تاریخ سند: 1 آذر 1345
درباره کمیته مرکزی حزب توده سابقه ـ عطف به 52509/311 ـ 8/8/45
متن سند:
از : مریم
به : اداره کل سوم شماره : 2193
از 438 درباره آخرین وضعیت و مسئولیت حزبی کمیته مرکزی حزب توده
طرفدار شوروی ـ فرقه دمکرات چین سئوال شده بود.
باید خاطرنشان سازم
تمام افرادی که مسئولیت
اداره به اصطلاح کمیته
مرکزی را دارند تماما
طرفدار شوروی هستند.
کسیکه کمترین مخالفتی با
سیاست شوروی ابراز دارد
بی شک نمی تواند عضو
کمیته مرکزی باقی بماند،
البته بعضی ها با دورویی
کامل در جلسات خانوادگی
اظهار نارضایی از شوروی
می نمایند ولی این عمل آنها
بیشتر برای پیدا کردن
عناصر نارضایتی و شناختن
و شناسائی آنها به مقامات
بالائی و در ضمن جمع کردن
طرفدارانی در چهارچوب سازمانی فعلی است.
حساسترین مقام در سازمانهای فعلی متعلق به دبیران حزب یعنی رادمنش ـ
اسکندری و کامبخش و همچنین صدر کمیته مرکزی فرقه دمکرات غلام یحیی
دانشیان1 است و این اشخاص نیز تماما از طرف سازمان امنیت شوروی
دستچین شده اند و مجری دستورات سازمان نامبرده برای جلب اشخاص مورد
نظر به جمع آوری اطلاعت و مانورهای چینی برای سیاستهای خاص شوروی
هستند.
کسیکه در کمیته مرکزی درباره مسائل اصولی و اساسی اظهار نظر نماید
(مخالفت که جای خود دارد) بی شک به سرنوشت دکتر کشاورز ـ قاسمی ـ
فروتن ـ سغائی و غیره گرفتار خواهد گردید.
پاکدل ـ امضاء
1ـ اصل در پرونده 31 ـ ف بایگانی گردد
2ـ این رونوشت را در پرونده کلاسه 155013 ضمیمه و بایگانی فرمایند ضمنا از طبقه بندی سری
خارج است.
توضیحات سند:
1ـ حسن نظری می نویسد :
«غلام یحیی پسر یحیی در
سراب چشم به جهان گشود و در
نوجوانی با پدرش برای کار
درکان های نفت به باکو رفت.
در
آنجا او به عضویت سازمان
جوانان کمونیستی به نام
«کامسامول» و سپس حزب
کمونیست درآمد او همزمان در
سازمان امنیت آذربایجان به نام
چکاد اشتغال داشت و پنهانی به
ایران تردد می کرد.
وی با
فعالیتش در میان کارگران، بویژه
کارگران ایرانی، توانست اعتماد
سازمان های حزبی و دولتی
شوروی را جلب نماید.
به
جوری که به مقام شهردار
صابونچی، مهمترین بخش نفت
خیز باکو، گمارده شد.
هنگام
بیرون راندن ایرانیان از
آذربایجان شوروی (1937ـ
1938) او را نیز به ایران
فرستادند.
برای اینکه رفتن او،
که فردی شناخته شده بود، به
ایران توجیه گردد شایعه پخش
کردند که او پول شهرداری را
گرفته و به ایران فرار کرده است.
گویا به وی مأموریتی نیز داده
بودند، زیرا پس از آتش زدن
قورخانه ارتش در خیابان خیام
در سال 1318 (یا 1319) او را
نیز که در میانه بود بازداشت
کرده و به تهران آوردند، اما
نتوانستند ارتباط وی را با گروه
خرابکار ثابت نمایند.
با اشغال
ایران او نیز آزاد شد و در سراب
و میانه به فعالیت حزبی
می پردازد و به تدریج با واسطه
رضا روستا به مسئولیت اتحادیه
کارگران میانه انتخاب میشود.
شورویها چند واگن باربری
راه آهن ایران را که کاملاًدر
دست آنها بود، به وی دادند تا او
با بهره گیری از آن برای
بردن بارهای بازرگانان
درآمدی داشته باشد و بتواند
هزینه سازمان های حزب توده
در آذربایجان را برآورده سازد.
او با قدی بلندتر از متوسط،
چشمانی نیمه آبی و سبیل
چهارگوش چارلی چاپلینی
همواره در برخورد با دیگران
لبخندی نشان می داد که
چهره اش را پسندیده می کرد.
زبان توده ها را به خوبی
می دانست و می توانست با
سخنرانیش آنها را جلب نماید و
این هم از تجربه ای بود که در
میان کارگران نفت باکو به دست
آورده بود.
بنا به گفته اش او
خدمت سربازی را نیز در ارتش
شوروی گذرانده و درجه
ستوانی احتیاط داشت».
دانشیان در واپسین سالهای
پیش از انقلاب به علت بیماری
و کهولت از فعالیت کناره گرفت
و صدر افتخاری فرقه شد و
امیرعلی لاهرودی به عنوان دبیر
اول امور فرقه را به دست
گرفت.
دانشیان در حوالی
1363 درگذشت.
او دارای
پسری به نام نادر دانشیان است
که با مقامات حزبی آذربایجان
شوروی رابطه نزدیک داشت.
(اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی ـ گماشتگی های
بدفرجام، حسن نظری ـ لندن :
مرد امروز،1371، ج 1 ـ ص
71 و 72 ـ خاطرات نورالدین
کیانوری ـ ص 385)
منبع:
کتاب
چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 84