تاریخ سند: 1 بهمن 1346
موضوع : تجزیه و تحلیلی درباره پیدایش «طرز تفکر جدید» ایرانیان مقیم آمریکا
متن سند:
از : آمریکا
به : 315 شماره : 544 /315
در گذشته ایرانیها پیرو و طرفدار مکاتب سیاسی مشخصی بودند که هر کدام
بر مبنای فلسفه و زندگی اجتماعی آنها استوار بود قسمت عمده ای از این فلسفه
در ایران به خود شکل گرفته
بود و قسمتی از آن در
آمریکا شکل می گرفت.
به
طور کلی این مکاتب سیاسی
به قرار ذیل بود.
دسته اول ـ پیرو و طرفداران
مکتب آمریکا.
این مکتب
عقیده داشت که در آمریکا
آزادی موجود است و
آمریکا می خواهد این
آزادی را در سایر کشورها
نیز عملی سازد اول اقتصاد
آن ممالک را می سازد بعد
دیکتاتور را سرنگون می کند
و سپس حکومت ملی
سرکار خواهد آمد.
طرفداران این مکتب عموما مخالف رژیم بوده و عقیده داشتند امریکا هم مخالف
رژیم هست ولی از روسیه ترس دارد که دست به ترکیب رژیم بزند زیرا مردم
روشن نیستند و روسیه حریف آماده ایستاده است و افراد چین دارای تشکیلات
منظمی هستند باید صبر کرد تا مردم روشن بشوند و آن وقت رژیم خواه ناخواه
خواهد رفت، برای اثبات این ادعا دلائل فراوان داشتند منجمله این که برخلاف
فلسفه آمریکا مصدق تند رفت و دکتر امینی بسیار زرنگی کرد و بالاخره مصدق
توسط آمریکا و رژیم ساقط شد.
رژیم از دکتر امینی وحشت داشت آمریکا
زورش نرسید رژیم دکتر امینی را کنار گذاشت.
اکثر طرفداران این مکتب مخالف
رژیم بودند و عقیده داشتند که باید موقع مناسب رژیم را کنار زد و انقلاب و
شورش مفید نیست.
این عده آمریکا را مهد آزادی می دانستند و حکومت ایده آل
ایران می بایست کپیه ای از حکومت آمریکا باشد.
دسته دوم ـ افراد توده ای.
این عده طرفدار روسیه بودند و با آمریکا شدیدا مبارزه
می کردند و سعادت ملت ایران را فقط و فقط در نابودی رژیم می دانستند و به طور
کلی با هر فلسفه دیگری مخالف بودند.
دسته سوم ـ افراد ملی.
این
عده به طور کلی مخالف
سیاست روسیه یا آمریکا
بودند عقیده داشتند هر دو
مکتب بیگانه هستند و باید
روحیه ملی قوی بشود
واحدی کاری برای ایران و
آزادی ایران نخواهد کرد
مگر خود ایرانی.
مخالف
رژیم نبودند ولی موافقت
آنها با رژیم توأم با انتقاد بود.
نابودی رژیم را در نابودی
استقلال ایران می دانستند
رژیم را تشبیه به قلب
می کردند و می گفتند اگر قلب
از کار ایستاد بدن مرده است
لذا باید رژیم را حفظ کرد و دست اطرافیان را کوتاه کرد هرگونه مخالفت با رژیم
استقلال ما را ضعیف تر می کند.
افراد ملی عبارت بودند از طرفداران نیروی سوم جهانی (منظور سیاست نهرو
است نه نیروی سوم خلیل ملکی) طرفداران آیت الله کاشانی1 ـ طرفداران رژیم
که به شاه پرستان معروف بودند ـ طرفداران دکتر بقائی کرمانی2 ـ طرفداران
روحانیون و اصولاً یک عده ایرانی که ایده سیاسی خاصی نداشتند.
طرفداران مصدق که به مصدقی معروف بود این دسته بین مکتب اول و دوم تقسیم
می شدند.
طرفداران جامعه سوسیالیست خلیل ملکی هم محلول بود در
طرفداران مصدق.
فاصله مکتب اول و دوم زیاد نبود، ولی فاصله مکتب سوم با
مکتب اول و دوم بسیار زیاد بود.
اکثریت با مکتب اول بود، مکتب دوم کمتر از
مکتب اول بود، ولی مکتب سوم از مکتب دوم نفرات بیشتری داشت.
خصوصیات این سه مکتب در دفاع از عقاید خودشان بسیار جالب بود.
مکتب اول هم نفر داشت هم از لحاظ مالی قوی بود، ولی تشکیلات نداشتند و
ایمان چندانی هم نداشتند.
مکتب دوم نفر به قدری
کافی داشت، از لحاظ مالی
هم خوب بود، تشکیلات
بسیار فعالی داشتند و
می شود گفت از مکتب اول با
ایمان تر بودند.
مکتب سوم چون تشکیل
شده بود از چندین گروه
مختلف، از لحاظ نفرات
خوب بودند ولی به مبارزه
خودشان شکل نمی دانند.
از
لحاظ مالی به طور کلی
چیزی نداشتند.
حرفهای
خودشان را در انظار به
ندرت می زدند، زیرا افراد
جذامی بودند.
غرض از
جذامی این است که نمی شد از رژیم دفاع کرد زیرا مکتب اول و دوم هر دو مخالف
رژیم بودند و این مد شده بود که دلیل آزادی خواهی حمله به رژیم است، لذا افراد
مکتب سوم اکثرا ساکت بودند و حالت انسانهای جذامی را داشتند و چون افراد
این مکتب از گروه های گوناگون بودند طرز استدلال و مبارزه آنها شکل درستی
نداشت.
مکتب اول و دوم هر دو برعلیه این مکتب بودند و آنها را به نوکر دربار و یا نادان
معرفی می کردند و چون تبلیغات مخالفین رژیم زیاد بود و حمله کردن به رژیم مد
شده بود، لذا سابقه در این بود که هر کس بیشتر حمله به رژیم بکند ملی تر است ـ
ایمان مکتب سوم به عقاید خودشان بیشتر از هر دو مکتب بود ولی وسیله
تبلیغات نداشتند، بعدا که روزنامه شهاب منتشر شد برای مدتی روحی در آنها
دمیده شد ولی مخالفین رژیم ساکت نبودند و متوجه شدند میدان برای آنها خالی
نیست.
مدتی مبارزه کردند ـ انتشار روزنامه شهاب متوقف شد.
و تا امروز
مخالفین یکه تاز میدان هستند.
عللی که شالوده این مکاتب سه گانه را بهم زد.
عبارتند از :
الف ـ جنگ ویتنام ـ مبارزه
سیاه پوستان در داخل
آمریکا ـ جنگ خاورمیانه ـ
شناخت نحوه دمکراسی
آمریکا ـ تظاهرات مردم
آمریکا علیه دولت آمریکا ـ
خشونت مقامات انتظامی با
مردم آمریکا و بالاخره
شناسائی تدریجی حکومت
امریکا و دمکراسی آن.
ب ـ اصلاحات ایران در
ظرف چند سال گذشته ـ
سیاست اخیر ایران با روسیه
و بالعکس ـ سیاست روسیه
با ایران.
کارخانه ـ ذوب آهن
ـ خرید اسلحه از روسیه ـ
لوله گاز ـ طرز تفکر روسیه درباره ایران.
تاثیر عوامل فوق در روحیه افراد مکاتب سه گانه
مکتب اول ـ تنفر شدید از سیاست آمریکا.
آزادی نیست دروغ بوده است.
اینها
غارتگر هستند اینها دیکتاتور می سازند.
اینها دلشان برای سایر ملل نسوخته.
ما
چه نادان بودیم که از این سیاست خونخوار غارتگر توقع و انتظار همکاری
داشتیم.
اکثر افراد این مکتب از این سیاست دلسرد شده اند.
البته عامل دوم هم در افکار آنها موثر واقع شده.
مکتب دوم ـ مکتب دوم به دو دسته تقسیم شدند.
الف ـ با سیاست روسیه شوروی موافقت کردند و وفادار ماندند.
ب ـ دسته ای که با سیاست شوروی موافقت نکردند و اصولاً زمینه آماده ای به
خاطر اختلافات روسیه و چین داشتند لذا این دسته به طرف چین رفتند.
مکتب سوم ـ به همان عقیده خودشان باقی ماندند و با این تفاوت که دیگر حالت
افراد جذامی را نداشتند و خجالتی هم در دفاع از عقیده خودشان مانند سابق
ندارند.
ولی یک پدیده بسیار با
اهمیت در این مکتب سوم
بوجود آمد.
پدیده آن بود که
با حفظ عقیده سابقشان که
ایرانی باید برای ایران کار
کند، تمایل قابل ملاحظه ای
به روسیه پیدا کردند.
این
تمایل سابقا به امریکا بود
ولی روی دو عامل مشروحه
یک دفعه تغییر جهت داد.
در اینجا یک سئوال پیش
می آید که اگر فقط عامل الف
بود و عامل ب نبود چه
می شد؟
می توان حدس زد همه
آنهائی که از مکتب اول
بریدند به مکتب دوم می رفتند و شاید هم به قسمت ت مکتب دوم می رفتند.
آیا آمریکا از این تغیرات سودی برد؟
به نظر نمی رسد که آمریکا در این مورد سودی برده باشد بلکه ضرر کرده است.
افراد مکتب اول از سیاست آمریکا کناره گرفتند و افراد مکتب دوم که با سیاست
آن کشور مخالف نبودند مخالف تر شدند.
افراد مکتب سوم بالاخص آن افراد که
ایده سیاسی معینی نداشتند از آمریکا بریدند.
تمام افرادی که از هر سه مکتب
بریدند طرفدار روسیه شدند، یا تمایل قابل ملاحظه ای پیدا کردند بسیار ساده
می شود گفت در سرزمین آمریکا افراد کمونیست تربیت شدند البته نباید
فراموش کرد که این طرز تفکر بسیار تدریجی بوده لذا ایمانی دارند.
تبلیغات
کمونیست آنها را کمونیست نکرد بلکه اعمال و فلسفه آمریکائی بود که آنها را
کمونیست کرد.
یک نکته کوچک هم بر این مسئله وارد است.
علاوه بر دو عامل مذکور عامل کوچک دیگری هم موثر بود که عبارتست از :
دانشجویان ایرانی عموما فقیر هستند، سخن آنها هم فقیر است.
کار کردن و درس
خواندن، زحمت کشیدن و بد شنیدن، دیدن هزاران وسیله تفریح و نتوانستن
دختران فراوان، ولی
خارجی بودن و ناکامی
شکست خوردن و در بدر
بودن حالت عصیان بوجود
می آورد.
معمولاً انسان
شکست خورده و ناکام و
فقیر سعی نمی کند علل را
پیدا کند، بلکه سعی می کند
بهانه ای پیدا کند و خودش را
تبرئه سازد.
بهانه او به حق یا
به ناحق امریکاست.
امکان دارد این سئوال مطرح
بشود که آمریکا قصوری
نکرده و این بی انصافی است،
روسیه هم همینطور است.
می شود جواب داد که در این
گونه موارد که افکار تغییر می کند مسئله انصاف و بی انصافی مطرح نیست، این
واقعیت است و این افکار بوجود آمده حالا چرا؟ دور از انصاف هست یا نیست
بحث دیگری دارد.
درباره این که روسیه هم شاید اینطور باشد و آنها را طرفدار
آمریکا تربیت بکنند، همانطور که آمریکا طرفدار روسیه به ثمر رسانیده است یا
این که رویه روسیه مانند آمریکاست و غیره باید در اجتماع روسیه مطالعه بشود.
آیا دولت ایران از این تغییرات سودی برد؟
دولت ایران در گذشته طرفدارانی نداشت که فعالانه مبارزه و دفاع بکنند
طرفداری از ایران اکثرا توام با انتقاد بود ولی امروز افکار عوض شده.
دو عامل
فوق الذکر بسیار موثر بودند.
مکتب اول ـ از نظر اکثر افراد مکتب اول رژیم قیافه سابق را نداشته و عقیده دارند
رژیم دارد کار می کند و نگران هستند که اگر منافع آمریکا حفظ نشود امکان دارد
رژیم نابود بشود ولی باز عقیده دارند دنیا عوض شده و روسیه نخواهد گذاشت.
رژیم امروز رژیم سابق نیست دیگر ایمان ندارند که امریکا بخاطر مردم ایران
رژیم را عوض می کند بلکه می گویند به خاطر منافع آمریکا رژیم عوض می شود،
ولی دیگر دیر شده است.
مکتب دوم ـ این مکتب به دو
دسته تقسیم شده
قسمت الف ـ که به سیاست
روسیه وفادار مانده اند،
حالت مخصوصی دارند،
شدت سابق را نداشته یکی
به میخ می زنند یکی به نعل،
ولی آن حرارت و شدت
سابق ابدا نیست.
قسمت ب ـ که موافق چین
هستند، مخالفت سابق را
داشته و دارند و می گویند
روسیه و آمریکا هر دو
شریک هستند رژیم بدون
اجازه آمریکا کاری نمی کند.
می خواهند چین را نابود کنند این دو سیاست آمریکا و روسیه ماهیت رژیم
وحشتناک تر از سابق است امروز سیاست بازتر ورزیده تر آزموده تر و مبارزه ما
مشکل تر است.
البته یک موضوع ناگفته نماند که هر کس در حال حاضر مخالف سرسخت رژیم
باشد با اندکی استثناء جزو طرفداران چین خواهد افتاد زیرا طبقه دیگری تقریبا
نمانده است.
مکتب سوم ـ افراد این مکتب کم و بیش رژیم را حق به جانب می دانند و کم و
بیش خادم ملت ایران، آن هم که از این مکتب تمایل قابل ملاحظه ای به روسیه
پیدا کرده اند طرفدار رژیم هستند.
افکار این افراد این است که رژیم از روز اول
خادم بوده ولی اوضاع داخلی ایران رژیم را به طرف بیگانه سوق داده نیروهای
مخالف در داخل ایران را به دو دسته تقسیم می کنند.
دسته اول : افراد پاک و ملی که فقط اعتراض دارند و عقیده دارند رژیم نباید آنها
را جلوی علم کند بلکه باید آنها را پشت رژیم حفظ کرد.
دسته دوم : افراد ناپاک و ملی نما که مانند لانه هستند و امکان دارد امریکا از آنها
استفاده بکند.
باز نکته قابل
توجه درباره افراد مکتب
سوم این است که ابدا
نمی گویند روسیه قصد دارد
رژیم را نابود کند، بیشتر
حرف آنها درباره
امریکاست و می گویند اگر
رژیم جدا بخواهد برای
مردم کار کند امریکا مانع
خواهد بود.
آیا دولت ایران می توانست
اکثریت این دانشجویان را
پشت سر داشته باشد؟
سه عامل لطمه بسیار بزرگی
به دولت ایران زده است.
عامل اول ـ وضع داخلی
ایران بالاخص انتخابات مجلس در دو دوره گذشته، هیچ امری به این اندازه در
روحیه دانشجویان تاثیر نکرده است که انتخابات به طور کلی دروغ و ساختگی
است.
عامل دوم ـ تبلیغات مخالفین در خارج از ایران که رسما فعالیت دارند.
عامل سوم ـ وضع اداره سرپرستی و کارهای غلطی که در گذشته کرده اند، از قبیل
بی ادبی.
دروغ.
رشوه گرفتن.
بهانه اسرائیلی گرفتن برای ارباب رجوع.
تقلب.
جواب ندادن مکاتب و مطالب دیگر.
آیا دانشجویان به ایران برخواهند گشت؟
برای پاسخ به این سئوال باید مقدمتا دانشجویان را از این لحاظ تقسیم بندی کرد.
دانشجویان ایرانی در
امریکا به چهار دسته تقسیم می شوند، از لحاظ برگشت به ایران.
شناخت این چهار دسته خودش یک
پاسخ تقریبی به سئوال فوق خواهد بود.
1ـ دسته قلیل با روحیه سازش کاری :
این دسته که بسیار قلیل و بسیار خطرناک هستند دارای روحیه سازش کاری می باشند، از همین عده قلیل
خواسته اند رهبر دانشجویان باشند، از همین عده قلیل بندوبست شده.
از همین عده قلیل فعالیت
سرچشمه می گیرد.
به طور خلاصه این عده قلیل همه کاره است و امکان دارد حنای آنها دیگر رنگی
نداشته باشد و با مقامات دولتی ایران وارد مذاکره بشوند، زیرا روحیه آنها سازش کاری است.
خطرناکترین، موزی ترین افراد در این دسته قرار دارند.
2ـ دسته اکثریت قریب به اتفاق با روحیه بدبینی و یاس و منفی بافی :
این دسته که اکثریت قریب به اتفاق را دارد در واقع لشگر بزرگی است که در اختیار دسته 1 است.
بستگی دارد که تبلیغات چه باشد و چه آهنگی ساز بشود.
در واقع این لشگر مجروحی است که به عنوان
ذخیره حفظ می شود، آنها را بدبین کرده اند، مایوس کرده اند، منفی باف هم کرده اند روزبروز بر تعداد این
لشگر افزوده می شود.
هر کسی از سه دسته دیگر خارج بشود اجبارا در این لشگر ذخیره خواهد افتاد مگر
استثنایی او را نجات بدهند و برگردد به ایران.
معهذا این روحیه به قدری قوی است که دو دفعه برخواهد
گشت آمار باید نشان بدهد در گذشته چقدر از ایران برگشته اند.
3ـ دسته قلیل با روحیه افراطی و انقلابی.
این دسته که تعداد آنها نسبتا کم است بسیار احساساتی بوده مدتی در این دسته سوم کار می کنند بعد از
مدت زمانی چند نفری از آنها به دسته اول روحیه سازشکاری وارد می شوند و مابقی سرازیر دسته 2
می کردند.
4ـ دسته نسبتا زیاد با روحیه سازنده .
این دسته نسبتا زیاد بوده و اکثرا به ایران برگشته اند، تعداد بسیار کمی از این دسته 4 سرازیر دسته 2
شده اند.
خصوصیات این چهار دسته عبارت از :
دسته 1 دنبال پول و مقام است، او آسایش می خواهد هر دولتی بدهد می گیرد، در بند ایران و هند نیست.
دسته 2 ناراحت است.
گریه می کند.
ناراحتی وجدان دارد.
گیج است.
در ندانم کاری گیر کرده است.
در
ظاهر در انظار مردم یک جور حرف می زند.
در تنهایی و خلوت شخصیت دیگری دارد.
منطق ندارد.
هرچه بشوند باور می کند در ظاهر ولی در باطن منفی باف است.
در ظاهر حرف از اصلاحات می زند در
باطن مایوس است.
در ظاهر دست برادری میدهد در باطن می گوید مامور سیا یا ساواک است، جلوی
دوستانش رشادت به خرج می دهد در خلوت از مورچه ترس دارد.
به طور کلی در چه کنم گیر است.
دسته 3 که انقلابی است خون می خواهد و حرف از انقلاب می زند ولی دوران آنها چندان زیاد نیست، زود
خسته می شوند.
دسته 4 منطقی است.
منصف است، عاقلانه رفتار می کند.
امکان بازگشت قطعا معلوم است.
از دسته 1 باید خرید و باج داد اگر بوجود آنها لزومی باشد یا قصد اصلاح آنها در کار باشد.
از دسته 2 نمی شود به ایران فرستاد، مگر راه حل اساسی در نظر گرفته بشود.
از دسته 3 این دسته عینا مانند دسته 2 هستند.
از دسته 4 باید راه حلی پیدا بشود که به دسته 2 سرازیر نشوند.
در اینجا این سئوال پیش می آید که چه ارزشی دارد این دانشجویان را برگردانیم، ملت ایران یا دولت ایران
در حال حاضر، حداقل یک میلیون دلار یعنی متجاوز از هفت میلیون تومان سرمایه در این کشور دارد به
شکل سرمایه انسانی ـ یعنی نصف آنچه را روسیه اسلحه به اعراب داده بود یعنی 121 ذخیره کالای آمریکا
در حال حاضر یعنی اگر جمعیت ایران 25 میلیون نفر باشد هر نفر ایرانی 310 تومان سرمایه به شکل انسان
فرستاده است به امریکا.
این ارقام اغراق نیست بلکه واقعیت است آمار درستی از دانشجویان ایرانی در
آمریکا در دست نیست آمار بین هفت هزار و نه هزار نفر است، حداقل 5 هزار نفر از آنها رحل اقامت را
افکنده اند و دو هزار یا چهار هزار نفر برخواهند گشت احتمالاً دولت آمریکا ارزش یک دکتر یا یک
مهندس یا یک دکتر در سایر علوم را بین 250 هزار تا 300 هزار دلار تخمین زده است، حالا چون اغراق
نشود ارزش را دویست هزار دلار خواهیم گذاشت و ده هزار نفر می شود یک میلیون دلار.
این ارزش مادی این شده است و مسائل دیگری هم البته بر این موضوع وارد است.
مسئله این نیست که ملت یا دولت ایران از این مبلغ صرفنظر خواهند کرد بلکه وجود این عده در این کشور
خطرناک است.
خطراتی در آینده خواهد داشت.
امکان دارد گفته شود به ایران برگردند خطر دارد مسلما
هر چه خطر در ایران باشند از خطر آن در خارج بودن کمتر است.
پیشنهاد منبع برای برگشت دانشجویان به کشور.
اول ـ در ایران ترتیبی داده بشود که از وجود آنها استفاده گردد به شکل نیروی سازنده نه نیروی عاطل و
باطل، زیرا اگر آمدند ایران کاری نبود نه اینکه برخواهند گشت بلکه خبر راه هم خواهند فرستاد که این جا
کار نیست حالا امکان دارد سئوال بشود پس آن روحیه ملی کجاست؟ باید گفته شود آن روحیه را تبلیغات
خفه کرده است، هنوز نمرده است باید او را زنده کرد، لزومی به خلق آن نیست فقط باید احیاء گردد.
دوم ـ در آمریکا اداره سرپرستی رل سیاسی و مهم را دارد تخم بدی را دیگران کاشته اند، طول می کشد تا
تماس برقرار بشود، طول می کشد تا به آنها خبر داده بشود که دیگر آن بساط نیست این اخبار را نمی شود با
روزنامه فرستاد، باید عمل باشد و فرد فرد خبر ببرند تا واقعیت روشن بشود، همانطور که قبلاً گزارش شده
سرپرستی در حال حاضر بسیار دارد کار می کند ولی این مسائل وقت لازم دارد.
چند عامل برای سرپرستی لازم و ضروری است.
1ـ اختیارات تام برای رسیدگی به امور دانشجویان و تماس با آنها که در جریان اداری هر روز نباشد و لای
چرخ ادارات که جنبه دنیایی دارند نیافتند.
2ـ از لحاظ مالی قادر باشد در مواقع لازم کمک کند.
هر فردی اشکالی دارد.
با هر فردی باید به شکلی
رفتار کرد موقعی خانه ایران در نیویورک صندوق تعاون باز می کند می داند مسئله مادی برای دانشجویان
مهم است سرپرستی هم باید قادر باشد کمک بکند.
3ـ کادر بزرگتری که سرپرست بتواند سفر کند و از نزدیک با دانشجویان صحبت کند.
4ـ سرپرستی بتواند با آن عده که ساکن شده و مشغول کار هستند وارد مذاکره بشود و عده ای از آنها را
روانه ایران کنند و این مشکل ترین کار است.
5ـ اداره سرپرستی در واقع مسئولیت بزرگی را دارد کنسولگری سالی یک مرتبه پاسپورت را تمدید
می کند و تازه سرکنسول گری در آمریکا است ولی دانشجو مرتبا تماس دارد.
اشکال دارد، دعوی کرده،
کتک خورده، مردود شده، پول ندارد، تصادف کرده و هزاران مسئله دیگر مجهزتر باشد اختیارات بیشتری
داشته باشد، موفقیت آن بیشتر است و نباید این موضوع را فراموش کرد که سرپرستی در حال حاضر باید
مرده ای را زنده کند.
سوم ـ تبلیغات ـ عامل مؤثر دیگری در بازگشت دانشجویان است.
اگر می شد تبلیغات مخالفین را ساکت
کرد.
تبلیغات جدیدی لازم نبود ولی چون امکان ساکت کردن آنها امری است محال، لذا باید آنها را یکه تاز
میدان نگذاشت.
تبلیغات مخالفین زیاد است قطعا روی افراد تأثیر دارد باید به شکل بسیار عاقلانه ای
تبلیغات آنها را خنثی کرد یک قسمت آن را می شود با عمل جواب داد ولی اصولاً جواب تبلیغات با
تبلیغات است و متأسفانه چاره ای غیر از آن نیست افراد با مردم مانند فلوت هستند و تبلیغات چی مانند
نوازنده فلوت ها، می تواند آهنگ غمناکی بنوازد و عده ای از افراد معصوم و بی گناه را ماتم زده بکند ـ
می تواند آهنگ شادی بنوازد همه را برقصاند اکثر مردم فلوت هستند تعداد بسیار کمی فلوت نیستند که
متاسفانه فلوت چی شده اند.
آیا صلاح است دائما افراد و مردم بیگناه و از همه جا بی خبر فلوت باشند و
مخالفین رژیم نوازنده؟ فلوت همیشه بوده و خواهد بود ولی آیا تا کی باید نوازنده از آنها باشد و فلوت از
مردم ایران؟
نظریه رهبر عملیات مرکز : صرفنظر از این که منبع در تجزیه و تحلیل خود کمی غلو نموده و در مورد دسته
سوم تا حدی مبالغه کرده است.
پیشنهادات نامبرده قابل بررسی و بهره برداری می باشد.
توضیحات سند:
1ـ آیت الله سید ابوالقاسم
کاشانی در سال 1264 شمسی
در تهران متولد شد.
پدرش
آیت الله سید مصطفی کاشانی از
علمای بزرگ عصر خویش بود.
وی در سال 1280 و در سن 16
سالگی همراه پدرش به نجف
اشرف عزیمت کرد و در آنجا
مشغول به تحصیل شد.
در نجف
علاوه بر استفاده از درس پدر از
استادان درجه اول دیگری چون
محمدتقی شیرازی، آخوند
خراسانی و میرزا حسین خلیلی
بهره برد و در سن 25 سالگی به
مقام اجتهاد رسید.
در سال
1285 به عنوان مشاور آیت الله
خراسانی سهم مهمی در تهیه
اعلامیه های مشروطه داشت.
وقتی انگلیسیها به عراق حمله
کردند در منطقه کوت العماره
حدود 18 ماه علیه متجاوزین
جنگید.
هنگامی که قرارداد
1919 منعقد شد، احمدشاه در
سفر بود، وی در برگشت با
آیت الله کاشانی در نجف دیدار
کرد و او حقایق را برای احمدشاه
روشن ساخت.
در سال 1920
آیت الله کاشانی با کمک مراجع
دیگر جمعیت اسلامی عراق را
تشکیل داد و برای مبارزه با
سلطه انگلیس در عراق دست به
انقلابی زد که به انقلاب 1920
عراق مشهور شد.
پس از آن به
ایران آمد و مبارزات خود را در
ایران علیه انگلیس ادامه داد.
پس از اشغال ایران در جنگ
جهنمی دوم، توسط متفقین
بازداشت شد و یک سال در
اراک، رشت و کرمانشاه
بازداشت بود.
پس از آزادی باز
هم به مارزه خود ادامه داد و به
همین دلیل در زمان قوام السلطنه
دوباره دستگیر شد و 18 ماه به
قزوین تبعید شد.
پس از ترور
شاه و متهم کردن کاشانی به
دست داشتن در این ترور در 15
خرداد 1327 ش به قلعه
فلک الافلاک خرم آباد تبعید شد
و پس از مدتی نیز به لبنان تبعید
شد که 18 ماه به طول انجامید.
پس از بازگشت از لبنان در سال
1329 به نمایندگی از مردم
تهران، به مجلس راه یافت و
رهبری نیروهای مذهبی را در
مجلس پانزدهم به عهده گرفت.
از جمله اقدامات آیت الله
کاشانی، جلوگیری از انعقاد
قرارداد گس ـ گلشائیان بود و
سرانجام مهمترین خدمتش
همکاری نیروهای مذهبی و ملی
برای ملی شدن نفت در مجلس
شانزدهم بود.
در آن زمان
رهبری گروه ملی به عهده دکتر
مصدق بود.
مصدق اعلام کرد که
قرارداد دارسی و قرارداد
1933 را به رسمیت نمی شناسد
و در روز 20 مهر 1329 دولت
را استیضاح کرد و روز 4 آذر
همان سال پیشنهاد ملی شدن
نفت مطرح شد.
در این هنگام
آیت الله کاشانی به حمایت از
مصدق پرداخت تا سرانجام در
24 اسفند 1329 نفت ملی شد و
در 29 اسفند همان سال به
تصویب مجلس سنا رسید.
با
روی کار آمدن قوام و برکناری
مصدق در 25 تیر 1331
آیت الله کاشانی اعلام کرد اگر
قوام ظرف 48 ساعت نرود
اعلام جهاد خواهد کرد.
درپی
این سخن روز 30 تیر مردم به
خیابانها ریختند و شاه سریعا
قوام را برکنار کرد و مصدق
روی کار آمد.
بعد از این، بین
کاشانی و مصدق دوری افتاد و
بعد از کودتای 28 مرداد 1332
که منجر به برکناری مصدق شد
آیت الله کاشانی که می دید
دوباره رابطه با انگلیس شروع
شده به مبارزه با انگلستان
پرداخت و در سال 1335 ه ش
دستگیر و زندانی شد.
چند سال
پس از خلاصی از زندان
سرانجام در 22 اسفند 1340 به
رحمت ایزدی پیوست.
(پانزده خرداد ـ ج 1 ص 138 ـ
139)
2ـ دکتر مظفر بقائی فرزند میرزا
شهاب الدوله در سال 1287 ه
ش در کرمان متولد شد.
نامبرده
جزء اولین دسته محصلین بود که
در زمان رضاشاه برای تحصیل
به اروپا اعزام شد و در دانشگاه
سوربن پاریس در رشته فلسفه
و آموزش و پرورش کودک
تحصیل کرده و به ادعای خودش
مدرک دکتری گرفت اما در
کتاب «ایران و تاریخ» نوشته
بهرام افراسیابی در صفه 126
چنین ذکر شده است : مظفر بقائی
برای تحصیلات به فرانسه رفته
بود و به علت عیاشی و ولگردی
موفق به درس خواندن نگشته و
بدون گرفتن عنوان از فرانسه
باز می گردد.
اولین دغلکاری او
این بود که برای خودش عنوان
دکتری جعل کرده بود...
» از سال
1324 وارد فعالیت های سیاسی
شد و در تشکیل حزب دمکرات
ایران با قوام السلطنه همکاری
کرد و در دانشگاه تهران نیز کار
می کرد.
برای اولین بار در سال
1336 به عنوان نماینده شهر
کرمان به مجلس شورای ملی راه
یافت.
بقایی در جنبش ملی گرایی
ایران چهره ای شاخص بود و از
طریق روزنامه اش (شاهد) خط
مشی سیاسی خود را ادامه داد.
وی با تأسیس حزب زحمتکشان به
عقاید سیاسی خود تشکل بخشید
که بعدها این حزب نام خود را به
جامعه سوسیالیست ها تغییر
داد.
این حزب که در دهه های
چهل و پنجاه فعالیت چشمگیری
نداشت از ماههای پایانی سال
55 بار دیگر فعالیت های خود را
با آزادیهای تزریق شده به
گروههای ملّی گرا شروع کرد،
امّا چهره فعالی از خود نشان
نداد.
وی از جمله سیاستمدارانی
بد که با اعمال سیاست های
منافقانه خود آسیب های فراوانی
به کشور وارد کرد، بود.
همدستی او ـ البته بطور مخفیانه
و غیرمحسوس ـ با کودتاچیان
28 مرداد 32 و مخالفت هایش با
دکتر مصدق از آن جمله است.
او
در یک دادگاه مسخره شاه
ساخته در محاکمات بدوی
محکوم شد اما دادگاه تجدیدنظر
پس از خوش رقصی های بقائی
او را تبرئه کرد.
بقائی پس از
پیروزی انقلاب اسلامی ظاهرا
ادعای طرفداری از انقلاب را
داشت امّا انتشار وصیت نامه
سیاسی او مطالب را به گونه
دیگری نشان می داد.
وی در سال
1359 دستگیر شد و ضمن سپردن
تعهد به این که از کشور خارج
نشود آزاد گردید ولی در شهریور
همان سال سفری به امریکا انجام
داد...
بقایی در فروردین ماه سال
66 پس از بازگشت از امریکا، در
کرمان دستگیر شد.
به گزارش
خبرگزاری جمهوری اسلامی در
همان تاریخ در بازرسی از منزل
وی مقادیر زیادی اسناد مربوط به
حزب زحمتکشان و اشیاء و
نشریات غیرمشروح که حاکی از
انحراف اخلاقی وی بود بدست
آمد.
سرانجام بقایی در آبان ماه
1366 بر اثر عود بیماری سفلیس
در بیمارستان مهر تهران جان
سپرد.
(پانزده خرداد ـ ج 3 ـ ص
115 ـ 116)
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 511