تاریخ سند: 19 آذر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 1600 یکشنبه 19/9/57 تا ساعت 1030 دوشنبه 20/9/57
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 1600 یکشنبه 19 /9 /57 تا ساعت 1030 دوشنبه 20 /9 /57
به پست و تلگراف تلفن شد و گفت: الان تلگراف میتوانیم بزنیم؟ 19 /9 /57
مخاطب: بله.
از منزل صدوقی: پس الان میآیند آنجا.
*****
حسینی اناری تماس گرفت.
هادی معزالدینی: حاجی آقا نیستن.
حسینی اناری: ما چند تا مجروح داریم که در بیمارستان گودرز هستن، که رسیدگی بهشان نمیشود. میخواهید اسامی آنها را برایتان بخوانم؟
هادی معزالدینی: بفرمایید.
حسینی اناری: 1. غلامرضا محمدی 2. عباس اسماعیلی 3. اکبر سالاری 4. حسن محمدی؛ که این چهار تا هنوز تیرشان را در نیاوردهاند. به حاجی آقا بگویید که یک زنگی بزند که به آنها رسیدگی شود و یکی هم دستش را قطع کردهاند. سپس خداحافظی کردند.
*****
هادی معزالدینی که حسینی اناری باهاش صحبت کرده بود، با بیمارستان گودرز تماس گرفت و گفت: من از طرف حاجی آقا صحبت میکنم؛ چند تا مجروح آنجا هستن؟
مخاطب: آقای دکتر سالاری در منزل هستن، با منزلشان تماس بگیرید.
*****
مجید نجفی با دکتر سالاری تماس گرفت و گفت: به ما گفتهاند که چند نفر تیر خوردهاند که میگویند شما تیر را از پایشان درنمیآورید.
دکتر: تو کی هستی، کسی نباید به من بگوید؛ من خیلی از تو بیشتر میدانم، اصلاً تو کی هستی؟
مجید نجفی: مگر شماها قسم نخوردهاید؟
دکتر: اصلاً کی هستی تو؟ در ضمن من کارم را خیلی بهتر میدانم و به پرستارها هم سپردهام. سپس گوشی را قطع کرد.
*****
مجید نجفی دوباره با منزل دکتر سالاری تماس گرفت و گفت: خلاصه اگر دکتر کارش را انجام ندهد، جوانها بهشان حمله میکنند. این چه طوری است، بهشان بگویید رسیدگی کنند. من به این جوانها چه بگویم، زودتر بروند دکتر، خلاصه رژیم سقوط میکند و لیست اینها تهیه شده است و به حساب اینها میرسند. خلاصه به ضررشان تمام میشود، چه دکتری هستن، چرا رسیدگی نمیکنند؛ مجروحها بیمارستان هستن، ولی دکتر نیست و منزلش هست، یعنی چه؟ عاقبت خوشی ندارد این کارها. بعد مکالمه را قطع کرد.
*****
شخصی به نام اثنی عشری از تهران تماس گرفت.
مخاطب: نیستن.
اثنی عشری: یزد چه خبر؟
مخاطب: تظاهرات عظیمی بوده است.
اثنی عشری: بگویید که در حدود 2 میلیون نفر راهپیمایی میکنند و هنوز هم ادامه دارد.
مخاطب: این برنامه فرودگاه چه بوده است؟
اثنی عشری: نمیدانم.
*****
تلفن شد از تهران، کریمی نامی و گفت: دکتر [سیدمحمد حسینی] بهشتی گفتهاند که متن قطعنامه را برایتان بخوانم:
قطعنامه راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا نهم و دهم محرم 1399 برابر با 19 و 20 آذر ماه 1357.
بسم الله الرحمن الرحیم
در این روز بزرگ تاریخی، روز شهادت شکوهمند و الهامبخش سرور آزادگان و پیشوا و امام مسلمین جهان حسین ابن علی علیه السلام و یاران رزمنده و وفادارش، ملت مبارز ایران با راهپیمایی بزرگ و کمنظیر خود که به معیّت اکثریت نمایندگان قاطع مردم ایران ترتیب داده شده بیش از هر چیز پیوند و پیمان خود را با قیام تاریخی و تاریخ ساز کربلا و اهداف مقدس آن بار دیگر تجدید میکنند و مواد زیر را به عنوان قطعنامه این گرد همآیی باشکوه اعلام میدارد:
1. حضرت آیتالله امام خمینی رهبر ماست و خواستههای ایشان خواسته عموم ملت است و این پیادهروی رأی اعتمادی است که از دل و جان برای چندمین بار به ایشان داده میشود و قدردانی صمیمانهای است که ملت مسلمان و مبارز ایران از رهبری ارزشمند مراجع عالیقدر مینماید.
2. سقوط و برچیده شدن بساط رژیم سلطنتی استبداد و پایان یافتن همه گونه آثار استعمار خارجی که با استبداد داخلی پیوند بنیادی دارد و انتقال واقعی قدرت به مردم مسلمان و مبارز ایران.
3. برقراری حکومت عدل اسلامی، براساس آرای مردم و پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی با معیارهای اسلامی.
4. تقارن این روز بزرگ مذهبی را با روز اعلامیه جهانی حقوق بشر غنیمت دانسته و اعلام میداریم که نه تنها تأمین حقوق فکری و طبیعی بشر از اساسیترین هدفهای جنبش ماست، بلکه اسلام خود مبتکر رسمی و حقیقی حقوق بشر بوده است.
5. استثمار و استعمار بیگانه و وابستگی به امپریالیسم غرب و شرق و قدرتهای سلطهگر اجنبی به هر شکل که باشد باید ریشه کن گردد و به روابط متقابل و حسنه براساس رعایت حقوق و مصالح طرفین کشورهایی که در موضع خیانت و تجاوز به سرزمین و منافع ملت ایران نیستند مبدل گردد.
6. حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی کلیه افراد جامعه و اقلیتهای مذهبی و اتباع دیگر کشورها که با مراعات مصالح ملی در ایران اقامت دارند با رعایت همه جنبههای انسانی و اسلامی آن به طور کامل محفوظ و محترم باشد.
7. آزادی واقعی و حیثیت و شرف و کرامت انسانی که اسلام به زن داده و حقوق اجتماعی و امکان رشد و شکوفایی همه استعدادهای بانوان به صورت کامل تأمین شود.
8. اجرای عدالت اجتماعی و تأمین حقوق کارگران و دهقانان و امکان بهرهوری کامل آنها از محصول کار و دسترنج خویش فراهم گردد.
9. هرگونه تبعیض حقوقی و اجتماعی و استثمار انسان به وسیله انسان و سودجویی ظالمانه و سلطهگری اقتصادی که منجر به جمع ثروتهای کلان از یک طرف و محرومیت و فقر از طرف دیگر باشد ریشه کن شود.
10. استقلال شرافتمندانه اقتصادی و احیای کشاورزی و پیشرفت صنعت مستقل تا حد خودکفایی و نجات از اسارت و وابستگی به بیگانه به دست آید.
11. اعتصابات شکوهمند کارکنان و موسسات دولتی و بخش خصوصی که ضربه مهلکی بر پیکر پوسیده رژیم وارد آورده و در عین حال در حد امکان نیازهای اولیه زندگی توده مردم را دچار تنگنا نکرده است مورد تأیید و تجلیل ماست.
12. لازم میدانیم به مردم فداکار توصیه کنیم که با تحمل مختصر کمبودی که از این رهگذر به وجود میآید همکاریهای برادرانه لازم را در تأمین نیازهای ضروری دیگران به عمل آورده و از احتکار کردن کالاهای مصرفی شدیداً احتراز نمایند.
13. ما کشاندن ارتش را به خیابانها و قرار دادن آن را رو در روی ملت خیانتی به ارتش و ملت میدانیم و ارتش ایران باید بداند که وظیفه اسلامی و انسانی و ملی او موضعگیری و دشمنی با دشمنان خارجی مردم است نه با خود مردم.
14. تبلیغات بیاساس رژیم درخصوص نفوذ کمونیست بینالمللی در جنبش اسلامی و ملی ایران و توسل نظام حاکم به تخریب و آتش سوزی به منظور آلوده و بدنام کردن مبارزات مسلمانان نخواهد توانست ملت آگاه ما را که قرآن و اسلام و حب وطن یگانه محرک تلاش آنهاست در مبارزه بیامان خود سست نماید.
15. ما به روان پاک و پرافتخار شهدای جنبش اسلامی ایران و بخصوص شهدای مبارزات پانزده سال اخیر که سهم شایانی در پیشبرد اهداف مبارزه دارند و با الهام از مکتب حضرت حسین ابن علی علیه السلام بیدریغ خون خود را نثار کردهاند درود میفرستیم و یاد آنها را همواره گرامی میداریم.
16. کلیه زندانیان سیاسی و تبعیدیهایی که به جرم دفاع از حریم حق و اسلام و وطن از آزادی محروم شدهاند باید به خانههای خود باز گردند.
17. به منظور رسیدن به هدفهای فوق، مبارزه آگاهانه ملت ما تا سر حد پیروزی به صورتهای گوناگون ادامه خواهد یافت و هرگونه دسیسه و دروغ پردازی و اتهام و اخلال و یورش حکومت ملت ما را از جنبش رهاییبخش باز نخواهد داشت.
پیروز باد مبارزه حق طلبانه خلق مسلمان ایران به رهبری امام خمینی
کمیته برگزاری راهپیمایی
حمید نجفی: شما شماره تلفن خودتان را لطف کنید که اگر قسمتهایی از این قطعنامه ضبط نشده بود، با شما تماس بگیریم.
کریمی: 245538 کریمی . سپس خداحافظی کردند.
*****
طاهری از منزل صفار تماس گرفت و از رجبعلی پرسید: آیا فردا راهپیمایی هست؟
رجبعلی: اینجا را که نمیدانم، ولی تهران هست.
طاهری: راهپیمایی باشد، خطرات کمتر است؛ ولی اگر غیر از راهپیمایی باشد، نمیدانم چی خواهد شد. در ضمن مسجد حظیره هم که فردا فایده ندارد و عذر ما هم خواسته است و اگر راهپیمایی بود، من مهریزیها را هم میآوردم. حالا تشریف آوردند، شما به ایشان بگویید.
*****
[رضا] استادان تماس گرفت.
صدوقی: تلگراف شما و تلگراف آقای [عبدالعلی] مصحف رسید؛ من هم یک تلگراف مفصل به اسم ژاندارمری جیرفت، فرمانداری، دادگستری، شهربانی، شهرداری، خلاصه همه کسانی که این آش را پخته بودند. [مخابره کردم]
استادان: من دو روزی که در جیرفت بودم، پایه پرونده را درست کردم. یک مشت عکس گرفته بودند و یک مشت شاهد پیدا کردیم و عدهای که مؤثر و عامل این کار بودند، معرفی کردیم. قبلاً اینها یک دعوتنامهای برای این رجّاله فرستاده بودند و اینها آمدند در حدود 300 مغازه را غارت کردند با حمایت ژاندارمری و به مدرسهها رفتند و معلمین را کتک زدهاند و ما یک تلگرافی به شما و یک تلگرافی به مجلس زدیم و صریحاً اعلام کردیم که این کار دولت است. مردم جیرفت به غیر از این 300 چماق به دست، همگی حمایت از ما دارند و نباید مورد بیمهری قرار گیرند و جیرفتیها هم اینقدر تعصب دارند که این چماق به دستها را نابود خواهند کرد. حضرتعالی یک تلگرافی وسیله آقای مصحف بزنید و تشکری از مردم جیرفت بکنید. پرونده هم که خوب درست شده است.
صدوقی: خداوند به شما آقای استادان توفیق عنایت فرماید.
استادان: روی تبلیغاتی که دولت دارد میکند که اینها اخلالگر هستن و تودهای هستن، من که میدانید، جنگ من با این دستگاه از قدیم تا به حال بوده است.
صدوقی: انشاءالله هرچه زودتر به نتیجه خواهد رسید.
استادان: این آقای مصحف، اینقدر مورد احترام مردم آنجا هست؛ او را میبرند جلوی شهربانی، با اینکه قرآن روی سرش بوده است، تمام لباسش را درمیآورند و تو سرش میزنند که بگو زنده باد فلانی؛ ولی فقط او میگفت الله اکبر و واقعاً متأثر کننده بوده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
[سیدروحالله] خاتمی تلفن کرد: آیا فردا پیادهروی است؟
صدوقی: بله.
خاتمی: زنها هم میتوانند شرکت کنند؟
صدوقی: بله.
*****
رنجبر از آباده تماس گرفت و گفت: اینجا وضعیت خیلی عالی بوده است1؛ مخصوصاً آقای صابری همدانی هم اینجا بودند. گویا اسم اصلی ایشان رحمانی2 باشد.
صدوقی: صابریشان مستعار است.
رنجبر: بله.
صدوقی: از آبادان، اهواز اطلاع داشتید؟
رنجبر: بله؛ ولی اهواز خیلی مأمورین شدید جلوی مراسم را گرفته بودند، ولی بعداً آزاد کردند و در شهرضا مجسمه را هم پایین کشیدند.3
صدوقی: مگر در شهرضا هم مجسمه داشتهاند؟
رنجبر: بله.
صدوقی: خوب کاری کردند، زیادشون بود دیگه.
رنجبر: در لار هم مجسمه را کشیدند پایین.4
صدوقی: از بوشهر خبر ندارید، بعد از آن کشتار؟
رنجبر: خیر.
صدوقی: شما شماره آقای حسینی را در بوشهر دارید؟
رنجبر: خیر.
صدوقی: اتفاقاً به منزل آقای حسینی هم حمله کردند، ولی نبود و نوکرش را کشتند.
رنجبر: اعلامیهای تازه از آقا نرسیده است؟
صدوقی: خیر، حتی با پاریس تماس گرفته شده است از تهران، ولی جواب دادهاند که خبری نیست از اعلامیه.
رنجبر: بعد از مصاحبهای که شد آقای خمینی که در آمریکا پخش شد، دو نفر از آمریکا تلفن کردهاند که خود کارتر گفته است که این[شاه] دیگه دیوانه شده است و باید برود و حتی از وی پرسیدند که میتواند این آرامش را کنترل کند، کارتر گفت نمیدانم امیدوارم که بتواند.5
صدوقی: امیدوارم که مردم هرچه زودتر به مقصود برسند؛ هنوز هم خیلی دیر نشده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
سرگرد سمیعی تماس گرفت و گفت: خواستم سلامی عرض کرده باشم و تشکر کنم که امروز بسیار عالی برگزار شد.6
صدوقی: تازهای ندارید؟
سمیعی: قابل عرض ندارم.
صدوقی: راجع به راشد چی شد؟
سمیعی: گوشی را میدهم الان به جناب رئیس.
سپس سرهنگ هاشمی با سوژه احوالپرسی کرد و گفت: از اینکه امروز به خوبی و خوشی گذشت، خیلی خوشحال هستیم و خیلی تشکر میکنم. فردا هم اگر برنامه باشد، باز هم جنابعالی.
صدوقی: بله صددرصد، راجع به آقای راشد چی کار کردید؟
سرهنگ هاشمی: ما منتظر فرماندار جدید بودیم و تا ساعت 4 بعد از ظهر هم تبادل افکار کردیم، ولی عدهای از آقایان که باید از دادگستری بیایند، نیستن؛ انشاءالله بعد از این تعطیلی انشاءالله درست میشود. آقای استاندار که موافق هستن و آقای [رحمتالله] خرمزاده هم حتی نامهاش را برای من نوشتهاند و بسیار موافق هستن و انشاءالله حل خواهد شد.
در خاتمه باز سرهنگ از سوژه خیلی تشکر کرد و سپس خداحافظی کردند.
*****
از بیمارستان گودرز تلفن شد و گفت: 5، 6 تا که از انار تیر خوردهاند، می خواستن بروند شکایت کنند، صلاح است یا نه؟
صدوقی: یکی از منسوبین بیایند اینجا تا با هم صحبت کنیم.
از بیمارستان: حتی عدهای که آمدهاند برای شکایت، ماشین ژاندارمری دنبالش کردهاند؛ حتی ماشین آنها چپ شد و بعد که ماشین چپ شد، مأمورین ژاندارمری برگشتند.
صدوقی: حالا باید دید که اگر شکایت بشود، ثمری دارد یا نه؟ اگر ثمری ندارد، فایدهای ندارد. انشاءالله بعداً به حساب آنها رسیدگی میشود و بهتر آن است که شکایت نکنند. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام باقری از رفسنجان تماس گرفت و گفت: من سرباز هستم و در دفتر کار میکنم و اسلحهای به من نمیدهند که بیایم خیابان؛ حالا با این اعلامیه آقای خمینی چی کار باید بکنم؟
صدوقی: خلاصهاش را عرض کنم اگر وجود شما در آنجا بیشتر ضربه به دولت میزند، همان جا باشید؛ ولی اگر در آنجا نمیتوانید ضربه به دولت بزنید، باید بیرون بیایید، بهتر است و تشخیص آن با خودتان است. سپس خداحافظی کردند.
*****
از اصفهان شخصی که خود را معرفی نکرد، تماس گرفت و پرسید: چه خبر بود یزد؟
صدوقی: راهپیمایی خیلی خوبی داشتیم و خوشبختانه خبری نشد و به خیر گذشت؛ حتی یک پاسبان هم نبود.
ناشناس: در اصفهان هم همینطور، راهپیمایی بزرگ و شعارهای بسیار خوبی دادند و تمام آقایان، حتی آقای [سیدحسین] خادمی هم شرکت داشتند. فردا هم از مصلی به طرف شهر راهپیمایی هست و در قم هم راهپیمایی بسیار خوبی بوده است، ولی در قم آقایان ثلاث گویا شرکت نکرده بودند. آقای [سیداسدالله] مدنی7 را هم از تبریز بیرون کردهاند و آمدهاند قم و در راهپیمایی قم شرکت کرده بودند.
صدوقی: حتماً آقای مدنی آنجا فعالیت شدید داشتند.
ناشناس: بله، خیلی، شما اعلامیهای ندادهاید؟
صدوقی: برای چهارم محرم دادهام، دستتان نرسیده است؟
ناشناس: خیر.
صدوقی: از تهران به پاریس تلفن شد و محمدعلی [صدوقی] گفت تا امروز که صبح نهم بوده است، خبری نبوده است.
ناشناس: در مورد اعلامیه آقا، در مورد فرار سربازان، آیا درجهداران و افسران هم جزوشان هستن، چون خیلی سؤال میشود؟
صدوقی: بله، شامل همه میشود؛ مگر کسانی که وجودشان در ارتش برای ضربه زدن به دولت بیشتر باشد، بهتر است در ارتش بمانند و از همان جا ضربه بزنند و آن هم تشخیص با خودشان است. سپس خداحافظی کردند.
*****
از بندرعباس طباطبایی تماس گرفت و گفت: هم اینک راهپیمایی بزرگی در جریان است.
صدوقی: در یزد هم راهپیمایی بزرگی که در حدود دویست هزار نفر شرکت کرده بودند، انجام شد و خوشبختانه به خیر گذشت.
طباطبایی: خیلی با نظم اینجا برپا شد و هم اینک هم دارند تظاهرات میکنند، ولی شعارهای خیلی تندی میدهند؛ ولی پریروز یک نفر تلفات داشتیم و اولین شهید بندرعباس میباشد. به چند تا موتور سوار هم تیر زدهاند، ولی زخمی شده بودند و تنها کسی که امروز شرکت نکرده بود، آقای متقی بوده است.
صدوقی: بیرونش کنند.
طباطبایی: حتی چند شب پیش هم در مسجد که اعلامیه پخش کردهاند، ایشان دعوا کرده است. حتی چند تا از آقایان ارتشیها رفتهاند پیش ایشان که آقا دستور دادهاند پادگان را ترک کنیم، درست است؟ گفته است نه بابا، ترک کنید که چه بشود. خلاصه آنها را برگردانده است به سر کارشان. باید از آقای شریعتمداری خواسته شود که ایشان را عوض کند.
صدوقی: باید مردم دست و پایش را جمع کنند و بگذارند توی ماشین و بگن مرحمت زیاد.
طباطبایی: میترسم مردم عاقبت ایشان را اذیت بکنند.
صدوقی: کسی که اینگونه است، چه اشکالی دارد؟
طباطبایی: اینگونه افراد حتی از ساواک خطرشان برای اسلام بیشتر است.
صدوقی: کاملاً درست است.
طباطبایی: باید اینگونه افراد کاملاً کنار گذاشته شوند.
صدوقی: راجع به آن زندانیها هم که خبری نشد؟
طباطبایی: نه دیگه؛ من دیدم که اگر خیلی تماس بگیرم، اینها فکر میکنند که خیلی بزرگوار هستن. در ضمن فکر کنم که اینها را آزاد کنند خودشان، ولی آقای متین را فکر نکنم که آزاد کنند، شما از آنجا اعلامیهای بدهید بد نیست.
صدوقی: بگذارید عاشورا تمام شود، چشم.
طباطبایی: از پادگانها چه خبر؟
صدوقی: گویا دارند از گوشه و کنار فرار میکنند. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام محمدعلی شرافت، کارمند بازنشسته مخابرات و شماره تلفن 25445 تماس گرفت و گفت: از مشهد تلفنی داشتیم، در ضمن کسی که خبر داده است، شخص صادقی است و خواستم به عرض شما برسانم که آب مشهد را مسموم کردهاند و حتی چند نفر هم تلف شدهاند. در ضمن موزه را هم دارند از نصف شب تا به حال تخلیه میکنند و خبری از تلفات جانی هم نداشتهاند و دو تا هم مجسمه پایین آوردهاند.
صدوقی: مجسمهها را هم که خودشان پایین آوردهاند.
محمدعلی شرافت: قضیه مهم آب است، انشاءالله که دروغ باشد؛ میشه چنین چیزی؟
صدوقی: نه، تصور نکنم. به فرض هم باشد، به همین زودی کلک آنها کنده خواهد شد.
شرافت: خواستم جنابعالی در جریان باشید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام ریحانی تلفن کرد و پرسید: مسیر کجاست که بلندگو وصل کنیم که همه استفاده کنند؟
صدوقی: همان مسیر دیروز است و تغییری ندهیم بهتر است.
ریحانی: پس یک بلندگو هم در میرچخماق وصل کنیم.
صدوقی: باشد.
*****
شخصی به نام مصطفوی از اصفهان تماس گرفت و گفت: تظاهرات خوبی داشتیم که بینظیر بوده است و تلفاتی هم نبوده است.
صدوقی: خبری داشتم از مشهد که آب را مسموم کردهاند؛ فکر کنم دروغ بوده است، چون خودشان هم که از این آب استفاده میکنند؛ مگر اینکه برای خودشان آب ذخیره کرده باشند. در ضمن موزه را هم دارند تخلیه میکنند و میبرند و مردم فهمیدهاند و موزه را محاصره کردهاند؛ حالا به کجا خواهد رسید نمیدانم. اطلاعی داده شود که اگر چنین چیزی هست، سر و صدایی در اطرافش بلند شود که برندارند ذخایر حضرت رضا را، حالا که خودشان تشریف کثافتشون را میبرند، اینها را هم ببرند.
مصطفوی: گاهی اوقات که شما نباشید، ما این اخبار را به آقای محتاج الله8 میدهیم که به عرض شما برساند. سپس خداحافظی کرد.
توضیحات سند:
1. در تلفنگرام ساواک شیراز پیرامون وقایع این روز آباده، آمده است: « الف . از ساعت 0900 صبح 20 /9 /57 حدود 5000 نفر از مردم آباده در تکیه این شهرستان اجتماع، پس از سخنرانیهای مذهبی با دادن شعارهای ضد میهنی علیه کد 66 از تکیه خارج و در خیابانهای شهر پیاده روی نموده اند و در خیابان شخصی به نام ذبیح اله طلائی در مورد انقلاب صحبت و محمدرضا رنجبر کارمند مخابرات قطعنامهای در 8 ماده اعلام نموده. ب . در ساعت 0930 روز 21 /9 /57؛ 500 نفر از مردم آباده در تکیه این شهرستان اجتماع و معممی به نام صابری در مورد نهضت اسلامی سخنرانی نموده است. ضمناً روز جاری یکی از مغازههای این شهرستان تعطیل میباشد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب نوزدهم . ص 468
2. حجتالاسلام عبدالرحیم (احمد) رحمانى همدانى، فرزند مالک در سال 1314 ﻫ ش در جورقان همدان متولد شد. دروس مقدمات و سطح را از محضر آقایان حاج شیخ محمدعلى عالمى دامغانى، حاج شیخ اسداللّه حجت همدانى و حاج سید مصطفى هاشمى همدانى فراگرفت. خارج فقه و تفسیر را از محضر مرحوم آیتاللّه آخوند ملاعلى همدانى آموخت و از فضائل اخلاقى آن عالم ربانى بهرهمند شد. در سال 1344 به تهران مهاجرت و رحل اقامت افکند. حجتالاسلام رحمانى در سال 1344 به اتهام اقدام علیه امنیت مملکت توسط ساواک دستگیر و به سه ماه حبس تأدیبى محکوم شد. وی در اوایل سال 1357 مجدداً به اتهام ایراد سخنان تحریکآمیز علیه دولت دستگیر و بازداشت شد.
ر.ک : گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، انتشارات اسلامیه، 1353 ، ج 4
(اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
3. شهربانی شهرضا در گزارشی این اتفاق را به تحریکات منیرالدین ملکیان، شیخ نصرالله روحانی و شیخ سیف الله یعقوبی نسبت داد. مجسمه رضاشاه با دیلم و با کمک گرفتن از خودرو پائین کشیده شد و پس از آن؛ مردم « هورا کشیده و به سوی شهربانی حمله نمودند که با اخطار مأمورین عقب نشینی کردند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب نوزدهم . ص 255
4. در بولتن ساواک پیرامون این اتفاق نوشته شد: « در ساعت 1300 روز 19 /9 /57 توسط تعدادی اخلالگر مجسمه کد 66 در شهرستان لار و داراب پائین آورده و به آتش کشیده شد.» همان . ص 253
5. با این حال هنری کیسنجر در مصاحبهای به حمایت از شاه ایران پرداخت: « آنچه در ایران پیش میآید یک تراژدی برای غرب است. شاه هرگز شیرهای نفت را به دلایل سیاسی به روی کسی نبسته است.» روزشمار تاریخ ایران . باقر عاقلی . ج 2. ص 381
6. روز تاسوعای حسینی، روز نوزدهم آذرماه، روز راهپیمائی سراسری و روز رفراندوم بود. گزارش وضعیت شهرهای استان یزد در این روز به شرح زیر به ثبت رسیده است:
« 1. از صبح روز جاری به تدریج دستههای عزاداری در مسجد مصلی شهر یزد اجتماع نموده و ساعت 45 /9 دقیقه حرکت آنان که روی هم رفته به حدود 25000 نفر میرسید؛ در خیابانهای شهر آغاز شد که بدون درگیری ساعت 12 به مسجد حظیره رفته و پس از خاتمه مجلس در مسجد متفرق شدند.
2. از ساعت 9 روز جاری مجلس در مسجد کوشکنو اردکان تشکیل شد و پس از خاتمه مجلس حدود 5000 نفر در خیابانها راه پیمائی نموده و ساعت 10 /13 دقیقه بدون درگیری متفرق شدند.
3. از ساعت 9 روز جاری در شهر تفت مجلسی در مسجد شاه ولی تشکیل گردید و پس از خاتمه آن حدود 7000 نفر در خیابانها راه پیمائی نموده و پس از برگزاری نماز در مسجد توده اولیاء ساعت 30 /13 دقیقه بدون درگیری متفرق شدند.
4. از ساعت 9 روز جاری حدود 6000 نفر در شهر بافق در خیابانها مبادرت به راه پیمائی نموده و ساعت 15 /13 بدون درگیری متفرق شدند. فقط توسط جمعیت راه پیما در اداره آموزش و پرورش بافق آتش سوزی مختصری ایجاد شد که بلافاصله خاموش گردید. ضمناً دستجات عزاداری با خود عکسهای خمینی و شریعتی و صدوقی و پرچمهای مختلف حمل میکردند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 780 /5 - 19 /9 /57
و این درحالی بود که در گزارش اداره کل سوم، تعداد افراد شرکت کننده در تظاهرات این روز، 140000 نفر نوشته شد: «برابر اعلام یکی از همکاران از یزد، در روز جاری حدود 140 هزار نفر در راه پیمائی شرکت نمودند و تمام اهالی بخشهای تابعه به یزد آمده بودند و جمعیت در اطراف تمام مجسمهها و میادین چرخیدند و شعار میدادند و در اطراف یکی از میدانها نیز سخنرانی کردند و پس از اینکه مردم به حد کافی اشباع شدند، به مسجد حظیره یزد(مسجد آیت اله صدوقی) رفتند و از آنجا متفرق شدند. ضمناً آیت اله صدوقی همراه تظاهرکنندگان بوده و در ضمن هیچ یک از مأمورین دخالتی نکردند.» همان . سند شماره: 11174 /383 - 19 /9 /57
7. شهید آیتالله سید اسدالله مدنی، فرزند آقامیرعلی سال 1293 ﻫ ش در دهخوارقان از توابع تبریز به دنیا آمد. در 16 سالگی پدر و پیش از آن مادرش را از دست داد و سرپرست خانواده پدری را عهده دار شد. ایشان به منظور تحصیل به قم مهاجرت کرد و پس از گذراندن دوره سطح به درس خارج فقه و اصول آیات عظام شهابالدین مرعشی نجفی و سید محمدرضاگلپایگانی و سید محمدتقی خوانساری و سید محمد حجت کوه کمری حاضر شد. همچنین حدود 4 سال از درس فلسفه حضرت امام( ره) بهره برد. آیات حجت و خوانساری به ایشان اجازه اجتهاد دادند. آیتالله مدنی سپس به نجف مهاجرت کرد و به درس آیات عظام سیدابوالحسن اصفهانی، عبدالهادیشیرازی، سید محسن حکیم و ابوالقاسم خویی حاضر شد و آیتالله حکیم نیز به ایشان اجازه اجتهاد دادند. شهید مدنی درنجف اشرف ضمن تحصیل به تدریس دروس دوره سطح همت گماشت. آیتالله مدنی فعالیت سیاسی و اجتماعیخویش را از دوران جوانی و هنگام تحصیل در حوزه علمیه قم شروع کرد. مبارزه با فرقه ضالّه بهائیت، همراهی با طرفداران آیتالله کاشانی و نیزحمایت از فدائیان اسلام از آن جمله است. در زمان قیام 15 خرداد 1342 آیتالله مدنی درنجف بود و به نشان پشتیبانی ازنهضت امام خمینی کلاس درس خود را تعطیل کرد و بعد از تبعیدحضرت امام(ره) به نجف همواره درمعیت امام(ره) بود و هر زمان حضرت امام نمیتوانستند نمازجماعت را اقامه کنند، وی به نیابت از ایشان نماز جماعت را برگزار میکرد. شهید مدنی درفاصله 1341 تا 1351 ش به تناوب از نجف برای تبلیغ به شهر همدان سفر میکرد و به سبب فعالیت سیاسی همواره تحت مراقبت و نظارت ساواک قرارداشت. از سال 1350 تا 1354 به جای همدان خرم آباد را انتخاب کرد. در 1354 ش درخرم آباد دستگیر و برای سه سال به نورآباد ممسنی تبعید شد. درسال 1356 ش تبعیدگاه او از نورآباد به گنبدکاووس تغییر کرد. در خرداد 1357 رژیم مجبور شد تبعیدگاه او را از گنبدکاووس به کنگان تغییر دهد. در روز 21 بهمن 1357 به همراه عده زیادی از اهالی کرمانشاه مانع حرکت تانکهای ارتش به سمت تهران شد. بعد از پیروزیانقلاب اسلامی به سمت امام جمعه همدان منصوب شد و در مجلس خبرگان قانون اساسی نماینده مردم این استان بود. پس از شهادت آیتالله قاضی طباطبایی به فرمان حضرت امام( ره) به سمت امام جمعه تبریز منصوب شد و نقش مهمی در اداره استان و مقابله با حزب خلق مسلمان داشت. آیتالله مدنی روز 20 شهریور 1360 بعد از نماز جمعه به دست منافقین به شهادت رسید.
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید اسدالله مدنی، تهران، مرکزبررسی اسناد تاریخی، 1377
8. محمدحسن محتاج الله فرزند حسین در سال 1317ش در محله باغ گندم یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، در سال 1338 به آموزش و پرورش پیوست وتا سال 1358 در مدارس مختلف، به عنوان معلم و مدیر فعالیت نمود. ایشان یکی از فعالان فرهنگی و از مؤسسان انجمن دینی بود که با نفوذ به تشکیلات بهائیت، علیه تفکرات انحرافی فعالیت داشت. وی با تأسیس خانه کتاب، نقش مؤثری در تهیه و توزیع کتابهای دینی و مذهبی ایفا کرد. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 2. ص1298
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 262