صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه1 13/8/57 تا ساعت 0700 یکشنبه 14/8/57

تاریخ سند: 13 آبان 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه1 13/8/57 تا ساعت 0700 یکشنبه 14/8/57


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 شنبه1 13 /8 /57 تا ساعت 0700 یکشنبه 14 /8 /57
مهدی مناقب از خارج از کشور تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: مهدی بازرگان با روزنامه لوموند مصاحبه کرده و آن‌طوری که روزنامه لوموند نوشته بوده، این است که نوشته اطرافیان مهندس بازرگان گفته‌اند که آقای خمینی با دولت دکتر امینی2 سازش خواهند کرد.
صدوقی: نخیر، همچین چیزی نیست. 13 /8 /57
مهدی مناقب: اینجا دارند طوری می‌کنند و طوری می‌خواهند جلوه بدهند که وضعیت کمونیستی است3. در اینجا، در رادیو و تلویزیون‌ها گفته می‌شود که این شورش‌ها دست کمونیست‌ها است و روحانیان و مسلمانان فقط اندکی دست دارند و سعی دارند این جنبش را طوری دیگر اینجا جلوه بدهند. در ضمن درست است که می‌گویند دکتر سنجابی4 می‌خواهد با شاه مذاکره کند؟
صدوقی: خبر ندارم.
مهدی مناقب: تازه خبری نبوده است؟
صدوقی: نه، همان خبرهایی که بوده است.
سپس مهدی با مادرش و خواهرش که منزل سوژه بودند، صحبت خانوادگی و احوالپرسی کرد.
*****
شخصی تلفن کرد و پرسید: آیا فردا تعطیل است؟
مخاطب: بعد از راه‌پیمایی باز هست؛ خب موقعی که راه‌پیمایی است، مسلّماً مغازه‌ها تعطیل هستن و راه‌پیمایی از ساعت 9 صبح الی ظهر می‌باشد و بعد از نماز باز باشد، اشکالی ندارد.
*****
شخصی به نام میزانی تماس گرفت و گفت: آقای کوکب با من تماس گرفت و گفت که ماشین فتوکپی و ضبط صوت فرستادیم، ولی ماشین تحریر برقی می‌خواهید یا دستی؟
صدوقی: والله نمی‌دانم، از یک نفر که وارد هست بپرسید.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: راجع به آقای راشد، آقای خرم‌زاده گفته است که مطمئن باشید و حتمی، حتمی تا یکی دو روز دیگر می‌آید. راجع به زرندیون هم گفتند این هم مطمئن باشید و صلاحش هم نیست که بیاید سر کار.
صدوقی: بسیار خوب، برای جریان فردا با شما کاری داشتم؛ یک چند دقیقه‌ای بیایید اینجا.
دکتر: چشم.
*****
از کشتارگاه تلفن شد و پرسید: فردا تعطیل است؟
صدوقی: تا قبل از راه‌پیمایی که خب تعطیل است، ولی بعد از راه‌پیمایی باز باشد مهم نیست.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: عده‌ای از کارگرها پول روی هم گذاشته‌اند و می‌خواهند شیرینی بخرند و پخش کنند؛ به خاطر اینکه اویسی مرده است.
صدوقی: هنوز برای ما روشن نشده است؛ در ضمن این چه کاری است، نخیر، لزومی ندارد.
*****
شخصی به نام رضوی که می‌گفت از بچه‌های بهاباد می‌باشم، به مناقب گفت: ما بچه‌ها، در حدود هفت و هشت هزار تومان پول جمع کرده‌ایم برای خرید فتوکپی، که بتوانیم اعلامیه‌ها را تکثیر کنیم.
مناقب: تشریف بیاورید منزل صحبت کنیم.
*****
شخصی به نام راستی از اداره برق تماس گرفت و گفت: ما هم می‌توانیم شرکت کنیم در راه‌پیمایی؟
صدوقی: اگر بتوانید که خیلی خوب است.
راستی: همه بچه‌ها[ی]اداره برق حاضر هستن و شرکت می‌کنیم.
*****
شخصی به نام چاوشی از کارخانه افشار که می‌گفت من نماینده کارگران هستم، گفت: فردا تظاهرات و راه‌پیمایی عمومی است؟
صدوقی: بله، عمومی است. از ساعت هشت یا نه شروع می‌شود تا ظهر و باید همه شرکت کنند. چاوشی: مانعی ندارد. سپس خداحافظی کرد.
*****
دکتر مرتاض5(جراح) تماس گرفت و گفت: شنیدم که می‌خواهید بروید خارج، خواستم جنابعالی را ملاقات کنم.
صدوقی: عصری تشریف بیاورید.
دکتر مرتاض: پس عصری به اتفاق دکتر [ولی] شاهی می‌آییم.
*****
خانمی تلفن کرد و پرسید: آیا ما هم می‌توانیم فردا در راه‌پیمایی شرکت کنیم؟
مناقب: بیایند و اجتماعشان حدود باغ ملی باشد؛ وقتی که اصناف و فرهنگیان رسیدند به آنجا، که البته آنها از خیابان فرح حرکت می‌کنند، از آنجا به آنها ملحق شوند و مسیر هم از باغ ملی و از باغ ملی فلکه مجسمه و میدان امیرچخماق و بعد می‌آیند مسجد حظیره.
*****
شخصی به نام قدیری از بیمارستان پهلوی تماس گرفت و به مناقب گفت: من دو تا اعلامیه دادم به حاجی‌‌ آقا که دادنامه ملت ایران است، که حاجی آقا مطالعه کنند که فردا پخش کنیم؟
مناقب: اجازه بدهید، می‌پرسم.
بعد مناقب گفت: بد نیست بکنید.
*****
حاجی مدرسی با سوژه تماس گرفت و پرسید: برنامه فردا چیست؟
صدوقی: بنا شده آقایان روحانیان و بازاریان بیایند مسجد و حرکت کنند، بروند استقبال فرهنگیان که از خانه معلم می‌آیند و آنجا به هم ملحق شوند.6
حاجی مدرسی: گفته‌اند که آقای [سیدعباس] سالاری هم صبح می‌آید؟
صدوقی: مردّد هستم که صبح بیایدکه[یا] بعد از ظهر؛ صبح اگر بشه بهتر است، اگر نشد باید ایشان بعد از ظهر بیایند که از ایشان هم استقبالی بشود.
*****
حمیدیان، همشیره زاده آسید محمدعلی سالاری گفت: شما فرموده‌اید سید عباس سالاری 3 بعد از ظهر بیایند؟
صدوقی: من گفته‌ام صبح، ولی آقایان گفته‌اند چون با راه‌پیمایی ما جور درنمی‌آید، بهتر است بعد از ظهر بیایند. همان 3 بعد از ظهر بهتر است.
حمیدیان: پس من با ایشان تماس بگیرم؟
صدوقی: بله، بله، ایشان بنا شده شب بیایند اردکان و ظهر حرکت کنند و یا قم باشند. خلاصه بعد از ظهر برسند اینجا.
*****
شخصی به نام حیدری شاه از بستگان شیخ محمود[کلانتری] تماس گرفت و گفت: چند تا پاسبان می‌خواستند شیخ محمود را بگیرند، ولی ایشان فرار کرد.
رجبعلی: خیلی خوب.
*****
شخصی گفت: یک رقم پولی آورده اند که هزار تومانی و پنجاه تومانی است، که عکس آقای خمینی رویش هست؛ این چطور است؟
صدوقی: تشریفاتی است.
ناشناس: پس صبح آورده بودند کشتارگاه که خرج کنند؟
صدوقی: نه بابا، قابل خرج کردن نیست. فقط به خاطر تشریفات است.
*****
شخصی به نام نواب پور از دانشسرایعالی تماس گرفت و گفت: برای تظاهرات فردا بچه‌ها می‌خواهند عکس آقای شریعتی را هم بیاورند، اجازه هست؟
صدوقی: نه، ممکن است مورد نفاق روحانیان قرار گیرد. عکس آقای خمینی باشد بهتر است و تاکنون هم هیچ کجا رسم نبوده است.
*****
شخصی به نام اسفندیاری، رئیس بانک اعتبارات تعاونی و توزیع تماس گرفت و پرسید: برای برنامه راه‌پیمایی فردا ما تعطیل بکنیم؟
رجبعلی: حاجی آقا گفته است که تا پیش از ظهر تعطیل باشه بهتر است.
اسفندیاری: پس راه‌پیمایی فردا حتمی است؟
رجبعلی: بله، حتمی است.
اسفندیاری: آخه من می‌خواستم به بانک‌های دیگر هم بگویم تعطیل کنند، برای اینکه یک صدا و هماهنگ باشه، همه بیایند.
رجبعلی: بله، این‌طور باشه بهتر است.
*****
شخصی به نام اکبر ابراهیمی از کارخانه یزدباف با سوژه تماس گرفت و گفت: آیا باید فردا تعطیل کنیم؟
مخاطب: تا قبل از راه‌پیمایی بله، ولی بعد از راه‌پیمایی خواستند مشغول کار باشند و باز باشند، ایرادی نیست.
*****
شخصی که می‌گفت دانشجوی دانشسرایعالی می‌باشد، پرسید: اجازه می‌فرمایید فردا روی پلاکت[پلاکارد]‌ها بنویسیم: ای ارتش! اگر تو نمی‌خواهی دست جنایتکار شاه را کوتاه کنی، خودمان به این وظیفه مقدس عمل کنیم؟
صدوقی: خیر، ابداً این طور شعارها صحیح نیست.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: اسم خیاطی ما، خیاطی آرشام بوده است؛ آن را پاک کرده‌ایم. دستور می‌فرمایید چه اسمی بگذاریم؟
صدوقی: والله هرچی دلتان می‌خواهد، من که نمی‌توانم بگویم چه اسمی بگذارید.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: از اصفهان به ما تلفن شده، که فرمانده هوانیروز و فرمانده ژاندارمری اصفهان به یزد آمده‌اند، خواستم شما در جریان باشید.7
*****
شخصی به نام حمیدزاده تماس گرفت.
مخاطب: منزل نیستن.
حمیدزاده: به ایشان سلام عرض کنید و بگویید که یک صحبتهایی با آقای [سیدمرتضی] پسندیده در قم داشتیم، که لازم است آقا در جریان باشند؛ یادتان نرود.
*****
شخصی تلفن کرد و گفت: تعدادی رساله آقای خمینی را می‌خواستیم، داریم می‌رویم کرمان.
مخاطب: از کتابفروشی مکتب توحید، خیابان مسجد جامع می‌توانید تهیه کنید.
*****
دکتر [سیدرضا پاک‌نژاد] تلفن کرد و سوژه به او گفت: شما گفته‌اید که برای فردا پلیس نباشه؟
دکتر: بله، گفته‌ام؛ ولی آنها گفته‌اند که به حاجی آقا بگویید که پس مواظب مجسمه‌ها باشند.
صدوقی: بله، می‌دانم.
دکتر: جریان مطیعی8 چی بوده است؟
صدوقی: عده‌ای را آورده‌اند برای فردا.
دکتر: نه، استاندار گفته و قسم خورده است که اگر احیاناً ساواک یا شهربانی بخواهند چنین کاری بکنند، من نمی‌گذارم.
صدوقی: راجع به آقای راشد چی شد؟
دکتر: استاندار دوباره تلفن کرد که بیا نگاه کن که چه تلگرافی زده‌ام. آقای خرم‌زاده هم تلگراف زده‌اند. در ضمن زرندیون هم عوض شده و معاون ایشان که پسر خوبی است، به جای ایشان انتخاب شده است.
صدوقی: چهار، پنج تا کارمند بهایی هم آنجا هستن، هرچه زودتر بگویید آنها را هم بیرون کنند.
دکتر: چشم.
صدوقی: خلاصه اگر راجع به کار راشد اقدام نشود، ما می‌خواهیم برویم تلگرافخانه و متحصن بشویم.
دکتر: نه، لازم نیست؛ حتماً انجام می‌شود.
*****
سوژه با محمدعلی در تهران تماس گرفت و گفت: چطور شد کارتان؟
محمدعلی: قرار است فردا که گذرنامه‌ام را بدهند، بعد بلیط را بگیرم.
صدوقی: فردا که راه‌پیمایی است، پس فردا می‌روم قم و از قم می‌آیم تهران.
محمدعلی: جریان کار را دوباره به شما اطلاع خواهم داد.
صدوقی: کی برمی‌گردی قم؟
محمدعلی: فردا می‌روم ببینم چی می‌گویند، اگر تمام شده، برمی‌گردم قم.
*****
[محسن]دعایی (پسر دعایی) تماس گرفت و گفت: تلفن شده از تهران که کشته شده دیروز در تهران بیش از 50 نفر و زخمی که بی‌نهایت.
صدوقی: کجا این اتفاق افتاده است؟
پسر دعایی: نزدیک دانشگاه. سالاری هم از تهران حرکت کرده، فردا 7 صبح می‌رسد اردکان و قرار است آنجا باشد و روز یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر از اردکان به طرف یزد حرکت کند.

توضیحات سند:

1. علی رغم اینکه تاریخ مکالمات ذیل روز شنبه نوشته شده است، ولی تمامی مکالمات مربوط به جمعه می‌باشد.
2. دکتر على امینى مجدى، فرزند محسن خان امین‌الملک در سال 1284 ﻫ ش، در تهران متولد شد. وی تحصیلات ابتدایى را در مدرسه‌ی رشدیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند. در سال 1305 براى ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1310 دکتراى اقتصاد را از دانشگاه پاریس دریافت کرد و پس از بازگشت به ایران، در دادگسترى مشغول کار شد. او از سرشناس‌ترین چهره‌هاى تاریخ سلطنت پهلوى است که با سقوط دولت دیکتاتورى رضاخان، در سال 1321 به معاونت احمد قوام، نخست‌وزیر وقت رسید و از آنجا که مورد توجه خاص دیپلماسى آمریکا قرار داشت، در سال 1325، ریاست بانک صنعتى را عهده‌دار شد. امینى در سال 1326 در مجلس پانزدهم، نماینده‌ی تهران و در 1329 در کابینه‌ی حسنعلى منصور وزیر اقتصاد شد. در سال 1330 در کابینه‌ی اول مصدق مجددا در رأس وزارتخانه‌ی فوق قرار گرفت و این سمت را پس از کودتاى 28 مرداد 1332، در دولت سپهبد فضل‌اللّه‌ زاهدى نیز حفظ کرد. در این سمت، وى وظیفه داشت اهداف اقتصادى کودتا را تحقق بخشد و منافع شرکت‌هاى بزرگ نفتى غرب را تأمین کند. در 29 شهریور 1333، قرارداد کنسرسیوم را در جو رعب‌آمیزى که فرماندار نظامى تهران، تیمور بختیار به وجود آورده بود، منعقد ساخت و به‌رغم مخالفت نیروهاى اصیل ضداستعمارى به رهبرى آیت‌اللّه‌ کاشانى، آن را در آبان همان سال، به تصویب مجلس رساند. امینى، در کابینه‌ی حسین علا نیزـ که پس از برکنارى فضل‌الله‌ زاهدى، قدرت را در فروردین 1334 به دست گرفت ـ سمت وزارت دارایى را حفظ کرد. وى در دى ماه همین سال به دلیل اعتمادى که آمریکا به او داشت، سفیر ایران در واشنگتن شد و تا پایان اسفند 1336، این سمت را عهده دار بود. در طول این مدت شاه که به او بدبین شده بود و وى را از سوى آمریکایی‌ها جانشین خود مى‌دانست، در سال 1337 به تهران احضار کرد. امینی در 17 اردیبهشت 1340 تحت فشار آمریکایی‌ها به نخست‌وزیرى رسید و 14 ماه (تا 27 تیر 1341) در این سمت باقى ماند و سپس جاى خود را به اسداللّه‌ علم داد. حوادث مهم دوران نخست‌وزیرى امینى عبارت بودند از: وارد کردن چند شخصیت چپ و جنجالى در کابینه‌اش، بازداشت چندین تن از سران رژیم سابق که به قساوت و بیرحمى مشهور بودند نظیر علوى مقدم، کیا و ضرغام، اصلاحات ارضى که به توصیه‌ی جان‌اف کندى رئیس جمهورى دموکرات آمریکا انجام گرفت و برکنارى تیمور بختیار از ریاست ساواک و فرار او به اروپا. او از زمان کناره‌گیرى تا پایان حکومت جانسون دموکرات و به قدرت رسیدن نیکسون جمهوریخواه در آمریکا(1350) ـ که موجب بسط اقتدار شاه شد ـ همواره تحت نظر ساواک بود. اما در 1355 با پیروزى دموکرات‌ها وى مجددا به تهران آمد و به گفته‌ی حسین فردوست در ماه‌هاى اوج‌گیرى انقلاب اسلامى به مشاور دائمى محمدرضا بدل شد. امینی در سال 1357 با شکل‌گیرى انقلاب اسلامى، راهى فرانسه شد و بعد از ماجراى گروگانگیرى کارکنان سفارت آمریکا، با آمریکایی‌ها تماس برقرار کرد و « جبهه نجات ایران» را با پشتیبانى آمریکا بنیان نهاد، ولى پس از مدتى این جبهه تعطیل شد. امینى که از اعضاى فعال فراماسونرى در ایران بود، در 21 آذر 1371، در سن 87 سالگى در پاریس درگذشت.
رجال عصر پهلوی، دکتر على امینى به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379
3. رژیم شاه که قصد داشت با ایجاد وحشت از اردوگاه کمونیستی، بخشی از نیروهای مذهبی را از صحنه‌های مبارزاتی خارج نماید، با ابداع اصطلاح «مارکسیست اسلامی» به این مسئله دامن زد تا مردمی را که در مساجد و حسینیه‌ها و کوچه و خیابان‌ها علیه او به میدان آمده بودند، وابسته به مارکسیست‌ها معرفی نماید. این مسئله به میزانی فراوانی یافت که امام خمینی(ره) در مصاحبه‌ی مورخه 4 اردیبهشت 1357 با لوسین ژرژ، خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند، در پاسخ به سؤال او که پرسید: « درباره لفظ «مارکسیسم اسلامى» که رژیم مرتباً استعمال مى‌کند، چه فکر مى‌کنید؟ آیا با دستجات چپ افراطى روابط سازمانى دارید؟» فرمود:
« این شاه است که اصطلاح مذکور را به کار برده است و اطرافیانش از او تبعیت کرده‌اند. این مفهوم، مفهومى نادرست و حاوى تناقض است و براى از اعتبار انداختن و از بین بردن مبارزه مردم مسلمان ما بر ضد رژیم شاه است. مفهوم اسلامى که بر اساس توحید و وحدانیت خداوند بنا شده است، با ماتریالیسم در تضاد است. اصطلاح «مارکسیسم اسلامى» یک اصطلاح خلاف حقیقت است. به عبارت دیگر، شاه و دستگاه تبلیغاتى‌اش از اتحاد «ارتجاع سیاه» و «خرابکارى سرخ» نیز هدفى را که گفتیم تعقیب مى‌کند؛ بدین‌ معنا که وى مى‌خواهد مردم مسلمان را وحشتزده سازد و بذر ابهام را در آنها بپراکند، تا مخالفتشان را نسبت به رژیم که جامع و غیر قابل بحث و انکار است، از میان ببرد. هیچ گاه میان مردم مسلمانى که بر ضد شاه در حال مبارزه‌اند و عناصر مارکسیست افراطى یا غیر افراطى، اتحاد وجود نداشته است. من همواره در اعلامیه‌هاى خود خاطرنشان ساخته‌ام که مردم مسلمان بایستى در مبارزه خود همگون و متجانس باقى بمانند و از هر نوع همکارى سازمانى با عناصر کمونیست بر حذر باشند. بدین ترتیب با اتحاد بین تمام مسلمانان است که ما با شاه مبارزه مى‌کنیم و خواهیم کرد؛ و به همین دلیل است که شاه سعى دارد مبانى مبارزه‌اى ما را وارونه جلوه دهد.»
صحیفه امام . ج ‌3. ص 366
4. کریم سنجابى، فرزند قاسم سنجابى(سردار ناصر، رئیس ایل سنجابى) در سال 1283ﻫ ش در سنجابی از ایلات کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایى را در قصر شیرین و دوره اول متوسطه را در کرمانشاه و دوره دوم متوسطه را در تهران و دوره لیسانس را در مدرسه عالى حقوق گذارند. در سال 1307 جزو اولین گروه محصلین اعزامى به فرانسه رفت و در آنجا مجدداً دوره لیسانس حقوق را در دانشگاه نانسى و دوره دکتراى حقوق را در دانشگاه پاریس و رساله خود را راجع به کشاورزى و روستاییان و مالکیت ارضى در ایران به زبان فرانسه در سال 1313 گذارند و در همان سال به ایران بازگشت. سنجابى مشاغلى را در اداره کل اوقاف، وزارت فرهنگ و وزارت دارایی به عهده داشت. وی ابتدا دانشیار و سپس استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد. در سال 1322 رئیس دانشکده حقوق شد و در سال 1325 جزو هیأتى بود که اولین برنامه هفت ساله صنعتى ایران را تدوین کرد. در سال 1330 در کابینه مصدق وزیر فرهنگ بود، امّا براى شرکت در انتخابات دوره هفدهم از این سمت استعفا داد. وى در سفرهاى مصدق به شوراى امنیت سازمان ملل و دیوان داورى لاهه با وى بود و در لاهه به عنوان قاضى اختصاصى ایران در دادگاه شرکت کرد. در آغاز انقلاب به پاریس رفت و در نوفل لوشاتو به دیدار حضرت امام(ره) رفت و با اعلام موافقت با مواضع امام، با حرکت انقلاب اسلامی همگام گشت و در کابینه بازرگان مدتى کوتاه سمت وزارت امورخارجه را داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامی جبهه ملی در یک موضع‌گیرى سیاسى اعلام کرد که حکومت اسلامى به بن بست رسیده است. حضرت امام(ره) با مرتد دانستن افرادى که چنین بیانى دارند، باعث برچیده شدن این گروه از کشور شد و سنجابى از ایران گریخت. وى نهایتاً در اول تیرماه سال 1374 در سن 90 سالگى درگذشت. بخش تاریخ شفاهى دانشگاه هاروارد آمریکا خاطرات او را تحت عنوان «امیدها و نا‌ امیدی‌ها» پس از مرگش منتشر کرد.
5. دکتر حاجب مرتاض از پزشکان جراح بیمارستان گودرز یزد بود.
6. تظاهرات گسترده‌ی در شهرهای مختلف استان یزد موجب شد در این روز استاندار یزد در نامه‌ای به سرلشکر ناجی بنویسد: « چون تظاهرات و راه پیمائی هائی در پیش است خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به اعزام نیروهای درخواستی اقدام عاجل به عمل آید. حشمت اله نیک آئین » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 1581/ م - 13 /8 /57
اداره کل سوم ساواک نیز دستور داد: « لیست اسامی افرادی را که در تشنجات و ناامنی‌های اخیر در بین طبقات مختلف اجتماع و محیط‌های آموزشی اعم از روحانی، بازاری، کارمند، کارگر، روزنامه نگار، خبرنگار، دانشجو، استاد، معلم و دانش‌آموز از عاملین اصلی تحریکات بوده و کارگردان صحنه‌های تظاهرات و ناآرامی‌ها به طور مستقیم و یا غیرمستقیم می‌باشند، ضمن تعیین اسم و شهرت و اسم پدر، شغل و نشانی کامل تا پایان هفته جاری به بخش‌های ذینفع ستادی ارسال نمایند.» همان . سند شماره: 410 /324 - 13 /8 /57
7. حشمت اله نیک آئین، استاندار یزد طی درخواستی خطاب به تیمسار سرلشکر ناجی، فرمانده مرکز توپخانه و موشک‌ها و فرماندار نظامی اصفهان نوشت: « پیرو تلگرام شماره 1495/ م مورخ 9 /8 /1357 چون تظاهرات و راه پیمائی هائی در پیش است، خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به اعزام نیروهای درخواستی مذکور در تلگرام فوق اقدام عاجل به عمل آید.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 1581/ م - 13 /8 /57
8. حسین مطیعی فرزند محمدصادق.
****

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 116
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.