تاریخ سند: 17 خرداد 1354
موضوع: زندانی ضدامنیتی حبیباله عسگراولادی
متن سند:
به: 312 شماره: 700 /9ﻫ
از: 9/ﻫ تاریخ: 17 /3 /1354
موضوع: زندانی ضدامنیتی حبیباله عسگراولادی
عطف به 940 /312-22 /2 /54
قبل از این که مراتب به اطلاع رئیس شهربانی استان برسد به منظور اطمینان از اظهارات قبلی عسگراولادی مجدداً با وی ملاقات و مصاحبه [شد] عسگراولادی اظهاراتی به شرح زیر نموده است.
1- با توجه به اوضاع و احوال جدید و ایجاد رابطه حسنه بین ایران و عراق،1 سیاست دولت را نسبت به خمینی نمیدانم.
2- نظر خمینی را درباره حزب رستاخیز ملت ایران2 نمیدانم.
3- علت این که قصد دارم با تیمسار ریاست شهربانی کشور ملاقات کنم این است که پرونده من مستقیماً در اطلاعات شهربانی بررسی و تیمسار صمدیانپور آن موقع رئیس اطلاعات شهربانی بوده لذا به روحیه من آشنائی دارد در صورتی که ساواک این شناخت را روی من ندارد.
4- من حاضرم به هر نحو که به مصلحت باشد و دستگاه صلاح بداند رفتار کنم لکن باید این اقدام به صورتی باشد که احترام مذهبیام حفظ شود یعنی بیرون رفتن از زندان مانند موقعی باشد که به زندان افتادم.
5- با برادرم ملاقات [نمودم] وی اظهار داشته اگر تعهداتی بسپاریم که دنبال فعالیت نروی حاضری؟ من پاسخ مثبت دادهام و گفتهام هر کاری از دستتان ساخته است بکنید در صورتی که قبلاً جواب منفی داده بودم.
6- در مورد درخواست قبلیام مبنی بر تقاضای ملاقات با ریاست شهربانی کشور چون با برادرم صحبت کردهام تا معلوم شدن نتیجه اقدامات وی منتظر میمانم و چنانچه تصمیم ملاقات داشتم مجدداً یادآوری میکنم.
نظریه شنبه 1- با توجه به اظهارات نامبرده فعلاً به رئیس شهربانی استان جهت انعکاس تقاضای وی به مرکز مطلبی گفته نشده است 2- عسگراولادی ظاهراً نسبت به اوضاع و احوال مملکت نظر مساعد دارد و از سیاست ایران در مورد ایجاد رابطه با عراق و کمک به سایر کشورهای عربی تعریف و تمجید میکند.
نظریه یکشنبه ـ به نظر میرسد عسگراولادی متنبه شده و دنبال راهی جهت استخلاص از زندان میگردد. چنانچه به مناسبتی مشارالیه به مرکز منتقل و ضمن مطرح کردن مطالب دیگر با وی مفصلاً صحبت گردد، به نظر میرسد شخصاً مسئله فوق و تقاضایش را مطرح نماید. ضمناً به نظر نمیرسد رئیس شهربانی استان از عنوان مطلب وسیله منبع چیزی به خاطرش مانده باشد زیرا موضوع مربوط به حدود سه ماه قبل میباشد. ـ خ بردیا
نظریه چهارشنبه ـ نظریه یکشنبه مورد تائید است% آرزو
66815 آقای مجتبوی گزارش عرضی تهیه شود. 14 /4 /54
توضیحات سند:
1. روابط ایران و عراق: از زمان فروپاشی عثمانی و شکل¬گیری دولت عراق، روابط آن دولت با ایران از فراز و نشیبهای زیادی برخوردار بوده است. پس از کودتای عبدالکریم قاسم در سال 1337 شمسی، روابط نامطلوب دو کشور قوت یافت و روحیه پان¬عربیسم و چپ¬گرایانه قاسم به آن شدت داد. در این دوره اختلافات مرزی دو كـشـور افـزایـش یافت و علاوه بر ادعای حاكمیت عراق بر خوزستان، تشکیل جبهه آزادی بخش خوزستان و مسأله كردها، اختلاف ایدئولوژیك نیز بر روابط دو كشور سایه انداخت... با سقوط حكومت عبدالكریم قاسم در ۱۹ بهمن ۱۳۴۱ و به قدرت رسیدن رژیم های میانهرو عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف، تا حدی از تنش موجود در روابـــط دو كـشــور ایــران و عــراق كــاسـتــه شــد، امــا اخـتـلافـات دو كـشـور در حـوزه هـای پیشین همچنان پابرجا باقی ماند. آرامـش و چـالـش در روابـط دو كـشـور تـا هنگام قدرت یافتن حزب بعث در عراق (۲۶ تیر ۱۳۴۷) ادامه یـافـت. امـا با حاكم شدن رژیم بعث در عراق، دوره دیگری از تیرگی روابط میان دو كشور آغاز گردید.
در ایــن دوره عــلاوه بــر اخـتــلافــات قـبـلـی، تـفـاوتهـای ایـــدئــولــوژیــك رژیمهای موجود، گرایشات پانعربیستی شدید رژیم بعث و اراده آن برای كنترل جهان عــرب و هـمـچـنـیـن گـرایـش دو كـشـور بـه قـطـب هـای مخالف دوران جنگ سرد و مخالفت عراق با حاكمیت ایــران بــر جـزایـر سـه گـانـه بـر وخـامـت اوضـاع افـزود. هـمـچـنین نزدیكی رژیم شاهنشاهی به اسرائیل و آثار نـامطلوب آن بر ذهنیت اعراب و سیاستگذاران رژیم بعثی، منجر به پاكسازی و اخراج ایرانی¬های ساكن در عـراق و اتـخـاذ سـیـاست ایرانی ستیزی از سوی رژیم بعثی گردید. روابط دو كشور در شرایطی وارد بحران جدیدی شد كه حسن البكر رئیس رژیم كودتایی عراق ادعای حـاكـمـیـت مـطـلـق عراق بر اروند رود را مطرح كرد و مـقـــامـــات بــعــثــی تـصـمـیــم گــرفـتـنــد اسـنــاد و مــدارك كـشـتـی¬هـایی را كه وارد اروند رود می¬شدند، بازرسی نـمـایـنـد. بـه دنـبـال ایـن تـصـمـیم در ۲۶ فروردین ۱۳۴۸ وزارت امـور خـارجـه عراق، آبراه شط العرب را جزء لایــنــفـــك خـــاك عـــراق نـــامــیـــد و از ایــران خــواســت پـرچـم هـای خـود را از روی كـشـتـی هـا پـایـیـن بـكـشد. بـه دنـبـال ایـن اظهارات و اعمال مقامات عراقی، دولت ایران نیز در اردیبهشت ۱۳۴۸ عهدنامه مرزی ۱۹۳۷ را مـلـغـی و تمایل خود را به انعقاد قراردادی مبتنی بر خط تالوگ اعلام نمود. ایـن رویـداد روابـط دو كـشـور را تـا آستانه وقوع بـرخـورد نـظـامـی بـه وخـامـت كـشـانـد و حـتـی احتمال درگـیـری نـظـامـی نـیـز قـوت یـافـت، امـا بـا مـیانجیگری هواری بومدین در جریان اجلاس سران اوپك (۱۳ الی ۱۵ اسـفـنـد ۱۳۵۳) در الـجـزایـر، دو كـشـور بـه تـوافقاتی جهت پایان بخشیدن به اختلافات خود دست یافتند. براساس این توافق خط تالوگ به عنوان خط مرزی دو كشور شناخته شد و ایران به صورت تلویحی پذیرفت كه از حمایت كردهای بارزانی دست بكشد و مقداری از اراضی عراق را كـه در تـصـرف خود داشت، به آن كشور بازگرداند ... هــر چـنـد انـعـقـاد قـرارداد ۱۹۷۵ الـجـزیـره، ظـاهـرا باعث پایان اختلافات مرزی و روابطی نسبتاً بهتر شد، اما این آرامش نسبی در روابط بین دو كشور با وقوع انـقـلاب اسـلامـی در ایـران پـایـان یـافـت. زیـرا عراق به موجب بیانیه الجزایر و با پذیرش خط تالوگ به عنوان خــط مــرزی دو كـشــور، عـمــلا حـاكـمـیـت ایـران را بـر ارونـدرود پـذیـرفـتـه بـود و بـه دنـبـال مـوقـعیتی مناسب می¬گشت تا ضربه نهایی خود را به ایران وارد سازد. از ایـن رو پـیـروزی انـقـلاب اسـلامـی كه موجب تـغـیـیـر ساختار قدرت در خاورمیانه و نظام امنیتی دو قطبی حاكم بر جهان شده بود، علاوه بر اینكه ایران را از صـف حـامـیـان ایالات متحده و بلوك غرب خارج كرد، رهبران عراق را نیز به حمله نظامی به ایران ترغیب نـمـــود. صــدام كــه چـشــم بــه رهـبــری جـهــان عــرب و پرنمودن خلاء قدرت درمنطقه دوخته بود، از فرصت بـه دسـت آمـده نـهـایـت استفاده را برد و درصدد جبران امتیازات از دست داده در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر برآمد. سرانجام وزارت امور خارجه عراق در ۲۶/۶/۱۳۵۹ طی یادداشتی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را لغو و صدام با ادعای حاكمیت مطلق عراق بر شط العرب، قرارداد را در بـرابـر دوربـیـن های تلویزیونی پاره كرد و در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با حملات هوایی و زمینی ارتش بعث به خـاك ایـران جـنـگ تـحـمـیـلـی ۸ سـالـه عـلـیه جمهوری اسلامی را آغاز كرد. (نک: روابط ایران و عراق در گذر تاریخ، شعیب بهمن، ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف، صفحه 9 تا 11، شماره 87، شهریور و مهر 1390)
2. حزب رستاخیز: پس از کودتای 28 مرداد 1332، شاه در راستای متمرکز ساختن قدرت با بیان این که «من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی کنم»، به حمایت مکرر از احزاب میپرداخت. او طی سالهای 1336 و 1337 به تأسیس احزاب فرمایشی "مردم" و "ملیّون" پرداخت و پس از جایگزین شدن حزب "ایران نوین" به جای حزب ملیّون، سعی داشت نظام سیاسی خود را از لحاظ ظاهری، شبیه نظامهای پارلمانی دو حزبی کند. در حالی که به نظر میرسد در نظام دو حزبی، مخالفان رژیم شاهنشاهی امکانی برای تحرک نخواهند یافت و ثبات سیاسی حاکمیت، بیش از هر زمان دیگری تضمین شده است، شاه در اقدامی بیسابقه در دهه 50 و با توجه به افزایش بهای نفت و بهبود وضع اقتصادی، از اعتقاد دیرینه خود مبنی بر این که «سیستم تک حزبی معمولاً به دیکتاتوری منجر خواهد شد»، دست برداشت و تلاش خود را در جهت تأسیس حزبی نوین به کار بست. از این رو در روز یکشنبه 11 اسفند 1353 ضمن انحلال تمام احزاب، عضوگیری اجباری در حزب جدید رستاخیز ملت ایران را نیز اعلام نمود. شاه در کنفرانس بزرگ مطبوعاتی با اعلام موجودیت حزب رستاخیز، مردم ایران را چنین خطاب کرد: «به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی "حزب رستاخیز" نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست، وطن ندارد».
حزب رستاخیز ملت ایران که همچون مثلثی در گرد سه ضلع "نظام شاهنشاهی"، "قانون اساسی" و "انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفید)" شکل گرفته بود، مهمترین وظیفه و رسالت خود را برپایههای تحکیم موقعیت شاه و سلسله پهلوی در کشور و ممانعت از گسترش مخالفتها و کنترل مخالفان قرار داده بود. شاه در نخستین گام، امیرعباس هویدا را که در تملقگویی و چاپلوسی بیهمتا بود به سمت دبیر کل حزب فراگیر رستاخیز انتصاب نمود. امیرعباس هویدا نیز بلافاصله پس از انتخاب به سمت دبیر کلی حزب رستاخیز، طی تلگرافی به استانداریها و فرمانداریها، دستور دایر نمودن دفاتری جهت تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز را صادر نمود. رژیم شاهنشاهی در قدم بعدی تمام کارمندان دولت را مجبور به عضویت در حزب نمود و برای تبلیغات بیشتر در خصوص شناساندن حزب به مردم، پنج روزنامه "رستاخیز یومیه"، "رستاخیز کارگران"، "رستاخیز کشاورزان"، "رستاخیز جوانان" و "اندیشه رستاخیز" را به عنوان ارگانهای خبری حزب تأسیس نمود. همچنین هوشنگ نهاوندی و جمشید آموزگار به عنوان رهبران دو جناح محافظهکار و ترقیخواه منصوب شدند تا پوششی برای فرمایشی بودن حزب باشند و با ظاهر سازیهای خود توجه مردم را از این که حزب از بالا تشکیل شده است منحرف سازند.
امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی که در آن هنگام در خارج از کشور و در تبعید به سر میبردند، در مهمترین موضعگیری نسبت به تشکیل حزب رستاخیز فرمودند: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران شرکت در آن بر عموم حرام و کمک به ظلم ... و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است». بدین ترتیب امام خمینی (ره) از اولین روزهای تشکیل حزب رستاخیز، آن را خلاف شرع و قانون اعلام کرد و با روشنبینی خاص خود به مخالفت با آن پرداخت. به عقیده امام، حزب رستاخیز نه تنها ناقض حقوق فردی و آزادیهای مصرح در قانون اساسی و حقوق بینالمللی بود، بلکه قصد نابودی اسلام، از میان بردن کشاورزی، مصرف منابع ملی در جهت خرید سلاحهای بیمصرف و تاراج کشور به نفع آمریکا را نیز در سر میپروراند. از این رو مخالفت امام خمینی (ره)، موج گستردهای را در میان علما و مراجع حوزههای علمیه برانگیخت. به طوری که حوزه علمیه قم در اعتراض به این حزب تعطیل شد و عملیات تعقیب و آزار علما و روحانیون توسط حکومت شاه تشدید گردید. سرانجام شاه که در اسفند 1353 با ناتوان خواندن احزاب "ایران نوین و ملیّون" توانسته بود زمینه تأسیس حزب رستاخیز را به وجود آورد، در اردیبهشت 1357 صراحتاً از عملکرد حزب رستاخیز اظهار نارضایتی کرد و تأکید نمود این حزب به اهدافی که او برایش در نظر گرفته بود، نرسیده است. شاه در کتاب "پاسخ به تاریخ" راجع به حزب رستاخیز نوشت: «بدبختانه، غلط بودن فکر ایجاد این حزب در عمل به اثبات رسید. حزب رستاخیز نتوانست به هدفهایی که به خاطرش ایجاد شده بود نایل شود». شریف امامی که با طرح شعار "دولت آشتی ملی" و به منظور آرام ساختن مخالفان رژیم روی کار آمده بود، در کنار اقداماتی همچون افزایش حقوق کارمندان، تغییر مبدأ تقویم به هجری شمسی، برکناری برخی از مقامهای بالای سیاسی از جمله منسوبین به فرقه بهائیت و آزادی صدها زندانی سیاسی، اعلام نمود که حزب رستاخیز تنها حزب ایران نیست و آن فقط حزبی در میان احزاب دیگر است و بدین ترتیب حزب رستاخیز در دوم مهر 1357 منحل شد. (مقاله انحلال حزب رستاخیز، علی مهدوی، روزنامه رسالت، مورخ 5 /7 /1390)
منبع:
کتاب
حبیبالله عسکراولادی به روایت اسناد ساواک صفحه 425