تاریخ سند: 13 دی 1350
گزارش
متن سند:
از: 312
محترما به استحضار می رساند براساس تقاضای شیخ حسین لنکرانی معمم
و نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی که سوابق ممتدی در فعالیتهای
سیاسی و همکاری با احزاب و دستجات مختلف داشته و عموما با روحیه ای
متضاد با همه جریانات موافق همواره یک مقدار به خاطر جاه طلبی و مقداری هم
جلب توجه افکار عمومی و
عوامفریبی در طول سه ربع
قرن زندگی خویش چه
منفردا و چه در کنار برخی
تشکیلات مانند حزب
منحله توده فعالیتهائی
نموده و سابقه دستگیری و
بازداشت نیز دارد
مصاحبه ای انجام و طی آن
نامبرده مناسبت این
مصاحبه را اعتراض به
اظهارات سناتور سید
مهدی فرخ در مجلس سنا
علیه او و بیان حقایقی ناگفته
در زمینه نقار موجود بین او
و سناتور فرخ ذکر و اظهار
داشته در تاریخ 22 آذر سال جاری با مخبر روزنامه اطلاعات بنا به تقاضای این
مخبر مصاحبه ای داشته در زمینه مسائل مذهبی و تحت تأثیر دین در امور
اجتماعی که طی آن به پاره ای از مسائل شخصی و فعالیتهای اجتماعی مربوط
بخود نیز اشاره و در مورد مهاجر بودن اعقاب خویش و همچنین برخی از رجال
و مقامات عالیه مملکتی مطالبی گفته که آقای فرخ در پاسخ این مطالب به ناروا از
تریبون مقدس مجلس سنا مواردی خلاف حقیقت به او نسبت داده است قطع نظر
از اینکه مواردی را که سناتور نامبرده به او منسوب نموده بوی چسبندگی ندارد
اظهار چنین مطالبی از تریبون مجلس سنا مغایر مصالح کلی مملکت هم هست.
مشارالیه در حالی که به شدت متأثر و ناراحت بوده علاوه کرده از آغاز
فعالیتهای سیاسی خود همیشه چه در دوران سلطنت اعلیحضرت رضاشاه کبیر و
چه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر مورد الطالف و عنایات شاهانه بوده و
از زمانهای تقریبا خیلی دور با سناتور فرخ اختلاف عقیده و سلیقه سیاسی داشته
است چه فرخ عامل امپریالیزم انگلیس و خدمتگزار استعمار است ولی او مدافع
حقوق مردم و خدمتگزار ایران، آقای فرخ که اکنون در زیر نقاب نگارش
خاطرات سیاسی خود
آزادانه و بدون پروا همه
مخالفین خویش را به لجن
کشیده بارها به صراحت
سرسپردگی خود را به
استعمار بروز داده و حتی در
چندین سال قبل در حضور
او و آقایان سیاح و
رحمت اللّه خان میرپنج و
چند نفر دیگر از رجال
سیاسی آن روز که مسئله
مداخلات انگلیس در ایران
و ضرورت قطع نفوذ
سیاسی انگلیس مطرح بوده
علنا اظهار داشته راه نجات
ایران در آن است که
مستعمره انگلیس باشد و ایران در صورتی می تواند به حیات سیاسی خود و
موجودیتش ادامه دهد که از حمایت انگلیس برخوردار باشد این بیان از دهان
کسی خارج شده که امروز در مجلس سنا داعیه دفاع از حقوق ملت ایران را دارد
و با سوء استفاده از امکانات و آزادی عمل خود و خالی الذهن بودن قاطبه افراد
جامعه خدمتگزاران واقعی مملکت را ملکوک می نماید.
همین شخص کسی است
که برای خدمت به استعمار و تأمین خواسته ها و نظرات دولت انگلیس مبارز
قهرمان و آزاده ضد استعمار سید جمال الدین1 اسدآبادی را علیرغم حقایق
موجود بیگانه و افغانستانی خواند و گفت این شخص ایرانی نیست و ملیتش را
نفی کرد مشارالیه ادامه داده آقای فرخ در مجلس سنا او را به عنوان یک فرد
کمونیست معرفی کرده که قصد داشته نفت شمال را به روسها بدهد و با مظفر
فیروز هم که اکنون در روزنامه لوموند فرانسه مطالبی علیه ایران می نویسد
مربوط است در حالی که این اتهامات هیچیک حقیقت ندارد و یک دروغ بزرگ
است او هیچگاه و در هیچ زمینه ای حتی زمانی که مظفر فیروز در ایران مصدر
اموری [مصدرالامور] هم بوده با او ارتباط و توافق فکری نداشته است و همیشه
فعالیتهای سیاسیش در
جهت مخالف رویه مظفر
فیروز بوده در حال حاضر
نیز از چگونگی فعالیت و
تحریکات این شخص علیه
ایران و مندرجات روزنامه
لوموند بی اطلاع است ولی
بی میل نیست بداند این
چنین افترائی از کجا و به چه
صورتی ناشی شده است
ضمنا او علاوه بر آنکه
کمونیست نیست فعالیتهای
این گروه مورد اعتراض و
ایراد او نیز بوده و آن زمان
که اغلب رجال مملکت
تأییدیه جمعیت هواداران
صلح وابسته به این گروه را امضاء می کردند وی در مقابل پیشنهاد کمونیستها
مبنی بر تأیید این جمعیت که قصد بهره برداریهای تبلیغاتی از نام او داشتند تسلیم
نشد و آنرا امضاء نکرد و همیشه با سران و گردانندگان حزب منحله توده اختلاف
نظر و عقیده داشته است و اگر به جهت مصالح عمومی کشور و دفاع از منافع مردم
مخالفتهائی با دولت های گذشته که هریک به نوعی به برخی از سیاستهای
استعماری بستگی داشته اند و یا بر اساس مشرب سیاسی آزاد و روحیه دموکرات
منشی اش با پاره ای از افراد و دستجات مختلف المسلک بعضا ارتباط و یا برخی
از عناصر وابسته به حزب منحله توده در گذشته به منزل او تردد و با وی
مراوداتی داشته اند و همین عوامل توهم انتساب او را به حزب منحله توده فراهم
کرده باید با درک حقایق رفع شبهه شود.
مشارالیه سپس با ارائه فتوکپی شماره
25 مورخ 21 آذر سال 31 روزنامه شلاق و مشروحه ای که یکی از دوستانش به
نام علی کیا در پاسخ اظهارات سناتور فرخ به مجلس سنا ارسال داشته که عینا به
ضمیمه تقدیم می گردد با استناد به مندرجات این روزنامه افزوده به خلاف
اظهارات فرخ نه تنها شخصا مایل به دادن نفت شمال به روسها نبوده بلکه مخالف
این موضوع و حتی اولین
کسی بوده که در پارلمان
خواستار استیفای حقوق
حقه ایران از شرکت سابق
نفت جنوب بوده است.
نامبرده سناتور فرخ را یک
فراماسیون و فاحشه
سیاسی شناخته شده معرفی
کرده و اضافه نموده دولت و
دستگاههای مسئول چگونه
اجازه می دهند این شخص
به اظهاراتی آنهم در یک
مکان رسمی و از بلندگوی
یک مرجع قانونی مبادرت
نماید که نتیجه آن به زیان
مملکت است از این شخص
با عقده و مغرض که عمری در خدمت استعمار بوده است بگذریم آیا دستگاه
نمی داند با توجه به موقع اجتماعی و سیاسی و وجیه المله بودن او (لنکرانی)
انتسابش به هر گروه و دسته سیاسی بطور غیر مستقیم موجب تقویت و تحکیم
این دستجات خواهد شد سناتور فرخ در مجلس سنا اظهار داشته وزارت
اطلاعات باید از انتشار مطالب و گفتار لنکرانی در جراید جلوگیری کند آیا این
اظهارات جز معرفی وزارت اطلاعات به عنوان دستگاه سانسور و قیچی
مطبوعات در افکار عمومی مردم ایران و جهان تعبیر دیگری هم
دارد؟ حالا چرا و به چه علت مقامات و دستگاه های مسئول به این مهم توجه
ندارد و یا توجه دارند و رسیدگی نمی کنند مسئله ای است که برای او دانسته
نمی باشد.
نامبرده در پایان این مصاحبه بار دیگر خود را فردی خدمتگزار و
دلسوز به حال مردم و مملکت معرفی کرده و علاوه نموده جای تأسف است که در
گذشته افرادی نظیر مستوفی الممالکها ـ مؤتمن الملکها و مدرسها2 و حتی
مقامات عالیه و مسئول مملکت در مسائل مختلف سیاسی و بحرانهای جاری
براساس تجربیاتش در جهت تعالی کشور از او ایده می گرفته اند ولی امروز به
کنجی نشسته و گرد نسیان
بر او پاشیده اند و اکنون نه
طالب مقام است و نه درپی
منصب و پول و هیچگونه
انتظار شخصی هم از
دستگاه ندارد وی مردی
است آزاده و ضد استعمار و
دشمن بیگانه و بیگانه
پرست که زندگی سیاسیش
در همین چند کلام خلاصه
می شود و اگر هم حرفی زده
و یا می زند در مسیر رهائی
کشور از هرگونه وابستگی
به سیاستهای خارجی و قید
و بندهای استعماری اعم از
شرق و یا غرب است و
تقاضا دارد بهر طریق که دستگاه امنیتی مملکت صالح می داند از ناحیه خود وی
پاسخ اظهارات سناتور فرخ داده شود و ذهن مردم نسبت به بعضی از مسائل
روشن گردد در غیر این صورت با توجه به عنایتی که اعلیضرت همایون
شاهنشاه آریامهر به شخص او دارند به معظم له متوسل و با تشریح برخی مسائل
و مصالح مملکتی و بی اعتنائی آقای فرخ به این مصالح استدعای دادخواهی
خواهد نمود.
مراتب جهت استحضار معروض می گردد.
به عرض رسید.
توضیحات سند:
1ـ رجوع شود به: مبارزات سید
جمال الدین اسدآبادی، سید
محیط طباطبایی، به کوشش
سید هادی خسروشاهی
1ـ شهید آیت الله سیدحسن
مدرس روحانی مبارز ایرانی
که از نمایندگان متعهد و مبارز
مجلس شورای ملی در دوران
حکومت رضاخان بود در تاریخ
1287 هجری قمری در اردستان
یزد به دنیا آمد.
پدر و جد
پدرش واعظ بودند.
او
تحصیلاتش را در اصفهان تا
1309 هجری قمری ادامه داد و
سپس در این سال عازم عراق
شد و مدت 7 سال نیز در مراکز
دینی آن کشور به تحصیل
پرداخت.
او سپس در 1316
هجری قمری به اصفهان
بازگشت و به تدریس فقه و
اصول پرداخت.
او در 1328
هجری قمری، در دوره دوم
مجلس شورای ملی از طرف
مردم هیئت علمای نجف برای
نظارت بر قوانین مجلس
(برحسب یکی از مواد قانون
اساسی) به مجلس راه یافت و
دو دوره سوم مجلس یعنی در
1313 از طرف مردم تهران به
وکالت مجلس انتخاب گردید.
در 1333 در زمان جنگ اول
جهانی همراه عده ای از رجال
کشور که مخالف سیاستهای
روس و انگلیس بودند از تهران
مهاجرت کرد و عازم کشورهای
عراق، سوریه و ترکیه شد.
مدرس با شروع کار مجلس
چهارم به تهران بازگشت.
در
این دوره به شدت قرارداد
ننگین 1337 هجری قمری
(1919) وثوق الدوله را که با
انگلیسی ها منعقد کرده بود مورد
انتقاد قرار داد.
او در دوره پنجم
مجلس که مصادف با انقراض
سلسله قاجار و به قدرت رسیدن
رضاخان بود به مخالفت با
سلطنت رضاخان برخاست.
در
این دوره از مجلس، بسیاری
از نمایندگان طرفدار رضاخان
بودند و با اعمال نفوذ وی به
مجلس در مجلس راه یافته بودند
و طبعا مدرس در اقلیت قرار
گرفت.
مدرس در دوره ششم مجلس در
7 آبان 1305 شمسی به سبب
استیضاح رضاخان در مقابل
مسجد سپهسالار (مدرسه عالی
شهید مطهری) توسط عوامل
رضاخان مورد سوء قصد قرار
گرفت، ولی جان سالم به در برد.
مردم پس از اطلاع از این توطئه
بازارها را تعطیل کردند و به
تظاهرات پرداختند.
شاه نیز که در
این زمان در شمال کشور به سر
می برد، برای اینکه وانمود کند که
در این اقدام دخالتی نداشته
است.
تلگرافی مبنی بر خوشحالی
از عقیم ماندن ترور به مدرس
مخابره کرد.
مدرس نیز در ضمن
پاسخ به رضاخان نوشت : به
کوری چشم دشمنان مدرس
نمرده است.
رضاخان که می دانست وجود
مدرس در تهران برای ادامه
حکومت وی خطری جدی به
شمار می آید و از طرف دیگر
مدرس کسی نیست که مانند
دیگر مخالفان بتواند بدون
عکس العمل مردم به راحتی او را
بکشد در صدد برآمد تا او را
تبعید کند و پس از آنکه ارکان
قدرتش تثبیت شد او را به قتل
برساند.
در 16 مهر 1307
مأموران شهربانی به منزل این
روحانی والامقام ریختند و او و
خانواده اش را به کاشمر تبعید
کردند.
مدرس سالها در خواف
زندانی بود و سرانجام در آذر
1316 در ماه مبارک رمضان، در
زندان به وسیله مأموران اعزامی
شهربانی مجبور به خوردن چای
زهرآلود شد.
چون آثاری از
مسمومیت در وی ظاهر نگردید،
مأموران عمامه اش را به دور
گردنش پیچاندند و وی را خفه
کردند.
مدرس روحانی مبارز و خستگی
ناپذیری که وجودش مالامال از
عشق به اسلام و آرزویش نجات
ایران از چنگال استبداد بود، چه
در دوران نخست وزیری
رضاخان و چه پس از سلطنت او
یگانه دشمن سرسخت و جدی آن
عامل سرسپرده غرب به شمار
می رفت.
رضاخان مدت کوتاهی
پس از قبضه کردن حکومت
قدرت را به انحصار خود
درآورد، بلکه از دوره ششم به
بعد تمام تلاش خود را در کنترل
کامل مجلس نیز به کار گرفت.
هر
چند با وجود تلاش او باز هم
مدرس در این دوره به مجلس
راه یافت و به افشای ماهیت
دیکتاتوری وی پرداخت.
منبع:
کتاب
شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک صفحه 393