گاه پیاز وجود ندارد!؟
متن سند:
گاه پیاز وجود ندارد!؟
بدون شک مهمترین فراز تاریخ صدساله اخیر کشور ایران، وقوع انقلاب اسلامى و مجموعه عواملى است که در زمینهسازى و تکوین آن مؤثر بوده است.
قیام مردم تبریز در بیست و نهم بهمن ماه سال 1356 یکى از جمله عواملى بود که در حرکت انقلاب اسلامى، موجب شتاب فزاینده شد. این حرکت در چهلمین روز شهادت تعدادى از طلاب و مردم قم صورت گرفت.
گزارش این قیام که متعاقب اعلامیهاى به امضاى یازده تن از علما و روحانیون، از جمله آیتاللّه شهید قاضى طباطبائى (ره)، آیتاللّه غروى، آیتاللّه قزلجهاى، آیتاللّه انگجى و . صورت گرفت، به این شرح است:
«قرار تجمع ساعت ده صبح در مسجد قزللى (میرزا یوسف مجتهدى) بود. این قرار در اعلامیهاى نوشته شده بود که دیروز به امضاى آیتاللّه سیدمحمدعلى قاضى طباطبائى و ده تن دیگر از علماى تبریز رسیده بود و همان شب در سطح شهر پخش شده بود. سه روز پیش از این نیز در بیست و پنجم بهمن آقاى شریعتمدارى و گلپایگانى به مناسبت گرامى داشت چهلمین روز شهداى قم اعلامیههایى نوشته بودند و این روز را عزاى عمومى اعلام کرده بودند. همه مردم مىدانستند که فردا، شنبه، یک روز عادى نخواهد بود. مشهدى محمد عرفان، خادم مسجد قزللى از میدان ساعت گذشت. ساعت غول پیکر شهر همچنان خاموش بود. از عابرى سؤال کرد. ساعت نه صبح بود. پا تند کرد. دیشب پیک آیتاللّه قاضى طباطبایى به او گفته بود که صبح درِ مسجد را باز کند. مشهدى محمد به نزدیکىهاى مسجد که رسید با انبوهى از جمعیت روبرو شد. آرام جلو رفت. جلو رفت تا در مسجد را باز کند. سه نفر که لباس پلیس به تن داشتند مقابل او درآمدند و گفتند که مراسم بیرون از مسجد برگزار مىشود. باید در بسته بماند.
سرگرد مقصود حقشناس رئیس کلانترى بازار کمى آن طرفتر ایستاده بود. تعدادى از جوانان از جمعیت جدا شدند و به طرف او رفتند. از او خواستند بگذارد درِ مسجد باز شود تا مراسم چهلم شهداى قم شروع گردد. سرگرد حقشناس که عصبانى بود و کسى به فریادهاى «پراکنده شوید» او گوش نکرده بود، خطاب به آن جوانان گفت، «نمىشود، در این طویله باید بسته بماند!»
خون «محمد تجلا» با شنیدن این حرف سرگرد حقشناس به جوش آمد. همان نزدیک پاره آجرى یافت و با همه کینه خود آن را به طرف سرگرد پرت کرد. سرگرد اسلحه کمرىاش را کشید و سینه محمد را نشانه رفت. محمد 22 ساله به زمین افتاد. مردم هیجانزده شدند و فریادشان بلند شد. همه آنانى که مىخواستند پیکر بىجان محمد را از زمین بردارند، تهدید به مرگ شدند. مشهدى محمد با دیدن این صحنهها از کنار آن سه نفر گذشت و به طرف مسجد شعبان رفت. آیتاللّه قاضى طباطبائى در مسجد شعبان منتظر بود.
یحیى لیقوانى رئیس ساواک آذربایجان شرقى از چهار راه شهناز گذشت. متوجه شد اوضاع عادى نیست. او مىدانست بیشتر مغازههاى شهر و بازار تبریز امروز تعطیل خواهد بود. او مىدانست که امروز شیشه دو ـ سه بانک صادرات خواهد شکست و احیانا تعدادى از دانشجویان دانشگاه آذرآبادگان در سطح شهر شعار خواهند داد. همین و نه بیشتر. اما آنچه مىدید با حدسهاى چند روز اخیر تفاوت داشت. او لحظهاى پیش از سپهبد اسکندر آزموده، استاندار، خداحافظى کرده بود تا به ساختمان مرکزى ساواک برود. چند روزى بود که سپهبد به دشت مغان رفته بود، اما دیشب به خواست لیقوانى به مرکز برگشت تا در صورت نیاز، شوراى هماهنگى استان را تشکیل دهد. سپهبد آزموده که در مصرف الکل زیادهروى مىکرد، امروز صبح با سردردى که از بادهگسارى دیشب داشت با لیقوانى دیدار کرد. لیقوانى به سرعت به سمت ساواک راند تا سرلشکر قهرمانى رئیس شهربانى استان را در جریان وضعیت غیرعادى شهر قرار دهد.
در آن سوى شهر، در دانشگاه دانشجویان با گارد دانشگاه درگیر بودند. آنان با برنامه قبلى موانعى بر سر راه افراد گارد ایجاد کرده بودند. گارد با شنیدن صداى صلوات و شعارهاى تند، خود را به محل رسانده بود. کوکتل مولوتفهایى که از دیشب آماده شده بود یکى پس از دیگرى به سوى خودروهاى گارد که پشت موانع ایستاده بودند برخورد کرد و آنها را به آتش کشید. فرمانده گارد خیلى زود دستور عقبنشینى داد و دانشگاه در ساعات اولیه صبح به دست دانشجویان افتاد. شعارى که از دهان مردم فریاد مىشد. این بود: «یاشاسین خمینى». خشم مردم بالا گرفت و تظاهرات شروع شد. عدهاى به طرف بانک صادرات رفتند، عدهاى به سوى بانک شهریار، برخى به طرف مشروبفروشى هارطونیان و بعضى به سوى سینما دریاى نور.
در خیابان پهلوى جنازهاى روى دست مردم در حرکت بود. صاحب جنازه که روى لباسهایش چندین وصله دیده مىشد، کارگر ساختمانى نیمه تمام بود که قبل از شهادت با شوق فریاد زده بود: «بیز بو شاهى ایسته میروخ ـ والسلام.»
لیقوانى پس از رسیدن به اتاق خود و خواندن اولین گزارشهاى مأموران ساواک از سطح شهر، پى به گسترش قیام برد و بلافاصله با تهران تماس گرفت. خبر خیلى زود به گوش محمدرضا پهلوى رسید. شاه در تماسى با جمشید آموزگار، نخستوزیر گفت که پمپ بنزینها، مخازن نفت و کارخانجات تحت شدیدترین حفاظتها قرار گیرند و هرگونه مقاومتى سرکوب شود. پیام شاه ساعت یازده صبح به تبریز رسید. لیقوانى، سرتیپ سعیدى فرمانده ژاندارمرى، سرلشکر قهرمانى، سرلشکر بیدآبادى فرمانده مرکز آموزشهاى پشتیبانى و سپهبد اسکندر آزموده ـ که هنوز سردرد داشت ـ دور هم جمع شدند و جلسه شوراى هماهنگى استان رسمیت یافت. خبرهاى سرلشکر قهرمانى حاکى از عقبنشینى همه نیروهاى شهربانى در سطح شهر بود. قرار شد خیلى سریع یگانهاى تیپ 2 مرند و یک گردان از نیروهاى مراغه به سمت تبریز حرکت کنند و جاى نیروهاى فرارى شهربانى را بگیرند. در تبریز شایع شده بود نیروهایى که در پادگانهاى این شهر مستقر هستند، هیچ میلى به رویارو شدن با مردم ندارند. همچنین تصمیم گرفته شد دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین براى نشان دادن جدیت در سرکوب این قیام، خود را به خیابانها برسانند. آخرین تصمیم این بود: استاندار با آیتاللّه قاضى تماس بگیرد و بگوید مراسمى که صبح برپا نشد مىتواند بعدازظهر در مساجد مختلف برگزار شود، به شرطى که مردم به رعایت نظم و آرامش دعوت شوند. وقتى سپهبد آزموده تلفنى با آیتاللّه قاضى صحبت مىکرد لحنش به شدت شتابزده بود. اکنون بخشى از جمعیت، ساختمان حزب رستاخیز را تصرف کرده بود. در اینجا نیز مثل همه جا اولین چیزى که با شدت به زمین مىخورد، قاب عکس شاه و فرح دیبا بود. چهارده خودرویى که در حیاط ساختمان حزب پارک شده بود، به آتش کشیده شد. در آن لحظه همه کسانى که آنجا بودند فریاد جوانى را که بر بام ساختمان حزب ایستاده بودند، شنیدند:
«ستار! دورباخ، هر قطره قانیندان، مینلرجه ستار قالخوپدور.»
دانشجویان دانشگاه که پس از به زانو درآوردن گارد، وارد خیابانها شده بودند، مراقب بودند که مردم خشمگین شعلههاى خشم خود را به همه جا سرایت ندهند. بانکهایى که در طبقه بالاى خود واحد مسکونى داشتند، آتش نگرفتند، اما پولهاشان روى آسفالت طعمه حریق شد. شیرخوارگاهها و مراکزى از این دست که نام خواهران یا دختران شاه را روى خود داشتند، فقط سردرهاى خود را از دست دادند. غیر از محمد تجلا ـ که دانشجو بود ـ محمدباقر رنجبر آذرفام و رحیم صفوى هم تیر خوردند. محمدباقر ده روز بعد به شهادت رسید، اما رحیم صفوى ـ که بیست سال بعد فرماندهى سپاه پاسداران را به عهده گرفت ـ جان سالم به در برد و پاى زخمیش را پنهانى مداوا کرد.
ساعت پنج بعدازظهر ارتش بر همه جاى شهر مسلط شد و چهره اى از حکومت نظامى نشان داد. در آمارى که در همین زمان روى میز لیقوانى بود، این طور نوشته شده بود : 581 نفر دستگیر شده، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمى، 43 بانک، 2 سینما، یک هتل، کاخ جوانان، ساختمان حزب رستاخیز، شرکت تعاونى روستایى و تعدادى اتومبیل شخصى و دولتى به آتش کشیده شده.(چند روز بعد تعداد شهداى تبریز به 13 نفر رسید: یک کشاورز، یک معمار، دو دانشجو، سه دانشآموز، چهار کارگر و دو همشهرى عزیز.) در آمار ساواک نامى از انجمن ایران و امریکا نبود. اما کنسول امریکا در تبریز خیلى زود از حمله مردم به این انجمن آگاه شد. او تمام آن روز حوادث این شهر را دنبال کرد و در واپسین ساعتهاى روز 29 بهمن 1356 این یادداشت را به سفارت امریکا در تهران مخابره کرد:
«بیشتر تظاهرکنندگان را مردان جوان تشکیل مىدهند و اهدافشان مظاهر جامعه غیرمذهبى از قبیل سینماها و کلوپهاست. نیروهاى اجتماعى و مذهبى به حالتى درآمدهاند که کنترلشان آسان نیست. شاه [شاید] با تعویض استاندار آذربایجان و تحت انضباط درآوردن ساواک و مقامات پلیس این استان به شورشهاى تبریز واکنش نشان دهد. با این حال چهل روز بعد باز هم در شهرهاى مختلف ایران تظاهرات خشونتبارى به وقوع خواهد پیوست.»1
سند این بخش گزارشى است که به دنبال شروع انقلاب اسلامى در ایران و پس از این واقعه در تبریز، در هفتهنامه اشپیگل، درج شده است. هر چند این گزارش، حاوى نظرات روزنامهنگارى است که با نگاه خود این جریان را تحلیل کرده ولى، نکات مندرج در آن، براى عبرتآموزى تاریخ، بسیار مفید و مناسب است. ترسیم شرایط اجتماعى آن روزگار در قالب جملاتى از قبیل : گاه پیاز وجود ندارد، گاه تخممرغ یک کالاى لوکس و تجملى است. گوشت و ماهى براى مصرفکنندگان عادى قابل به دست آوردن نیست و...» مىتواند مؤید این نکته باشد که باید کمر به خدمت پابرهنگان که صاحبان اصلى این انقلابند، بست و در راه خدمت، از سر و جان گذشت.
متن این گزارش چنین است :
دفتر ویژه اطلاعات تاریخ : 24 /1 /2537] 1357]
خبرگزارى پارس روز 21 /1 از بن گزارش نمود: هفته نامه اشپیگل در شماره امروز خود ضمن مقالهاى تحت عنوان «شورش علیه شاه» مىنویسد: سالهاى متوالى محمدرضا شاه پهلوى از کشور خود به عنوان جزیره ثبات در آسیاى مرکزى و به عنوان سرمشقى براى دموکراسیهاى منحط غربى تمجید کرد. اما امروزه اقتصاد ایران به مرز هرج و مرج رسیده و ملت در حال شورش است. حتى ترس و وحشت از ترور ساواک با قدرت بىپایان آن دیگر مانع از اقدامات نیروهاى مخالف دولت نیست.
اشپیگل سپس در ادامه این مقاله مىنویسد: شاه زمانى گفت تنها رژیمهایى که بر مبناى طبیعى بوجود نیامدهاند ، دچار خطر مىشوند. رژیم ما از 25 سال پیش تاکنون به طور طبیعى رشد یافته است. شاه بر اى منتقدین رژیم مطلق خود کوتاه و مختصر دستور صادر کرد و چنین گفت: ملت پادشاه خود را به عنوان پدر، رهبر و معلم خویش مىشناسد. شاهنشاه آریامهر محمدرضا پهلوى همواره مطمئن بوده است که دموکراسیهاى غربى به دلیل فقدان نظم و ترتیب از بین خواهند رفت و نقش احزاب سیاسى در این کشورها از نظر شاه تئاترى مسخرهآمیز بوده است اما آریامهر در سى و هفتمین سال حکومتش بر 35 میلیون ایرانى ناگهان و به طور غیرمنتظره با بروز خشم و نارضایى قهرآمیز ملت علیه رژیم پدرسالارى خود روبرو شده که خطرناکترین مبارزهطلبى براى رژیم سلطنتى ایران از سال 1953 تاکنون است که مصدق نخستوزیر چپ و ملىگراى ایران او را به تبعید فرستاد. در آن هنگام قدرت و تاج سلطنت شاه را نجات دادند. اما اکنون امریکاییها در درجه اول با حیرت و درماندگى، ناظر رویدادهایى پیرامون تخت طاووس هستند؛ زیرا آنان بدون نظر خاص در پیدایش آشوب و ناامنى در ایران نقش داشتهاند. جیمى کارتر رئیس جمهورى آمریکا به عنوان رسول حقوق بشر قبلاً در مبارزات انتخاباتى خود، ایران کشور متحد امریکا را در این زمینه بزهکار نامیده بود، گرچه بعدا کارتر به عنوان رئیسجمهورى، ایران تحویلدهنده مهم نفت و خریدار مهم اسلحه را از اقدامات تنبیهى دولت جدید امریکا مستثنى کرد. با این وجود روشنفکران ایرانى نیز مانند ناراضیان در بلوک شرق، کارتر را حامى خود دانستند و از رهبر خود خواهان اجراى حقوق بشر شدند. نمایندگان سابق مجلس، نویسندگان، قضات، دانشجویان و روحانیون با نگارش نامههاى سرگشاده و انتشار مقالهها و ایراد سخنرانىها خواستار آزادیهاى فردى و انحلال حزب دولتى رستاخیز شدند که طبق یک فرمان شاهانه هر ایرانى از بدو تولد عضو آن است. سپس هنگامى که شاه در اواخر سال گذشته با کارتر در واشنگتن ملاقات کرد و تلویزیون ایران طبق وظیفه جریان دیدار شاه را با تمام جزئیات پخش کرد، مردم در ایران براى اولین بار ناظر صحنههایى شدند که تا آن زمان در ایران قابل رویت نبود. شاه که در ایران همواره به عنوان هدف دستبوسهاى خاضعانه ظاهر شده است در نزد بهترین متحد ایران آماج تظاهرات خشمآگینى گردید. تصاویر تلویزیونى از آمریکاى دوردست در ایران اثرى مانند جرقه آتش داشتند و جرقه براى آتشسوزى از مدتها پیش در این کشور جمع شده بود و جریان با شورش طلبههاى قم آغاز شد که طى آن طبق اطلاعات رسمى شش و طبق اطلاعات غیررسمى شصت تظاهرکننده به قتل رسیدند.
شورش در تبریز ادامه یافت، در این شهر 6 هزار نفر تظاهرکنندگان در دو روز تمام خیابانهاى تبریز را در اختیار خود گرفتند تازه ارتش با استفاده از تانک و مسلسل موفق به سرکوبى شورش شد. دولت تنها اخبار کشتار یک دوجین تظاهرکننده را اعلام کرد. اما شاهدین عینى از صدها قربانى سخن مىگویند. از هنگام کشتار تبریز شعلههاى شورش در شهرها و روستاهاى ایران روزانه زبانه مىکشد. خبرگزارى پارس (پانا) تاکنون از شورش در 19 تا 2 شهر ایران گزارش داده است. در کلیه شهرها تظاهرات خشونتآمیز بودهاند. گروهى کشته و دفاتر و مراکز حزب نامحبوب رستاخیز، بانکها و ادارات دولتى ویران شدهاند . در زندانهاى ایران که روزانه با زندانیان جدیدى پر مىشوند زندانیان سیاسى به عنوان اعتراض به شرایط غیرانسانى بازداشتگاهها دست به اعتصاب غذا زدهاند و به همین علت خانوادههاى زندانیان و اعضاى کنفدراسیون دانشجویان ایرانى در خارج نیز به تظاهرات پرداختهاند. اتحادیههاى کارگرى مخفى به ترتیب به ایجاد اعتصاب در کارخانهها پرداختهاند و کسبه بازار که در مشرق زمین به نبض مردم بسیار نزدیکند، مغازههاى خود را به عنوان اعتراض تعطیل کردند. در بسیارى از نقاط حتى ژاندارمها و سربازان با اسلحه خود به تظاهرکنندگان پیوستهاند و یا حتى به چریکهاى مسلح فدائیان خلق ملحق شدهاند. در یک سربازخانه تبریز سربازى به تیراندازى به سوى افسران و همکاران خود دست زد و در اوایل سال جدید میلادى یک سرلشکر به اتهام جاسوسى براى شوروى تیرباران شد و در هفته گذشته یک سرتیپ بازنشسته که طى شورشهاى ماه مارس به عنوان جاسوس کمونیست بازداشت شده بود در زندان جان سپرد. شکاف میان نظرات و هدفهاى شاه در مورد تبدیل ایران به یک قدرت نظامى و صنعتى و واقعیت ایران که تحت فشار یک سیاست اقتصادى نادرست قرار دارد و استخر حکومت پدرسالارى آن دیگر قابل پر شدن نیست نخستین برنامه 5 ساله اقتصادى که پس از 4 برابر شدن بهاى نفت مایهگذاریهایى در حدود 7 میلیارد دلار پیشبینى کرده بود، در هیچ نقطه ایران جامه عمل نپوشیده است. اقتصاد ایران امروزه آن تصویرى را ارائه مىدهد که ناظران انتقادگر پیشبینى آن را براى دهه آینده کرده بودند و این نقشى از یک ویرانه عظیم سرمایهگذارى است. به یک زیربناى اقتصادى آشفته در ایران کارخانههایى اضافه مىشود که به دلیل وجود صدها کمبود و نقص و بدون کارگران متخصص تنها با رقم ناچیزى از ظرفیت خود به کار مشغولند. 24 درصد تورم و رکود از نظر عدم تساوى اجتماعى میان کارگران روزمزد گرسنه و محتکران میلیاردر به شرایط مزبور افزوده مىشوند. بدبختى و نکبت گریبانگیر کشاورزان خردهپا و فرار آنان از روستاها، تولیدات مواد غذایى را بسیار کاهش داده است. نتیجه پیدایش تنگنا در عرضه کلیه مواد لازم غذایى است، گاه پیاز وجود ندارد، گاه تخم مرغ یک کالاى لوکس و تجملى است. گوشت و ماهى براى مصرفکنندگان عادى قابل بدست آوردن نیست. هر کیلو پرتقال 24 مارک ارزش دارد و این مبلغ 5 برابر حداقل دستمزد تعیین شده از طرف دولت بر اى یک روز است.
روزنامه واشنگتن پست در مقاله خود در مورد «نکبت و بدبختى در ایران» نوشت کارشناسان ایرانى به طور «درگوشى» اعتراف دارند که اکثر پول برنامه 5 ساله بدون منطق به هدر رفته است و نیویورک تایمز در اظهار خود به این نتیجه رسیده است که تشنجهاى اجتماعى و تکانهاى ریشهاى سیاسى عوامل مهمترى در پیدایش آشوب در ایران هستند تا عاملین به اصطلاح سرخ و سیاه.
اینها اظهارنظرهاى نامطلوب و نابودکننده از طرف همتایان با حسن نیت در مورد شاه است که با اصرار و پافشارى و به دلیل حکومت مطلقهاش کلیه تصمیمات حتى تا آخرین جزئیات را خود به تنهایى اتخاذ مىکند.
بخش مهمى از آشفتگى اقتصادى ایران در نتیجه برنامه دیوانهوار تجهیز نظامى این کشور است که شاه براى آن در سال گذشته 16 میلیارد مارک خرج کرده است. در مجموع با احتساب هزینه نگهدارى افراد ارتش ایران و پرداخت مخارج 35 هزار کارشناس آمریکایى این قدرت مسلح غیرتولیدى بیش از نیمى از درآمد نفت را به کام خود مىکشد. با این وجود شاه هنوز هم اسباب بازیهاى جدید جنگى مىخواهد. آخرین برنامه او دوبرابر کردن قدرت نیروى دریایى ایران با صرف 1 میلیارد مارک هزینه است که سهم قابل توجهى از آن نصیب سازندگان زیردریایى در آلمان فدرال مىشود. دولت مىکوشد با توسل به روشهاى آزمایش شده ناامنى در ایران را سرکوب کند. پس از وقوع شورش علنى در تبریز دولت استاندار و فرماندهان پلیس را تغییر داد و آجودان شخصى شاه ژنرال شفقت را به عنوان استاندار به آذربایجان اعزام داشت اما همانطور که روزانه وقوع شورشهاى جدید در ایران نشان مىدهند دیگر دیوارها شکسته شدهاند ، ترس و وحشت از شکنجههاى ساواک ظاهرا دیگر رعایاى شاه را نمىترساند. در امپراتورى شاه سدى شکسته شد که خطوط اساسى آن را مىتوان مشابه حوادثى که در اتیوپى روى داده در نظر مجسم کرد. در آنجا یک امپراتورى از حکومت ساقط شد که رژیم وى چندین قرن طولانىتر از رژیم شاهنشاه بر مبناى طبیعى رشد کرده بود.مسئول تهیه گزارش : سرهنگ 2 ستاد شریف اشراف
توضیحات سند:
پینوشت:
1. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، کتاب سوم، صفحات ج، ه، و، ز
منبع:
کتاب
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 501