تاریخ سند: 10 آبان 1356
موضوع: تشکیل مجلس ختم مصطفی خمینی1 فرزند روحاله
متن سند:
از: 2ﻫ 1 تاریخ گزارش: 10 /8 /36 13560810
به: 312 شماره گزارش: 2072 /2ﻫ 1
موضوع: تشکیل مجلس ختم مصطفی خمینی1 فرزند روحاله
مجلس ختم یادشده فوق مورخه 7 /8 /2536 در مسجد ملّا صفرعلی بهشهر با شرکت عدّه زیادی از روحانیون شاهی2، بابل، نکا، و بهشهر تشکیل گردید و در این مورد نیز اعلامیّههایی به امضاء روحانیون بهشهر به دیوار خیابانهای [بابل] نیز الصاق شده بود برگزارکنندگان مجلس ختم مذکور شیخ حسین رحمانی پیش نماز مسجد ملّا صفرعلی و شیخ محمود فاضلی بودند روحانیونی که از بابل در مجلس شرکت داشتند شیخ محمّدجواد حجتی و شیخ روحانی کلّهبستی بودند و محمّد مهدوی اشرف از شرکت در این مجلس خودداری نموده بود.
نظریهی شنبه: خبر صحت دارد.
نظریهی یکشنبه: نظریهی شنبه موردتأیید بود مشروح گزارش متعاقباً تقدیم خواهد شد.ب هوشمند
هودی 9 /8 /36
بیگدلی 9 /8 /36
توضیحات سند:
1ـ آیتالله سید مصطفى خمینى، فرزند گرانقدر امام خمینى(ره) در آذرماه 1309 شمسى (12 رجب 1349 هجرى قمرى) در شهر قم دیده به جهان گشود. او در محیطى آکنده از معنویت رشد کرد و در سن 15 سالگى در حوزهی علمیّهی قم به تحصیل علوم دینى پرداخت. دورهی سطح را از محضر اساتیدى چون حائرى، صدوقى، سلطانى و محمّدجواد اصفهانى گذراند. در سن 21 سالگى مشغول فراگیرى دروس خارج شد و از محضر حضرات آیات بروجردى، امام خمینى و محقّق داماد استفادههاى علمى بسیارى نمود. فلسفه و کلام را نزد فیلسوفان نامدارى چون علاّمه طباطبایى و آیتالله سید ابوالحسن قزوینى آموخت و در علم رجال و تاریخ نیز اطلاعات فراوانى کسب کرد. وى در حدود 27 سالگى به درجهی اجتهاد رسید. از آغاز مبارزه حضرت امام تا زمان تبعید ایشان به ترکیه، پشت سر امام گام بر مىداشت. همزمان با دستگیرى و تبعید امام خمینى به ترکیه در 13 آبان 1343، منزل حاج آقا مصطفى نیز مورد تعرض مأموران رژیم قرار گرفت و در اثر حملهی مأموران فرزند خردسالش به شهادت رسید و خود توسط مأموران شهربانى قم دستگیر و روانهی زندان قزلقلعه شد. عوامل رژیم قصد داشتند او را با میل خود از ایران برانند تا یاد و خاطرهی امام به دست فراموشى سپرده شود. بنابراین وى را پس از 57 روز از زندان آزاد کردند و موافقتش را جهت خروج از ایران جلب نمودند. اما او پس از مشورت با استادان و فضلاى حوزهی علمیّه از مسافرت به ترکیه منصرف شد. به همین دلیل سرهنگ بدیعى، رئیس ساواک قم مجدداً او را دستگیر و به تهران اعزام کرد و از آنجا به ترکیه تبعید گردید. در سال 1344 به همراه امام عازم نجفاشرف شدند. او مدّت 13 سال در حوزهی علمیّه نجف به تدریس و تألیف و تربیت طلّاب اشتغال یافت و دست به تألیفات زیادى از جمله القواعد الحکمۀ، القواعد الاصولیۀ، اصول مختصر و مفصل، شرح زندگانى معصومین (علیهم السلام) و تفسیر قرآن به سبک جدید زد که برخى از آنها ناتمام مانده است. وى دست راست امام محسوب مىشد و یک چهره انقلابى بود که با روحانیون، روشنفکران و دانشجویان مسلمان داخل و خارج کشور ارتباط داشت. از این رو ساواک بر آن شد تا با به شهادت رساندن او، یک مخالف جدى را از سر راه رژیم بردارد و بدین ترتیب در اول آبان 1356 به طرز مرموزى وى را در نجف اشرف به شهادت رساند. پیکر پاک او را به کربلا بردند و پس از غسل در آب فرات و طواف در حرمهاى مطهر حضرت امام حسین و حضرت ابوالفضل (علیهماالسلام)، به نجف بازگردانده و در ایوان طلاى حضرت امیر (علیهالسلام) به خاک سپردند. پس از شهادت ایشان، جمعى از طلّاب با چشمانى اشکبار جهت عرض تسلیت خدمت حضرت امام رسیدند و ایشان به رغم مصیبتزدگى، در کمال صبر و آرامش فرمودند: «امانتى بود که خدا به ما داد و از ما گرفت، گریه ندارد! ذلک فضلاللّه یؤتیه من یشاء». ر. ک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران (ساری)، جلد اول، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ سوم، 1391، ص6
2ـ قائم شهر فعلی.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ هادی روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 87