تاریخ سند: 14 فروردین 1357
استوار یکم نیکودل و سرپاسبان رضا دستار، مأمورین گشت شبانه حدود شهر
متن سند:
شماره: 2 /9 /6 /4 /45 تاریخ: 14 /1 /2537[1357]
گزارش
محترماً مقام عالی را آگاه میسازم:
استوار یکم نیکودل و سرپاسبان رضا دستار، مأمورین گشت شبانه حدود شهر گزارش به شهربانی ارائه که مفاد آن حاکی است مقارن ساعت 430 بامداد روز 12 /1 /37 محمد اناهید فرزند اسدالله شغل دانشآموز 19 ساله در چهارراه فرهنگ مشاهده که با دوچرخه پائی به طرف خیابان روحبخش در حرکت است که مورد سوءظن واقع پس از شناسائی و احراز هویت مرخص میگردد و در بازگشت از محل به سمت خیابان فردوسی حین انجام وظیفه مشاهده که مقابل بانک عمران آتشسوزی وجود دارد بلافاصله به محل شتافته پس از خاموش کردن آتش با وسایل اولیه ضمن جستجو مشاهده شده که یک جام شیشه از بانک عمران شکسته و میله آهنی جلو درب بانک افتاده که ضبط گردید و نیز در ساعت 0450 بامداد از بانک تهران بازدید مشاهده شد دو عدد جام شیشه بانک شکسته و چند تکه چوب که مقداری پارچه به آن پیچیده که آغشته به بنزین میباشد با یک عدد بانکه بنزین و دو عدد میله آهنی وجود دارد که ضبط و جمعآوری شده به شهربانی انتقال داده شد.
با توجه به گزارش مأمورین گشتی چون محمد اناهید گویا مورد سوءظن واقع گردیده بود بلافاصله به شهربانی دلالت از وی به هویت فوق بازجوئی و علاوه مینماید که من در این مورد اطلاعاتی دارم که از قبل میخواستم به شهربانی تربت حیدریه در جریان بگذارم و حال حاضرم بیان نمایم که اظهارات نامبرده صورتجلسه به پیوست تقدیم میگردد.
مفاد صورت جلسه حاکی است که از بیست روز قبل شخصی به نام محمد پاکسرشت در مسجد فولاد مرا وادار به شکستن شیشههای بانک صادرات و عمران نموده و بیان داشت چون بانکهای مزبور[را] شخصی به نام هژبر یزدانی1 خریداری با یک بطری محتوی بنزین و گاز تهیه در اختیار شما گذارده میشود منفجر نمائید چون پای دین در میان است که عین گفتارش در بازجوئی منعکس میباشد و چون بیان داشته بود شب را در منزل علیرضا ایرجی به سر بردم لذا از علیرضا فرزند حسین شهرت ایرجی شغل هنرجو دبیرستان صنعتی تربت حیدریه 19 ساله در مورد اظهارات محمد اناهید بازجوئی اظهار داشت تا ساعت 30 /04 بامداد محمد اناهید در منزل ما بوده و حدود همان ساعت خارج گردیده که به منزلش برود. برحسب اظهارات محمد اناهید که در صورتجلسه تنظیمی و برگ بازجوئی منعکس است مبنی بر اینکه شخصی به نام کاظم واعظی او را به تعقیب مأمورین فرستاده و ناصر وحدت مرتباً تلفنی به دکاکین مردم تلفن و آنها را تهدید مینموده که دکاکین خود را تعطیل نمائید که در غیر این صورت آتش خواهیم زد و غلامحسین فرزند اسماعیل شهرت خواجهپور 28 ساله شغل کفاش در مشهد اهل تربت حیدریه 28 ساله در حدود یک ماه قبل اعلامیه داده که من پخش نمایم در مورد صحت و سقم اظهارات محمد اناهید از کاظم واعظی فرزند احمد اهل و ساکن تربتحیدریه 40 ساله کفاش. 2. ناصر فرزند اسحاق شهرت مقفوری اهل و ساکن تربت حیدریه 29 ساله شغل خیاط و غلامحسین خواجهپور به هویت فوق تحقیق اتهام ذکر شده از طرف محمد اناهید را تکذیب مینماید. در خلال رسیدگی محمد شهرت پاکسرشت فرزند سیدهاشم 25 ساله اهل و ساکن تربت حیدریه شغل بزاز مجرد با سواد بازجوئی به شرح برگ تحقیق اظهار میدارد که من محمد اناهید را نمیشناسم و با او تماسی ندارم و اظهاراتش کذب میباشد. اینک پرونده امر که حاوی ـ برگ است جهت صدور دستور مقتضی به نظر میرسد.
سرپاسبان محمدرضا قاسمی
عیناً پرونده متشکله همراه اشخاص مذکور جهت تعیین تکلیف به دادسرای تربت حیدریه ارسال و اعزام میگردد.2
کلانتری . سرگرد نصراللهی
رونوشت برابر اصل است.
توضیحات سند:
1. هژبر یزدانی، فرزند رضاقلی در سال 1313 ﻫ ش در سنگسر از توابع سمنان به دنیا آمد. وی بهایی و از نزدیکان و معتمدان رژیم پهلوی بود. خاستگاه او ناحیه سنگسر و شغل اولیهاش چوپانی و شکار حیوانات بود؛ اما وابستگی او به فرقه ضالۀ بهائیت و آشنایی و همدستیاش با سران ساواک باعث شد که پلههای ترقی را برای کسب ثروت یکی پس از دیگری طی کند.
هژبر یزدانی در اقدامات عوامفریبانهای رژیم پهلوی در دستگیری برخی از سران رژیم در سال 1357، دستگیر شد، ولی توانست پیش از وقوع انقلاب از کشور فرار کند. وی یکی از سهامداران اصلی بانک صادرات بود و به همین دلیل این بانک همیشه مورد اتهام مردم و علما بود. در طول تظاهرات مردمی علیه شاه شعب این بانک بیش از دیگر مراکز مورد حمله قرار گرفت. وی در سال 1389 در خارج از کشور درگذشت.
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384.
2. شهربانی تربت حیدریه، این گزارش را طی شماره 30/م- 16 /1 /37 برای فرمانداری تربت حیدریه ارسال نموده که فرمانداری نیز آن را به استانداری خراسان فرستاده است. بخش ضمائم
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 11 صفحه 306