تاریخ سند: 14 مهر 1357
پیرو: 1837 /21/ ﻫ - 14/7/57
متن سند:
شماره: 1839 /21/ﻫ
[به:] کل سوم (312)
1 .
شب گذشته پزشکپور1 ضمن تماس با آیت الله شریعتمداری پس از عنوان مطالبی درباره اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و پالایشگاه2، در باره آقای مهندس ریاضی3 اظهار نمود که با توجه به استبداد و خفقانی که در گذشته در مجلس به وجود آورده بود، مجدداً انتخاب نخواهد شد و درباره وضع منطقه غرب کشور و جریانات کرمانشاه و خرم آباد اضافه نمود، خبرهای نگران کننده ای دارم و از طرف عناصر تجزیه طلب در کردستان شعارهائی داده شده است.
شریعتمداری اظهار می دارد: درست است که باید مبارزه با فساد را حفظ کرد، ولی مملکت را هم باید حفظ کرد؛ چون ممکن است زیان کاری شود.
پزشکپور ضمن تأیید اظهارات شریعتمداری می افزاید که در تظاهرات کارگران، کمونیست ها می خواهند رسوخ کنند و یا در مورد شعارهای تجزیه طلبانه در کردستان جای نگرانی است.
2 .
آیت الله مرعشی نجفی روز جاری به چند نفر از مراجعه کنندگان به منزل وی، به استناد پیغام احمد خمینی، پسر روح الله خمینی اظهار نموده که مقدمات مسافرت خمینی به سوریه فراهم شده است، ولی دولت عراق خمینی را وادار به ترک عراق ننموده و خود وی چنین تصمیمی گرفته است.
3 .
شخص ناشناسی از تهران دارای تلفن 364357 با شهاب الدین اشراقی تماس و از وضع خمینی جویا میشود، اشراقی اظهار می دارد: دولت عراق تمایل به ادامه اقامت خمینی در نجف دارد، ولی خمینی راضی نشده است.
مراتب جهت استحضاراً معروض .
باصری نیا
گیرنده : کندری 1120-16 /7 /57
توضیحات سند:
1.
محسن پزشکپور متولد 1306 و دارای لیسانس رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران، فعالیت مطبوعاتی را از سال 1329 آغاز کرد و طی این مدت با نشریات ساسان و ندای پان ایرانیسم همکاری داشت و مدتی نیز مدیر خاک و خون، ارگان حزب پان ایرانیست بود.
در دوره پهلوی نشان اصلاحات ارضی را دریافت کرد و در دو دوره (22 و 24) عضو مجلس شورای ملی و عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری نیز بود.
وی از افرادی است که به بنیانگذاری حزب پان ایرانیسم کمک کرد و زمانی که حکومت پهلوی، حزب رستاخیز ملت ایران را، تنها حزب قانونی شناخت و حزب پانایرانیست منحل شد، پزشکپور به حزب رستاخیز پیوست، اما در سال 1356 به عضویت کمیته پارلمانی دفاع از حقوق بشر درآمد و از دولت انتقاد میکرد.
در سال 1357 او با این ادعا که حزب رستاخیز مسئول بسیاری از « بحرانهای جامعه ایرانی» است از حزب رستاخیز استعفا کرد و تجدید فعالیت حزب پان ایرانیست را اعلام نمود و این در حالی بود که حزب پانایرانیست به رهبری محسن پزشکپور پس از سیام تیرماه 1331 به طور علنی جانب شاه را گرفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 با انتشار روزنامه «خاک و خون» همکاری با حکومت را گسترش داد.
در آستانۀ پیروزی انقلاب اسلامی نمایشهای آزادیخواهانهای انجام داد، ولی مورد توجه هیچ یک از جناح های ملی و مذهبی قرار نگرفت.
2.
پس از جمعه خونین (فاجعه کشتار مردم توسط رژیم شاهنشاهی در میدان ژاله تهران در تاریخ 17 /6 /56 ) اکثر کارکنان نفت (حدود 30 هزار نفر) در آبادان، تهران، اهواز، گچساران، آغاجاری و دیگر شهرها، دست از کار کشیدند.
در تاریخ 5 /7 /57 ، 20 هزار تن از کارکنان نفت جزیره خارک دست به اعتصاب زدند.
این اعتصاب ها کار صدور نفت را متوقف ساخت.
دولت شریف امامی در اولتیماتومی، عاملان اعتصاب را خائن به مملکت خواند.
در 9 /8 /57 گروهی نظامی، اداره تاسیسات نفتی کشور را به دست گرفت و خواست تا با تهدید، کارگران را مجبور به کار نماید، اما کارگران همچنان مقاومت نمودند.
کوثر ج2 ص 368
3.
عبداللّه ریاضی فرزند هاشم در 1285ش در اصفهان متولد شد.
پس از تحصیلات مقدماتی برای ادامه تحصیلات به تهران سفر کرد و همزمان با تحصیل، به تدریس درس ریاضی در مدارس ابتدائی نیز مشغول شد، به طوری که پس از مدتی در محیط فرهنگی آن روزگار شهرتی به دست آورد.
پس از گرفتن گواهینامه دبیرستان، در مدرسه صنعتی ایران و آلمان مشغول تدریس ریاضی شد.
او در سال 1307 با اولین گروه دانشجویان به خارج از کشور اعزام شد و پس از 7 سال تحصیل و کارآموزی، با اخذ دانشنامه مهندسی هیدرولیک به کشور بازگشت و در دانشگاه تهران به عنوان استادیار پذیرفته شد و پس از مدتی به سمت معاون دانشکده فنی برگزیده شد.
با شروع جنگ جهانی دوم و اوضاع بی سامان کشور، از دانشگاه کناره گیری کرد، ولی پس از 28 مرداد 1332 دوباره به دانشگاه بازگشت و سه دوره کرسی ریاست دانشکده فنی را به خود اختصاص داد.
مهندس ریاضی چند دوره در مجلس شورای ملی به عنوان نماینده اول مردم تهران به سمت رئیس مجلس انتخاب شد که تا دوره 24 مجلس نیز در این سمت بود.
وی همچنین از مؤسسین لژ ماسونی امیرکبیر به حساب می آمد.
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مفسد فی الارض در اردیبهشت 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد.
منبع:
کتاب
آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 345