تاریخ سند: 1 مهر 1357
موضوع: سیداحمد مصطفوى و شیخ عبدالوهاب قاسمى
متن سند:
سند شماره (745)
به: 312 تاریخ گزارش: 1 /7 /57
از: 2 ه 1 شماره گزارش: 3166 /2 ه 1
موضوع: سیداحمد مصطفوى و شیخ عبدالوهاب قاسمى
مورخه 26 /6 /57 سیداحمد مصطفوى1 از روحانیون بهشهر با شیخ عبدالوهاب قاسمى تماس و ضمن احوالپرسى مصطفوى درباره خود در بهشهر صحبت نمود وگفت هر چه داشتم گستاخانه، تقدیم شنوندگان نمودم چون دل پرى داشتم از این عدم تعطیل بازار بهشهر در روز پنجشنبه، مشارالیه براى نمایندگان مجلس واسامى موافقین و مخالفین در مجلس اشاره نمود و گفت موافقین هم در جهت موافق صحبت نکردند همه دردها را گفته و به هم فحش دادند. وى در مورد پخش اعلامیه وسیله یکى از جوانان در بهشهر که اعلامیه مربوط به وى را پخش نموده صحبت نمود و گفت شهربانى از آن جوان توزیعکننده اعلامیه عکس خواسته بودکه من شخصاً به شهربانى رفتم و گفتم کسى که پدر و مادرش مسلمان است به نام تودهاى اعلامیه پخش نمىکند که در شهربانى به من گفته شد جوان مذکور اعلامیهاى پخش نموده که در آن نام حنیفنژاد قید گردیده در پاسخ گفتم من معنى کمونیست را نمىدانستم اگر این طور باشد ما هم کمونیست هستیم به سخنرانى پزشکپور در مجلس اشاره نمود و گفت پزشکپور از شریفامامى انتقاد کرد که قانون دادگسترى ما بدون این که حتى یک کلمه کم و زیاد کند مجلس شوراى ملى رد کرد و افزود دیگر تو رئیس نبودى بله پزشکپور فریاد زد که من همین حرفم را قطع مىکنم و انتظار دارم همین جایى محاکمه ملى تشکیل شود و معلوم گردد چه کسى خدمت کرده و چه کسى خیانت نمود. که اکثریت مجلس او را هو کردند و یادآور شد این اکثریت است که مملکت را به... کشیده مىخواستم طى نامهاى به او بنویسم اگر مجلس تو را اهانت کرد مملکتى تو را تشویق مىکند گرچه در سرلوحه حزب او مشروطه سلطنتى است. و حتى خودش هم به این موضوع اشاره ننمود. قاسمى گفت البته باید توجه داشته باشید این احزاب صددرصد با مذهب توافق ندارند. مصطفوى البته با بودن توپ و تانک و آمریکا شاید از ما تندتر باشند ولى مجبورند. قاسمى صددرصدبا روحانیت توافق ندارند اینها فعلاً ما را سنبل [سمبل] و الگو و مرشد قرار دادهاند که البته تمام گفتههاى آنان بر مبنى اساس عادلانه اسلامى نیست ولى چون یک مقدار با ما اشتراک جهت دارند ما آنها را تقدیس مىکنیم. مصطفوى گفت اگر روى همین حزب شاهنشاهى مارکسیسمها توفیق پیدا کند ما با آنها کنار مىآییم. قاسمى گفت با آنها زودتر مىتوانیم کنار بیائیم و آشتى کنیم و افزود مارکسیسم عنوان غلطى است به خاطر گول زدن چنانچه بنىاحمد2 نماینده تبریز گفت مارکسیسم با اسلام تضاد دارد مصطفوى وقتى این طور باشد من هم مىگویم مارکسیست رستاخیر، مارکسیست شاهنشاهى، قاسمى گفت کمى متوجه گفتار خود باش، مصطفوى من به شهربانى هم این حرفها را مىگویم. قاسمى گفت تو کمى جوشى هستى بخاطر این که دلپرى در چند سال گذشته داشتى. مصطفوى گفت من در منزل مهدى زمانى عرض کردم دو مسئله بود، (ناخوانا) یکى مسئله شیعه و سنى و دیگرى موضوع زنها و آخوندها بیایند روى کار باز بگوئید زنها بروند داخل چادر و روحانیت حجاب را روش مىکند. قاسمى در پاسخ گفت مملکت در حال حاضر داراى مؤسساتى است که جز زن کس دیگر نمىتواند آن را اداره نماید منتهى ما زن را در شرایط بزرگوارى خودش مىخواهیم نه در شرایطى که ملعبه دست بدکاران قرار گیرد مصطفوى گفت انگلستان [ناخوانا] این تهدید را مىکند و مىگوید آخوندها سنتگرا و عقبگرا هستند باید بگویم حجابى که در ایران بود حجاب اسلامى نبود و ساسانى بود حجاب اسلامى اصولاً این مزخرفات را ندارد من چند سال زنم را به مکه بردم ولى او را لاى چادر نپیچیدم. قاسمى گفت محیط فعلى طورى است که اگر بنا باشد همان حجاب اسلامى را صددرصد براى مردم مطرح نمایند و بگویند بهانهاى بدست بسیارى از مردم مىافتد. مصطفوى کدام مردم. قاسمى همین مردم بهانه گیر و من معتقدم فعلاً انحراف از مسیرهاى اسلامى خیلى بسرعت براى مردم هست به هرحال من معتقدم زن به مؤسسات برود ولى با حفظ عفت و عصمت و با حجاب اسلامى و افزود اخیرا کتاب مطهرى3 را خواندم گرچه مطالب کتاب را در 15 سال پیش راشد گفت معهذا یادآور شده شما حقایق اسلامى را نمىگوئید و همین طور در پس پرده نگه مىدارید یک روز مردم عصیان مىکنند. مردم علیه این قیام مىنمایند و بعد از آثار کتاب مطهرى چقدر به ایشان حمله شد. مصطفوى چه کسى حمله کرد بىسوادها. قاسمى اگر ما حمایت مىکردیم ما را تکفیر مىکردند مصطفوى من از این مسئله ترس ندارم. قاسمى ما که نمىتوانیم وجهه ملى خودمان را مفت از دست بدهیم مصطفوى مگر پیغمبر را تکفیر نکردند. قاسمى پیغمبر را کنار بگذار حرف خودمان را بزن امیدوارم توفیق بیشترى باشد براى همه.
نظریه شنبه: صحت خبر مورد تأیید است.
نظریه چهارشنبه: سیداحمد مصطفوى از زمانى که از سمت سرپرستى حج برکنار شده در لباس به عنوان مخالف صحبت مىنماید که حتىالمقدور مراقبت از او ادامه دارد. رومى
در کلاسه 18267 به نام قاسم بایگانى شود. قاسمپى 9 /7[57]
توضیحات سند:
1. احمد مصطفوى فرزند سیدمحمدعلى در سال 1309 در قم به دنیا آمد. براساس اسناد بیوگرافیک ساواک در 6 /9 /57: «نامبرده واعظ، پیشنماز و سردفتر در بهشهر و از عاملین اصلى بلوا و آشوبگرىهاى اخیر بهشهر و گرداننده اصلى تظاهرات در این شهر بود که کلیه برنامهها وسیله وى طرحریزى و اجرا مىشد و بارها به خاندان سلطنت اهانت نموده و نامبرده به ساواک مازندران احضار و عواقب تحریکات مضرهاش به وى گوشزد لیکن مشارالیه توجهى به تذکرات داده شده نداشته مضافا نامبرده با روحانیون افراطى منطقه نیز در ارتباط بوده است. علیهذا در روز 4 /9 /57 دستگیر و به مرکز کمیته مشترک ضد خرابکارى اعزام گردیدو نامبرده در 25 /9 /57 از زندان آزاد شد. اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى
2. احمد بنى احمد فرزند محمدتقى در سال 1308 در تبریز بدنیا آمد پس از اخذ دیپلم ادبیات از دانشکده معلمان ارومیه، به نوبت، معلم، مدیر و ناظم مدارس مختلف منطقه گردید. در دهه 1330 پس از تکمیل خدمت نظام، کفیل ریاست اداره آموزش و پرورش و رئیس اداره اوقاف شد. در 1337 به معاونت حزب مردم رسید. او از لیبرالهاى حکومت و وفاداران رژیم منحوس پهلوى بود و در مجموعه کتابهاى تاریخ شاه شجرهنامه رضا پهلوى را تا نیاى هفتم مورد بررسى قرار داده است. او کودتاى 28 مرداد را رستاخیز ملت نامیده بود و کتابى به عنوان «پنج روز رستاخیز ملت» منتشر کرد. در آخر تیرماه 1357 از حزب رستاخیز کنارهگیرى کرد و قیافه مخالف دولت را به خود گرفت. حزب «سوسیال دمکرات اتحاد براى آزادى» را در شهریور ماه 1357 تأسیس و نقش مخالف دولت شریف امامى را بازى کرد. بنى احمد در یک حرکت نمایشى پس از واقعه 17 شهریور دست به اعتصاب غذا زد و پس از چند روز آن را شکست. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى در شبکه براندازى جمهورى اسلامى در آذربایجان غربى با سلطنت طلبها همکارى داشت.
وى داراى مدرک لیسانس حقوق و نماینده دوره بیست و چهارم مجلس شورا از تبریز بود ساواک در سند بیوگرافى او آورده است : سوابقى از عضویت و فعالیت یاد شده در گروهها و دستجات افراطى و مخالف موجود نیست لیکن شایعاتى در مورد نامبرده وجود داشته مبنى بر این که وى داراى افکار و عقاید کمونیستى است ؛ مشارالیه پس از تشکیل حزب رستاخیز ایران، عضویت این حزب را پذیرفته و ... وى در جناح پیشرو حزب رستاخیز ایران فعالیت دارد. نامبرده در سال 1354 به هنگام بحث درباره بودجه سال 1355 نطقى در مجلس شوراى ملى ایراد کرد که حاوى مطالبى علیه اوضاع کشور بوده که به همین علت در دادگاه حزبى محاکمه شد و بعد دادگاه نظر خود را درباره وى بدین شرح اعلام کرده است چون مشارالیه از بیانات خود ابراز ندامت کرده، لذا به نظر نمىرسد که در عنوان مطالب خود سوءنیت داشته باشد. یادشده به مدت 14 سال مشاور حقوقى واحد صنعتى غرب در تبریز بوده و عضویت هیأت امنا بنیاد فرهنگى رضا پهلوى و حمایت از جذامیان و مسلولین و اردوگاههاى کار آذربایجان را به عهده داشته است. وى مدیر روزنامه عصر نوین تبریز بوده که بعضا در آن مطالب انتقادى درج مىشده که به همین علت در سال 1347 دو بار توقیف و دو بار نیز به مدیر آن تذکر داده شده است. علاوه بر این وى با عدهاى از عناصر سابقهدار جمعیتى به نام «جمعیت دوستان» در تبریز همکارى داشته و روزنامه او ارگان نظریات انتقادى این عده بوده است.» در مورد چاپ مجدد هفته نامه عصر نوین بنىاحمد نامهاى به شاه نوشته و طى آن مراتب وفادارى و جاننثارى خود را ابراز داشته و خواستار عفو و بخشش شده است. همچنین در سال 1354 طى سخنرانى در مجلس از اوضاع کشور انتقاد نموده و متعاقب آن در سال 1357 در خصوص حمله گارد شاهنشاهى به منزل آیتاللّه شریعتمدارى دولت را استیضاح نموده است. مشارالیه از گردانندگان حزب جمهورىخواه نیروى سوم معرفى گردیده و در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى با نفوذ در بعضى روحانیون خود را مذهبى جلوه داد لیکن درصدد تشکیل حکومت سوسیال دمکرات بود، وى از اقدامات و اعلامیههاى حضرت امام خمینى ره انتقاد نموده است.
گزارشهایى در خصوص سوءاستفاده از زمینهاى دولتى وزارت تعاون که توسط شرکت «ایدم» خریدارى گردیده و فروش زمین در تبریز به وزارت نیرو به قیمت گزاف در سالهاى 56 و 57 به ساواک واصل و پس از تحقیق ساواک تبریز نیز آنها را تأیید نموده است.
ر. ک : اسناد ساواک، پروندههاى انفرادى.
3. شهید آیتاللّه مرتضى مطهرى در روز 12 جمادىالاولاى 1339 ق. / 13 بهمن 1298 ه ش در شهرستان فریمان و در خانوادهاى متدیّن، دیده به جهان گشود. پدر او، مرحوم شیخ محمدحسین مطهرى، از شخصیتهاى مذهبى مورد احترام در استان خراسان و سایر نقاط بود که عمر خود را، در تبلیغ و ترویج دین مبین اسلام صرف کرده بود.
استاد مطهرى، تحصیلات ابتدائى خود را در مدرسه فریمان آغاز کرد و در سال 1311 ه . ش.، در دوازده سالگى، به مشهد رفت و مقدّمات علوم اسلامى را از منطق، فلسفه، حقوق اسلامى و ادبیات عربى فرا گرفت و در همان حال، علاقه خاصى نسبت به مسائل فلسفه الهى، توجیه هستى، انسان و عرفان، توحید و خداشناسى داشت و آرزو مىکرد که در آینده، در این رشته تخصص یابد.
استاد، در 17 سالگى 1316 ه . ش. به قم ـ که در آن زمان، شهر بسیار کوچکى بود ـ رفت و از محضر علمائى چون آیتاللّه سیدمحمد محقق معروف به محقق داماد، آیتاللّه سیدمحمد حجت و آیتاللّه صدر، در فقه و اصول، بهره کافى یافت.
در سال 1319 ه. ش.، به درس حضرت امام خمینى (ره راه یافت و از محضر ایشان، در زمینه فلسفه و عرفان، به مدت دوازده سال (1331 ـ 1319) بهره علمى وافر برد.
در سال 1323، حضرت آیتاللّه العظمى بروجردى، بنا به تقاضاى اساتید و علماى قم، از زادگاه خویش به این شهر نقل مکان نمود و به تدریس و تحقیق در اصول و فقه و سایر علوم اسلامى، مشغول شدند و استاد مطهّرى نیز، همگام با اساتید برجسته حوزه، به مدت هشت سال (1331 ـ 1323) از محضر ایشان بهرهمند شد.
استاد مطهرى، در سال 1329، در محضر درس حضرت آیتاللّه طباطبائى حاضر شد و مبحث الهیّات از کتاب شفاى ابوعلى سینا و همچنین درس فلسفه را، به همراه شهید بهشتى و امام موسى صدر، فرا گرفت که حاصل آن، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود.
شهید مطهرى، در سال 1331، از قم به تهران عزیمت کرد و در همان سال، با دختر یکى از علماى مشهور خراسان، مرحوم آیتاللّه روحانى ازدواج نمود و حدود بیست سال، به تدریس فلسفه اسلامى، در مدرسه مروى پرداخت. در سال 1332، اولین مقالهاش در مجله حکمت و در سال 1334، جلد اوّل کتابش اصول فلسفه و روش رئالیسم انتشار یافت. در همین سال، از دانشگاه تهران، براى تدریس در دانشکده الهیّات و معارف اسلامى دعوت شد و به مدت 22 سال استادى این دانشکده، در رشته علوم معقول و سالها نیز سرپرستى گروه فلسفه و حکمت اسلامى آنجا را به عهده داشت. در فاصله سالهاى 1334 تا 1356، بنا به دعوت دانشجویان و انجمنهاى اسلامى دانشگاهى و هیئتهاى علمى دانشکدهها، براى دانشجویان، سخنرانىهاى متعددى ایراد مىکرد و مسائل گوناگون اسلامى را، منطبق با شرایط روز جامعه، مورد تجزیه و تحلیل قرار مىداد و همچنین، سخنرانىهاى مختلفى در حسینیه ارشاد، مسجدالجواد و دیگر مؤسسات اسلامى و علمى، انجام مىداد. شهید مطهرى، در شب عاشوراى 1383 ق. / خرداد 1342ش.، بر فراز منبر، سخنرانى آتشین و انقلابى خود را آغاز کرد و به طور مستقیم و قاطع، به محمدرضا پهلوى حمله کرد و در شب چهارشنبه 15 خرداد 42، ساعت یک بعد از نیمه شب، به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و به زندان موقت شهربانى منتقل شد و 42 روز در زندان به سر برد. پس از تبعید امام خمینى (ره) در آبان 1343، با تشکیل جامعه روحانیت مبارز، استاد مطهرى، به عضویت آن درآمد و به عنوان نماینده فکرى امام، به فعالیتهاى مبارزاتى پرداخت و پس از ورود امام به ایران، از طرف ایشان به عضویت شوراى انقلاب منصوب شد. استاد مطهرى، سرانجام در ساعت 30:22 دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1358، مورد اصابت گلوله گروه منحرف فرقان قرار گرفت و به فیض عظماى شهادت نائل شد. استاد مطهرى، به علما و دانشمندان بزرگ اسلام از جمله صدرالمتألّهین شیرازى، علاقه ویژهاى داشت، چنان که اولین نوه دخترى خویش را، صدرا نام نهاد و براى نشر کتابهایش، نام صدرا را برگزید و امّا در بین استادان عصر، بیش از همه با امام خمینى ره، پیوند روحى و معنوى ویژهاى داشت و نسبت خود را به امام، مانند نسبت مولوى به شمس مىدانست. حضرت امام خمینى (ره)، درباره ایشان، فرمودند: مطهّرى، فرزندى عزیز براى من و پشتوانه محکم براى حوزههاى دینى و علمى و خدمتگزارى سودمند، براى ملّت و کشور بود. من، به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعّهد، توصیه مىکنم که کتابهاى این استاد عزیز را، نگذارند با دسیسههاى غیراسلامى، فراموش شود.
از استاد شهید، افزون بر یکصد جلد کتاب در زمینههاى مختلف علوم اسلامى نشر یافته که اخیرا به صورت مجموعه آثار، در 20 جلد منتشر شده است. (تهران، انتشارات صدرا) و شهید علّامه آیتاللّه مرتضى مطهّرى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى، تهران 1380
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان مازندران(ساری)، جلد 1 صفحه 554