تاریخ سند: 6 دی 1355
موضوع: علی اصغر صداقت
متن سند:
از: 16/ ﻫ تاریخ: 6 /10 /2535[1355] 13551006
به: 324 شماره: 12656/ ﻫ 1
موضوع: علی اصغر صداقت
علی اصغر صداقت که در دانشسرای تربیت معلم شیراز به تحصیل اشتغال دارد برای دیدار از خانواده خود به بوشهر آمده و بعد از ظهر پنجشنبه 25 /9 /35 با یکی از دوستان خود ملاقات کرد. هنگامی که نامبردگان جلو منزل علی اصغر صداقت ایستاده بودند شخصی به نام محمود که کارمند شرکت نفت میباشد نزد علی اصغر صداقت آمد و علی اصغر از او سوال کرد کتاب را آوردی محمود گفت نه آن را به شخصی که خودت گفته بودی دادم علی اصغر گفت من این کتاب را لازم دارم مواظبش باش. پس از اینکه محمود از صداقت خداحافظی کرد صداقت به اتفاق همان دوستش به طرف تربیت بدنی رفتند موقعی که به تربیت بدنی رسیدند صداقت جوانی را که مشغول تمرین ورزش بود به دوستش نشان داد و گفت برادر این شخص را که نامش خضری است و بیچاره رشته حقوق میخوانده است دستگیر کردهاند و هنوز هم او را شکنجه میدهند سپس علی اصغر صداقت درباره کتاب تاریخ ادبیات کلاس ششم صحبت کرد و گفت تا به حال به خاموشخانه ملکالشعرای بهار1 رسیدهای دوستش گفت نه. صداقت گفت دانشآموزان از آقای آل عصفور(یکی از دبیران دانشسرای شیراز) سوال کرده بودند و او گفته بود من جوابتان را میدهم حتی اگر من از اینجا که رفتم به دارم بزنند و اعدامم کنند چون واقعاً نمیشود حق یک کلاس 50 نفری را پایمال کرد. علی اصغر صداقت سپس اظهار داشت که میخواهم قسمتی از کتاب شهادت2 را سر کلاس بخوانم و شعرهایی از گلسرخی یا دکتر شریعتی را به دست میآورم و در زنگ انشاء دکلمه کنم نامبرده سپس درباره خانوادهای به نام جهانمیری صحبت و اظهار داشت بهرام و آذر خواهر و برادر هستند و پسر عمویشان نیز علیرضا میباشد اینها واقعاً غوغا میکنند. اگر به منزلشان بروی مشاهده میکنی که دائماً بحث میکنند تا دیروقت با هم بحث و جدل دارند بعد علی اصغر صداقت با دوستش خداحافظی کرد و گفت میخواهم سری به منزل مصلح بزنم. روز بعد که مجدداً دوست صداقت برای دیدنش به منزل او رفت همان شخص دیروزی(محمود کارمند شرکت نفت) نزد صداقت آمد و با صداقت درباره کتابهای دکتر شریعتی صحبت کردند و معلوم شد که صداقت کتابهایی از این قبیل به او داده است بعد صداقت به اتفاق دوستش به منزل محمود فوقالذکر رفتند و تعدادی کتاب اسلامی از محمود گرفت بعد خداحافظی کردند و به طرف شهر آمدند. در این موقع صداقت به دوستش گفت قبل از اینکه شما به منزل بیایید داشتم به نوار فخرالدین حجازی3 گوش میدادم و خیلی خوب و بیپرده حرف میزند. صداقت اضافه کرد که دیشب به منزل ضیاء مصلح رفتم. مادر مصلح میگفت که ضیاء تروریست شده میترسم اگر امسال به دانشگاه برود دیگر او را نبینم(ضیاء مصلح در نیمسال دوم کنکور شرکت کرده است) ضمناً صداقت میگفت قصد دارم هفته آینده به ملایر بروم.
نظریه یکشنبه- اظهارات شنبه مورد تایید است و علی اصغر صداقت چنین مطالبی را عنوان نموده است.
2- نسبت به شناسایی کامل محمود کارمند شرکت نفت خانواده جهانمیری(بهرام و آذر) اقدامات لازم معمول و نتایج حاصله به موقع به عرض میرسد.
بخش 324 مضبوط میباشد.
4- نامزد علیاصغر صداقت در ملایر سکونت دارد و مسافرت وی به ملایر برای دیدن نامزدش میباشد.
5- ضرورت دارد که از طریق 7/ ﻫ از اعمال و رفتار علی اصغر صداقت مراقبت شود بدیهی است هنگام مسافرت وی به بوشهر نیز از این طریق از اعمال و رفتار وی مراقبت خواهد شد. دریایی
نظریه چهارشنبه- نظریه یکشنبه تایید میشود. سپاه
نظریه 16/ ﻫ- تایید میشود. آقای مرعشی- 13 /10
توضیحات سند:
1. محمدتقى بهار در 16 آبان 1265 ﻫ ش متولد شد، پدر ایشان مرحوم میرزا کاظم صبورى ملک الشعراى آستانه قدس رضوى بوده است. تحصیلات وى در خراسان و در سال 1328 ق به انتشار روزنامه نوبهار در خراسان پرداخته و در سال 1332 ق از خراسان از ناحیه سرخس ـ کلات به نمایندگى دوره سوم مجلس انتخاب و به تهران عزیمت نموده و در تهران نیز روزنامه نوبهار را به اسلوب بهترى منتشر کرد. در سال 1336 ق به انتشار مجله دانشکده و در 1338 ق به مدیرى روزنامه رسمى ایران مشغول گردید. در دوره چهارم نمایندگى مجلس را داشته و در ادوار پنجم، ششم، هفتم و پانزدهم از طرف اهالى تهران انتخاب شد. از 1308 ه.ش پس از تبعیدهاى یزد و اصفهان به تهران بازگشته به خدمت وزارت فرهنگ در دانشسراى عالى مشغول شده و به تصحیح و تحشیه کتب و تدریس پرداخت. تألیفات وى علاوه بر مقالات و اشعار زیادى که در مجلات و جراید چاپ شده عبارتند از چهارخطابه، سه جلد کتاب سبکشناسى مقدمه و تصحیح تاریخ سیستان ـ مجمل التواریخ و القصص ـ مطالعه شرح حال فردوسى. مرحوم بهار یک مرتبه به وزارت فرهنگ رسیده و چند ماهى به شغل وزارت مشغول بود. در اواخر عمر مبتلى به مرض سل گردید و با معالجات زیاد در ایران و سوئیس مؤثر واقع نشد و عاقبت در مرداد ماه 1329 شمسى دار دنیا را بدرود گفت.
2. کتاب شهادت به وسیله دکتر علی شریعتی نوشته شده است.
3. فخرالدین حجازى، فرزند محمد در بهمن 1308 ﻫ ش در سبزوار در یک خانواده روحانى به دنیا آمد. پس از تحصیل دوره متوسطه در سبزوار، نزد مرحوم ادیب سبزوارى ادبیات عرب را فراگرفت. در سال 1328 هفته نامه اسلامى «جلوه حقیقت» را با توجه به امکانات کمى که داشت به راه انداخت و در سال 1331 در مبارزات نهضت ملى کردن صنعت نفت فعالیت داشت. پس از 28 مرداد 32 دفتر هفته نامه را غارت کردند و خود او فرار کرد و به گفته خودش متوارى بیابانها شد تا به مشهد رسید. در مشهد از حمایتهاى استاد محمد تقى شریعتى برخوردار شد و در همانجا بود که موفق به اخذ لیسانس ادبیات از دانشگاه مشهد گردید و تحصیلات حوزوى را نیز ادامه داد.
در سال 1345 «انتشارات بعثت» را بنیان نهاد و به دعوت اعضاى حسینیه ارشاد در آنجا سخنرانى کرد و بعضى از جلسات دکتر شریعتى در خانه ایشان در تهران برگزار مىگردید. وى یک بار در سال 1350 به علت قرائت قطعنامهاى علیه اسرائیل دستگیر و یک بار هم در سال 1353 به جرم حمایت از روحانیت زندانى گردید. در سال 1356 به جرم شرکت در تظاهرات صحن حضرت عبدالعظیم سلاماللّه علیه به همراه همسرش دستگیر و زندانى شد و بارها از تبلیغ و سخنرانى ممنوع شد.
وى در دورههاى اول، دوم و سوم مجلس شوراى اسلامى به نمایندگى از طرف مردم تهران به مجلس راه یافت. از وى در حدود 20 جلد کتاب باقى مانده است که از جمله آنها مىتوان از: نقش پیامبران، سرود اقبال، شگفتىهاى نهجالبلاغه ، سه سخن، چهار بنیان، هفت حصار، سفرنامه فرنگ و سفرنامه فاو نام برد. وى همچنین 2 جلد کتاب زندگانى امام حسن علیهالسلام را ترجمه کرده است. وی در 29 اردیبهشت 1386 در تهران درگذشت.
فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 صفحه 329