کردند باور کنید دختری زینبوار در حالیکه دستمالی آغشته به مغز گلگون بدنی را بر سر داشت. فریاد الله اکبر میزد. کمیآنطرفتر جوانی پرچم به دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خنده کنان پرچم را به دست دیگر داده و جلو میرفت. اگر سنه 61 هجری در بیابان کربلا تنها و تنها یک حر روئید صبح جمعه 17 شهریور تهران شاهد یک قوم بود. دسته دسته مردم شهیدان راه حق [ناخوانا] و یکی است بر روی دست به میان کوچه و بازار آورده و فریاد میزدند زنده و جاوید باد راه شهیدان به خون تپیده ما. جوانان هر چه قدرت داشتند متجلی ساختند با همه تاب و توانشان به قلب موسسات و مراکز طاغوتی وارد شده و همه را در هم کوفتند بانکها این مکنده خون مردم و از بزرگترین عوامل فقر جامعه را به آتش کشیدند. آری، آری کلامشان حق بود که میگفتند قیام ما قیام خمینی است. عمال سر سپرده رژیم عمر سعدها را مبهوت ساختند پستی خود را به اعلا نشان دادند. مردمیکه به سوی بیمارستانها سرازیر شده تا با اهدای خون خود رمقی دوباره به بدنهای سوراخ شده بدهند. ناگهان با رگبار مسلسلها چون برگ خزان به زمین افتادند. زنی گریهکنان میگفت جوانی را دیدم که ملافههای لحاف و پنبههای خود را بغل زده و دوان دوان به طرف در درمانگاه میآمد که در مقابل درب درمانگاه هدف گلوله قرار گرفت و با صورتی متلاشی به زمین خورد و دیگر برای همیشه برنخاست. بگویید در کجا این همه قساوت و سنگدلی را بیاد دارید. ویتنام ؟ نه الجزایر و یا آفریقا؟ آنجا هم دست به چنین جنایتی نزدند. به جز یکجا، آن هم تل زعتر که خواهران و برادران فلسطینی زیر چنگال اسرائیل و صهیونیست دست و پا زدند .ولی مگر محمد رضا شاه و دار و دستهاش جدا و یا کمتر از آن سفاکها هستند. سلاحی که با سرمایه خود این مردم تهیه میشود بایستی در رگ و پوست همین مردم جای بگیرد و تازه مزد آن را هم دریافت میکنند. اما توانستند کسی را آرام کنند؟ چند سحرگاه بعد خانوادههای خونین کفنها بر مزارشان گرد آمده و با نثار شاخههای گل سرخ فریاد میزدند ای برادر مجاهد، و ای خواهر و کودک مجاهد، قبر، این منزلگاهتان مبارک، شهادتتان مبارک. سوگند به زبانهای سرخ شما که سر سبزتان را تحفه راه خدا و خلق خدا نمود، تا انتقام و احیاء خون شما و خون پدران و مادران شما در خیابان و هر کجا از گوشه زندان در زیر مخوفترین شکنجهها تا تبعیدگاهها، قیام و نهضت ما ادامه خواهد داشت، از پای نخواهیم نشست، با همه هستی خویش نام ننگین و چهره زشت دودمان ذلیل پهلوی و هر ستمگر مانند او را به نیستی و نابودی خواهیم کشید این نه فقط اراده و خواست ماست وعده الله است.
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین (و اراده کردیم ما بر اینکه مستضعفین در زمین را امام و وارثین زمین قرار دهیم)
اما و اما زهی به این همه بیشرمی، زهی به این روباه صفتی، پس از بهوجود آوردن چنین مصیبت عظمائی و این ددمنشی و دنائت. مشتی بازیگر و هنرپیشه، چه بگویم که به جای هنر، رذالت و خیانت را پیشه کردهاند در صحنه مجلسین به بازی نشستهاند و قیل و داد آنها از بلندگوهای خود بیشرفشان، گوش مردم را کر کردهاند. به خیال خود با تردستی و چاپلوسی علت [ناخوانا] پنهان میکنند و معلولها را به خود ما بدهند. شاه این سگ زنجیری که اولین دشنه به دست خود اوست عاری و پاک از هر گناهی است و عروسکهای کوکی و غلامهای حلقه به گوش خود او گناه کارند. چه خوابهای خوشی میبینند و انکار میکنند میتوانند این افکار موهوم را به دیگران غالب کنند. لذا همانطور که رهبر و چراغ راهمان امام خمینی فرمودند نباید گول دغلبازی آنان را خورد، زیرا همه گفتارشان دروغی بیش نیست .
(واذالقو الذین آمنوا قالوا امنا و اذا خلو الی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن مستهرون)
و هنگامیکه به آنان گفته میشود ایمان بیاورید میگویند آوردیم و هنگامیکه با رهبران خود خلوت میکنند میگویند ما از شمائیم و آنان را مسخره میکنیم
آری هنگامیکه تمامینقشههایشان بر ملا گشته و ابرها به کنار رفته و صورت شاه خائن نمایان شده و همه سبب اصلی را شناختهاند میخواهند مسیر آگاهی و جنبش مردم را منحرف کنند ولی کور خواندهاند که نور خدا خاموشی پذیر نخواهد بود.
خواستاران حکومت اسلامی
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، کتاب 4 صفحه 77