صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

به: ریاست محترم ندامتگاه مرکزی شماره: 193

تاریخ سند: 5 مرداد 1348


به: ریاست محترم ندامتگاه مرکزی شماره: 193


متن سند:

از: اندرزگاه شماره سه تاریخ: 5 /5 /1348
به: ریاست محترم ندامتگاه مرکزی شماره: 193

محترماً بازگشت به شماره 6 /144-125-25 /4 /48 و با عنایت توجه به نامه‌های شماره 97-24 /2 /48 و 159-11 /4 /48 این اندرزگاه به استحضار عالی میرساند. اشاره اداره محترم اطلاعات به نامه‌های شماره 4 /854-7 /12-31 /5 /46 و 7 /311 /7 /12-26 /1 /47 و 7 /311-7 /2 /12-6 /4 /47 چنانچه از تاریخ آنها معلوم است مربوطه به یک سال و نیم قبل بوده که اداره اندرزگاه به دست خود این زندانیان و زندانیان دیگر بوده و حتی سرنوشت سایر زندانیان نیز به دست همین اشخاص تعیین می‌گردیده رئیس اندرزگاه و افسران نگهبان مقام مسئول ولی بلا اراده بوده که این بی‌ارادگی و عدم احساس مسئولیت سنگین بی‌توجهی کار را به جائی کشاند که چهار نفر از زندانیان این اندرزگاه قصد فرار کرده، تهیه وسائل در یک چهار دیوار محدود نموده، شروع کرده و اجراء هم نمودند1و در این چهار مرحله ابداً مسئولین اندرزگاه اطلاعی حاصل ننمودند و اگر اتفاقی گذر سرپاسبان فلاح‌زاده از پشت دیوار اندرزگاه شماره 3 نبود زندان وجهه خود را مفت می‌باخت و زحمات چندین ساله ریاست محترم اداره زندان هبائاًً منثوراً می‌گشت.
رضایت از طرز اخلاق و رفتار و اثر اجرای کیفر در روحیه زندانی بایستی اثر مادی و ظاهری از طرف خود زندانی داشته باشد. با بررسی سوابق موجود این زندانیان تاکنون نه اظهار ندامت نموده و نه تقاضای عفو کرده و نه در جشنها و اعیاد منعقده در اندرزگاه شرکت نموده بلکه به همه چیز بی‌اعتنا بوده و با تحریکات خود اخلال هم می‌نمودند به طوری که بعضی از آنها طبق همان سوابق موجود به زندان موقت تبعید شده‌اند. حالا معلوم نیست چطور از اعمال و رفتار آنان تحسین و رضایت شده. مسئولیت اداره این اندرزگاه به عهده اینجانب است همان‌طوری که در برابر اتفاقات مورد سؤال و بازخواست قرار میگیرم خود را ملزم دیدم که طرز رفتار و اعمال بعضی از زندانیان را که بیش از همه با آنها سر وکار دارم و از روحیه یکایک آنها با اطلاع هستم به عرض مقامات ذیصلاح برسانم و طی نامه شماره 97-24 /2 /48 و 159-11 /4 /48 که رونوشت آنها جهت آگاهی ریاست محترم اطلاعات ضمیمه است به عرض رساندم که این زندانیان جز اخلال نظم و سلب آسایش سایرین و بالنتیجه دست یافتن به اراده [اداره] هیئت مدیره کنونی اندرزگاه و برگشت به وضع سابق کار دیگر و منظور دیگری ندارند.‌
همان‌طوری که در نامه شماره 159-11 /4 /48 ذکر گردید، قتله منصور دارای افکار و عقاید سیاسی خاصی نیستند بلکه معاون و محرک قتل می‌باشند دلیل این که همین اشخاص که امروز سیاسی شده و می‌گوئیم دارای افکار و عقاید سیاسی هستند سه سال در زندانهای عادی شماره یک و دو زندگی کرده‌اند و بعد از سه سال سکونت در زندانهای عمومی معلوم نیست چطور به زندان شماره 3 منتقل شده‌اند. با عرض مراتب فوق جمع شدن این زندانیان که از لحاظ عقیده و (هرج‌ و مرج طلبی) و به یک رونده و بزه مرتکبه همبستگی محکمی با یکدیگر دارند و در یک‌جا باعث اخلال نظم و اتفاقات سوء‌ آتی می‌باشد2 بدین وسیله مراتب جهت استحضار و صدور اوامر مقتضی و توجه بیشتر به این اندرزگاه مسئولیت آن تقدیم می‌گردد.
رئیس اندرزگاه شماره 3 سرگرد حکیم الهی امضاء 4 /5 /48
رونوشت برابر اصل است.
_____________________
1. فرار ناموفق چهار نفر از گروه بیژن جزنی از زندان قصر: چهار نفر از زندانیان مارکسیست زندان قصر که از همفکران بیژن جزنی بودند در فروردین سال 1348 قصد فرار از زندان قصر را داشتند که موفق نشدند و همگی دستگیر گردیدند. در این باره، سند زیر توضیح نسبتاً کاملی از چگونگی عملیات و دستگیری چهار نفر مذکور ارائه می‌نمایند.
«افراد گروه جزنی به اسامی مشعوف کلانتری، محمد چوپان‌زاده، عباس سورکی و عزیز سرمدی با طرح و تصمیم قبلی اقدام به فرار می‌کنند. ابتدا چوبهای کوچکی ضمن درست کردن قفسه از نجارخانه دزدیده و در اطاقی که برای مطالعه در اختیار داشته‌اند جمع‌آوری می‌نمایند و از سیم تخت خواب قلاب درست کرده و برای این‌که موقعیت ساختمان را بررسی نمایند با سیم داخل یکی از آجرهای سقف اطاقی که در آن محبوس بوده‌اند خالی کرده و بالنتیجه آب باران از سوراخ مزبور به داخل اطاق نفوذ می‌کند بعد از این عمل سر و صدا راه می‌اندازند که سقف اطاق نم داده و امکان دارد خراب شود ضمناً به متصدیان زندان گوشزد می‌کنند که چوپان‌زاده بنا است برود سقف را درست نماید. با موافقت متصدیان زندان چوپان‌زاده به پشت بام می‌رود و اطراف و اکناف را بررسی سپس سقف را تعمیر می‌کنند و به خارج از زندان نیز اطلاع می‌دهند که در ساعت معینی در آن حوالی اتومبیلی برای فرار دادن آنان آماده باشد. نامبردگان طنابی که از داخل حیاط زندان برای خشک شدن لباسهای زندانیان از آن استفاده می‌شد باز نموده و از تخته‌هایی که آماده نموده بودند نردبانی درست کرده و در ساعت 24:00 روز 5 /1 /48 دست به کار شده. ابتدا قسمتی را که چوپان‌زاده تعمیر کرده بود به آسانی خراب کرده و از اطاق خارج می‌شوند در ساعت 0100 هر چهار نفر که صورت خود را سیاه کرده بودند خود را به پشت بام رسانیده و سپس نردبان را به طرف حیاط خارج از بند آویزان ابتدا چوپان‌زاده پایین آمده و سینه‌خیز خود را به داخل درختها می‌رساند و صدای خش‌خش او افسر نگهبان را که تصادفاً از آن محل عبور می‌کرده متوجه ساخته و اسلحه کشیده و دستور ایست می‌دهد. چوپان‌زاده ایستاده و می‌گوید: تیراندازی نکنید و سه نفر دیگر پشت‌بام هستند. افسر نگهبان او را دستگیر و نردبان را پایین می‌کشد در این موقع کلانتری و سورکی خود را به پایین انداخته و شروع به دویدن می‌کنند در نتیجه یکی از نگهبانان یک تیر هوایی شلیک می‌کند. منظور از فرار کلانتری این بوده است اتومبیلی که در خارج از محوطه زندان بوده فرار نماید ضمناً طبق مقررات زندان هر شب در ساعت معینی از زندانیان آمار می‌گرفته‌اند ولی آن شب به علت مریض بودن همسر افسر نگهبان این کار انجام نشده است.
نظریه منبع: 1- پس از خروج چهار نفر از محوطه زندان مشارالیهم قصد داشته‌اند با اتومبیل مسعود کلانتری نظری متواری گردند.
2- در صورت عملی شدن نقشه فرار سایر زندانیان این گروه نیز با طرح نقشه‌های دیگری فرار داده شوند.
3- بیژن جزنی از جریان فرار این عده اطلاع کامل داشته است.
نظریات رهبر عملیات: تصمیم فرار افراد فوق‌الذکر زندان قصر مورد تایید است
نظریه 20ﻫ1: نظریه رهبر عملیات مورد تایید است.
آقای عسگر اولادی در این‌باره می‌گوید: « ... در اثر برنامۀ آنها، یعنی فرار نافرجام این چهار نفر، شرایط زندان بسیار سخت و خشن شد. همۀ امکانات را در زندان از ما پس گرفتند. حتی چراغ خوابی که برای مطالعه داشتیم را جمع کردند. همچنین ساعت سکوت برقرار کردند که در آن ساعت، هیچ‌کس نباید رفت و آمد می‌کرد. نماز را هم جزء برنامه نیاوردند ... تمام کتاب‌ها و لوازم ما را بردند، به جز یک دست‌ لباس، همه‌چیز را بردند. شدیم مثل روزهای اولی که دستگیر شده بودیم ... ما برای اعتراض به این وضعیت اعتصاب غذا کردیم و گفتیم که اگر کسانی قصد فرار داشتند به ما ربطی ندارد ... حدود صد نفر در زندان سیاسی اعتصاب کردیم. در این اعتصاب، از مؤتلفه، حزب ملل اسلامی، گروه‌چینی و گروه ویتنامی گرفته تا گروه کوبایی، توده‌ای‌ها و ملی‌گراها که آن جا بودند، تقریباً همه اعتصاب جمعی کردیم. این اعتصاب یازده روز طول کشید. از نگاه مسئولان زندان و دیگر زندانیان، شهید عراقی و من رهبر اعتصاب بودیم ... » (چپ در ایران به روایت اسناد ساواک، سازمان چریکهای فدایی خلق، صفحه 35 و 36، مرکز بررسی اسناد تاریخی و خاطرات حبیب‌الله عسگر اولادی، صفحه 196 تا 198)
2. علت تبعید به زندان برازجان: آنچه در چند سند اخیر توسط رئیس اندرزگاه شماره 3 زندان قصر به عنوان گزارش اقدامات و تحریکات آقایان انواری، عسگر اولادی و مهدی عراقی ارائه گردیده در واقع تلاش نامبردگان برای بهبود شرایط ناعادلانه و غیرانسانی خود و دیگر زندانیان است که مسئولین زندان و در نهایت ساواک و دادرسی ارتش آن را برنتابیده و موجب تبعید نامبردگان به زندان برازجان گردید.
آقای عسگراولادی در توضیح این اقدامات می‌گوید: «پس از دادگاه به جای این که ما را وارد زندان سیاسی کنند به زندان عادی برده و در بندهای مختلف زندان تقسیم کردند. بعضی از بندها وضع خیلی بدی داشت. مثلاً در بند پنج که آقای حیدری را به آن جا فرستادند، سیصد اعدامی از زندانیان خیلی شرور و وحشی بودند. مرا به بند هفت فرستادند، خلوت بود اما زندانیان همه قاچاقچی بودند، از نظر اخلاقی و اجتماعی نیز این بند بسیار زیر سئوال بود، چراکه با بعضی از مأموران و بعضی از رؤسا ارتباط و بده و بستان قوی داشتند و زندان را از حیث مواد مخدر و غیره تأمین می‌کردند. آیت‌الله انواری را به زندان شمارۀ دو و حمید ایپکچی را به دارالتأدیب بردند چون سنش کمتر از هجده سال بود.»
آقای عسگر اولادی در فرصت ملاقات با خانواده در حیاط بزرگ زندان با دیگر دوستان و همفکرانش مشورت می‌نماید و تصمیم می‌گیرند سه هدف را دنبال کنند: 1- جمع شدن همه همفکران در یک بند 2- ادامه تحصیل در زندان 3- کار فرهنگی مانند عزاداری محرم و تأسیس کتابخانه در زندان. «مرحلۀ اول را آغاز کردیم و حدود سه روز اعتصاب غذایمان طول کشید، اول با خشونت با ما برخورد کردند ولی ما مقاومت کردیم تا این که ما را آوردند و یک جا جمع کردند. در همان بند هفت و هشت دو اتاق را خالی کردند و ما به آن‌جا رفتیم. با فاصلۀ کمی گفتیم: ما باید تحصیل کنیم. گفتند: اصلاً امکان ندارد ... برای دومین بار اعلام اعتصاب غذا کردیم و باز آنها با فاصلۀ کمی ناچار شدند به خواستۀ ما تن دردهند. ... در قدم بعد نیت داشتیم یک کار فرهنگی بکنیم و این مصادف شد با فرارسیدن ماه محرم ... هفت هزار نفر را در روز عاشورا غذا دادیم شهید عراقی خودش ایستاد و غذا پخت ... و حتی تا شب یازدهم که دستۀ شام‌غریبان هم آن‌جا راه انداختند ... با فاصله کمی، بحث کتابخانه را مطرح کردیم که در اصل دومین کار فرهنگی ما به شمار می‌رفت. مسئولان زندان باز هم در ابتدا مقاومت کردند ولی با دیدن قاطعیت و تأکید ما راضی شدند. متعاقب این موافقت گفتیم از بیرون کتاب بیاورند. این مسئله با استقبال شدید خارج از زندان نیز مواجه شده و دوستان ما کتاب‌های زیادی آوردند و به این شکل کتابخانه تأسیس شد ... » این اقدامات موجب وحشت مسئولین زندان و رده‌های بالای حاکمیت گردیده و بعد از مدت کوتاهی، نامبردگان را به زندان برازجان تبعید می‌نمایند. (نک: خاطرات حبیب‌الله عسگراولادی، صفحه 187 تا 199)

منبع:

کتاب حبیب‌الله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 203


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.