تاریخ سند: 6 دی 1345
برای خالی نبودن عریضه : مشکل کتاب :
متن سند:
از : مجله فردوسی
شماره : 796
کار کتاب اخیرا به فضاحت کشیده شده است و از طرفی داد و هوار جماعت
نویسنده را به آسمان رسانده و شکایت به جناب نخست وزیر برده اند و ایشان
عده ای از آنان را پذیرفته
است و از طرفی دیگر
موجب تعطیل بسیاری از
چاپخانه ها شده و عملاً کار
تحقیق و تتبع و کتاب نویسی
را که اخیرا بواسطه آن که
عده زیادی از کارهای دیگر
«نوشتنی» سر خورده بودند،
داشت پا می گرفت و رونق
پیدا می کرد ـ راکد و تعطیل
کرده است.
پوشیده نماند که ظاهرا در
آغاز نیت خیر بوده است و
اینکه می خواهند جلوی
انتشارات ناباب را بگیرند.
ـ کتاب های قد و نیم قد از
کامیابی ها و داستان های هرزه عشقی و سایر کتب ضاله ای که برخلاف اصول
اخلاقی و روحیه مرده ایران است.
بسیار خوب اما چه جور؟ با این اوصاف با این
سانسور وحشتناک و به این بی توجهی و کارد به خرخره جماعت نویسنده
گذاشتن و رسن [ریسمان] به گردنشان و دستبند بدستشان و حواله شان به آینده و
این تازه برخلاف نص صریح قانون اساسی مملکت است که هرگونه صلاح
اندیشی را که «مندرجات آن ها مخل اصلی از اصول اساسیه دولت و ملت نباشد»
مجاز و مختار می داند و هر نویسنده ای می تواند هر چیزی غیر از مطالب ضاله و
مواد مضره بدین اسلام» بنویسد و کتاب کند و انتشار دهد و قانون اساسی صراحت دارد که «ممیزی در آنها
ممنوع است.
»
کاری که اکنون درباره کتاب می کنند نه اینکه صحیح نیست بلکه برخلاف تمام اصول حقوقی است و قاعده
هم چنین بوده است که معمولاً «کتاب مخالف مصالح» مملکت بیش از انتشار یک راست از چاپخانه ضبط
می شده است وگرنه هرگونه کتب دیگری به راحتی در دسترس علاقمندان قرار می گرفته است و تنها از این
راه بوده که اخیرا اقبالی به کتاب نشان داده شده است و زمینه انتشارات آثار بالا رفته و عده ای شوق و
ذوق تحقیق و بررسی پیدا کرده اند و حتی چه بسیار نویسندگانی که رنج و مرارت سفرها و تحقیقات
وسیعی را بجان خریده اند فقط و فقط به این خیال که با یک کتاب، با یک اثر ماندنی به فرهنگ و هنر این
مملکت خدمت می کنند حالا وزارت «فرهنگ و هنر» با شیوه ای که پذیرفته نمی خواهد در چنین خدمتی
مردم را یاری کند؟ اینگونه تلاش معنوی نویسندگان و محققان را نمی پسندد؟ ابدا به حال این جماعت که
از «عمله طرب» قدرشان در آن دستگاه کمتر است و برخلاف آنان، مقامی در نزد اولیای این وزارتخانه
ندارند چرا که نه به کار مجالس می آیند و نه در «طربخانه» جایشان است و دلشان خوش که حواله شان از
«اداره نگارش» بدست انداز و تشریفات اداره «بررسی کتاب» فرهنگ هنر افتاده است و دو نفر آدمیزاد
می خواهند زیر کتابها صحه بگذارند امیر ارسلان چاپ ده هزارم و حافظ چاپ صد هزارم...
و «موزه
حمزه» تا کتاب شعر و داستان معاصر...
چه می شود کرد جماعتی نویسنده و محقق با وجود اداره پر زرق و برق فی الواقع پیوند یا بزرگان کرده اند و
حکایتشان در مثل پیوند گربه و شتر است که تعریف می کنند گربه ای چشمش افتاد به شتری که خوابیده
بود گوشه ای.
رفت و شروع کرد با دم شتر بازی کردن و از جمله دمش را به دم شتر گره زد.
البته تا وقتی شتر
خوابیده بود این کار بد تفریحی نبود، اما وقتی که شتر بلند شد جناب گربه وسط هوا، معلق ماند و با هر
قدمی که شتر برمی داشت به این طرف و آن طرف تاب می خورد.
گربه دیگری می گذشت.
پرسید : رفیق این چه حال و روزگاری است؟ گربه ناله ای کرد و گفت : رفیق سرت
سلامت با بزرگان پیوند کرده ایم؟
بایگانی شود 14 /10 /45
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله فردوسی به روایت اسناد ساواک صفحه 267