پاسخ مهندس پرویز نیکخواه به کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانیخارج از کشور
متن سند:
«...
و اما در مورد جوانان گسسته از حزب توده در خارج از کشور یا جوانان
دیگر در گروههای سیاسی دیگر، من معتقدم که از واقعیات جامعه ایران نیز
گسسته اند، لیکن اکثرا جوانانی میهن پرست، اهل خرد و صادق هستند که شهامت
مقابله با واقعیت را دارند...
»
نخست متشکرم که نشریه ی کنفدراسیون و نوشته دیگری را که پاسخ گونه ای به
من بود برایم فرستادید.
نه
اینکه اینک با نویسندگان
این نوشته ها از در ستیز
درآیم، خیر.
زیرا برخی به
شرط آن که صداقت داشته
باشند، به رغم این که
می گویند باید از تجارب
دیگران بهره گرفت، جز به
تجربه شخصی خود هرگز
مجاب نمی شوند و هیچ
اندیشه ای را مورد مطالعه
قرار نمی دهند مگر بازتابی
از اندیشه ی خودشان.
پس
بگذار اینان باز هم شخصا
مطالعه و تحقیق کنند و باز
هم برداشت هایشان را
بیازمایند و اگر به ورطه سرخوردگی در نغلطیدند آن گاه به هوش آیند.
لیکن،
غم انگیز است که همیشه در یک دوره ی تاریخی دیگر پی به اشتباهات خود در
دوره پیشین می برند.
خواندن این نوشته ها به من فرصت می دهد تا دست کم به
بررسی مطالبی که به عنوان واقعیت (؟؟) ارائه شده است بپردازم.
چرا که تداوم
منطقی سخن فی نفسه مبین حقیقت نمی تواند بود بلکه شالوده آن ـ یعنی واقعیات
ـ باید استوار و محکم باشد.
دوم آنجا که سخن و جملات مربوط به شخص من می شود به پشیزی نمی ارزد که
اینک اندیشه ای و گفتاری که ملت نه یک فرد.
اما بپردازیم به تحلیل واقعیاتی که
مطرح کرده اند، تا دلیل بد جای خود را به دلیل بهتر بسپارد.
درباره سیر تکامل جامعه ی ایران، مناسبات ایران با شرق و غرب، و
گسستگی های آن شما به اشتباه می روید درست به سبب این که به جای بررسی
سیمای جامعه ایران به الگوهای از پیش ساخته چسبیده اید.
من در دومین
مصاحبه تله ویزیونی [تلویزیونی] خود به این گسستگی ها اشاره کرده ام و شما را
به مطالعه دقیق آنها دعوت می کنم.
اما تذکر این نکته ضروریست که پای «اصل
چهار» به همت آقای دکتر
مصدق به ایران گشوده شد.
آری، درست است که در
سالهای 39 و 40 کسانی
می خواستند عمدا با
ورشکسته اعلام کردن ایران
جهت تحولات را تغییر دهند
و به همین علت برای
بهره گیری از مناقشات
سیاسی و نه برای پیشبرد
منافع ملی گونه ای
«تسهیلات سیاسی» نیز
فراهم کردند.
آنها
می خواستند اصلاحات
ارضی را فقط به تقسیم زمین
به قطعات کوچک تعبیر
کنند.
لیکن، بر خلاف تصور شما شعار امروز که برای آن کوشش می شود ایجاد
شرکتهای سهامی زراعی، یعنی مالکیت کارجمعی است مسأله صنعتی شدن
کشاورزی مطرح است مساله فرهنگ و بهداشت برای همه روستائیان مطرح
است.
مسأله تحکیم عدالت و گسترش نهضت تعاون روستایی مطرح است.
و این
همه با آن گونه اصلاحات ارضی که بعضی می خواستند به آن اکتفا شود متفاوت
است و چون این طرح ها همه مترقی هستند و در جهت بسیج همه امکانات مادی
و معنوی در روستاهای ایران به کار می روند آن که در مقابل آنها قرار می گیرد
موضعی ارتجاعی اتخاذ کرده است.
شک نیست که در ابتدای هر تحول در روابط تولیدی سطح تولید نقصان می یابد یا
دست کم افزایشی نظرگیر در آن به چشم نمی خورد.
این را از تجارب همه
کشورهایی که گونه ای دوران انقلابی از سرگذرانده اند می توان آموخت.
به هنگام
شروع اصلاحات ارضی در ایران نیز کارنرها و قنات ها، نهرها و آب های زراعی
در دست مالکان بزرگ بود و سرمایه نگهداری بخش بزرگی از شبکه آبیاری را
مالکان تأمین می کردند.
برای دفاع از منافع آزمندانه خود در کار آبیاری اخلال
کردند، دهقانان را علیه
یکدیگر واداشتند و این همه
البته می توانست به پایین
رفتن سطح تولید کشاورزی
منجر شود.
با این همه، به
رغم زمینه نامساعدی که
پدید آمده بود نفس کوتاه
شدن دست ستم مالکان
بزرگ اثری به سزا در جهت
عکس داشته است.
اما وقتی شما به آمار بانک
مرکزی توجه می دهید
می بایست آخرین آمار را
دقیقا و بدون دخالت تعصب
شخصی ارائه دهند و حق این
است که هرگز در کارهای
تحقیقاتی تحت تأثیر عواطف اجتماعی قرار نگیرید.
برای مزید آگاهیتان می افزایم که طبق آمار وزارت اصلاحات ارضی سطح
تولیدات کشاورزی در مناطقی که مروج کشاورزی ندارند 19 درصد ارتقاء
یافته و درآمد شرکتهای سهامی زراعی که تعداد آن ها دقیقا 20 تا است از 75 /1
تا 5 /3 برابر فزونی گرفته است.
سعی کنونی وزارت اصلاحات ارضی در این
مرحله این است که زمین زیر کشت را در این شرکت ها به بیش از 4000 هکتار
افزایش دهد تا بهره وری تولید بالا رود.
با این همه آمار بانک مرکزی را از جدول
تولید ناخالص ملی (صفحه 42 گزارش سالیانه و تراز نامه بانک مرکزی ایران،
اسفند 47) در مورد کشاورزی ارائه می دهم: جزء کشاورزی تولید ناخالص ملی
به میلیارد ریال
1341134213431344134513461347نرخ متوسط رشد سالانه سال46ـ1341
1347در طول برنامهچهارم کشاورزی
3 /889 /892 /92997 /1029 /1104 /1166 /40 /54 /4
شما نه تنها به علت
بی اطلاعی از اوضاع ایران و
در دست نداشتن آمارهای
معتبر از خود آمار می سازید
بلکه به هنگام بررسی
تحولی که کمتر از یک دهه از
عمر آن می گذرد در ارائه ی
آمار فقط نقطه یی از مسیر
حرکت را معین می سازید.
انگار چاره یی نیست جز
پذیرش این نکته که در
کارتان با اشکال جدی
مواجه هستید یا از صداقت
لازم بی بهره اید.
شک نیست که برخی عناصر
فاسد ممکن است نخواهند
در کار کشاورزی صنعتی ایران رونقی حاصل شود.
لیکن به جای صحه گذاشتن
به کار آنها و ترویج روحیه ولنگاری و بی اعتنایی به واقعیات در میان جوانان باید
با روحیه مثبت و سازنده با تمام موانع بر سر راه پیشرفت کشاورزی ایران جنگید.
نه اینکه به اصطلاح چوب لای چرخ گذاشت.
شما عملاً راه اول را گزیده اید و من
راه دوم را.
شما به سخنان مک نامارا درباره کشورهای رو به توسعه به طور عام و تضاد
اقتصادی بین کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته استناد می کنید و آن را به
ایران تعمیم می دهید.
گرچه مشکل بالا رفتن بهای کالاهای سرمایه یی در مقابل
همه کشورهای رو به توسعه قرار دارد، اگر برخلاف تصور خودتان با مسایل
ایران آشنایی بیشتری می داشتید دست کم می بایست به سخنان مک نامارا در
سفر اخیرش به ایران که به طور اخص راجع به ایران است توجه می کردید.
وی در
دیدار اخیرش از ایران برای اقتصاد کشور ما وضعی استثنایی قایل شد و آتیه ای
روشن پیش بینی کرد.
سخنان مک نامارا البته برای من که فقط گوش به دهان
دیگران ندارم حجت نیست، اما برای شما که به سخن او استناد می کنید می تواند
برهان قاطع باشد.
درباره سرمایه گذاریهای
خارجی، شما نفس عمل را با
چگونگی آن اشتباه می کنید.
همه کشورهای توسعه یافته
امروز به کمک سرمایه های
بازار بین المللی سرمایه
توسعه یافتند.
از انگلستان
شروع کنید که از
سرمایه های هلندی استفاده
برد و آمریکا که از
سرمایه های اروپایی و آلمان
و ژاپن و کانادا که از
سرمایه های آمریکایی، در
شرایط متفاوت دوران بعد از
جنگ جهانی دوم حتی چین
کمونیست هم به کمک سرمایه و تکنیک شوروی که بنا به گفته ی خود چینی ها
بی قید نبود بهره جست.
اینها ضروریات روند توسعه یافتن است.
بگذریم از این
که وضع چین و شوروی به علت پهناور بودن سرزمینشان و کثرت نفوس و
وسعت بازارهای داخلی و میزان تولید ممکن ربطی به کشورهای کوچک توسعه
نیافته یا رو به توسعه ندارد و از این استثناءها نمی توان برای کشورهای کوچک و
رو به توسعه قاعده ساخت.
اما غارت سرمایه گذاران خارجی مطلب دیگری
است و به نظر من ایران امروز می تواند و به همین سبب باید در عین استفاده از
سرمایه گذاریهای خارجی از دو بلوک شرق و غرب منافع ملی خود را پاس دارد.
درباره همکاریهای منطقه یی اشارات من به حد کفایت روشن است.
ربطی به
سرمایه گذاریهای کشورهای دنیای غرب و شرق ندارد.
دقیقا عبارتست از
حرکتی که در این زمینه در چند سال اخیر آغاز گشته است.
عبارتست از
پروژه های صنعتی مشترک بین ایران و هندوستان، ایران و ترکیه و پاکستان، ایران
و افغانستان و پروژه مشترک سد ارس با همکاری ایران و شوروی.
پس چرا
مغلطه کنیم؟ چرا آسمان و ریسمان به هم ببافیم.
می گویید این به فلان یا بهمان
علت است، می گویم به هر
علت که باشد مترقی است و
در جهت تأمین منافع مردم
این منطقه.
درباره حل صلح آمیز مسأله
بحرین می گویید به استقلال
رسیدن ملت بحرین و بیرون
راندن نیروهای نظامی
انگلستان از بحرین
«فروختن آنها به
امپریالیسم» است.
نظر ملت
بحرین در این مورد مخالف
نظر شما است و همچنین نظر
تمام کشورهای عربی که به
استقلال بحرین خوش آمد
گفتند.
شورای امنیت
سازمان ملل متحد که دیگر همه «نوکران امپریالیسم» نیستند.
وانگهی در غیر این
صورت آیا خوب بود که ایران بی توجه به خواست ملت بحرین، ترکیب نژادی و
فرهنگی آنها به زور متوسل می شد و سپس درها را به روی اسلحه های خارجی
می گشود؟ این است آنچه شما می خواهید؟ آیا کشاکش هایی چون ستیز هند و
پاکستان بر سر مسأله کشمیر، یونان و ترکیه بر سر قبرس یا جنگ بین اسرائیل1 و
کشورهای عربی به اندازه ی کافی تجربه به دست نمی دهد و نمی آموزاند که این
جنگ جز به ضرر رشد اقتصادی این کشور و به سود اسلحه فروشان است؟ و
البته تحریکات مرزی عراق را اصلاً نادیده می گیرید انگار به شما ربطی ندارد که
عراق از مرده ریگ استعمار دفاع می کند و ایران از مواضع حقوق بین الملل.
شما
می گویید اسلحه نخرید، قدرت نظامی ملی را فزونی ندهید، اما بر سر بحرین
بجنگید.
می گویید طلب بیرون رفتن نیروهای بیگانه از خلیج فارس و تسلط
نیروهای نظامی کشورهای این منطقه و در درجه اول ایران به نفع «حاکمیت
امپریالیست»ها است.
یعنی چه؟ بالاخره در خلیج فارس انگلستان باید حضور
نظامی داشته باشد یا نه؟ و شما باید از موضع میهن خود پشتیبانی بکنید یا نه؟ آن
وقت شما جوابی ندارید و بی
توجه به مسیر حرکت.
به
سابقه ی تاریخی و
رویدادهای سیاسی گذشته
مطلق گرایی پیشه می کنید و
از حضور اقتصادی و
سیاسی آنها دم می زنید.
خوب، چه کسی با استعمار
نو موافق است و مگر
شاهنشاه درباره ریشه کن
کردن تمام مظاهر استعمار
سخن نگفته اند؟ و آیا تبدیل
منطقه ی خلیج فارس به
منطقه ی صلح و امنیت یعنی
خواستاری استعمار نو؟ شما
برای چه با قدرت نظامی
ارتش ایران مخالفت می کنید و تغییرات دامنه داری را که در ارتش ایران به وقوع
پیوسته است از یاد می برید و نادیده می گیرید که قدرت نظامی قدرتهای مستقل
جهان از همه بیشتر است و مثلاً قدرت نظامی کشورهای آمریکای لاتین به نحو
مسخره یی ضعیف است.
شاید شما می خواهید که ایران نیز زیر چتر قدرت نظامی
کشور دیگری قرارگیرد و زمینه برای به کار بستن همان تاکتیک هایی که در
دوران حکومت دودمان قاجاریه به کار می رفت مهیا شود؟ هدف از این یک بام و
دو هوایی شما چیست؟
درباره ی «کمک های ایران به ویتنام جنوبی» بی آن که اساسا در این باره
اطلاعات درستی داشته باشید داد سخن می دهید.
ایران را در ردیف کشورهایی
قرار می دهید که در ویتنام دخالت نظامی داشته اند.
راست است که اگر آن چنان
می بود شما خشنودتر می شدید زیرا بیشتر با نظرات شما وفق می داد اما من این
طور بیشتر خشنودم زیرا بیشتر در جهت منافع ملت ایران و کمک به صلح جهانی
است.
وانگهی، شما جهت تحول را نمی بینید.
واقعیت دارد و در مجلات هم در آن
هنگام با عکس و تفصیلات منعکس شد که ایران هیأتی از پرستاران ایرانی را به
ویتنام جنوبی اعزام داشت.
ولی قطع شدن اینها، و امتناع
ایران از هرگونه دخالت در
امور داخلی کشورهای هند
و چین و همچنین خواستار
بیرون شدن همه ی نیروهای
بیگانه از هند و چین را که
شاهنشاه در مصاحبه بسیار
مهم اخیرشان در فنلاند به
آن اشاره کردند فراموش
می کنید.
زیرا «متأسفانه» با
الگوی نظری شما وفق
نمی دهد.
پس بخشی است از
«دسایس امپریالیستی».
درباره نقش ایران در روابط
بین کشورهای عربی و
اسرائیل، وقتی کشورهایی چون مصر و الجزایر و همچنین مجامع کشورهای
اسلامی و عربی به نظر شاهنشاه ایران احترام می گذارند شما دیگر چه صیغه یی
هستید؟ کاسه های گرم تر از آش حرفه یی؟ همه جا در صدد ایجاد ستیز در
کشورهای رو به توسعه؟ همه جا کسانی که زمینه تحقق یافتن شعار «نفاق بینداز
و حکومت کن» را فراهم می آورند؟ همه جا کسانی که زمینه را برای یک کودتای
نظامی مهیا می کنند و سپس به مویه و فغان می نشینند؟ چه فجایعی که به نام
مارکسیسم در کشورهای رو به توسعه صورت نمی گیرد؟ خیر آقایان، به نظر من
آگاهی و رشد سیاسی ملت ایران بیش از اینهاست که زیر پرچم شما سینه بزند و
شما تجارب تاریخی ملت را دست کم گرفته اید و همان طور که می گویید
الگوهایی از کشورهای دیگر برای خود دارید و اصولاً جیره خوار این کشورها
هستید.
در جایی دیگر مدعی شده اید که من گفته ام در ایران دمکراسی سیاسی به شیوه
کشورهای غربی وجود دارد.
خیر.
من گفته ام استقرار دمکراسی سیاسی به
شیوه ی کشورهای غربی برای ایران در این مرحله از تحول جامعه صنعتی و
کشاورزی سم است و
همچنان که شاهنشاه در این
مورد تذکر داده اند تنها از
طریق رشد اقتصادی و
فرهنگی می توان در
کشورهای رو به توسعه با
سابقه ای چون سابقه ی
کشورها به دمکراسی واقعی
سیاسی رسید.
رایت
دمکراسی خواهی را اینک
برافراشتن ـ آن هم به شیوه ی
کشورهای غربی ـ دقیقا
عبارتست از رایت
کیسه دوزی و غارت مردم به
شیوه یی دیگر!
از همین رو است که نقش
عمده در این تحول به عهده ی سپاهیان انقلاب است.
همین فرزندان نیکدل ملت
که زندگی بالنسبه راحت و مرفه در شهرها را ترک می گویند و به اقصی نقاط
کشور می روند.
و شما به جای این که بر اهمیت کار آنها در سازندگی روستاها و
پیشبرد محتوای منشور ششم بهمن تأکید کنید و به رفع نارسایی ها برخیزید، که
بی شک در هر جامعه متحول که نهادهای نوبنیادی را استقرار می بخشد این گونه
نارسایی ها وجود دارد، اینها را.
این توده ی [ناخوانا ]وضع بهتری ندارد» نفی
می کنید و نادیده می گیرید و نمی دانید که 22 هزار نفر از اینان یعنی
تقریبا معادل همه دانشجویان ایرانی در خارج از کشور و احتمالاً صد برابر
کسانی را که شما با عوام فریبی به گرد خود جمع کرده اید اینک در روستاها به
معلم دهکده بدل شده اند.
کسی که کار خلاق جوانان سپاهی را نفی کند جوانان
ایران را نفی کرده است.
واقعیت این است که همان دول استعمارگر که شما سنگ مبارزه با آنها را به سینه
می زنید به این شعارهای هرج و مرج طلبانه تا جایی که به تضعیف حکومتهای
کشورهای این منطقه کمک کند میدان می دهند و شما اینک در سرزمین
کشورهای استعمارگر علم
ضداستعمار را برافراشته اید
و به جای این که ره آوردتان
در درجه اول علم و فن و
مدیریت باشد، یعنی آنچه
یک کشور رو به توسعه دقیقا
به آن نیاز دارد، هورا و
هواست.
آیا هرگز فکر
نکرده اید که به رغم همه
«سنن دمکراتیک» آنجا که
پای منافع اساسی شان به
میان آید از خفه کردن این
«عناصر ضد استعمار
معلوم» که نوشته های با
امضاء چاپ می کنند ابایی
ندارند؟ آیا هرگز فکر
کرده اید که به عنوان مهره ای از شما می توانند بهره برداری کنند؟ آیا هرگز فکر
کرده اید که چطور شد در شرایطی خاص، یعنی به هنگام رفراندوم ششم بهمن از
جانب همان کشورهایی که می گویید «حامی و پشتیبان» رهبر مملکت هستند
اسنادی مخالف انتشار یافت و در اختیار شما «مخالفین» به اصطلاح ملی قرار
گرفت؟ اگر شما دلتان را به «سنن دمکراتیک» خوش کرده اید در مواقع
تعیین کننده دست کم در مورد برخورد با مسایل و منافع مردم کشورهای رو به
توسعه هرگز به کار نیامده است.
اما به هر حال این واقعیت است که شما در
اروپای غربی و در آمریکا اجازه و فقط اجازه دارید که به ویژه [ناخوانا] هم چنان
که حزب توده در اروپای شرقی مجاز است تا به نوعی دیگر هیاهو کند.
این یک
روی سکه این بازی سیاسی است و روی دیگر آن فشارهای داخلی، زد و بندها و
چوب لای چرخ گذاشتن هاست.
مردم را با شایعات احمقانه فریفتن است و آنان
را از مجراهای درست فکری به دور کشاندن است.
آری، رهبران قدرتهای
جهانی هر یک به نحوی از ایران تجلیل می کنند.
بگذار بکنند، اما شاهنشاه
می گویند «ما البته درستی ها را مغتنم می شماریم بی آنکه به آنها تکیه کنیم» و این
نکته بسیار دقیق را شما از
نظر می اندازید.
زیرا همه
مردم می دانند که هیچ کشور
خارجی دلش برای ما
نسوخته است و اگر
رستگاری هست در روی
پای خود ایستادن است تا به
مدد همبستگی ملی برای
توسعه اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی
بکوشیم.
چه کسی کوردلانه نمی بیند
که در کشورهای آفریقایی و
آمریکای لاتین و در بعضی
از کشورهای آسیایی
کودتاهای نظامی پیاپی رخ
می دهد.
شماهمه را به حساب دسایس استعماری می گذارید.
اما بیداری شما چه
می شود؟ اگر بخواهیم توسعه نیافتن کشورهایی چون کشور خود را در سده های
هفده، هژده [هجده ]و نوزده فقط و فقط به حساب دست اندازیهای کشورهای
استعمارگر بگذاریم خود را به ریشخند گرفته ایم.
مگر آن کشورها به کمک
نفاق های درون جامعه، کشاکش های مذهبی و ایدئولوژیک، فرقه گرایی ها و قوم
گرایی نتوانستند تسلط یابند و مگر اجداد ما با کوته بینی و با جنگهای داخلی بین
خود این امکان را در اختیار آنها نگذاشتند و چون امروز شما به جزمهای
ایدئولوژیک نچسبیدید؟ و مگر محتوای همه تجارب سالهای 30 و 31 همین
درسها نیست؟
کرنای مبارزات ضد استعماری را درست در زیر گوش خود حضرات، آن هم به
این آشکاری سردادن نشانه ی این است که دست کم اگر نه کسی از سرکردگان با
آنها رابطه ای نداشته باشد، غیرمستقیم به این گونه تحریکات خوش آمد
می گویند.
زیرا آنها هم خیلی خوب می دانند که چگونه از چپ شعار بدهند و از
راست حمله کنند و مگر نکرده اند؟
آری، من گفته ام که حرکتی
جدید در میهن ما آغاز گشته
است و بر روی این حرف هم
ایستاده ام و فرجام یافتن آن
را در گرو همبستگی ملی،
بیداری سیاسی و عدالت
اقتصادی دانسته ام و شما و
دیگرانی چون شما که از یک
دیدگاه طبقاتی به مسایل
می نگرید و هنگامی که
پیکار حیاتی دقیقا از تضاد
بین منافع کشورهای رو به
توسعه و کشورهای توسعه
یافته نشأۀ [نشأت] می گیرد،
کشاکش های طبقاتی را با
آب و رنگ خاص خودتان
مقدم بر منافع میهنی می دانید جز اینکه ناخواسته در دست همان نیروهای
استعمارگر بازی کنید راه دیگری را نگزیده اید.
و زمان آن است که دریابید اگر گرهی از دستتان گشوده می شود گره ویتنام یا
مسأله فلسطین نیست بلکه باز کردن گره هایی است که بر سر راه توسعه ایران
وجود دارد.
به جای این که هوراکش یا هوچی حرفه ای باشید، دانشمندان بصیر
شوید، رموز پیشرفت را دریابید.
با اساس علم اقتصاد و کارهای تولیدی آشنا
شوید و همین هاست که در خارج از کشور در دسترس شماست و اگر ملت هم
چشم انتظار ره آورد شما باشد چشم انتظار همین هاست.
و در این همه، سخن بر سر تحول است، بر سرآغاز یک حرکت سازنده است.
سخن بر سر سوسیالیسم یا
مکاتب سیاسی مشخص نیست.
اگر برداشت شما این بوده است که من گفته ام در ایران سوسیالیسم مستقر
گشته یا بعضی از نهادهای جدید چون شرکتهای سهامی زراعی مؤسسات سوسیالیستی هستند به اشتباه
رفته اید.
زیرا چنین ضرورتی را اصلاً نمی بینم.
من گفته ام اجرای درست طرح های بسیار مترقی چون
تعاون و تأمین اجتماعی، بیمه های [ناخوانا] و اما قضاوت تاریخ، که این چنین بی پروا از آن سخن
می گویید.
بگذارید تاریخ مستقل از میل من و شما قضاوت کند، آن هم نه براساس گفتارمان، براساس
کردارمان و نتیجه آن.
البته فرق است بین آنان که تاریخ می سازند و آن وراج هایی که دایما از تاریخ سخن
می گویند.
من در آینده برای رهانیدن شما از ناآگاهی مزمن باز هم خواهم نوشت.
باشد که با شهامت و
بدون دخالت دادن تعصبات شخصی، با اندیشه و پنداری مستقل از هرگونه پیرایه ای و با واقع گرایی نه با
ذهنی آکنده از ناآگاهی ها به این نوشته ها بیاندیشید زیرا در عصر روشنگری هر آن کس که با حقایق
منطقی و مسلم به عناد برخیزد شخص منصفی نخواهد بود.
توضیحات سند:
1ـ سرنوشت فلسطین یا کارنامه
استعمار، اکرم زعتیر، ترجمه
علی اکبر هاشمی رفسنجانی،
تهران، فراهانی ، 1345
منبع:
کتاب
پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک صفحه 451