تاریخ سند: 9 بهمن 1355
موضوع: عبدالرحیم ربانی
متن سند:
به: عرض می رسد
از: واحد اطلاعاتی کمیته شماره: 75 ـ12977 /783 ـ 11 /11 /35
مشترک ضد خرابکاری
نامبرده بالا در زندان اوین حرکت در فلسفه اسلامی را درس داده و تمام
کوشش وی این بوده ثابت نماید مارکسیستها فلسفه نداشته و کلاً نظریات آنها
اشتباه و انحرافیست و اصول دیالکتیک آنطور که مارکسیسم میگوید خرافات
است ولی مسلمانها فلسفه ملاصدرا را دارند و اضافه نموده مارکسیستها باید از
نظر علمی یا خدا را قبول داشته و یا این که فرضیه های آنها باطل از آب درخواهد
آمد سپس ادامه داده این فضای پرجنگ و جدال، باعث شده جوانهای مذهبی
تصور نماید هرچه حق و حقیقت وجود دارد در مبارزه و بزن و بکش خلاصه
می شود برای همین از مطالعه دین عقب مانده کاملاً بیسواد می باشند پس باید
جزواتی درباره فلسفه اسلامی و ملاصدرا تهیه کرده در اختیار جوانها قرار دهند
و افزوده در زندان قصر چند نفر به دستور او از کمون جدا شده و یاد شده هم جزوه
حرکت که شدیدا مارکسیستها را مورد حمله قرار داده نوشته و جهت مطالعه در
اختیار دیگران گذاشته است.
1
نظریه شنبه: یکی از افرادی که شدیدا علیه سازمان به اصطلاح مجاهدین تبلیغ
می نماید مشارالیه می باشد.
نظریه یکشنبه: با عرض مراتب فوق به استحضار می رساند شنبه به منظور کسب
خبر و جلب اعتماد وی توجیه گردیده است.
اداره بررسی ـ آقای...
.
بهره برداری شود6 /11
در ساعت 8 روز 8 /11 /35 به بخش 312 واصل گردد
312 بایگانی شود
توضیحات سند:
1ـ چون مرحوم آیت الله ربانی
مشکل اصلی منافقین را
تعلیمات التقاطی آنان
می دانست، کوشید برای
کادرهای موافق و یا هر کس
دیگری حتی از منافقین، برنامه
یک سری درس های لازم از
قبیل عربی، فلسفه، اصول
عقاید، تفسیر مختصری از
اقتصاد اسلام، تبیین مارکسیسم،
تاریخ اسلام و...
را بگذارد که با
توجه به وجود افرادی مسلّط در
این رشته ها در میان مخالفان
منافقین، توانست موقعیتهای
نسبتا قابل توجهی را به دست
آورد و با این کار اصولی مانع
سمپاشی های التقاطی و
کمونیستی گردد.
یکی دیگر از
اقدامات مرحوم ربانی در
زندان تالیف کتاب «حرکت
طبیعی از دو دیدگاه» است.
این
کتاب که در راستای مبارزات
اصولی ایشان با الحادیون
(کمونیستها) و التقاطیون
(منافقین) نوشته شد اثر
چشمگیری در نمایاندن
بی پایگی فلسفه مارکسیستها و
منافقین داشت به طوری که
منافقین آن را به سخره گرفتند و
به دیگران اجازه خواندن آن را
نمی دادند.
حجه الاسلام محسن
مقدسی یک از روحانیون اهل
قائم شهر در خاطرات خود چنین
نقل می کند :
در زندان قصر رسم بر این بود
که زندانیهای شش سال به بالا
را با حبس ابدیها یکجا قرار
می دادند و به آن «بند بالا»
می گفتند.
آنجا محل استقرار
سران قوم بود؛ از روحانیون
بگیر تا منافقان بود.
در اولین
روز استقرار در «بند بالا»
چشمم در حیاط زندان به
آیت الله ربانی شیرازی افتاد
که در آن زمان از مشاهیر و
بزرگان حوزه بود و ما هم برای
او احترام خاصی قائل بودیم.
جلو رفتم و عرض سلام و ادب
کردم.
بعد به اتاق خود برگشتم.
هم سلول من به نام «علی
زرکش» (از سران منافقین)
وقتی وارد اتاق شدم در اولین
برخورد پرسید اسمت چیه! اهل
کجایی و کجا دستگیر شدی و از
این حرفها.
بعد که با هم آشنا
شدیم برای من کلاس
تحفه العقول گذاشت! ما هم قصد
استفاده کردن داشتیم.
منتها به
ناگاه دیدیم که وقتی به
فرازهایی که امام حسین (ع)
راجع به علما چیزهایی
فرموده اند، رسید، گفت: «اینها
محافظه کارند و درد دل مردم را
مطرح نمی کنند.
همین ربانی
شیرازی در اینجا هم که هست،
همیشه پشتی دارد! مگر زندان
جای پشتی گذاشتن است!؟
اینجا جای تزکیه و مبارزه و
روی مسائل خصلتی کار کردن
است نه یله دادن!»
«زرکش» وقتی این حرفها را زد
به او شک کردم.
فردای آنروز
که در حیاط دوباره خدمت آقای
ربانی رسیدم (چون مباحثه
کردن در زندان قدغن بود و باید
به حیاط می رفتیم و در حال راه
رفتن و دور زدن کمی بحث
می کردیم) ایشان گفت : «آن
فردی که دیروز با او صحبت
می کردی، آدم خطرناکی است.
حواست جمع باشد!
اینها در سازمان منافقین
هستند.
» اولین بار بود که تعبیر
سازمان منافقین را می شنیدم
چون تا آن وقت برای این
سازمان اعتبار و ارزش قائل
بودم و حتی از اینکه قرار است
با آنها انیس و جلیس شوم.
خشنود بودم ولی مرحوم ربانی
دید ما را نسبت به آنها عوض
کرد.
در مدت چهارده ماهی که با
«علی زرکش» هم سلول بودم،
به دفعات تلاش کرد که روی من
اثر بگذارد ولی من هر بار به
آقای ربانی گزارش می دادم و
ایشان هم پنبه او را می زد.
حتی آقای ربانی جزوه ای علیه
تشکیلات منافقین نوشت و به
من داد تا بخوانم من هم سعی
کردم دور از چشم «زرکش» به
سلول بیاورم و شب موقع خواب
زیر پتو مطالعه کنم که متاسفانه
متوجه شد و در یک فرصت
مناسب که من به خواب رفته
بودم، آن را ربود و برد زیر
«هشت» و در اختیار مامورین
زندان گذاشت صبح روز بعد
آیت الله ربانی شیرازی را بردند
و سر و صورتش را تیغ زدند و
خیلی هم شکنجه کردند و از قصر
به اوین منتقل کردند و ما از
درک حضور ایشان محروم
شدیم.
ر.ک : ربانی شیرازی آیه
استقامت، فرج اللّه الهی ـ حماسه
17 خرداد 1354، شیرخانی
علی، ص 178
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک صفحه 365