نام کتاب: سهتار
متن سند:
نام کتاب: سهتار
نام نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: انتشارات امیرکبیر
چاپخانه مباشر طبع: چاپخانه سپهر
تاریخ چاپ و تیراژ: چاپ اول دی ۱۳۲۷ - چاپ دوم آبان ۴۹ - چاپ سوم اسفند ۴۹ در ۲۰۰ صفحه
سوابق:
چاپ سوم کتاب مزبور دارای شماره ثبت ۱۱۵۵ ۔ ۱۴/۱۱/۴۹ کتابخانه ملی میباشد. ساواک تهران در تاریخ ۱/۲/۵۴ به نامناسب بودن چند سطر از صفحه ۱۲۱ کتاب مذکور اشاره کرده است. از این رو کتاب در تاریخ ۲۵/۲/۵۴ موردبررسی (۳۴۷) قرار گرفت. کتاب حاوی ۱۳ داستان میباشد که جلال آلاحمد در سالهای قبل از ۱۳۲۷ نوشته و اکثرأ فقر مردم را بازگو مینماید. مطالب نامناسب آن به شرح زیر است: در صفحه ۴۱ پس از شرح داستان زنی به نام هاجر از خانوادهای فقیر که هوس خریدن لاک ناخن کرده و برای فراهم کردن ۲۴ ریال بهای آن قصد فروش خورده نان موجود در منزل را میکند نوشته شده: «خورده نونی یک نصف خیار پیدا کرده بود. با چاقو کلهای که از جیبش بیرون درآورد قسمت دم خورده و کثیف آن را گرفت. یک گاز محکم به آن زد و آن را به دور انداخت. گویا خیلی تلخ بود... آره سکینه خانم همسادهمون برای مرغاش هر چی از و چز میکند و این در و آن در میزند، خورده نون گیر بیاره مگه میتونه؟ آخه این روزا کی نون حسابی سر سفرهاش دیده که خورده نون باقی بمونه.»
در صفحات ۵۷ و ۵۸ در داستان وداع ضمن شرح داستان مسافرت خود با قطار به پابرهنگی کودکانی در مسیر راه که اجناس خود را به مسافرین قطار میفروختند و کلبههای ویران آنها اشاره کرده مینویسد: «کودکان برهنه با مادر خود دستهایشان را بلند کرده با قطار وداع میکنند برای اینکه اسکناسی از این قطار به آنها رسیده بود و یا شاید برای اینکه میپنداشتند همین قطار، دخترک مردنیشان را که از او نه به کوه رفتن و علف چیدن میآمد و نه به دنبال پدر به سر راه رفتن و جاده صاف کردن، به زیر گرفته و راحت کرده است.»
در صفحات ۱۰۲ و ۱۰۳ اظهارات یک ژاندارم را چنین نوشته است: «یک لیلاند شرکت نفت از سربالایی پیدا شد. جناب سروان گفت وسط جاده صف میکشیم. با خودش پنج نفر بودیم. همه مون هم ژاندارم بودیم. یارو از روی ناچاری نگهداشت. هر چه کرد فایده نداشت. جناب سروان بهش گفت باید پنچری جیپ ما را بگیری تا بگذاریم بری. خوب چه کار میشود کرد؟ یارو خیلی التماس کرد. اما ما که تقصیر نداشتیم. جناب سروان خیلی سخت گیره.» رفیقم از ژاندارم پرسید چند سال است برای دولت خدمت میکنی؟ او گفت: «خدمت کدومه؟ برای دولت چه آب ببری چه کوزه رو بشکنی فرق نمیکنه. چه خدمتی؟ من الآن هفدهساله که امنیهام و ...»
در صفحات ۱۲۱ تا ۱۴۱ در داستان شخصی که از کودکی سرنیزهای از پدر به یادگار نگهداشته و در بزرگی با وجود داشتن زن و بچه آرزو داشته که تفنگی به دست آورد و با سرنیزه و دور از چشم همسایگان و خانواده در منزل به دوش گرفته و قدم بزند یادآور گردیده که در زمان حکومت نظامی، او هر وقت یک نظامی را میدید حالت خاصی به او دست میداد و میافزاید: «ولی نظامی که قحط نبود. کمی فکر کرد و پیش خود گفت: «این روزها تو سر سگ بزنی نظامی میریزه.» «نظامیها رو تو آدمها باید پیدا کرد. تو جاهای خلوت که نظامیها کاری ندارند.» سرانجام شخص مزبور که یک نظامی را فقط برای تماشا کردن تفنگش تعقیب میکنده دستگیر و پس از شرح داستان خود آزاد میگردد و پس از آزادی یکی از آشنایانش درباره بازرسی مأمورین از منزلش میگوید: «پدرسگا خونه تون رو هم گشتند.»؛ «از تفنگ به دوشها هم دیگر وحشت میکند. هیچ علاقهای نداشت که تفنگشان را نگاه کند. مرده شور تفنگشون رو هم به بره، پدرسگا.»؛ «و همینطور فحش میداد. به آنها که میرسید راهش را کج میکند و به عجله از کناری میگذشت و بهجای دیگر خیره میشد.»
در صفحه ۱۶۲ از قول یکی از افراد داستان مینویسد: «تو این مملکت خوشحالی از سر نفهمیه آدم هر چه احمقتر باشه خوشحال تره.»
مضره اعلام شود – ثابتی۱۸/۸/۵۴
در اجرای اوامر نام کتابهای مضره جلال آلاحمد که دارای شماره ثبت کتابخانه ملی است از فهرست اسامی کتب مضره حذف گردید ازجمله کتاب سهتار که دارای شماره ثبت میباشد.
منبع:
کتاب
جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک صفحه 278