تاریخ سند: 12 آذر 1357
ساعت 1915 روز 11/9/1357 جلسه سخنرانی مذهبی
متن سند:
از: شهربانی گنبد کاوس تاریخ:12 /9 /1357
به: ریاست اداره اطلاعات ش.ک.ش شماره: 214
گیرندگان: ریاست شهربانی استان مازندران
ریاست سازمان اطلاعات و امنیت گنبد کاوس
ساعت 1915 روز 11 /9 /1357 جلسه سخنرانی مذهبی در مسجد قائمیه این شهرستان با شرکت حدود 1200 نفر از روحانیون و کسبه و محصلین و طبقات مختلف برگزار گردید. در این جلسه آقای سیدعبدالکریم هاشمینژاد1 به منبر رفته و اظهار داشت آنطوری که در برخورد فوری که با شما داشتم فهمیدم که هنوز اختناق بر مردم شهر شما حکمفرما است همین اختناق و استعمار و دیکتاتوری که نظام حاکم به وجود آورده است و این نظام حاکم است که هرکس2 به خاطر خواندن اعلامیهای و یا خواندن کتابی و یا گفتن حقایقی گرفته میشود و به زندانها میاندازد شکنجه میدهند و چه کسانی که زیر شکنجه از بین رفته و یا نقص عضو پیدا مینمایند. جلوگیری از سخنرانیها، تبعیدها من از مغز زندان برایتان میگویم همان زندانی که من کشیدهام اکنون مامورین انتظامی شهر شما میگویند آنچه را که ما میخواهیم صحبت کنید مگر من بچه طلبه هستم من این را هم در جلوی عدهای عالی مقام از افسران حکومت نظامی گفتهام3 در راهپیمایی هشتصد هزار نفری که شما از این کار چه نتیجهای میگیرید اکنون شما در اینجا اسلحه گرفتهاید اگر از بیرون به کشور حمله شود شما چه میکنید گفتم اگر میخواهید مرا بگیرید، تبعید کنید و حتی به قتل برسانید، ولی با کشتن من که کار درست نمیشود آنچه را که ما میگوییم ندای ملت است فرهنگیان، کشاورزان، کسبه و غیره اعتصاب کردند و با اعتصاب خود فهماندند که چقدر از فضای خفقانآوری که برایشان به وجود آوردهاند نارحتند ما میبینیم که به دم خروس قسم میخورند ولی ما که قبول نداریم دم خروس را مبارزه ملت ما یک ایدهآل است و با همین مبارزه توانستیم کمی فضا به وجود آوریم که بتوانیم در آن نفس بکشیم همین ملت ایران تا چندی پیش نمیدانستند منبع فساد و عوامل آن کی هست و یا منافع کشور ما را کدام کشور میبرد و پشت پردهها چه کسانی هستند و چطور کشور ما را استعمار تقویت میکرد تا حالا دیده نشده که با شدت عمل نشان دادن و زور سر نیزه کاری را از پیش برد و تمام این کارها و گلوله بستن مردم و از بین بردن آنها4 نشاندهنده بنبست است یعنی که نظام حاکم چارهای جز این ندارد. میگوید زندانیان سیاسی را آزاد کنید در صورتی که عده زیادی به دلایل هیچ زندانی هستند از طرفی دستور میدهد و آزادی فضای باز سیاسی را اعلام میکند از طرف دیگر سانسور قلم و روزنامهها و حتی گفتهها و غیره را پیشه خود میکند.
از طرف دیگر جلو اعضای حسینیه را میگیرد بعد میگوید دستور دادم که مامورین انتظامی با نهایت علاقه برای هرچه بهتر مراسم عزاداری را انجام وظیفه نمایند بعد هم دم از تمدن و غیره میزند کشوری که به گفته خودش این قدر پیش رفته باشد پس چرا نخست وزیر اسبقش استاندارش و وزیرش در زندان هستند و در این مدت آن چنان فساد و تباهی جامعه را گرفته است که مردم ناچار شدند خود را از این اختناق بیرون کشند هدف و مبارزه ما ملت ایران رابطه خدا و پیغمبر خواهد بود زمانی بود که هیئت نظام حاکم طوری زمینه را فراهم کرده بود که حتی مردم رابطه خود را با قرآن قطع کرده بودند و هرکس حرف میزد بگیر بگیر شروع میشد این ندای حقطلبانه ما ملت مبارز بر آن شد که نظام حاکم عقب نشینی کرد و حرفهایش را پس گرفت و اعتراف کردند که در این چند سال اخیر چه برنامههایی توام با فساد برای مردم به وجود آمده بود به قول خودشان و تبلیغاتی که از رادیو و تلویزیونهایشان ده سال دیگر نفت تمام خواهد شد خوب پس اگر نفت تمام شد مردم چه باید بکنند اگر امروز کره هلندی تخم مرغ استرالیایی و مرغ اسرائیلی و گوشت منجمد به خورد مردم میدهند در قبال نفت است کشاورزان تولیدکننده را مبدل به مصرف کننده کردهاید گندم آمریکایی را بکارند به اندازهای که فقط بتوانند زنده باشند همین طبقه محروم که آنها را فریب میدهید و از آنها چماق به دست به وجود میآورید و میاندازید به جان برادران دیگر همین طبقه محرومی که از ترس گرسنگی گول شما را میخورند همین افرادی را که هرچه هم زیاد باشند در قبل یک راهپیمایی مردم مبارز و حقطلب اثری نخواهد داشت همین هیئت نظام حاکم برنامه را طوری ترتیب داده که به جای آنکه باز هم بگیرد و ببندد یکسره تمام مردم و زندانیان سیاسی آزاد شده را به گلوله ببندند نمیدانم اینها از کدام قانون اساسی صحبت میکنند قانونی که ماده پنج آن اعلام نموده فقط میتوان متجاوزین را بازداشت کرد نه اینکه به گلوله ببندید حتی طلاب و مردم را در خانههای مراجع تقلید هم قتل عام کنید و به حرمت امام رضا توهین نمایید و ضریح آن حضرت را به گلوله ببندید و یا آن مرجع عالیقدر ما آیتاله خمینی را تبعید کنید آنها نمیدانستند این طور میشود اگر میدانستند تبعید آن عالم بزرگ این مبارزات را به وجود میآورد به دستهای آن حسنالبکر5 استعمار شده آمریکا بوسه میزدند تا آقا را همانجا در نجف نگهدارید اکنون ملت مسلمان سعودی و کویت نیز با ما مردم مسلمان همصدا شدهاند و طرفداری خود را اعلام نموده چون آنها هم مسلمانند و به قانون اسلام واقفند ما میگوییم هرچه میخواهید بکنید و هرچه استعمار از شما حمایت کند ما مبارزه خود را به حدی ادامه خواهیم داد که کلیه قوانین اسلام اجرا شود و از یک حکومت اسلامی برخوردار باشیم ملت الجزایر مدت 7 سال جنگ و ستیز کردند تا بالاخره دشمن بزرگ خود فرانسه را به زانو درآورده و مستقل شدند.
آفرین بر برادران سنی ما که از سنندج برای مرجع تقلید ما در قم نامه نوشته بودند و وابستگی خود را به ما مسلمانان اعلام نمودهاند ما بارها گفتهایم و طی اعلامیههایی هم این را به عرض همه رساندهایم که خواسته ما مردم مسلمان برگشتن هرچه زودتر حضرت آیتاله خمینی است (سه بار صحیح است گفتن حاضرین) ما آنقدر مبارزه را ادامه میدهیم تا به حد نهایی برسانیم اینها فکر میکنند با گوش کردن به نوار و به دست این و آن دادن از من بهانه بگیرند که یعنی آمدهام و شما را تحریک کردهام این وظیفه من است حتی در آن بازداشت موقتی که چند روز پیش در یکی از شهرستانها داشتم گفتم شما هرچه میخواهید بکنید من روی منبر باید بگویم و اگر به مردم نگویم خیانت کردهام و به قول شریف امامی که میگفت ما برای شما مردم هر کاری را بکنیم باز هم در نزد شما محکوم هستیم یعنی اگر بگوییم روز است شما میگویید خیر شب است کندی با آن عظمتش در برابر مبارزه مقدس مسلمانان سر تعظیم فرود آورد و دم آمریکا را گره زدند و از ویتنام بیرون کردند پس هرچه هم که استعمار از نظام حاکم بر ما که جبر است حمایت کند عاقبت که پیروزی از آن ما خواهد شد شاید حرفهای من برای مقامات اینجا به صورت دیگری تعبیر شود ولی من حرفهایم را در همه جا عنوان کرده و میکنم چون هم زندان را دیده و هم تبعید شدهام و برای من هم اهمیتی ندارد چون این حرفها تنها منحصر به فرد من نیست بلکه مربوط به ملت است. وزیر آموزش و پرورش که نظامی بود و به معلمان میگفت اگر سرکار در مدارس حاضر نشوید همه شما را اخراج میکنم حالا که این قدر معلم دارید با این حال هستید اگر اخراج کنید دیگر چه خواهید شد اکنون در عقب افتادهترین کشورهای مستعمره افریقا روزنامه وجود دارد ولی در این کشور حتی یک روزنامه هم منتشر نمیشود چرا به خاطر اینکه خودش خواسته به اسرائیل نفت ما را بدهد که از منافعش اسلحه وارد کند و برادران مسلمان ما مردم فلسطین را بکوبد و مسجدالاقصی را به تصرف خود درآورد ما باید کاری کنیم که به دشمن امان ندهیم احتیاج هم به شرق و غرب نخواهیم داشت آنها فکر کردند که با زور امپریالیسم و استعمار آقا را از نجف خارج کردند و آن کویت کثیف هم آقا را به کشورش راه نداده ولی نمیدانستند که رفتن آقا به ضرر آنها تمام خواهد شد. مردم ستمدیده ملت ما حقایق را درک کردند و موج موج و پیوستن به دین و قرآن همت گماردند و آنچه را که اکنون به دست آوردهایم فقط از راه مبارزه است و بس این جلسه در ساعت 2145 خاتمه یافت.
ارزیابی خبر: صحت دارد.
توضیحات سند:
1. شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد، فرزند سید حسن در سال 1311 ﻫ ش در بهشهر متولد شد، پس از پایان تحصیلات مقدماتی راهی قم شد و از محضر اساتیدی چون آیتالله العظمی بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) بهرهمند شد. پس از فوت آیتالله العظمی بروجردی در سال 1340 به مشهد رفت و علاوه بر تدریس در درس آیات محمد هادی میلانی و شیخ مجتبی قزوینی حاضر شد.
ایشان در سال 1342 پس از فاجعه 15 خرداد دستگیر شد و 41 روز در زندان شهربانی حبس بود. در سال 1343 با همکاری آیتالله سید حسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را بنا نهاد و چند ماه بعد در فاجعه مسجد فیل در 22 /7 /1342 دستگیر و پس از مدتی آزاد شد. ایشان پس از سخنرانی در مسجد سید اصفهان در اواخر دهه چهل ممنوع المنبر شد، اما به تشکل و راهنمایی دانشجویان پرداخت و کلاسهای زیادی در دانشگاهها برگزار کرد و در سال 1354 در ایام فاطمیه در پی ایراد سخنرانی دستگیر شد و تا تاریخ 20 /3 /56 زندانی بود. وی پس از آن در مشهد به فعالیتهای خود ادامه داد و مجدداً دستگیر شد. شهید هاشمینژاد پس از پیروزی انقلاب ایشان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مشهد شد، اما طولی نکشید که در هفتم مهرماه 1360 با نقشه سازمان منافقین در حالی که از کلاس درس در حزب جمهوری اسلامی خارج میشد به شهادت رسید و در «دارالزهد» حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به خاک سپرده شد.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377
2. اصل: + را
3. اصل: گرفتهام
4. اصل: + را
5. احمد حسن البکر در سال 1914م /1293ﻫ ش در تکریت تولد یافت. در سال 1311 از دانشسرایعالى فارغالتحصیل شد و تا سال 1317 به شغل معلمى پرداخت. سپس به دانشکده افسرى در بغداد ملحق شد. پس از کودتاى 14 دی 1336 به عضویت شوراى دادگاه نظامى درآمد. در قیام 17 اسفند 1336 شواف، متهم به شرکت در این قیام گردید و به این علت با درجه سرهنگ دومى بازنشسته شد. بعد از کودتاى 19 بهمن 1341 به دریافت درجه سرلشکرى نایل آمد و به نخستوزیرى برگزیده شد. بعد از 20 آبان 1342 اختلاف و درگیرى در کادر حزب بعث عراق شعلهور گردید. در این زمان البکر ریاست جناح مخالف على صالح اسعدى دبیر کل وقت حزب را که در برابر میشل عفلق، دبیرکل [اصلى] حزب ایستادگى مىکرد، عهدهدار بود. حسنالبکر بعد از کودتاى «عبدالسلام عارف» در 19 بهمن 1341 علیه شرکاى بعثى خود، از سمت نخست وزیرى برکنار و به عنوان جانشین رئیسجمهور ـ که یک سمت تشریفاتى بود ـ برگزیده شد، ولى قبول نکرد. وى مدتى در دوران حکومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد کثیرى از بعثىها به اتهام تلاش براى براندازى رژیم زندانى شد. در سال 1343 بعد از طرد على صالح اسعدى دبیر کل حزب از این تشکیلات، از سوى رهبر قومى به جاى وى منصوب گردید. البکر پس از کشته شدن عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایى، و روى کار آمدن عبدالرحمن عارف ضعیف نفس و بىکفایت در آوریل 1965م /1344 فعالیت سیاسى خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد. تا اینکه پس از پیروزى دومین کودتاى بعثى در 17 ژوئیه به ریاست جمهورى و ریاست شوراى رهبرى انقلاب برگزیده و به دریافت درجه فیلد مارشالى نائل گردید.
در دوران او حزب بعث با سلطه استبدادى و استعمارى خود علیه اسلام، تشیع، محدود کردن فعالیت حوزههاى علمیه، تبعید، دستگیرى مراجع و علماء ضربات شدیدى به حوزه هزارساله نجف وارد آورد. حزب بعث در دوران حسنالبکر به صورت یک ایدئولوژى سوسیالیستى ـ ناسیولیستى بر تمامى رسانههاى عراق سایه افکند.
سرانجام احمد حسن البکر در سال 1982م /1361ش به علت ابتلاء به بیمارى سرطان درگذشت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب5 صفحه 186