خلاصه پرونده فیروز شیروانلو
متن سند:
خلاصه پرونده فیروز شیروانلو
فیروز شیروانلو فرزند سرهنگ بازنشسته شیروانلو متولد 1317 شناسنامه شماره 61 صادره از مشهد پس از خاتمه تحصیل در ایران جهت ادامه تحصیل به انگلستان مسافرت نموده است وى موقع عزیمت با قول همکارى با ساواک به انگلستان رفته ولى پس از ورود به کشور مزبور شروع به فعالیت مضره و همکارى با مخالفین نموده و در ژانویه 1963 در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانى در لوزان به عنوان نماینده دانشجویان ایرانى مقیم انگلستان و دبیر کل فدراسیون انجمنهاى دانشجوئى در بریتانیا شرکت نموده است. مشارالیه در سال 1342 تعدادى مجله «پاد» ارگان خبرى فدراسیون انجمنهاى دانشجویان ایرانى مقیم انگلستان را که مقالاتى بر علیه دولت وقت در آن چاپ میشده در جوف مجله لایف براى شوراى مرکزى جبهه ملى1 در تهران ارسال داشته و در میتینگى که به مناسبت واقعه 15 خرداد2 بر علیه دولت ایران در لندن ترتیب داده شده بود وى باتفاق پرویز نیکخواه و دکتر تهرانى بنمایندگى از طرف دانشجویان براى تسلیم قطعنامه میتینگ عازم منزل سفیر کبیر ایران در لندن میکردهاند. مشارالیه در اواسط سال 1342 به ایران مراجعت و چون بازگشت وى مقارن مسافرت حمید محامدى و پرویز نیکخواه و تیمور سیاهپوش بوده و در انگلستان فعالیت مضره به نفع کمونیستها داشته لذا طى شماره 21247 /315-2 /6 /42 به ساواک تهران دستور مراقبت داده شده و ساواک تهران طى شماره 15286/س/ ت ـ 18 /7 /42 اعلام داشته که فیروز شیروانلو فعالیت سیاسى ندارد.
توضیحات سند:
1 ـ تشکیل جبهه ملى ایران به سال 1328 باز مىگردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مسئله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در پایان همین سال تعدادى از رجال سیاسى کشور به رهبرى دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند. این عده 20 نفره پس از اتمام تحصن نافرجام، در منزل دکتر مصدق گردهم آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیونهاى مختلف و تدوین اساسنامه در اول آبان 1328 موجودیت جبهه ملى ایران به رهبرى دکتر مصدق را اعلام کردند.
مؤسسان جبهه، مدیران برخى جراید و سران احزاب و گروههاى سیاسى بودند که با حفظ تشکل حزبى خود به عضویت جبهه ملى در آمدند و شامل افراد ذیل مىشدند: دکتر محمد مصدق. دکتر حسین فاطمى، دکتر مظفر بقایى. حائرىزاده، حسین مکى، دکتر کریم سنجابى، زیرک زاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمید نورى، سیدعلى شایگان، آیتاللّه غروى، شمسالدین امیر علایى، جلالى نائینى، عباس خلیلى، حسن صدر، رضا کاویانى، ارسلان خلعت برى، یوسف مشار و احمد ملکى.
جبهه ملى هدف خود را ایجاد حکومت ملى به وسیله تأمین آزادى انتخابات و آزادى افکار اعلام کرد.
گروههاى تشکیل دهنده جبهه ملى اول عبارت بودند از: حزب ایران، حزب ملت ایران (به رهبرى داریوش فروهر)، حزب زحمتکشان ملت ایران (به رهبرى مظفر بقایى)، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبرى شمس قنات آبادى) و حزب مردم ایران (به رهبرى محمد نخشب).
به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم هشت نفر از اعضاى جبهه شامل مصدق، مکى، شایگان، بقایى، حایرى زاده، آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملى را تأسیس کردند. نمایندگان فراکسیون با شعار «ملى شدن نفت در سراسر کشور» هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایج پیشنهادى دولت قرار دادند.
مصدق از قیام 30 تیر 1331 داراى قدرتى بود که به فرموده امام خمینى (سلاماللّه علیه) حتى مىتوانست شاه و نظام سلطنت را سرنگون کند که به خاطره محافظه کارى و تمایل به حفظ نظام پادشاهى مشروطه بدین مهم توجهى نکرد.
اختلافات سلیقه خود محورى و جاهطلبى برخى اعضاء، ضعف سازماندهى، عدم شفافیت ایدئولوژى و خلاء رهبرى که با استقلال مصدق در نخست وزیرى و ترک عملى جبهه ملى توسط وى به اوج خود رسید، از جمله دیگر علل بود که موجبات سقوط جریان ملىگرایى لیبرال و سرنگونى دولت مصدق توسط کودتاى انگلیسى ـ آمریکایى 28 مرداد را تسریع کرد. هر چند اگر حمایت نیروهاى مردمى مذهبى نبود حکومت مصدق 13 ماه قبل و پس از اختلافات با دربار و استعفاى او پایان مىگرفت و تنها قیام عمومى 30 تیر بود که دیگر بار امکان قدرت مصدق را فراهم کرد. و البته ملّیون قدر پشتوانه مذهبى و مردمى نهضت را ندانستند و خود را بر پیروزى کودتاگران در 28 مرداد 1332 همواره گرداندند.
پس از کودتا برخى عنصر و گروههاى ملى در قالب نهضت مقاومت ملى فعالیتهاى زیرزمینى محدود و ناموفق علیه رژیم آغاز کردند. اما فعالیتهاى نهضت مقاومت با دستگیرى برخى فعالین آن در تهران و شهرستانها به رکود گرایید. مصدق به حبس و تبعید در احمد آباد محکوم و تا پایان عمر (سال 1345) تحت نظر باقى ماند و دکتر فاطمى اعدام شد.
جبهه ملى دوم
جبهه ملى دوم پس از رایزنیهاى فراوان ملیون و همکاران سابق مصدق تبعیدى در 30 تیر 1339 با انتشار بیانیهاى اعلام موجودیت کرد. سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنى بر برگزارى مجدد انتخابات مجلس بیستم طى ملاقاتى با شریف امامى نخست وزیر وقت و وزیر کشور خواهان تأمین آزادى انتخابات و مطبوعات و اجتماعات شدند. به دنبال عدم پذیرش این شرایط نمایندگان جبهه ملى در مجلس سنا تحصن کردند که به بازداشت آنان انجامید و تنها اللّهیار صالح از حوزه انتخابیه کاشان به مجلس راه یافت.
با روى کار آمدن امینى (اردیبهشت 1340) و على رغم اشتراک نظرهایش با ملیون امریکوفیل در خصوص ایجاد اصلاحات میان او و جبهه ملى ائتلاف نیرومندى علیه رقیب مشترک یعنى شاه و دربار انگلوفیل به وجود نیامد و برعکس جناح مقابل توانست با دامن زدن به اختلافات آنان هر دو را تضعیف و از صحنه بیرون کند. 28 /2 /40 با موافقت دولت میتینگ جبهه ملى در میدان جلالیه با حضور انبوه مردم تهران که براى اولین بار پس از کودتاى 28 مرداد چنین مجالى مىیافتند، برگزار شد.
همچنین در دى ماه 1341 تنها کنگره جبهه ملى در طول حیات جبهه ملى اول تا چهارم، برگزار گردید.
به هنگام افتتاح کنگره برخى از نمایندگان روحانى عضو در اعتراض به حضور بانوان بدون حجاب (پروانه فروهر و هما دارابى) جلسه را ترک گفتند. در ادامه پس از انتخاب مصدق به عنوان رئیس افتخارى کنگره رأىگیرى به عمل آمد و اللّهیار صالح به ریاست اجلاس برگزیده شد.
یکى از موارد اختلافانگیز کنگره بحث بر سر عضویت گروه تازه تأسیس ملى و مذهبى نهضت آزادى بود که على رغم مجادلات فراوان با در خواست این گروه براى عضویت در جبهه مخالفت شد و منجر به اعتراض و ترک اجلاس توسط نمایندگان نهضت آزادى گردید و پس از آن سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفتند.
جبهه ملى سوم
جبهه ملى سوم را باید ادامه و دنباله طبیعى جبهه ملى دوم دانست. گروههاى عضو جبهه ملى سوم که در 7 /5 /44 رسماً اعلام موجودیت کرد عبارت بودند از: حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، جامعه سوسیالیستها و نهضت آزادى. رهبرى جبهه ملى سوم را سید باقر کاظمى از نخبگان سیاسى قدیمى کشور برعهده گرفت. اما دو هفته پس از اعلام موجودیت فروهر و خلیل ملکى رهبران گروههاى کوچک سوسیالیستها و حزب ملت دستگیر شدند. قبل از آن هم رهبران نهضت آزادى زندانى شده بودند. بدین سان جبهه سوم قبل از شروع و گسترش فعالیتها فرو پاشید و شاه به ملى گرایان لیبرال امکان داد از خوان نعمت دلارهاى نفتى بهره برند تا منافع آنان با منافع پهلوىها گره خورد. برخى دیگر که فعالیت سیاسى را کنار نهاده بودند وارد فعالیتهاى آموزش عالى شدند.
در طول سالهاى 44 تا 56 هیچ گونه فعالیت سیاسى تشکیلاتى و حتى انفرادى از ملىگرایان لیبرال (به جز افرادى مانند داریوش فروهر) در مخالفت با استبداد و استعمار نوین ایران و افزایش نفوذ بیگانگان مشاهده نمىشود. اینان تنها گاهگاهى در دورهها و محافل خصوصى گردهم مىآمدند و نومیدانه به بحثهاى تکرارى و جارى مىپرداختند. در طول تمام این سالها چشم ملى گرایان لیبرال به آمریکا بود تا به گوشه چشمى به آنها و چشم غرهاى به شاه امکان فعالیت و ایجاد فضاى باز سیاسى در ایران را فراهم آورند.
جبهه ملى چهارم
به اعتراف رهبران جبهه ملى آغاز مجدد فعالیتهاى این گروه ناشى از پیدایش فضاى باز سیاسى کشور بود که تحت تأثیر به قدرت رسیدن دموکراتها در کاخ سفید به وجود آمد تا پس از وقفهاى 12 ساله ملّیون فعالیتهاى خود را از سر گیرند. این زمانى بود که شاه همانند ابتداى دهه 1340 مىخواست با انجام برخى اصلاحات جزئى و هدایت شده بساط قدرت خویش را استحکام بخشد.
زمینه ساز آغاز به کار جبهه ملى چهارم فعالیتهاى متفرقى بود که ملّیون لیبرال در قالب انتشار چند نامه سرگشاده خطاب به سران رژیم و سخنرانیهاى محفلى انتقادى آنان بود.
در بیانیه اعلام موجودیت جبهه ملى چهارم و نامه خطاب به سران رژیم، هیچ نشانهاى از طرح خواستههاى اساسى و اعلام مخالفت صریح یا ضمنى با رژیم به چشم نمىخورد. آغاز وضعیت انقلابى و خیزشهاى مردمى علیه نظام پهلوى با قیام 19 دى 56 مردم قم و سپس برپایى مراسم چهلم شهدا به صورت ادوارى در شهرهاى مختلف آغاز مىشود. در این مقطع تأکید سران جبهه مبارزه قانونى در چهار چوب قانون اساسى بود. در اعلامیه دکتر سنجابى به مناسبت قیام مردم تبریز آمده بود که: «در این مرحله مبارزه قانونى که ما هستیم شعار خود را در یک خواسته متمرکز سازیم: سرنوشت ملت ما به وسیله مبعوثان حقیقى ملت تعیین مىشود.»
در 30 تیر 1357 «اتحاد نیروهاى ملى» به «جبهه ملى چهارم» تغییر نام یافت. در این تشکل ریاست هیات اجرایى برعهده دکتر کریم سنجابى و اعضاى آن بختیار، فروهر، حبیبى و مبشرى بودند. در شهریور 57 سران جبهه ملى براى تحقق خواستههاى خود در چهار چوب قانون اساسى و کسب برخى امتیازات مشغول مذاکره و چانه زنى با دولت شریف امامى بودند اما حضور میلیونى مردم در مراسم عید فطر و متعاقباً کشتار مردم مسلمان در 17 شهریور معادلات طرفین را برهم زد.
در وضعیت انقلابى کشور طى نیمه دوم همین سال و جهت جلوگیرى از تعارض میان رهبرى و نیروهاى انقلابى با رژیم به ناچار اتخاذ مواضع تندترى کرد ولى همچنان خواهان انجام اصلاحات در قالب قانون اساسى بود. سنجابى رهبر جبهه ملى طى مصاحبهاى در 19 مهر 57 اعلام کرد: «سلطنت مشروطه را رد نمىکنیم و با آن مخالفتى نداریم. آنچه ما مىخواهیم از بین رفتن کامل استبداد است. سنجابى حتى پس از ملاقات با امام در پاریس (آبان 57) از اعلام غیر قانونى و نامشروع بودن رژیم سلطنتى خوددارى کرد و تنها با ملاحظه قاطعیت امام و براى حفظ موقعیت و کسب وجهه مردمى بود که با صدور بیانیه سه مادهاى به خواست رهبر انقلاب و مردم مبنى بر اعلام غیر قانونى بودن نظام پادشاهى و عدم امکان سازش با آن گردن نهاد.
البته ملّیون لیبرال على رغم اعلام موضع علنى در خفا همچنان به دنبال سازش با رژیم شاه بودند. پس از بازگشت سنجابى از پاریس و بازداشت ظاهرىاش، وى و شاهپور بختیار ملاقاتهایى با سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک و شخص شاه داشتند. سنجابى در دیدار با مقدم گفت «ما ممکن است براى شاه به منزله آخرین تیر ترکش باشیم.»
در این مقطع نراقى از رهبران جبهه براى شاه پیام آورده بود که آنان تحت شرایطى حاضرند با پشت کردن به مذهبیون با شاه براى تشکیل دولت به توافق برسند. شاه نیز پس از مذاکره مستقیم با ملّیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد. سران جبهه نیز در جلسات داخلى خود کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پى یافتن فرد مطلوب و نیز حل مشکل خود با امام بودند.
«اکثر افراد شرکت کننده ابراز عقیده کردهاند که «اگر لزومى به جلب همکارى مورد نظر باشد، این صحیح نیست جبهه ملى خود را تحت عنوان تلاش براى همکارى با خمینى کوچک کند.»
در آذر 57 که سنجابى و فروهر تحت نظر مقامات ساواک به سر مىبردند خطاب به مقامات عالى رتبه رژیم پهلوى گفتند: بازداشت ما دو نفر در ابتداى امر مىتوانست مقدارى موجه باشد، اما هرچه زمان بگذرد میدان براى دیگران و به خصوص آخوندها خالى مىماند و ما از سازماندهى و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند. وقت آن رسیده که جبهه ملى تلاشهاى خود را شدت دهد و سازماندهى کند تا بتواند در آینده مقابل آخوندها ایستادگى نماید.
همزمان جبهه ملى براى مطرح کردن خود به عنوان جانشین نظام پادشاهى و جلب نظر ایالات متحده تماسهایى با مقامات سفارت آمریکا در ایران برقرار کرد. ارزیابى مسئولان سفارت پس از اولین ملاقات با وى چنین است: سنجابى مىخواست چیزى را که وى حسن نیت خودش ـ عقاید روشنفکرانه و گرایش طرفدار غرب براى توجه ایالات متحده مىداند ـ را به طور غیر مستقیم منتقل کند.
در آخرین روزهاى منتهى به پیروزى انقلاب اسلامى و ورود امام خمینى به وطن، جبهه ملى هرچه بیشتر از کاروان انقلاب عقب افتاد و راه مخالفت با برخى مواضع امام و فاصلهگیرى تدریجى از آن را پیش گرفت و سرانجام به دنبال اعلام مخالفت صریح با لایحه قصاص و قصد راهپیمایى و تحریک مردم، حضرت امام طى سخنانى تند و انقلابى در 25 خرداد 1360 غیر قانونى و مرتد بودن این تشکیلات را اعلام نمودند.
ر. ک: ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران ترجمه احمد تدین (تهران: کویر، 1370) ص 7 و 65
محسن مدیر شانهچى، احزاب سیاسى ایران. نشریه خاوران. سال 3، (شماره 136) آذر 1372. ص 6 و 10
suss.siavohi: thefailiar.of the liberal nationalim iranin
ohio: ohio state un press , 1985) p8
کریم سنجابى. امیدها و ناامیدیها (لندن: انتشارات ملیون. 1361) ص 21
مارک چى، گازیور وسکى، سیاست خارجى امریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه (تهران: رسا. 1371) ص 234 و 270
ع باقى تاریخ شفاهى انقلاب به روایت رادیو بى. بى. سى (تهران: نشر تفکر، 1373) ص 139 و 247
اساسنامه جبهه ملى سوم. (تهران: انتشارات جبهه ملى ایران، 1342)
2 ـ واقعه 15 خرداد: به دنبال ادامه مبارزه و ایراد سخنان کوبنده عصر عاشورا از سوى حضرت امام خمینى(سلاماللّه علیه)، شب 12 محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 1342 حمله وحشیانه رژیم شاه به سنگر روحانیت آغاز گردید. بسیارى از روحانیون دزدیده شدند و جمعى هم تحت تعقیب قرار گرفتند. در ساعت 3 بعد از نیمه شب 15 خرداد سربازان گارد به منزل امام یورش بردند و پس از دستگیرى ایشان به سوى تهران روانه شدند. حاج آقا مصطفى، فرزند امام که شاهد عینى این جریان بود، با تمام نیرو فریاد سر داد که "خمینى را بردند" و مردم قم سراسیمه از خانهها بیرون ریختند و اطراف خانه امام اجتماع نمودند. همزمان با دستگیرى قائد بزرگ، حضرت آیهاللّه قمى از مشهد و آیۀ اللّه محلاّتى از شیراز دستگیر گردیده و به تهران گسیل شدند. روز 15 خرداد فریاد «یا مرگ یا خمینىِ» مردم قم، شهر را به لرزه در آورد. زنان که در صف مقدم تظاهر کنندگان حرکت مىکردند، قبل از دیگران هدف گلوله واقع شدند. مردم که طالب آزادى بى قید و شرط قائد خویش بودند، بى مهابا پیش مىرفتند و با رگبار مسلسل دژخیمان چون برگ درخت بر روى زمین مىریختند. اجساد و مجروحین را با کامیون به سوى مقصد نامعلومى حرکت دادند و ماشینهاى آتش نشانى سراسر خیابانها و کوچهها را شسته و از خون پاک کردند! خبر دستگیرى قائد بزرگ به مقامات برجسته روحانى، ملّى و سیاسى پایتخت رسید و ساعتى بعد، این خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد. بازارىها مغازهها را تعطیل کردند و به تظاهرات پرداختند. مردم از خانهها و دانشگاهها بیرون ریختند و فریاد اعتراض سر دادند و همگى به سوى کاخ شاه به راه افتادند. تانکها و توپها از کشتهها پشته ساخت و خیابانهایى که به کاخ منتهى مىشد، به صورت کشتار گاه مخوفى در آمد. فجیعترین این کشتارها سرپل "باقرآباد" اتفاق افتاد که صدها دهقان کفن پوش ورامین با فریاد "یا مرگ یا خمینى" به نظامیان یورش بردند. امّا رگبار مسلسل، آنان را قتل عام کرد و چرخ سنگین تانکها، گوشت و استخوانشان را در هم کوبید و جمجمه هاى آنان را خرد کرد؛ به طورى که شناخت اجساد آنان حتّى براى بستگان نزدیکشان دشوار بود. جهت سرکوبى جنبش و خاموش ساختن آتش انقلابى که مىرفت تهران را شعله ور سازد، از ساعت 8 بعد از ظهر حکومت نظامى اعلام شد و تهران در سکوتى وحشت زا فرو رفت. در همان شب بسیارى از شخصیتهاى ملّى و سیاسى و افراد سرشناس بازار و دانشجویان دستگیر شدند. امّا علیرغم این تدابیر امنیتى با طلوع صبح، هزاران تن از مردم مسلمان و از جان گذشته به پشتیبانى از قائد زندانى خویش به خیابانها آمده و با فریاد "یا مرگ یا خمینى" ، به طرف کاخ شاه به حرکت در آمدند. شاه فرمان «آتش به قصد کشت!» داد و در روز 16 خرداد تهران به کشتارگاه مخوف و حمام خون بدل گشت. همزمان با کشت و کشتار فجیع در تهران و قم، شهرهاى بزرگ به ویژه شیراز و بسیارى از شهرستانها زیر آتش توپ و مسلسل قرار گرفت. طبق آمار تخمینى، شمار شهیدان آن روز به 15 هزار نفر مىرسید.
ر. ک: بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ص 494 ـ 468
منبع:
کتاب
ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 466