تاریخ سند: 18 دی 1345
موضوع : شیخ فضل اللّه مهدیزاده محلاتی
متن سند:
از : 20 ه 3
به : 316 شماره : 25113 /20/ ه 3
نامبرده فوق شب بیست و پنجم ماه رمضان در مسجد بالا در قصبه کن ضمن
سخنان خود اظهار داشت امشب شب 17 دی1 است فردا جشن آزادی زنان را
می گیرند ولی این جشن را باید عزای عمومی اعلام کرد به نام آزادی شرف و
ناموس و عفت و حیا را از
زنها گرفته اند البته ما نباید
بیش از این از جامعه انتظار
داشته باشیم برای اینکه این
زنها از این بهتر اولاد تربیت
نمی کنند که تحویل جامعه
بدهند باید این جامعه
عوض بشود این زنهای
بی حیا و بی عفت و بی دین و
این اشخاص حیله گر و
حقه باز و ریاست طلب و
دزد از بین بروند و یک عده
جوان متدین و زنهای
مسلمان جای آنها را بگیرند
تا بشود جامعه انسانیت.
الان می گویند عصر تمدن
است و حال آنکه از عصر حجر و دوران بربریت هم بدتر شده در عصر جاهلیت
آشکارا دزدی می کردند آشکارا زنا می کردند و حق مردم را می خوردند و آدم
می کشتند اکنون هم در مملکت ما همین کار را می کنند و نامش را آزادی
گذاشته اند.
اطلاعیه برای شهربانی ارسال شود.
توضیحات سند:
1ـ رضاخان در 11 آذر ماه
1314 شمسی که محمود جم را
مأمور تشکیل کابینه می کند، از
وی می پرسد : «چطور می شود
این چادر چاقچورها را از بین
برد؟ از وقتی که به ترکیه رفتم و
زنهای آنها را دیدم که پیچه و
حجاب را دور انداخته اند، دیگر
از زن چادری بدم می آید.
اصلاً
چادر و چاقچور دشمن ترقی و
پیشرفت است.
درست حکم یک
دمل را پیدا کرده که باید با
احتیاط به آن نیشتر زد.
» وی
پس از مشورت با جم، در روز
17 دی 1314 شمسی همسر و
دختران خود (تاج الملوک، شمس
و اشرف) را بدون حجاب بیرون
می آورد تا همراه وی در جشن
دانشسرای مقدماتی شرکت
کنند.
در این مراسم همسران
وزرا و جمعی از مقامات
مملکتی نیز بدون حجاب همراه
با شوهرانشان شرکت داشتند.
در
پایان مراسم رضاخان به جم
(نخست وزیر) دستور داد که باز
هم از این قبیل جلسات تشکیل
دهد تا بانوان کشور بیشتر به
وضع جدید و معاشرت با مردان
آشنا گردند ! از آن پس جشنهای
متعدد برای این کار ترتیب دادند
و به مأموران نیز دستور اکید
دادند که با بانوانی که با حجاب
ظاهر می شوند با خشونت رفتار
کنند و حجاب را از سر آنان
بردارند.
ر.ک : کوثر، موسسه تنظیم و
نشر آثار امام خمینی (س)،
چاپ چهارم، تابستان 1378، ج
1، صص 26، 241، 327.
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتی به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه 193