تاریخ سند: 9 شهریور 1336
شبح مخوفی که به تمام سازمانهای مملکتی سایه افکنده
سازمان مقاومت ملی
متن سند:
تاریخ: 9 /6 /1336
اراده آذربایجان1
ک . و . ک
شبح مخوفی که به تمام سازمانهای مملکتی سایه افکنده
سازمان مقاومت ملی
از چندی به این طرف، در بعضی از محافل، آن هم به صورت زیر گوشی، صحبتهایی راجع به سازمانی به نام کوک شنیده میشد و درباره نفوذ و تسلط عجیب این دستگاه، شایعات مبالغهآمیز پخش میگردید.
آنهایی که سرشان در مسائل سیاسی درد میکند و خیلی تشنه کسب اخبار سیاسی و بخصوص اطلاع بر وجود و چگونگی سازمانهای مخفی هستند، اقرار میکردند با تمام مهارتی که به خرج میدهند، به ریشه و عمق این سازمان مخفی پی نمیبرند؛ ولی همه معتقد بودند عدم توفیق آنان را نبایستی حمل بر ضعف تشکیلات و بیاهمیتی این سازمان دانست.
فقط آنچه تقریباً به صورت علنی درآمده بود، وجود تیمسار کیا در رأس این دستگاه مرموز بود و باز شنیده میشد که این تشکیلات، از سالها به این طرف، در تمام سازمانهای مملکتی و شهرستانها و نقاط دورافتاده و احزاب مختلفه، ریشه دوانیده و روز به روز نیز بر عده آن افزوده میشود.
این نکته نیز گفته شود که برخلاف تصور عدهای، این تشکیلات جدیداً به وجود نیامده، بلکه کمیته مرکزی آن از غائله پیشهوری2 تشکیل و تدریجاً صورت حزبی و سازمانی به خود گرفته است.
عدهای درباره این سازمان، راه مبالغه میپیمایند و معتقدند که وی به قدری قوی است که هر لحظه اگر مصالح عالیه مملکتی ایجاب کند، «البته مقصود در موارد استثنایی مانند دوران جنجالطلبی مصدقالسلطنه میباشد»، قادر خواهد بود به نفع رژیم مشروطه سلطنتی دست به کودتا بزند و برای اینکه این مدعا را ثابت کنند، اضافه مینمایند که اکثر رؤسا و خوانین و مرزنشینان، با جان و مال عضویت این تشکیلات را قبول کردهاند و در ده سال اخیر، کمیته مرکزی چریک ایران، با شرکت شخصیتهای برجسته و متنفذ توانسته است قدرت حیرتانگیزی کسب کند و وجود این کمیته، قدرت عملی این سازمان را برای همیشه تثبیت میکند.
ناگفته پیداست تا آنجایی که این سازمان به صورت مخفی اداره میشد و گردانندگان آن علناً خودنمایی نکرده بودند، بیش از همهی سازمانها توانسته بودند بر رعب و وحشتی که توأم با نفوذ و قدرت در دل شنوندگان ایجاد کنند؛ ولی به جهاتی که عقل ما از درک آن عاجز است، دفعتاً این سازمان تصمیم گرفت به صورت علنی جلوه کند و اجازه دادند که در مطبوعات گاهی اخباری درباره آن و اعضای برجستۀ سازمان، در معرض افکار عمومی بگذارند و البته به تشخیص ما این به صلاح چنین سازمان حساسی نبود.
در هر حال، این سازمان به نام «کوک» معروف است و همانطوری که گفته شد، ریاست آن بر عهده تیمسار کیا میباشد و گردانندگان آن معتقدند قویترین تشکیلاتی است که در پنجاه و چند سال دوره مشروطیت در ایران به وجود آمده و همیشه در تحولات ده پانزده ساله اخیر، عامل مؤثری بوده و نقش قاطعی داشته است.
ما فعلاً به نشر همین مختصر اکتفا میکنیم و در فرصتهای مناسب، اطلاعات بیشتری را در اختیار خوانندگان خود خواهیم گذاشت و شاید روزی موقع آن برسد که نظر صریح خود را درباره تأثیر این سازمان در سرنوشت مملکت اعلام داریم.
ظاهراً چنین مینمایاند که سازمان کوک به نام سازمان مقاومت ملی نامیده شده و یک عده از افسران بازنشسته تصدی آن را در استانها و شهرستانهای حساس به عهده دارند و [ناخوانا] اکنون به قول روزنامه کیهان، نماینده این تشکیلات در مشهد به مشکلات و گرفتاریهای اداری خود مشغول است و هنوز معلوم نیست که آیا نفوذ شخصی این تیمساران، وقتی که از قدرت [ناخوانا] نیز کسب نیرو کرد، مشکلاتی را به مأمورین دولت ایجاد خواهند کرد یا نه؟ [ناخوانا] مسئلهای است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.
______________________
1. روزنامه اراده آذربایجان، در سال 1328ش توسط رحیم زهتابفرد راهاندازی شد و تا بهمن ماه سال 1357ش منتشر گردید. رحیم زهتابفرد، (با نام مستعار بیوکآقا) فرزند حسینقلى، در سال 1305 ش در تبریز متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایى وارد مدرسه رشدیه شد و تحصیلات متوسطه را به اتمام رسانید. وى فارغالتحصیل دوره روزنامهنگارى دانشکده حقوق بود و از سال 1328 به فعالیتهاى مطبوعاتى پرداخت.
وى که از مریدان خاص سیدضیاءالدین و مدافعان حزب اراده ملى در تبریز و تهران بود، از طرف سیدضیاء به دبیری جمعیت نجات آذربایجان گمارده شد. در سال 1328 مدیر هفتهنامه سیاسى خبرى «اراده آذربایجان» به صاحب امتیازى خانم شکوفه مهدىزاده شد و مدتى هم سردبیر روزنامه وظیفه بود.
روزنامه اراده آذربایجان از روزنامههاى فعال بود. زهتابفرد چند دوره نماینده مجلس بود و در زمان تشکیل حزب رستاخیز آذربایجان شرقى، رئیس آن شد. براساس اسناد لانه جاسوسى از زهتابفرد به عنوان فردى قابل اطمینان، اصلاحگر و قابل ملاحظه نامبرده شده است. وى عضو کمیته مرکزى لاینز و فراماسونر بود و پس از انقلاب اسلامى با سازمان ضدانقلابى درفش کاویان همراهى داشت.
اسناد لانه، ج 25، ص 81 و 5.
2. سیدجعفر پیشهورى در سال 1272 ش در روستاى زاویه خلخال به دنیا آمد. در سال 1284 به همراه پدر و مادر به باکو رفت و در آن جا به تحصیل و کار پرداخت. در حوالى انقلاب روسیه در سال 1296 جلب افکار کمونیستی شد. وى در سال 1297 در 25 سالگى، عضو کمیته مرکزى حزب عدالت و عضو بوروى خارجى 5 نفره آن شد. در سالهاى 1298-1299 سردبیرى روزنامه حرّیت را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهاى سفید وارد خاک ایران شد و به همراه آن تعدادى از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشهورى، وارد گیلان شدند. در 30 خرداد 1299 در بندر انزلى اولین کنگره حزب کمونیست ایران برگزار شد که در آن پیشهورى عضو کمیته مرکزى و یکى از چهار رهبر اصلى حزب انتخاب شد و در کنار حیدر عمواوغلى (تاریوردیف)، سلطانزاده (آواتیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کامونیست ارگان حزب، در رشت پرداخت. او در مرداد 1299 در دولت «کودتاى سرخ» احسانالله خان دوستدار، سمت کمیساریاى کشور را به عهده گرفت. در پى شکست نهضت جنگل مدتى به باکو رفت و مدیریت روزنامه اکینجى را به دست گرفت و سپس به عنوان دبیر مسئول تشکیلات تهران به ایران آمد. در این دوران، او سرمقالههاى روزنامه حقیقت به مدیریت «سیدمحمد دهگان» را مىنوشت. پیشهورى در سال 1304 رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن بود. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران، معروف به کنگره ارومیه که در شهر رستوف در نزدیکى مسکو برگزار شد، مجددا دبیر کمیته مرکزى و مسئول تشکیلاتى حزب در تهران شد و در 6 دى ماه 1306 توسط شهربانى دستگیر شد و در تمام دوران زندان منکر عضویت در حزب کمونیست بود. در اسفند 1318 در دادگاه جنایى به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکى، به 10 سال زندان محکوم شد. در دوران زندان میان پیشهورى و سایر زندانیان کمونیست، به ویژه اردشیر آوانسیان، اختلاف شدیدى وجود داشت که یکى از علل آن شاید اصرار پیشهورى در کتمان سمت حزبى و سوابق خود بوده است. پس از آزادى در سال 1319 به کاشان تبعید شد و در مهرماه 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و جزء رهبران اولیه حزب انتخاب شد و به همراه ایرج اسکندرى اولین مرامنامه حزب را نوشت، ولى به علت اختلاف با اردشیر آوانسیان به زودى کناره گرفت. در خرداد سال 1322 انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. وى در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد، ولى در 23 تیر سال 1323 اعتبارنامه او رد شد. در کنگره اول حزب توده (10 مرداد 1323) به عنوان نماینده سازمان حزبى آذربایجان حضور یافت، ولى در این جا نیز اعتبارنامه او رد شد. در مرداد 1324 روزنامه آژیر توقیف شد و پیشهورى به آذربایجان رفت و در شهریور 1324 فرقه دمکرات آذربایجان را بنیان گذارد و در 21 آذر 1324 حکومت خودمختار فرقه را ایجاد کرد. پیشهورى در پى شکست فرقه در 21 آذر 1325 به باکو رفت و سرانجام در 20 تیر ماه 1326 در یک سانحه اتومبیل به قتل رسید. قتل پیشهورى را به میرجعفر باقروف ـ دیکتاتور آذربایجان شوروى ـ نسبت مىدهند و عامل آن را غلامیحیى دانشیان مىدانند و در سالهاى اخیر این مطلب در جمهورى آذربایجان شیوع کامل یافته است. با آغاز گلاسنوست گورباچف، این مطلب را اولین بار «على توده» در یکى از مطبوعات شوروى (ادبیات و اینجه صنعت) ارگان اتحادیه نویسندگان آذربایجان شوروى اعلام داشت. علت این امر اختلاف پیشهورى با باقروف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروى ذکر مىشود. به گفته یک شاهد عینى (نصرتالله جهانشاهلو) پیشهورى علت شکست فرقه را افراط در جدایى از احزاب سیاسى ایران مىدانسته است و باقروف، به عکس، علت را در این مىدانسته که «به یک باره از دولت و مردم ایران نبریدید و به ما نپیوستید». اسناد ساواک نیز مرگ پیشهورى را به علت پشیمانى وى از همکارى با شوروى و تلاش او براى تشکیل دوباره و بازگرداندن ایرانیان مقیم شوروى به ایران و نیز تألیف کتابى با عنوان «چگونه اشتباه کردم» دانستهاند. برخى از اعضاى قدیمى حزب توده مرگ او را کاملاً تصادفى و بدون برنامهریزى پیشین از سوى مقامات شوروى مىدانند. به هر روى داستان زندگى و مرگ پیشهورى بدون دسترسى به اسناد دولتى شوروى سابق مانند دفترى بىآغاز و انجام در هالهاى از ابهام باقى خواهد ماند. همسر پیشهورى معصومه رحمانى نام داشت و از او یک پسر، به نام داریوش به جاى مانده است.
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 263